تعابیر هاشمی درباره رهبر انقلاب باید در عملکرد او بروز کند/ هاشمی نباید درمقابل شعارهای ضدانقلابی در ایام فتنه سکوت میکرد
آیت الله علم الهدی عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: در مورد اینکه ارادت و اعتقاد ایشان نسبت به مقام معظم رهبری چقدر است را که من نمیدانم. منتهی این مظاهر باید در گفتار و رفتار آقای هاشمی بروز کند. گیر ما سر بروز مظاهر این ادعاها است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ،هفته نامه رمز عبور در شماره جدید خود گفت وگویی با آیت الله سید احمد علم الهدی امام جمعه مشهد داشته است که بخشی از ان را میخوانیم:
همیشه وقتی در آستانه انتخابات هستیم یک نوع خط نفوذ از برخی جریانهای داخلی در انتخابات حس میشود و هر ساله در انتخابات مختلف چه در انتخابات مجلس و چه در دیگر انتخابات اتفاق میافتد. چرا نهم دی ماه 88 مواضع برخی آقایان خیلی روشن و شفاف بود؟ چرا یان فتنه هشت ماه طول کشید و اینکه چه اتفاقی افتاد که در نهم دی تمام شد؟ اگر اجازه بدهید ورود بحث از اینجا باشد. با وجود اینکه کسانی که در راس فتنه بودند مواضعشان شفاف بود، چه اتفاقی افتاد که هشت ماه طول کشید؟
علت اینکه برای این قضیه یک میدان زمانی باز شد این بود که اگر لحظه اول با آن برخورد میشد به حساب مقابله با آزادی سیاسی در کشور به حساب میآمد. آن روزی که جریانهای غیرهمسو با نظام بر اثر الهاماتی که از خارج میگیرند، دم از آزادی نیست، بزرگترین سند و دلیلی که ما ارائه میدهیم داستان فتنه است که ما یک بازه زمانی هشت ماهه از لحظه شروع تا پایان آن داشتیم. با اینکه امکانات و دستگاههای ما و بصیرت مردم دقیقا زا همان لحظه اول تشخیص داده بود که این جریان با انگیزه ضد نظام صورت میگیرد و مسئله تقلب در انتخابات بهانهای بیش نیست و از طرفی هم اگر در موضع انتخابات مشکلی بود اینها باید با مجری انتخابات برخورد میکردند یا با کسی که رقیب اینها در انتخابات بوده است. رقیب اینها در انتخابات آقای احمدینژاد بود، مجری انتخابات اتفاقا دولت آقای احمدینژاد بود. مجری انتخابات اتفاقا دولت آقای احمدینژاد بود و اینها در هیچ جا با دولت و رئیس جمهور برخوردی نداشتند. با رهبری و اصول نظام برخورد داشتند. شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" سر میدادند با این خصوصیت معلوم بود که اینها یک تشکیلات و حرکت ضد نظام و ضد انقلاب هستند و انتخابات را بهانه کردهاند.
جریانهای فتنهگر ابزاری برای اصل فتنه شده بودند، اصل فتنه اینها نبودند. اصل فتنه در بیرون مرز بود. اینها به خاطر قدرتیابی خودشان ابزار خارجی شده بودند که از این فرصت در جهت تحکیم و تثبیت قدرت خودشان استفاده کنند. معلوم بود این حرمت برای براندازی نظام بود. اگر مسئله در همان روز اول سرکوب و یا از بروز آن جلوگیری میشد، اینها به حساب این میگذاشت که در کشور آزادی سیاسی نداریم. میگفتند جریانی با ادعای تقلب در انتخابات در کشور راه افتاده بود که به دنبال دادخواهی بودند و نظام آن را سرکوب کرد. نکته دومی که در این مسئله وجود داشت این بود که این جریان باید باطن خود را نشان میداد. حرکتی که اینها در 25 خرداد تحت عنوان تقلب در انتخابات عنوان کردند و سران فتنه هم جلوی جمعیت بودند، آنجا اگر میگفتند شما با این قصد حرکت کردید و این قدر ماشین آتش زدید و بسیجی کشتید و به پایگاه بسیج حمله کردید شاید ماهیت آنها روشن نمیشد. برای اینکه اینها ماهیت خود را روشن کنند باید به این میرسیدند که بگویند "نه غزه، نه لبنان" و "جمهوری ایرانی" و به جایی برسند که با امام حسین (ع) در بیفتند، یعنی اگر این فضا پیش نمیآمد ماهیت فتنه برای مردم ما روشن نمیشد. جریان 9 دی و حرکتی که در این روز صورت گرفت در مقابل افشاگری ماهیت فتنه بود تا این ماهیت در نتیجه همین بازه و فرصت زمانی کاملا مشخص شود.
عدهای معتقد بودند و حتی در حالت فعلی هم تحلیل این است که خود آقای هاشمی به عنوان راس این حرکت و آن چیزی که ما عنوان فتنه را روی آن میگذاریم فعالیت میکرد. آیا شما به چنین موضوعی عقیدهای دارید؟
خیر. بنده اولا در مورد برخورد آقای هاشمی با جریان فتنه، تندترین حرفها را در خود خبرگان در حضور آقای هاشمی زدم. هیچوقت هم در بیرون، نه در مصاحبهای و نه در هیچ سخنرانی کلامی از آن بالاتر و تندتر نزدم و نمیتوانم هم بزنم. حرف بنده با آقای هاشمی گله بود، هنوز هم هست. آقای هاشمی یک روزی سنگ زرین آسیای انقلاب بود. در قصه عزل بنیصدر، محور سقوط بنیصدر آقای هاشمی بود. درست است که حرکت مردمی بود و امام اراده فرمودند، امام محور اجرای قضیه که اراده امام و مردم عملی شود و بنیصدر سقوط کند، آقای هاشمی بود. آقای هاشمی که در آنجا چنین قدرتی از خود نشان داد و در برابر مسائل ضد انقلاب هم آنطور ایستادگی میکرد، ولی اینکه بایستد و یک عده در خیابان "مرگ بر اصل ولایت فقیه" بگویند یا به رهبری اهانت کنند و ایشان هم کوچکترین موضعی نگیرد و برخورد هم نکند، آخر هم بیاید بگوید صلواتی ختم کنید و دعوا را تمام کنید و بعد هم بچههای ایشان دایره چرخان داستان شوند، این گله را از ایشان داشتم. الان هم دارم و سفت هم پای آن ایستادهام. بالاتر از این هم حرفی ندارم. در حضور خود ایشان هم در خبرگان گفتم، جای دیگر هم گفتم و سخنی بالاتر از این هم درباره آقای هاشمی ندارم. چون خداوند از نیت آقای هاشمی خبر داد، از اصل و غرض و اعتقاد و ایمان ایشان هم خداوند خبر دارد. شرعا برای ما جایز نیست به ایشان نسبتی بدهیم. یک گله رسمی از ایشان وجود دارد، گله شخصی نیست، یک گله دینی و سیاسی از آقای هاشمی هست. چطور میشود آدمی که اینگونه نقش داشت بایستد و نگاه کند که عدهِای "نه غزه، نه لبنان" و "جمهوری ایرانی" بگویند، به رهبری اهانت کنند و بعد بگویند که "مرگ بر اصل ولایت فقیه" که ما همه چیزمان را از ولایت فقیه داریم؟
آقای هاشمی خودشان را بهترین یار برای حضرت آقا میدانند و منتقدان خود را چاپلوس رهبری میدانند، نظر شما راجع به این جمله آقای هاشمی چیست؟
در مورد اینکه ارادت و اعتقاد ایشان نسبت به مقام معظم رهبری چقدر است را که من نمیدانم. از قلب یک فرد که فرد دیگری اطلاع ندارد. محبت هر کسی در دلش است اگر گفت که در دل من است که ما نمیتوانیم انکار کنیم و بگوییم دروغ میگوید. منتهی این مظاهر باید در گفتار و رفتار آقای هاشمی بروز کند. گیر ما سر بروز مظاهر این ادعاها است. ادعا درست است، نمیتوانیم بگوییم که ایشان نعوذابالله دروغ میگوید، اما رفتار و برخورد ایشان، سخنان و بیاناتی که اظهار میکنند باید این ادعا را ثابت کند.الان متاسفانه ایشان افرادی را که با رهبری زاویه و موضع دارند در بلوک خودشان تعریف میکنند و این افراد از بعضی فرمایشات ایشان، بهرهبرداری میکنند اما اینکه در دل آقای هاشمی چیست را خدا میداند.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که بعد از آن قضایا افتاد برکناری آقای هاشمی از ریاست مجلس خبرگان و انتخاب آیتالله مهدوی کنی با رای اعضا بود. روایت شما از آن قضیه چیست؟ صرف اینکه یادم هست آن موقع خیلی سعی میشد در فضای رسانهای ان مسئله را خیلی ساده جلوه دهند که اتفاق خاصی نیتفاده است؛ اما تحلیل کسانی که بیشتر در فضای سیاسی هستند این است که اتفاقی که در خود مجلس خبرگان افتاد که مجموعه را به این نتیجه رساند که آقای هاشمی برای ریاست مناسب نباشد.
مجلس خبرگان، یک مجلس آزادی است. به این معنی که خبرگان افراد مجتهد، اصلح، عادل و فقیه هستند و اگر بخواهیم نخبگان را در جامعه طبقهبندی کنیم، باید بگوییم خبرگان در راس و درجه اول نخبگان هستند. هر کسی برای خودش نظر و رای مستقلی دارد. همه اینها به رهبری علاقه و ارادت دارند، شاید این گلایهای را که من بر زبان آوردم هم آقایان داشته باشند و در ذهنشان باشد و این مسئله هم تحت تاثیر این ذهنیتی که از آقای هاشمی دارند این طور نتیجه داده است.
اصل قضیه ماجرای شورای رهبری و نظارتی که از سمت آقای هاشمی بر رهبری مطرح میشود چیست؟
شورای رهبری که در قانون اساسی قبل از بازنگری بود. یکی از عللی که قانون اساسی تجدید نظر شد که امام هم روی آن مسئله اصرار داشتند به خاطر دو مسئله بود. یکی ساختار دولت بود که رئیس جمهور منتخب در دولت عملا هیچ کاره بود و منتخب مجلس که نخست وزیر بود همه کاره بود و منتخب مجلس که نخست وزیر بود همه کار بوده که گفتند آن فردی را که مردم انتخاب کردند کارهای نیست پس به این نتیجه رسیدند که پست نخستوزیری را حذف کنند.
نکته دومی که در قانون اساسی قبلی بود و باعث تجدیدنظر قانون اساسی شد همین مسئله شورای رهبری بود. چون شورای رهبری با مبانی فقهی درست جور در نمیآید در دوران غیبت وجود اقدس امام زمان (عج) برای مشروعیت حکومت باید یک مجتهد جامعالشرایط اقامه حکم کند. 10 مجتهد که با همدیگر نمیتوانند اقامه حکم کنند. پس باید یک نفر اقامه حکم کند شورای رهبری هم با وضعیت قبلی تشکیل میشد علیایحال در شورای رهبری هم باید یک نفر انتخاب میشد، او اقامه حکم کند و در راس این جریان باشد، منتهی ملتزم باشد که مطالب را با شورای رهبری مشورت کند. حالا همین هم از نظر فقهی مسئله دارد که آیا بیعت را التزام میدانیم یا پذیرش؟ یعنی اگر یک نفر اقامه حکم میکرد و آقایانی که در شورای رهبری با او بیعت کردند، آیا این بیعت به معنای پذیرش بود یا قرارداد؟ اگر مبنای بیعت را قرارداد ببینیم، بله، میشود با این شرط که "ما با تو بیعت میکنیم، به شرطی که شما ملتزم باشید هر حکمی را میدهید با مشاورت کنید". اما اگر بیعت را پذیرش و قبول بگیریم و قرارداد نگیریم، در این صورت نمیشود با آن شرط کرد. وقتی رهبری او را پذیرفتند، یعنی قبول کردند نمیشود برای رهبری که او را قبول کردند شرط بگذارند که باید با ما مشورت کنید. پس عملا شورا خنثی میشود. فایده شورا این است که در تعیین رهبری هیاتی بالاتر از خبرگان است. لذا امام فرمودند در تجدید نظر قانون اساسی شورای رهبری را بردارید چون قبول مبنای امام در بیعت قرارداد نیست. مبنای فقهی مرحوم آقای منتظری در بیعت، قرارداد بود، ایشان این مسئله را اصرار داشتند. در مجلس خبرگان اول قانون اساسی، مبنای بیعت در نظر امام قبول است. اما بیعت را قرارداد نمیدانند و قبول میدانند و ما هم برای این امر ادله شرعی داریم که از همه بالاتر بیعت خوارج با امام حسین (ع) است که اینها آمدند به شرط مقابله با معاویه با امام حسن (ع) بیعت کنند که امام حسن (ع) بیعت اینها را نپذیرفتند و فرمودند: "شما اگر امامت و ولایت من را قبول دارید با من بیعت کنید و برای من نمیتوانید شرط بگذارید". چون بیعت قرارداد نیست. امام درباره بیعت بحث کردند و بیعت را قبول میدانند و قرارداد نمیدانند. اگر قرارداد میدانستند میشد شرط بگذارند. یعنی شورای رهبری جمع میشوند، یک نفر اقامه حکم کند. با او بیعت کنند، به شرط اینکه هر حکمی را که میخواهد صادر کند با این جمع مشورت کنند اگر بیعت بر مبنای قرارداد باشد میتوان این کار را کرد اما اگر بیعت قبول باشد این کار را نمیشود انجام داد لذا حضرت امام با مبنای فقهی خودشان فرمودند شورای رهبری معنا ندارد؛ فلذا نکته دومی که در قانون اساسی اول حذف شد، همین مسئله شورای رهبری بود که اصلا به خاطر مشکل فقهی آن حذف شد.
تاکیدی که آقای هاشمی برای شورایی کردن رهبری دارند چیست؟
آقای هاشمی یا روی موضوع دیگری اراده کردند که چون با ایشان بحث نکردم نمیدانم، یا اگر همین موضوع را میخواهند بگویند، این موضوع مشکل فقهی دارد که خود ایشان هم در مجلس خبرگان قانون اساسی اول و هم در تجدید نظر قانون اساسی حضور داشتند و خود ایشان به ملاک همین قضیه از جمله کسانی بودند که به حذف شورای رهبری رای دادند. اما به اینها توصیه کردند که قانون اساسی را تجدید نظر کنید و ایشان جزو معتمدین خبرگانی بودند که در تجدیدنظر قانون اساسی حضور داشتند و به ملاک اینکه با مبانی فقهی امام سازگار نیست، شورای رهبری را حذف کردند. یا آقای هشمی دچار فراموشی شدند و یا اینکه منتظرشان از شورای رهبری چیز دیگری است که باید توضیح دهند.
مهدی هاشمی در سفرش به مشهد درخواست دیداری با شما داشت که ظاهرا انجام شد. در صورت امکان بفرمایید که درباره چه موضوعی با شما صحبت کردند؟
آقای مهدی هاشمی از بنده تقاضای ملاقات کرد و به اینجا آمد و با هم ملاقات کردیم. ایشان گفت "حرفهایی که به من نسبت دادند که جاسوس انگلیس هستم و مدارک جاسوی علیه من دارند دروغ است". بنده به ایشان گفتم: "چرا شما اینها را به من میگویید؟ من که در قوه قضائیه کارهای نیستم، شما در پروندهای که دارید مطرح کنید." گفت:"نه چون این مسائل به وسیله دوستان شما توسعه داده میشود، آمدم به شما بگویم که به دوستان خود بگویید" گفتم: "دوستان بنده را مشخص کنید که اینها چه کسانی هستند. اگر اشخاص معینی هستند بفرمایید که به آنها بگویم." ایشان از دو نفر اسم بردند که من گفتم این افراد از دوستان من نیستند و اصلا اینها را نمیشناسم شما از اینها نام میبرید و من اینها را نمیشناسم. کل جلسه بنده با آقای مهدی هاشمی این بود.
انتهای پیام/