«پدر نساجی ایران» نامی که در دیار کاشان ماندگار است
آبانماه، یادآور خاطرهای فراموش نشدنی در کاشان است، روزی که با ریختن برگهای سبز و رنگارنگ و جایگزینیاش به زرد و نارنجی از دفتر خاطرات کسی که حتی بعد از گذشت ۲۸ سال، هنوز صفحه دلها برایش سبز و پرفروغ است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کاشان، هر سال تداعیبخش خاطره این ماه است که نه تنها مردمان منطقه کاشان بلکه ایران به یادش فاتحهای را نثار میکنند، چراکه در این روز دردناک برای همیشه «پدر نساجی ایران» چشمان مهربان و پر از مهرش را برای همیشه بست و دیاری از خطه کویر را در سوگ خود ماتم زده کرد.
«ارباب حسن تفضلی» که نام ماندگار خود را با مُهر«پدر نساجی ایران» کسی که به عنوان موسس نخستین کارخانه ریسندگی نام شهرش را در جای جای ایران شُهره کرد، شهری که پیشینۀ 7500 سالهاش را با کشف پارچههای آن در تپههای تاریخی سیلک هویدا کرده و این صنعت را برای همیشه روزگار زنده نگه داشته است و با رفتنش نه تنها همیشه «ماندنی» شده بلکه «یادگاری» دیارش را در زبانها و اذهان «ماندگار» تاریخ کرده است.
مرحوم «ارباب حسن تفضلی»، نخستین کارخانه ریسندگی را در سال 1313 هجری شمسی در کاشان تاسیس کرد و از مدیران و کارآفرینان بزرگ صنعت ریسندگی بود، در کار خیر نیز کوشا بود و از جمله اقدامات وی«ساخت بقعه محتشم کاشانی» است.
جای بزرگان نیکنام همیشه خالی است
جای خالی بزرگان و مهربانانی چون «ارباب تفضلیها» در شهرهایی که در زمینههای مختلف صنعتی، گردشگری، هنری و ورزشی سنگ بنایی را به یادگار بنا کردند واقعا خالی است، چرا که با بودنشان نه تنها سبب رونق و پیشرفت شهر میشدند بلکه برای جوانان و نوجوانان و افرادی که دست یاری به سوی خیرین و کارآفرینانی چون مردان نیک روزگار بودند در راستای اشتغال و یاری دراز میکردند وآنها نیز دستانشان را به گرمی میفشردند تا شرمنده زن و فرزندانشان نشوند.
آری، شهری که خود در جاذبههای گردشگری و بناهای تاریخی شُهره است، پارچۀ زربفت و مخمل و ابریشمش نیز نامش را بیش از پیش بر همگان نمایان میکند و حال آنکه پای مردی از این دیار کویر با پیشینهای کهن چون اسطورۀ قدرت تفکر و تدبیر در ریزنقشهای پارچه با تار و پودش هماهنگ میشود و آهنگ ترنم سیاه و سفیدها، طلاییها و رنگینکهای آن را با نقوش طراحان پردازش میکند تا لباس یا چادری شود برسر دختری که به سن تکلیف رسیده و منتظر اذان است تا با پوشش آن نقیشنه دست گداییاش را به درگاه خداوند دراز کند.
چه خوب اندیشیدهاند مسئولان و دستاندرکارانی که نام بزرگمردانی چون«ارباب تفضلی»ها را با گذاردن بر سر خیابانها، محلهها، بلوارها، کوچهها و حتی مدارس شهر در صفحه روزگار تاریخ تا ابد زنده نگه میدارند.
در کاشان واقع در خیابان 22 بهمن شبکهای به نام این مرد نیک روزگار بود که باید بزرگتر نمایان میشد و کسانیکه در کمیته نامگذاری حضور داشتند با همفکری یکدیگر و زنده نگهاشتن نام «پدر نساجی ایران» توانستند چراغ انتهای بلوار دانش حد فاصل بلوار تا میدان در دست احداث دانشگاه (بلوار صنعت سابق) را با نامش روشن کنند و نامگذاری یکی از بلوارهای شهر با نامش، ترویج فرهنگ احترام به کسانی است که هر چند در بین ما نیستند ولی عملکرد همیشه جاودانشان ما را به مهربانی هایشان پیوند می زنند رقم خورد.
برطرف کردن مشکلات کارگری شاخصه اخلاق ارباب تفضلی بود
حسین لشکری که 57 ساله فوق دیپلم نساجی فعالیت خود را در شرکت نساجی از 15 مرداد سال 55 آغاز کرد، میگوید: چهار سال لاتین نویس بر چسب روی پارچه، هفت سال سرشیفت قسمت و 14 سال سرپرست قسمت تکمیل بودم، در این 25 سال خدمتگزاری خود در کارخانه خوشرویی، برخورد فوقالعاده پسندیده، برطرفکردن مشکلات کارگری و شناختن هر شخصیت و فرد به جای خویش، از فضایل بارز و قابل تحسینی بود که مرحوم «ارباب تفضلی» داشت.
این لاتین نویس بر چسب روی پارچه از مهمترین خاطره ارباب تفضلی میگوید: سال 62 خانمم بیمار شد بهطوریکه باید به تهران میرفتم، به دفتر ایشان رجوع کردم و وضعیت خود را شرح دادم به دستور حاج آقا حسن، نامهای به من دادند همراه با آمبولانس، وقتی به تهران رفتم با دیدن نامه بیمارم را با احترام بستری کردند بدون اینکه هیچ مبلغی را از بنده بگیرند و مشکلم را حل کردند.
نکته مهم اینکه با وجود سرمایهای زیادی که داشت، تا پایان عمر پر برکتش با یک پیکان رفت و آمد میکرد و در خانۀ قدیمیاش بدون هیچگونه تجملات و تشریفاتی زندگی میکرد.
با ورودش به شرکت با رویی خوش و روحیهای با نشاط از کارگران استقبال میکرد و مشکلات جامعۀ کارگری را بیش از پیش حل میکرد، خدا رحمت کند «ارباب تفضلی» را چرا که در حال حاضر هم، هر کس نام نیکش را بشنود بلافاصله به یادش غمگین میشود.
محمد، کسی که تنها نامش را گفت، شخصی که حتی با گذشت 28 سال از زمان فوت «ارباب تفضلی» با بردن نامش اشک در چشمانش حلقه بست و با دستان پینه بستهاش قطره اشک را از دیدگانم محو کرد.
با چانهای لرزان از خاطراتی سخن گفت که مرداننیک روزگار زیادند که بعد از فوتشان تازه شهرت پیدا میکنند، کسانیکه وقتی رفتن همگان میفهمند چه گوهرانی را از دست دادهاند.
اشتغالزایی برای جوانان و نوجوانان در آن زمان و هزینههایی که خیلی از افراد از جمله خودم بازنشسته شدم به برکت وجود ارباب تفضلیهای کاشان است، چرا که در حال حاضر بیشتر کارخانهها اتوماتیکی شدند و به کارگران زیادی نیازی ندارد و چه بسا افرادی هستند که به نان شب محتاج ولی هرجا که سراغ کار را میگیرند با جوابهای منفی و سربالا مواجه میشوند.
حمید پسر مرحوم حسین جهان نژاد از نساجان بنام کاشان از خاطرات پدرش میگوید: مهندس یکی از قسمتهای فنی کارخانه بود، خود را پیشکسوت نمیدانست ولی مجرب بود، از گفتههایش مشخص بود که چقدر پُر کرده است نه بر اساس تحصیلات بلکه از روی تجربهای که پدرم داشت.
حاجی شده بود و معروف به حاج حسین به عنوان یکی از افرادی که ارباب تفضلی در بیشتر کارهایش از او مشورت میگرفت و چه تعداد کسانی را که خبره هنر فرش بودند را به ارباب معرفی کرده بود.
خدا را شاکر بود و از مهربانیهای ارباب تفضلی سخن میگفت، چه کسانی را که نه به عنوان کارگر کارخانهاش بلکه به عنوان دوست خطاب میکرد، فردی فوق العاده متواضع، فروتن، فردی که شهر مرهون و مدیون تلاشهای بی وقفه ارباب تفضلی به هموطنان بود و به واسطه راه اندازی کارخانجات ریسندگی و بافندگی شهره بودن شهرش را متوجه شده بود و اشتغال زایی برای مردم شهر را در درجه اول بردن یک لقمه نان برای زن و فرزندانشان میدانست.
چند سال بر اثر عارضه قلبی نتوانست بر سر دستگاهها برود ولی در زمینه مالی همه جور کمکی را از خانوادهمان دریغ نکرد.
احداث ساختمان دانشکده نساجی و هنر ارباب تفضلی
آری، نام «ارباب تفضلی» توسط «زیبا تفضلی» در زمینه احداث ساختمان «دانشکده نساجی و هنر دانشگاه کاشان» و زنده کردن نام ایشان چراغ دیگری را در طی کردن راه پرفروغش روشن کرد.
چند سالی از فوت مرحوم ارباب تفضلی میگذرد دقیق به یاد نداشت وقتی به او گفتم مرا تحسین کرد و نمیدانست که من هم تازه متوجه شدم 28 سال است مردی از دیار کویر از شهری با تمدن 7500ساله رخت سفر بر تن کرده و به راستی که گوهری گرانبها در دل مروارید را از دست داده است.
از آن شبی گفت که تازه داروهای قلبم را خورده بودم که کم کم خوابم برد در خواب ارباب تفضلی را دیدم، خاندان او در مزار دشت افروز کاشان آرامگاه خانوادگی دارند که ارباب در آن دفن شده «روحش شاد و خدا بیامرزدش» چند بار این جمله را تکرار کرد، آری یادم آمد آبان ماه بود وقتی پیکرش را برای دفن در «مزار دشت افروز» میبردند، از انبوه جمعیتی که به مراسم تشییع آمده بود میشد حدس زد که این نام، از نامهایی است که به سادگی از خاطره شهر کاشان و صنعت ایران زدوده نخواهد شد، ناخودآگاه این جملات را به زبان آورد انگار برایم داستان یک فیلمی را میگوید که شاید چند ساعتی از دیدن آن گذشته بود.
آری ارباب کت و شلوار تمیزی برتن داشت به رنگ روشن، شاد و خوشحال در کنار آرامگاهش ایستاده بود به او گفتم ارباب اینجا چه میکنی شما باید ... انگار میدانستم مرده است ولی، «نه» انگار حالتی داشتم که نمیفهمیدم.
ناخود آگاه نگاهی به من انداخت و مثل همیشه مرا به اسم کوچک صدا کرد و گفت چند وقتی است که مردم مرتب برایم ماشین ماشین، کامیون کامیون آجر میآورند نمیدانم چقدر میتوانم با آن خانه بسازم و ... یک لحظه به خودم آمدم و دیدم نزدیک صبح است و صدای موذن از گلدستههای مسجد محله به گوش میرسد بلند شدم تا به طرف حوض وسط حیاط خانه بروم که دیدم در میزنند و برایمان حلیم نذری آوردند، نمیدانم آن شخص که بود چون تا به حال قیافهاش را در محله ندیده بودم.
وقتی نام مرحوم «ارباب تفضلی» برده میشود، جوان و نوجوان، پیشکسوت و کارشناس همه و همه انگار از او خاطره دارند حال یا بودند و خود دیدند یا از زبان بزرگترهایشان شنیدهاند.
امیدوار هستیم تا عالمان و دانشمندان و فرهیختگان شهرمان زندهاند، قدر بدانیم و در زندگی همچنان نامشان پرفروغ و جاودانه باشد.
گزارش از فروغ صالحی شهرابی
انتهای پیام/