پیشامد بی سابقه برای حضرت عسکری (ع)
محمدبن اسماعیل گوید هنگامی که حضرت ابومحمد امام حسن عسکری (ع) در زندان صالح بن وصیف بود عدهای از عباسیها بر او وارد شده و به وی پیشنهاد داده تا میتوانی بر او سخت بگیر و همه گونه اسباب راحتی را از او سلب نما.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، محمدبن اسماعیل گوید هنگامی که حضرت ابومحمد امام حسن عسکری (ع) در زندان صالح بن وصیف بود عدهای از عباسیها بر او وارد شده و به وی پیشنهاد داده تا میتوانی بر او سخت بگیر و همه گونه اسباب راحتی را از او سلب نما.
صالح پاسخ داد من نمیدانم چگونه کار را بر او سخت بگیرم با آنکه دو نفر مرد شریر و زشتخو را بر او گماردم که نهایت آزار را نسبت به او انجام دهم اکنون میبینم برخلاف انتظار مردمی پارسا و نمازخوان و روزهگیر شدهاند و من از کار آنها به شک افتادهام، آنگاه آن دو را احضار کرده و گفت وای بر شما چه میگویید درباره این مرد زندانی؟ گفتند چه گوییم درباره مردی که تمام روز را به روزه و تمام شب را به عبادت به سر میبرد و با کسی سخن نمیگوید و به غیر از بندگی خدا کار دیگری ندارد و چون به ما مینگرد همه اعضا و جوارح ما به لرزه میآید، چنانکه نمیتوانیم خودداری کنیم. عباسیها که این سخنان را شنیده بیمناک شده، برگشتند. عدهای گفتهاند حضرت ابومحمد را به نحریر، تسلیم کرده و به او دستور داده زندان را به او تنگ بگیرد و او از هیچگونه آزاری خودداری نمینمود.
زنش به وی اظهار داشت از خدا بترس و اینگونه بدرفتاری با وی مکن زیرا تو نمیدانی چه کسی در منزل تو به سر میبرد و بالاخره سخنانی در خصوص پارسایی و بندگی او برای شوهرش نقل کرد و افزود من از او نسبت به تو بیمناکم. مرد به سخنان او اعتنایی نکرده، گفت به خدا قسم به جای آنکه با وی خوشرفتاری نمایم او را در برکه درندگان خواهم افکند. آنگاه از مقامات بالا دستور خواسته تا حضرت را پیش درندگان بیندازند، چون مأذون شد حضرت را چون طعمه پیش درندگان انداخت و یقین داشت به زودی آنها حضرت عسکری را نابود خواهند کرد، مأموران که خیال کردند از وجود او آسوده شدهاند، نزدیک آمدند تا ببینند چه بر سر او آمده، دیدند برخلاف انتظار سالم و بدون اندک آسیبی به نماز مشغول و درندگان گرد او اجتماع کردهاند. این پیشامد بیسابقه برای اینکه تولید زحمت نکند باعث شد حضرت را از زندان نجات داده به خانه خود بفرستند. روایات در خصوص معجزات و خوارق عادات حضرت عسکری(ع) بسیار است و همین اندازه که ما نقل کردیم غرض ما را تأمین میکند. حضرت ابومحمد در روز اول ماه ربیعالاول سال 260 هجری بیمار شد و در روز جمعه هشتم همان ماه در 28 سالگی سنه مذکوره رحلت فرمود و در خانه خود در جوار پدر بزرگوارش در سامرا مدفون گردید و پس از خود فرزند خلفی باقی گذارد که هماکنون زنده و در انتظار دولت حق الهی است(اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره). حضرت عسکری میلاد فرزند سعادتمندش را پوشیده میداشت و نمیگذارد کسی از ظهور او باخبر شود زیرا روزگار سخت بود و خلیفه هم به شدت در جستوجوی او برآمده و میکوشید تا به هر وسیلهای شده به وی دست پیدا کند و همان اوقات هم شیوع پیدا کرده بود شیعه امامی در انتظار امام غائبی است که فرزند ابومحمد است. به همین مناسبت حضرت ابومحمد فرزندش را در انظار مردم نمیآورد و پس از درگذشت او به غیر از نزدیکان، دیگران از وجود او اطلاعی پیدا نکرده بودند.
حضرت عسکری در هنگام رحلت نظر به اینکه وارث ظاهری نداشت جعفربن علی (معروف به کذاب) برادر آن حضرت، ترکه او را ضبط کرده و کنیزان آن حضرت را به زندان افکند و زنانش را بند کرد و به یاران آن حضرت که در انتظار ظهور فرزند حضرت عسکری بوده و معتقد بودند چنین فرزندی وجود دارد و او امام زمان است ناسزا میگفته و در گمراهی آنان سعی میکرد تا آنها را بیمناک ساخته و پراکنده نموده و به بازماندگان آن حضرت بر اثر زندانی شدن و بند گردیدن و تهدید و حقارت و ذلت، خسارت عظیمی متوجه شد.
با همه این خسارتها و گرفتاریها، خلیفه نتوانست به مقصود خود نائل شده و دسترسی به فرزند آن جناب پیدا کند. و چنان که گفتیم جعفر، ترکه آن حضرت را تحت تصرف درآورد و میکوشید شاید بتواند در پیش شیعیان حضرت عسکری موقعیت آن حضرت را پیدا کند، لیکن کسی به ادعای او توجهی نمیکرد و به امامت او اعتراف نمینمود، آخرالامر نزد خلیفه رفته و از او درخواست کرد تا او را بهمنزلت برادرش برگمارد و برای وصول به این مقام مال هنگفتی داده و هرگونه راه و وسیله که ممکن بود برای حصول این مقصود آماده کند، مهیا نمود لیکن نتیجه نبرده و بهره حاصل نکرد.
منبع: ارشاد شیخ مفید
انتهای پیام/