درباره یک رجل جوان فرهنگی:«احسان محمد حسنی»
«رجل فرهنگی» تعریفی نادقیقتر از «رجل سیاسی» دارد.هر کسی که صرفاً صدای شجریان را در اتومبیلش بلند کند، چند باری با «اسکار فرهادی» پز بدهد تا صندوق رأیاش را چاقتر کند و چند عکس پوپولیستی با چند چهره فرهنگی مشهور بگیرد و ... فرهنگی خوانده میشود.
هفته گذشته در میان موج گسترده انتشار تصاویر راهپیمایی اربعین حسینی و حال و هوای یکدست شبکهها پیرامون این موضوع، یک تصویر موبایلی میان بچههای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی مرتب در حال گردش بود. تصویری از یک جوان آشنا با چشمانی بسته و ماسک اکسیژن بر روی صورتش. زیر آن نوشته شده است: «برادرمان احسان محمد حسنی، مدیر سازمان هنری رسانه ای اوج که به دلیل بیماری تنگی نفس و عفونت ریه از مسیر پیاده روی کربلا به بیمارستان در داخل کشور اعزام شد. الحمدلله حال عمومی ایشان رو به بهبودی است.برای شفای کامل این سرباز جبهه فرهنگی دعا میکنیم.»
شاید اگر فردی مقام مسئول شد تعریف از او به چاپلوسی متهم شود، اما این سبک مواجهه که عدهای را در بیان حقایق به انفعال میکشاند، دیگر رنگ باخته است و اتفاقا در روزگاری که هر کسی داعیه «منم، منم» دارد واجب شده است که نمونههای برجسته و بیادعا را علنی در بوق و کرنا کرد تا مدعیان بیاموزند در جبهه انقلاب اسلامی، مدیریت جهادی و عزم میدانی یعنی چه؟ حسنی در تمام سال های حضورش در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی از مردان بزرگی تقدیر کرد، اما هیچگاه از خودش تقدیر نشد. این هم یک شکل از سانسور است آن هم در شرایطی که خودت در رأس عالم رسانه باشی. چون او «کتوم» است بر این دکمههای کیبورد است که چند خطی درباره او هک کنند ولو تعبیر به باز کردن نوشابه یا زیر بغل گذاشتن هندوانه متهم شود یا تعبیر شود به اینکه از سازمان رسانهای اوج پول یا برنامهای میگیرد. از همین لحظه حساب اتهامزنندگانش با «مالک یوم الدین».
احسان محمد حسنی جوان است و از جوانانی است که او را به ذوق، طبع و اخلاق لطیفاش میشناسند. شاید همین روحیه و لطافت طبع موجب شد که شیوه مواجهه با هنرمندان را به خوبی دریابد و درگیر قضاوتهای رسانهای-سیاسی یا بولتنی و بخش نامهای درباره افراد نشود. درست در روزگاری که بخشی از هنرمندان متعهد ایرانی در رخوت و افتادگی به سر میبردند، حسنی، آرمانگرایانه و دغدغهمند برای احیای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، راهاندازی موسسه اوج نهایت تلاش خود را به کار بست و توانست قدری فضای دلزده هنرمندان و آنانی که سالها گوشهنشین شده بودند، را انرژی دوباره بخشد.
ماجرا از آنجایی آغاز شد که در چند هفته و حتی چند ماه ابتدایی از آغاز روزهای بحرانی سال 88 که خیابانها پر از تنش و ناآرامی شده بود، بخش قابل توجهی از جبهه فرهنگی انقلاب در خمودگی به سر میبرد و جز چند شاعر آئینی، آوانگارد و انقلابی، قاطبه اصحاب هنر و ادب در پیچیدگی و غبارآلودگی فضا دو به شک ایستاده بودند و اگر شبهه و ابهامی نداشتند، لااقل در حضانت از فراخوان «أین عمار» رهبر معظم انقلاب اسلامی هم اقدامی انجام نمیدادند. همین روزها بود که جوشش قریحه انقلابی و عدالتخواهی گروهی از جوانان و در رأس آنان انگیزههای انقلابی احسان محمد حسنی باعث شد تا با مطالبهگری خود مسئولان را وادار کند تا برای احیای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کاری کنند. وقت آن رسیده بود که آرمان خمینی کبیر با زبان فرهنگ و هنر بیان و مطالبه شود.
شاید عدالتخواهی مسئولان فرتوت، زنگار گرفته بود یا غل و زنجیر روابط سازمانی اجازه کنش جدی به آنان نمیداد. خصومتها و کشمکشهای مکرر و ماضی میان آنان و اصحاب فرهنگ باعث شده بود که دیگر کلامشان نفوذ و اثری هم میان هنرمندان نداشته باشد و قاطبه آنان به این مسئولان هیچ باوری نداشتند. این یک حس مشترک بود که ایشان حرف، لحن و روحیه هنرمند را آنطور که باید نمی شناسند. تشکیل سازمان رسانهای اوج، آغازی بود برای آرمانخواهی نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی حتی با لحاظ آزمون و خطاهای اولیه. هر چند که بضاعت احسان محمد حسنی به دلیل تنهایی ابتداییاش، محدود بود اما او توانست سالها در برابر آماج انتقادها سرخط باقی بماند و انرژیهای جدیدی را به میدان بیاورد و فضا را برای بروز استعدادهای جوان فراهم کند. امروز دوستان او در زمینههای متعدد از همه پیشتازتر و هوشیارترند. عده زیادی امید دارند که مسیری که او آغاز کرده، ادامهدار باشد.
تربیت و خلقیات متواضعانه احسان محمد حسنی که در «برادر» گفتنهای دلنشیناش همیشه متجلی است، باعث شد که حرمت پیشکسوتان را محترم برشمارد و به موازات انگیزشی که در میان نسل جوان ایجاد کرده، به سراغ ژنرالهای جبهه فرهنگی انقلاب برود و بزرگمردانی که سیستم فشل دولتی آنان را آزرده کرده بود، به میدان کارزار بکشاند. برای دلجویی از بزرگان، تکبری نداشت. ماهها پای شنیدن درد دلها و انتقادات و گلایههایشان صبر میکرد و برای خود وظیفهای جز تسهیل شرایط برای بروز ظرفیتهای آنان برنمیشمرد. محفلهای پر انرژی بحث در نخلستان اوج، کارگاههای آموزشی با حضور شرافتمدانی همچون حاتمیکیا، طالبزاده، جلیلی، هاشمزاده، غفوری و ... نوید دهنده روزهای بزرگی برای آینده بود و هست.
هر زمان که پای انتخابات به صدر اخبار رسانهها باز میشود عبارت «رجل سیاسی» با تعریف دقیقاش بر سر زبانها میافتد. اما قضاوت عمومی از این عبارت با معنای واقعی آن متفاوت است. هر کس که اسمی در یک حزب یا گروه داشته یا در چند رسانه و متبوعه قلمی ولو نصفه و نیمه رانده یا گپی زده باشد، یا در دورهای عضو ستاد انتخاباتی یک فرد شده باشد، به راحتی به عنوان یک فرد سیاسی که لابد از همه زوایای عالم سیاست هم سر در میآورد انتخاب میشود و درباره هر چیزی هم صاحب نظر است. اما شخصیت و فعال فرهنگی بودن از این هم سادهتر است. هر فردی که دو تا فیلم دیده باشد یا دو کتاب خوانده باشد، میتواند خود را بالقوه صاحبنظر عرصه فرهنگ معرفی کند. بارها دیده شده که عمومشان حق اظهار نظر کارشناسی! درباره هر موضوعی هم دارند، حتی اگر در عمرشان یک کتاب هم نخوانده باشند یا نهایت سواد فرهنگیشان به بخش خوانی گوشههایی از شاهنامه یا گلستان سعدی در کتاب زبان فارسی اول و دوم دبیرستاناش آن هم به جبر کنکور محدود باشد. به مدد رسانههای جدید هر فردی که پای چند فیلم سینمایی نشسته باشد یا چند باری به تماشای تئاتر آزاد رفته باشد، تماشاچی تئاتر حرفهای قلمداد میشود و فرصت بروز به مثابه یک منتقد لوس ولو در حد «من این فیلم را دوست داشتم» یا «من این فیلم را دوست نداشتم» -قول مشهور برخی از این جنس منتقدان- را میتواند داشته باشد.
هرکسی که اخبار زرد و حاشیههای بازیگران را بهتر از بر باشد یا چند شماره از جدولهای شرح در متن مجلاتی که هر بسته 5 تایی از تاریخ مصرفگذشتههایش را به 2 هزار تومان میفروشند، را توانسته باشد به تنهایی و حتی با کمک گرفتن از اینترنت حل کند، یک فرد با معلومات عمومی و فرهنگی بالا خواهد بود. در این روزگار وانفسا و تعاریف عجیب غریب از چیزی که اهمیت سلامتاش از منظر یک صاحب اندیشه واقعی عرصه فرهنگ، به مثابه مصرف هوا برای بشریت قلمداد شده است، «رجل فرهنگی» تعریفی بسیار نادقیقتر از «رجل سیاسی» دارد. هر کسی که گیس بلند کند، لباس عجق وجق بپوشد، صرفاً صدای شجریان را در اتومبیل خود بلند کند، چند باری با «اسکار فرهادی» پز بدهد تا صندوق رأی انتخاباتیاش را چاقتر کند، چند عکس یادگاری و پوپولیستی با چند چهره فرهنگی مشهور بگیرد، چند ژست عامهپسندانه در حمایت از ولنگاری و ... با توجیه و تعبیر مبتذل از «آزادی» بگیرد، رجل فرهنگی هم خوانده میشود. اما «رجل فرهنگی» آن چیزی است که اینها نباشد. جنس اصل، خودش را به خوبی از بدل تمیز میدهد.
در مسیر آرمانگرایی افرادی پیدا میشوند که همیشه حرکت پرشتاب و جدیتشان روحیهبخش دیگران هم میشود. حاج حسین یکتا که عموم بچههای هیئتی و مذهبی او را دوست دارند، مرد بیآلایشی بود که حسنی را برای مدت زیادی کمک کرد و حمایتهای غیر قابل کتمان او شکلدهنده یک حرکت بزرگ شد. تنگنظری است اگر عدهای ملاک کیفیت را درشتنمایی کنند و به سبک و سیاق مرسوم شروع به نقزنی کنند. شاید بشود در تشکیل افق یا برخی از مسائل در سازمان رسانهای اوج مسائلی را طرح و اشکال کرد، اما اصرار مکرر بر این جنبه باعث شد که بسیاری خدمات دیده نشود و در مواردی طرح این مسائل شکل بهانه، نیش و کنایه هم بگیرد و نتیجه این نگاه صرفاً اشکالمحوِر تلخ زبان چیزی جز تزاحم عواطف، سلایق و تکدر قلوب نبود و این کاریترین زخمی است که به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی میتواند وارد شود. زخمی که میان تعدادی از فعالان جبهه فرهنگی انقلاب بر اثر این درگیریهای خرد ایجاد و کاری شد. اما اگر در پس تمام این مسائل و انتقادات خروجی امروز و کادر ساخته شده در این مجموعهها دیده شود، میتواند تا حدی نگاهها را جامعیت بخشد تا منتقدان دو سوی ماجرا را ببینند و قدری در قضاوتها وزنکشی را لحاظ کرده و خرد و کلان کنند.
جمعی که امروز با محوریت فعالیتهای حسنی و دوستانش به فعالیت مشغولاند در مطالبه آرمانشان درگیر تعارفات و ملاحظهگریهای روزمره نیستند. تکلیفشان قبل از هر چیز با خودشان و همه جا مشخص است. حاشیهها گاهی سوهان فعالیتها و انگیزهشان میشود اما بارها نشان دادند که بی توجه به تمامی اینها مسیر پر حرارت آرمانخواهی با زبان هنر و فرهنگ را ادامه میدهند. انشاءالله.
انتهای پیام/