ماجرای چریکشدن یاسر عرفات توسط شهید نواب/از ساختن با نانِ خالی تا جنگ با پسر پهلوی
محمد مهدی عبدخدایی، بازمانده فداییان اسلام خاطرات خود را از شهید نواب صفوی و از افتوخیزهای مبارزاتی کسی میگوید که شاید علت شهادت او هم همین خصلتها بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، از آرمانگرایی و استعمارستیزی میگوید. از اینکه نواب صفوی شخصیت کاریزمایی داشت و او عاشق همین خصوصیاتش شده بود؛ از همان زمانی که عکس نواب را در روزنامه میبیند.
نوجوان 10 ساله دیروز، امروز در سالهای پایانی دهه هشتم زندگیاش، از افتوخیزهای مبارزاتی کسی میگوید که شاید علت شهادت او هم همین خصلتها بود.
محمدمهدی عبدخدایی بازماندهای از نسل فداییان اسلام؛ تاریخ را از بر است. آرامش دلنشینی در صدایش موج میزند و او تمام وقایع را بدون کموکاست تعریف میکند حتی با ذکر ساعت. آنقدر بر جزییات تاریخی مسلط است که هرازگاهی میگوید اینها «مثنوی هفتاد من کاغذ میخواهد.»
شصت سال از این واقعه میگذرد اما؛ تعریف دقیق عبدخدایی اصلا نشانی از گذر زمان ندارد...
آنقدر دقیق میگوید که گویا همین دیروز این حوادث رخ داده و نواب و یارانش در پی ترور نافرجام حسین علا، این چنین محاکمه شدند!
گفتوگو با عبد خدایی در دو زمان چهلدقیقهای انجام میشود و این تنها به درخواست خودش است که میگوید «من پیرم» و نمیتوانم طولانی صحبت کنم.
سید مجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی طلبه و بنیانگذار فدائیان اسلام است که در ترور حسین علاء و احمد کسروی نقش مستقیم داشت. او از طرف مادر به سادات دُرچه اصفهان منتسب وعنوان "نواب صفوی" را از خاندان مادر به ارث برده و از طرف پدر میرلوحی است.
تسنیم:از شخصیت سیاسی و مبارزاتی شهید نواب صفوی بگویید.
عبدخدایی: در مورد شهید نواب صفوی مطالب زیادی گفته شده است؛ اما دو چیزی که مغفول مانده؛ عابد بودن و زاهد بودن ایشان و درک مسائل سیاسی دنیا و منطقه است. نواب شخصیت کاریزمایی داشت. من گاهی فکر میکنم این جوانی که در سال 1334 تیرباران شد و در سن 31 سال بود چگونه به این مسائل رسیده بود؟!
تسنیم: چطور رسیده بود؟
عبدخدایی: بهنظر، ایشان بهخاطر احساسی که نسبت به مذهب و آزادی ملتهای مسلمان و عبادت و خلوصی که داشت خودبهخود به این مسئله رسید. کشورهای اسلامی بعد از جنگ جهانی اول زیر سلطه استعماری قرار گرفته بودند.
در آن روزگار که امریکا به خاورمیانه و کشورهای در حال توسعه آمده بود، نواب با تمام وجود توانسته بود این مسائل را درک کند و این نشان از کاریزما و فهم این فرزند پیغمبر میدهد.
تسنیم: اعتراضی به اقدامات امریکا کرده بود؟
عبدخدایی: یکی از دلایل اعدام شهید نواب صفوی اعتراض به پیمان نظامی بغداد بود که بعدها به پیمان سنتو تغییر نام داد. در حقیقت آمریکاییها بعد از جنگ جهانی دوم به صحنه استعمار دیگر کشورها روی آورده تا جایگاه استعماری کشورهای فرانسه و انگلیس را به خود اختصاص دهند اما نوع استکبار آمریکا با دیگر استعمارگران متفاوت بود که از آن بهعنوان «نئوکلونیالیزم» یا «استعمار نو» یاد میشود.
آمریکا تصمیم میگیرد تا در این «استعمار نو» خود اقتصاد کشورهای زیر سلطهاش را در دست گرفته و هر زمان که اراده کند آن کشورها را تحتفشار اقتصادی قرار دهد.
آمریکاییها در جنگ دوم جهانی دچار صدمات و خسارات قابلتوجهی نشدند، درحالیکه انگلیس، آلمان، ایتالیا، فرانسه بر اثر بمبارانهای متعدد صدمات و خسارتهای فراوانی دیده بودند. در این بین آمریکا با بستن قراردادی به نام «مارشال» اقتصاد انگلیس، آلمان، فرانسه و ایتالیا را به خود وابسته میکند و برای کشورهای توسعه نیافته نیز؛ اصل «چهار ترومن» را مطرح میکنند و آن کشورها را با توطئهای جدید به خود وابسته میکنند.
آمریکا برای حفظ سرمایهاش در کشورهای مختلف دنیا سعی داشت نیروهای نظامی خود را در آن کشورها داشته باشد، از این رو؛ نیروهای نظامی را به وسیله پیمانهای نظامی تعبیه کرد.
تسنیم: چه پیمانی؟
عبدخدایی: آمریکا نخستین پیمان به نام پیمان ناتو را برای حفظ منافع غرب منعقد کرد و در راستای ناتو پیمان دیگری به نام سیتو نیز برای کشورهای آسیای جنوب شرقی در نظر گرفت. عراق که با ایران هم مرز بود وارد هیچ پیمانی نشده بودند.
آنها بنابراین درصدد بودند بهگونهای ایران را وارد پیمان غرب کنند. پس از آن، پیمان بغداد یا سنتو درست میشود که پیمان ناتو و سیتو را به هم اتصال میداد؛ یعنی اروپای غربی را به آسیای جنوبشرقی وارد یک پیمان میکرد و اگر بغداد این پیمان را امضا میکرد این دو پیمان به هم متصل میشد. غرب سخن از آزادی میکرد و شرق صحبت از عدالت اجتماعی. میان این دو قدرت بود که نواب صفوی آمد و فریاد زد وحکومت اسلامی، حاکمیت دینی، بازگشت به معنویت و دینی ملتها را بیان کرد.
تسنیم: علت سفر ایشان به کشورهای عربی چه بود؟
عبدخدایی: در سال 1332 سخنرانی در دانشگاه «ملک فواد» قاهره به مناسبت سالگرد «احمد ونیسی» و «احمد شاهین» دو دانشجویی که در جنگ با اسراییل کشته شده بودند، انجام داد.
یاسر عرفات میگفت: هنگامیکه دانشجو بودم و در مصر درس میخواندم یک روز شهید نواب صفوی به دانشگاه آمد و سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم. گفتم من بچه حیفا هستم. او به من گفت: «تو پسر علی هستی، اما ملتت در اسارت به سر میبرد. تو سید حسنی هستی. تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسرائیل نجات دهی، آنوقت اینجا نشستهای درس میخوانی که چه؟» عرفات تعریف کرده بود، سخنان نواب صفوی مرا تکان داد. نواب در دانشگاه «ملک فواد» قاهره با من صحبت کرد و من شب تمام کاغذها را پاره کردم و تفنگ به دوش چریکشدم. روحیه انقلابی را در من پدید آورد و ازآنپس درس و مشق را رها کردم و به کار نهضت پرداختم.
تسنیم:مصداقی برای این درک عمیق شهید نواب از مسائل دارید؟
عبدخدایی: نواب شخصیت کاریزمایی داشت. درک بالایی داشت، میفهمید استعمار به چه معناست. ایشان در سال 1332 مقالهای در منشور برادری بدین مضمون نوشت: «امروز پای امریکا را به این کشور باز میکنیم، فردا باید پنج سال زحمت بکشیم، شهید بدهیم تا این استعمار فرا نئوکیالیزیم را بیرون کنیم.» اینها نشان میدهد نواب هم استعمار کهن را میشناخت و هم استعمار فرا نئوکیالیزیم. یادم است در جلسه گفت: جهان طوری شده که جوانها باید پیرها را نصیحت کنند. دریکی از ملاقاتهایش با تیمور بختیار او را بهشدت تحت تأثیر قرار داد.
تسنیم:با این اوصاف، میتوان او را از بنیانگذاران بیداری اسلامی دانست؟
عبدخدایی: سید مجتبی، شخصیت برجستهای بود که فکر نو با عنوان «حکومت اسلامی» داشت؛ یعنی درست زمانی که تمام بزرگان مذهب معتقد بودند حکومت اسلامی غیرممکن است.
مرحوم آیتالله بروجردی طرفدار فرهنگسازی بود مرحوم آیتالله کاشانی طرفدار استعمارستیزی بود و نواب صفوی طرفدار حکومت اسلامی بود. فرهنگسازی آیتالله بروجردی زمینههای انقلاب و پرورش افرادی چون آیتالله مطهری، مفتح، باهنر و بهشتی را فراهم کرد که همه متأسفانه شهید شدند.
امروز وقتی در دنیا صحبت میشود که راز بیداری اسلامی بعد از جنگ جهانی اول و دوم در دنیا چه کسانی بودند گفته میشود؛ افرادی چون شهید شیخ حسن البنا، شیخ امجد الزهاوی، شیخ فضیل الورتلانی، سید جمالالدین اسدآبادی، محمد عبده و در متاخرین نواب صفوی؛ اینها زنگ بیداری اسلامی را در جهان اسلام که بعد از جنگ جهانی دوم تحت سلطه امپریالیسم استعمار قرار گرفته بود به صدا درآوردند.
به همین جهت میتوانیم نواب صفوی را از بنیانگذاران بیداری اسلامی لحاظ کنیم، میتوانیم بگوییم در دنیایی که کمونیسم و سرمایهداری هر دو میخواستند مکتبی نو بیاورند، نواب، خواستار حکومت اسلامی و مکتبی نو برای روشنفکران دنیا بود.
تسنیم: اشاره به سخنرانی قاهره و سفرهای نواب به کشورهای عربی شد، آیا این سفرها نقشی در تحکیم وحدت در جهان اسلام داشت؟
عبدخدایی: شاید بتوان گفت که دیدار شهید نواب صفوی رهبر جمعیت فدائیان اسلام در سال 1333 از بلاد عربی، بهویژه مصر، نقش مهمی در تحکیم روابط میان جریانهای اسلامی انقلابی در ایران و مصر داشته و ملاقاتش با رهبران اخوان المسلمین، نقطه عطفی در تاریخ روابط جریانهای اسلامی در ایران و مصر بوده است.
از نتایج این سفرها میتوان به تشکیل «موتمر اسلامی» در بیتالمقدس، اشاره کرد، بیتالمقدس که امروز، تمام آن دست اسراییل است در سال 1332 (1953) قبل از جنگ عراق و اسراییل در سال 1948 نصف شده بود. نصف آن دست اردن بود و نصف دیگر دست اسراییل. در جنگ شش روزه 1967 همه را اسراییل گرفت. «موتمر» ی توسط اخوان المسلمین سعید رمضان، محمد محمود صواف در فلسطین تشکیل و از شهید نواب هم دعوت شد در این موتمر اسلامی شرکت کند.
تسنیم: نواب به چه منظوری در این موتمر شرکت کرد؟
عبدخدایی: شرکت نواب در اجلاس موتمر اسلامی در آذرماه 1332 گروهی از دانشمندان و علمای اسلامی اجلاسی را تحت عنوان «موتمر اسلامی»، به منظور چاره جویی برای مقابله با تهاجمات اسرائیل و کمک به مردم فلسطین در اردن برگزار کردند.
نواب ضمن ایراد سخنان آتشین به زبان عربی فریاد بیدارباش مسلمین را سرداد و برگزیدگان کشورهای اسلامی را به دفاع از سرزمین مسلمانان یعنی فلسطین و بیرون راندن صهیونیست فرا خواند. چنین حرارت در سخن و غیرت دینی، موجب حیرت و شگفتی حاضران گردید.
تسنیم: پس هدف از تشکیل موتمر اسلامی مبارزه با اسراییل بود.
عبدخدایی: در این موتمر، نواب با «ملک حسین» پادشاه اردن، ملاقات میکند و میگوید:« من به دیدن پادشاهان نمیروم و از دیدن آنها خشنود نیستم اما چون تو سیدی پسرعموی من هستی آمدم نصیحتت کنم با اسراییل بجنگ!»
تسنیم:بازتابی هم داشت؟
عبدخدایی: سخنرانی نواب صفوی به قول پروفسور «حامد الگار»امریکایی بازتاب حرکتهای اسلامی در جهان اسلام بود وقتی او در قاهره سخنرانی کرد. تمام دنیای اسلام را تکان داد. نواب، نخستین ایرانی و نخستین مسلمانی که شعار«یا نجیب الی الکانال» سر میدهد. نجیب، رییسجمهور بود. نجیب! کانال سوئز را ملی کن. نخستین کسی که شعار ملی شدن کانال سوئز را در دانشگاه قاهره میدهد نواب صفوی بود. کانال سوئز آن روز دست انگلیس و فرانسه بود.
نواب زندان بود، ما یک روز رفتیم ملاقات ایشان در زندان. من 15 سال بیشتر نداشتم. توی حیاط زندان قدم میزد و ناراحت بود، پرسیدن چرا ناراحتی؟
گفت اعلامیهای نوشتم، این را پخش کنید. نوشته بود به ژنرال نجیب بگویید که مصر و هر کشور اسلامی وطن ماست و به جزییات امورش نظارت داریم. میگفت؛ «نجیب میخواهد کلاه مصری را تبدیل به شاپو کند.» این نظر استعمار است و این کار غلطی است.
در این بحرانی که در آن موقع بود، بحران خداشناسی و بحران ضد خداشناسی، دینباوری و ضد دینباوری، بحران شیعه و ضد شیعه مثل احمد کسرویها و حکمی زادهها پیدا شده بود و مرتب علیه شیعه مقاله مینوشتند، در آن روز پیدایش نواب صفوی مثل یک چراغ روشنی بود که تمام کشورهای اسلامی را تحت تأثیر قرار داد. البته در کشورهای اسلامی هم مسلمانان زیاد فعالیت میکردند.
تسنیم: بعد از برگشت از سفر قاهره، نواب نامزدی خود را برای مجلس شورای ملی اعلام کرد؟
عبدخدایی: دوره هجدهم انتخابات مجلس شورای ملی آغاز شده بود. ما در شورای مرکزی فداییان نشستیم و دیدیم که اگر نواب صفوی کاندیدا بشود و به مجلس برود میتواند در مجلس در برابر قوانین ضد اسلامی بایستد به همین جهت مرحوم نواب صفوی را وادار کردیم، اعلامیهای بدهد.
ایشان هم اعلامیهای داد. «نواب، نمایندگی شهر قم را میپذیرد»؛ اما عدهای از برادران ما حکومت را ملحد و غیرقانونی میدانستند با این امر که نواب صفوی بهطور سیاسی به مجلس برود و فریاد حکومت اسلامی بزند، مخالفت کردند بنابراین ایشان دوباره اعلامیهای برای ما فرستاد که من استخاره کردم و قبل از اینکه انتخابات بشود، انصراف بدهم، خوب آمد. آن وقت انصراف از نمایندگی شهر قم را اعلام کرد. این کاندیداتوری با اجازه مرحوم آیتالله سید صدرالدین صدر از مراجع تقلید بود. من دقیقاً در این جریان بودم.
تسنیم: پس علت انصراف همین مخالفت بوده است؟
عبدخدایی: بله. علت داخلی داشت.
تسنیم: چرا برای انجام هر کاری سریع به دنبال استخاره میرفتند؟
عبدخدایی: به استخاره معتقد بود.
تسنیم: خودشان استخاره میکردند؟
عبدخدایی: بله. من یکبار به ایشان گفتم شما چگونه است که استخاره میکنید؟ حتی وقتی در قاهره اخوان المسلمین منحل شدند دولت مصر استاد حسن بائوری را مامور کرد از نواب صفوی دعوت کند. نواب طی مصاحبهای میگوید من میخواستم دعوت دولت مصر را نپذیرم اما استخاره کردم، استخاره خوب آمد، دعوت دولت مصر را پذیرفتم به خاطر اینکه بین دولت مصر و اخوان المسلمین التیام بدهم. آن موقع دکتر سعید رمضان، سید قطب و... اخوان را اداره میکردند، من پرسیدم چطور شد؟ گفت من تجربه کردم؛ وقتی استخاره خوب آمده و عمل کردم به نتیجه رسیدم. این هم ناشی از تجربه است، شما نمیتوانید تجربه مرا از بین ببرید، من به این استخارهها معتقدم.
تسنیم: جمعیت فداییان اسلام، چطور تشکیل شد؟
عبدخدایی: مرحوم نواب صفوی آمد در انتهای بازار عباسآباد، جوانها را به دور خودش جمع کرد، خودش گفت:« یکشب خواب دیدم؛ حضرت سیدالشهدا بازوبندی به دست من بستند که روی آن نوشته شده بود فداییان اسلام.» این خوابی بود که خودش برای من تعریف کرد.
تسنیم: چه مدت قبل از تشکیل گروه؟
عبدخدایی: شش ماه. گفت،بهمحض اینکه این خواب را دیدم به این فکر افتادم که حالا که حزب تودهای تشکیل شده، حزب ایران تشکیل شده ما هم تشکیلاتی به نام فداییان اسلام به راه بیندازیم. لذا تشکیل فداییان اسلام را معتقد به بازوبندی بود که حضرت سیدالشهدا به دستش بسته بود.
تسنیم: شما چطور مرید ایشان شدید و به فداییان پیوستید؟
عبدخدایی: پدرم آیتالله سید ملا غلامحسین تبریزی است که قبل و بعد از انقلاب امامجمعه مشهد بود. رهبر معظم انقلاب در همین دیدار اخیر خود با ائمه جمعه فرمودند: در بعضی از شهرها، بهعنوان همان روش قدیم، حکّام یک نفر را معین میکردند و میگذاشتند. البته در بعضی از شهرها هم مثل مشهد، امامجمعه محترم و مکرمی بود مرحوم آقای حاج شیخ غلامحسین تبریزی که مرد بسیار؛هم عالم، هم متقی، هم زاهد که ربطی به حکومت نداشت؛ از این قبیل هم داشتیم، لکن در خیلی از شهرهای دیگر، امامجمعه منصوب آن حکومتهای طاغوت بود؛ مردم هم نمیرفتند و اعتنا هم نمیکردند.
نواب صفوی بعد از جریان کسروی که جلساتی تشکیل داد روزی که کسروی را دادگستری میزنند، نواب صفوی به سمت مشهد حرکت میکند. در تهران میپرسد در مشهد منزل چه کسی بروم؟ مرحوم آیتالله کاشانی و دکتر کافی و بقیه دوستان میگویند آنجا یک نفر به نام آشیخ غلامحسین تبریزی هست که «ترک» است برو منزل او. این منزلی که معرفی میکنند، منزل ما بوده است. من خودم در را به روی نواب باز میکنم.
تسنیم:از قبل شناختی نداشتید؟
عبدخدایی: خیر، چند روز قبل در «روزنامه مردم» وابسته به حزب توده نوشته بود «نواب صفوی و هوچیگریهای او در پایتخت» عکس نواب را در روزنامه دیده بودم. میخواستم بروم مدرسه. در را که باز کردم دیدم همان آقای سیدی است که عکس او را در روزنامه دیده بودم.
به پدرم گفتم که نواب صفوی آمده و پدرم گفت که بیرونی را باز کن و او را تعارف کن که داخل برود.
تسنیم: شوکه نشدید، چند روز بعد از دیدن عکس توی روزنامه دیدید جلوی خانه ایستاده است؟
عبدخدایی: من بسیار تعجب کردم. نخستین چیزی که چهره من را جلب کرد این بود که دیدم که کفش بندی پای او است. چرا که روحانیون همگی در آن زمان نعلین به پا میکردند.
تسنیم: چرا نواب به دنبال حکم ارتداد کسروی بود؟
عبدخدایی: وقتی نواب در نجف درس میخواند از شاگردان علامه شیخ عبدالحسین امینی صاحب الغدیر بود. در آنجا کتابی از احمد کسروی به دستش میرسد، کتاب را پیش آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله سید حسین قمی، آیتالله سید عبدالهادی شیرازی و آیتالله خویی میبرد. همه اینها بهاتفاق میگویند «این آدم مرتد است و حکم قتلش بر هر فرد مسلمانی واجب است.»
تسنیم:چه اقدامی میکنند؟
عبدخدایی: شش تومان، آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی میدهد، هشت تومان آیتالله خویی، 13 دینار آیتالله مدنی شهید محراب که برای ازدواجش جمع کرده بود، برای خرج راه نواب به ایران میدهد. همه مراجع یک دل و یکزبان بر قتل کسروی معتقد بودند.
وقتی به تهران آمد، مرحوم شاهآبادی استاد عرفان امام خمینی، یکی از مریدها را خواسته بود، به او 800 تومان پول میدهد که با آن اسلحهای برای قتل کسروی میخرند.
تسنیم: اسلحه را به نواب میدهند؟
عبدخدایی: بله. ترور کسروی نافرجام میماند. کسروی در چهارراه صدوقی مضروب میشود و بعد او را به بیمارستان منتقل میکنند و معالجه سرپایی میشود. در دادگستری سید حسین امامی و چند نفر از فداییان اسلام موقع بازجویی کسروی را از میان برمیدارند.
تسنیم: علت ترور هژیر، حسین اعلا و رزمآرا چه بود؟
عبدخدایی: نواب معتقد بود اینها؛ مهاجمین دین اسلام هستند. هژیر در رابطه با اتفاقاتی که آیتالله طالقانی در 14 اسفند سال 1357 سر قبر مصدق گفت؛ فداییان اسلام یک اقدام انقلابی کردند، انتخابات آزاد شد و وکلای مردم به مجلس رفتند.
اعدام دوم انقلابی شان، رزمآرا بود که نفت ملی شد در اقدام سوم در جریان پیمان نظامی سنتو یا پیمان بغداد که حلقه اتصال پیمان ناتو و سیتو بود. اعضای این پیمان پاکستان عضو پیمان سیتو، ترکیه، انگلیس و امریکا عضو پیمان ناتو بودند.
عراق و ایران عضو هیچ پیمانی نبودند. در حقیقت این پیمان اروپای غربی را با آسیای جنوب شرقی به هم متصل کرده بود. نواب گفت اینها مهاجم به اسلام هستند و دفاع بر ما لازم است.
تسنیم:هدف پیمان سنتو چه بود؟
عبدخدایی: سبب شد ایران در جرگه طرفداران امریکا قرار بگیرد. هر جا پیمان ناتو وارد میشد، پیمان سنتو هم وارد میشد. مقدمات کاپیتولاسیون فراهم شد، مستشاران آمریکایی به ایران آمدند.
تسنیم: چرا نواب با دولت مصدق مخالفت کرد؟
عبدخدایی: بعد از ملی شدن نفت و کشته شدن رزمآرا، مرحوم نواب صفوی نظرش این بود که بین جبهه ملی و دربار توافق شده است. مصاحبهای است که نواب صفوی در اردیبهشت سال 1330 داشت.
قربانی این کار فداییان اسلام بودند به همین جهت آیتالله طالقانی بر سر قبر دکتر مصدق میگوید وقتی این انقلاب شد من خواستم اختلاف نواب و مصدق، برطرف بشود. رفتم پیش نواب صفوی در زندان، از نواب خواستم دست از مخالفت بردارد. گفت برادران مرا آزاد کنند من سکوت میکنم.
اگرچه قرار بوده که حکومت اسلامی اعلام کند و این کار را نکرده است. آیتالله طالقانی میگوید: من رفتم پیش دکتر مصدق، دکتر مصدق میگوید: «درخواست حکومت اسلامی را بگذارند برای دولتهای بعد من حکومت اسلامی اعلام نمیکنم.» این عین سخن آیتالله طالقانی بر سر قبر مصدق در 14 اسفند سال 57 هست؛ که همه نهضت آزادیها، جبهه ملیها، منافقین همه در احمدآباد بودند که آیتالله طالقانی این حرفها را میزد. او هدفش اعتلای اسلام و اجرای احکام بود و همه چیز را در مقابل آن فدا میکرد.
کابینه حسین اعلا با فرمان شاه روی کار آمد. دو نفر از اعضای جبهه ملی وزیر اعلا شدند.
تسنیم: ظاهرا شهید نواب، چند شب منزل آیتالله طالقانی را برای مخفی شدن انتخاب کردند؟
عبدخدایی: در جلسهای شرکت کردم که تصمیم بر این شد، حسین اعلا را بزنند. اعلا میخواست برود عاقد پیمان بغداد بشود. پیش مادر نواب رفتم و کلت را گرفتم و به مرحوم عبدالحسین واحدی دادم. ما شب منزل سید غلامحسین شیرازی بودیم. یک اسلحه پر داشتیم. آمدم دنبال آقای اسدالله صفا سبزی فروشی داشت. به او گفتم تو باید بروی شهید شوی. گفتم غسلت را بکن بیا منزل آقای غلامحسین شیرازی. من تا آمدم آنجا؛ در را زدم، سید عبدالحسین واحدی گفت من با تاکسی میروم هفت تیر را برمیدارم و به اهواز میروم که اگر در تهران زده نشد در آنجا از میان برداشته شود.
متأسفانه گلوله در لوله اسلحه ذوالقدر گیر کرد و اعلا؛ جان سالم به در برد. ظهر فردا ما در منزل حاج قاسم باقری، معماری که مسجد جمعه تهران را ترمیم کرده بودیم.
ما شب خانه غلامحسین شیرازی بودیم. نیمه شب او را خواستند و ما بیرون آمدیم. شبانه منزل حاج قاسم معمار رفتیم. ایشان تازه آپارتمان ساخته بود. حاج قاسم باقری به قزوین رفت و سپرد که به ما ناهار بدهند.
ظهر، نواب صفوی بعد از نماز استخاره کرد و به من گفت «منزل آیتالله طالقانی میروی به ایشان میگویی که ما شب به منزل شما میآییم.» من سوار تاکسی شدم و به منزل ایشان رفتم. زمانی که آیتالله طالقانی من را دید گفت که شما چکار کردید؟ جواب دادم؛ نتیجه نداد و اعلا کشته نشد. شب چهار نفر شدیم و به منزل ایشان رفتیم. پنج شب آنجا بودیم در روز پنجم نواب استخاره کرد که به خانه ذوالقدر برود. حمید ذوالقدر، کارمند دولت بود که به نواب اظهار ارادت میکرد.
تسنیم: شما هم همراه شدید؟
عبدخدایی: او به خانه ذوالقدر رفت و به ما گفت که فردا شب کسی را میفرستم که تو و خلیل طهماسبی را بیاورد. من و خلیل منزل آیتالله طالقانی ماندیم.
فردا شب آقای طالقانی برای نماز میخواست به مسجد هدایت برود، امام جماعت بود، گفت «آقا مهدی اینجا بمان تا من برگردم.» تا ایشان رفت من هم برای ماندن در خانه ایشان استخاره کردم، بد آمد. با طهماسبی از خانه آقای طالقانی بیرون آمدیم که پیش نواب برویم. طهماسبی گفت؛ مادر من، توی محله خانقاه کوچه آبشار، مامای محلی بوده.
من همه آنجا را بلدم و میدانم آقا کجاست. ما به نواب «آقا» میگفتیم. تصمیم گرفتیم که به خانه حمید ذوالقدر برویم. به سه راه «امینحضور» رفتیم. من پول نداشتم، طهماسبی ده تومان پول داشت. ده تومان را به تاکسی داد. کرایهمان یک تومان بیشتر نمیشد. تاکسی پول خرد نداشت من با ترس و لرز پیاده شدم پول را خرد کردم، یک تومان به تاکسی دادم و نه تومان را به طهماسبی. چهار تومان را به من پس داد و گفت همراهت باشد. قرار شد که با فاصله پنجمتر از هم راه برویم. رسیدیم به محلی که مثل میدان بود. کنار یک خوار وبار فروشی. خلیل به داخل مغازه رفت و بعد من دیدم که او نیست. زمان خیلی برایم سنگین بود. از مغازهدار پرسیدم که این آقایی که آمد داخل کجا رفت؟
به خلیل طهماسبی گفته بودند که «آقا» اینجا دستگیر شده، طهماسبی رفته بود منزل خواهرش.
چند تا بچه داشتند توپبازی میکردند از بچهها پرسیدم که خانه ذوالقدر کجاست؟ آدرس را به من نشان دادند. در زدم. پسرخاله ذوالقدر بازنشسته ژاندارمری بود پیش حمید زندگی میکرد تا من را دید گفت که آقای شما و آقای ما را گرفتند. جوان بودم، باورم نشد داخل رفتم تا با همسر ذوالقدر حرف بزنم. خانم آقای ذوالقدر چادر و چارقد به سرش بود. رنگ صورتش پریده بود. تا مرا دید گفت آقا مهدی چرا آمدی؟ به من گفت که همه را گرفتند آقای ما و آقای شما را گرفتند. من تازه اینجا فهمیدم که همه را گرفتند.
از پلهها که آمدم پایین، در زدند. آقای ژاندارم در را باز کرد. دو نفر وارد خانه شدند. موهای کرنلی داشتند و عینک دودی زده بودند. دختر حمید دعوت کرد بروند بالا. من پایین پلهها توی تاریکی ایستاده بودم. اینها رفتند بالا. دست ژاندارم را گرفتم تا در را برای من باز کند. یک نفر روبروی در ایستاده بود، سرش پایین بود. آیه «وجعلنا من بین ایدیهم سدا...» را خواندم، دنبال کوچه میگشتم بدوم.
تسنیم: متوجه شما نشدند؟
عبدخدایی: خیر.
از خیابان 17 شهریور فعلی که تازه زیرسازی شده و هنوز آسفالت نشده بود سر درآوردم. در نهایت فرار کردم و به میدان قزوین رفتم. دو روز خانه داییام بودم و چند روزی همخانه خاله مادرم رفتم.
عباس کاتوزیان داماد خاله مادرم هم کمک میکرد. تا اینکه وسیله جور شد و من با کامیون به تبریز رفتم و 8 ماه در تبریز مخفی بودم. البته زمانی که به تهران آمدم با گروه دوم فداییان اسلام که ده نفر بودیم، محاکمه شدم. من را در دادگاه ارتش محاکمه کردند. در دادگاه اول، سرهنگ «سیف» رییس دادگاه بود.
تسنیم: نسبت فامیلی تأثیری در حکم شما نداشت؟
عبدخدایی: هیچ تأثیری نداشت. در دادگاه اول من چهار سال محکوم شدم و در دادگاه تجدیدنظر سرتیپ «والی» چهار سال من را تبدیل به هشت سال و نه نفر دیگر را تبرئه کرد. گفتم تیمسار شناسنامهات دنبالت هست؟ گفت به تو مربوط نیست! گفتم عکست را در آینه نگاه کن. گفت چرا؟ میخواهم بگویم از زندان که آزاد میشوم 28 سال دارم، آن موقع تو مردی! گفت اگر اول دادگاه این را گفته بودی محکوم به اعدامت میکردم که نخواهی مرگ مرا ببینی! سال 43 که از زنده آزاد شدم، مرده بود.
تسنیم: چطور خبر شهادت سید مجتبی نواب به شما رسید؟
عبدخدایی: من زمانی خبر شهادت را شنیدم که در تبریز بودم. داماد خالهام «عباس کاتوزیان» مرا به خانه خودش برده بود. آن موقع خانهها رادیو نداشت، داماد خاله که از خانه بیرون میرود، میشنود و شب که به خانه آمد خبر شهادت را به من داد.
بعد از هشت سال که از زندان آزاد شدم به مشهد رفتم. آیتالله میلانی به دیدن من آمد، همراه آیتالله میلانی آقا شیخ عباسعلی اسلامی بنیانگذار جامعه تعلیمات اسلامی هم بود. حاجآقا رضا شاپوری هم بود. ایشان جریانی را تعریف کرد. در میدان شاپور خواربارفروشی بزرگی داشت.
سالی چند روز هم روضهخوانی داشت. گفت صبح 27 دیماه بود، یکی از اعضای جبهه ملی با عجله آمد در مغازه من. گفت من چطور میتوانم الآن از نواب صفوی حلالیت بطلبم. گفتم چطور؟ گفت: من خیلی پشت سر این بچه پیغمبر غیبت کردم؛ اما امروز صبح که موقع نماز دخترم را بیدار کردم، دیدم دخترم ایان شعر را میخواند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
دخترم، نواب را نمیشناخت. گفت آقا سید مجتبی نواب کیه؟
گفتم: چطور مگه؟
گفت الان خواب دیدم، یک سید جوان آمد پیش آیتالله میلانی، آیتالله پرسید؛ سید جان حالت چطور است؟ در چه وضعی هستی؟ سید شروع به خواندن این شعر کرد.
ساعت هفت صبح رادیو را باز کردم، شنیدم رادیو مارش نظامی میزند و بعد اعلام کرد: امروز ساعت چهار نیمهشب نواب صفوی و یارانش تیرباران شدند.
حالا نمیدانم چطور از این آقا سید حلالیت بطلبم.
تسنیم:بعد از شنید خبر شهادت چه حسی داشتید؟
عبدخدایی: من آن شب تا صبح نخوابیدم و فقط گریه کردم. عاشق سید مجتبی بودم و دوستش داشتم.
تسنیم:دلیل این عشق و دوستی شخصیت کاریزمایی شهید نواب بود؟
عبدخدایی: شخصیت کاریزمای نواب همه ما را جذب کرده بود. شبی که منزل آیتالله طالقانی بودیم هوا سرد بود، ایشان یک منقل آورد که توی آن زغالها شعله سبز داشت. من از نواب پرسیدم، آقا؛ اگر ما را دستگیر کردند، چه بگوییم؟گفت هر چه وظیفه شرعیتان است انجام بدهید.
گفتم اگر شما را دستگیر کنند چه میگویید؟ سپس نواب گفت: «به جدم قسم که من بهگونهای میمیرم که از هر قطره خون من یک نواب صفوی بیرون میآید. مردانه میمیریم، مردانه جان میدهیم و مردانه مبارزه میکنیم.»
تسنیم:در جلسهای که شاه پیشنهادی توسط امامجمعه به شهید نواب صفوی میدهد شما هم بودید؟
عبدخدایی: بله. بعد از 28 مرداد بود. میخواستیم 10 روز در مسجد روضهخوانی کنیم. متولی مسجد سید حسن امامی بود. تلفن کردند امامجمعه آمد دولاب. خانه نواب صفوی را دید، خانه فقیرانه بود که ماهی 50 تومان اجاره میداد. آنجا گفت من 50 هزار تومان طلب شخصی از شاه دارم اگر اجازه بدهید این مبلغ را به نام شما چک بکشم.
آن موقع خانه در تهران خیلی ارزان بود. نواب از پلهها آمد پایین. دور حیاط قدم زد، من هم آمدم پایین ببینم نواب چه میکند. دیدم شال سبزی را که به دور سرش بسته است بالا و پایین میکند. آمد به امامجمعه گفت شعری را برای شما میخوانم که امام جواد برای متوکل خواند. «این پولها به خون ما مخلوط نشده و ما از این پولها ارتزاق نمیکنیم. ما با همین فرش زیلو و نان خالی ساختیم اما با پسر پهلوی خواهیم جنگید.» آقای امامجمعه اصلا انتظار نداشت که بگوید با پسر پهلوی میجنگم. گفت مختارید! بعد هم گفت مسجد در اختیار شماست...
تسنیم:اجازه روضهخوانی داد؟
عبدخدایی: 10شب روضه خواندیم. شب دوم بود که من توی جلسه بودم که مرحوم شیخ اسلامی آمد. گفت؛ من دیگر در این جلسه نمیآیم. مرحوم طالقانی هم گفت این جلسه بوی خون میدهد، شما خیلی شدید به شاه و سلطنت حمله میکنید. قرار بود آقای طالقانی سخنران باشد ولی گفت من در این جلسه نمیتوانم صحبت کنم. لذا؛ واحدی منبر رفت.
آن سال از سالهای عجیب بود. محرم سال 1332. منبر واحدی گل کرد. بعد از 28 مرداد بود، شدیدا به سلطنت پهلوی حمله میکرد.
تسنیم:نگران چه چیزی بودند، این افراد که خودشان هم از مبارزان بودند!
عبدخدایی: نگران بودند که وقتی توی جلسه میآیند همه به سلطنت بد میگویند.
تسنیم: حتی آیتالله طالقانی؟!
عبدخدایی: بله. منتهی آقای طالقانی نمیخواست وارد جرگههای تند بشود وگرنه خودشان هم از مخالفین و از ظلمستیزان بود.
تسنیم: ده روز روضه به کجا رسید؟
عبدخدایی: 10 روز را روضه خواندیم. من تازه از زندان آزادشده بودم.
تسنیم: چند بار به زندان رفتید؟
عبدخدایی: دومرتبه. یکبار در سال 1332 و مرحله دوم از سال 1335 تا 1343 که در این مرحله بود نواب به شهادت رسید.
تسنیم: دیدگاه امام خمینی(ره) نسبت به فداییان و شهیدنواب چگونه بود؟
عبدخدایی: نگاه امام این بود که باید مردم را علیه دولت شوراند؛ اما نگاه نواب صفوی این بود که باید حاکمیت را از بین برد.
تسنیم: مگر بین روحانیون مبارز هم دستهبندی خاصی بود؟
عبدخدایی: من بارها تحلیلی کردم که روحانیت در آن زمان به 3دسته تقسیم میشدند. فرهنگسازان، استعمارستیزان و آرمانگرایان. مرحوم آیتالله بروجردی فرهنگساز بود، آیتالله کاشانی استعمارستیز و نواب صفوی آرمانگرا بود. امام هر سه این خصوصیت را داشت؛ هم آرمانگرا بود هم استعمارستیز و فرهنگساز. امام معتقد بود باید جامعه برآشفته شود و تا زمانی که جامعه برآشفته نشود انقلابی حاصل نمیشود.
تسنیم: دیداری هم با شهید نواب داشتند؟
عبدخدایی: یک روز با نواب در قم از زیرگذر خان رد میشدیم که امام را ملاقات کردیم، امام خیلی اظهار لطف به نواب کردند.
تسنیم:علت نبش قبر چه بود؟
عبدخدایی: نواب را آوردند مسگرآباد دفن کردند. روز 27 دیماه بود. دولابیها زیاد برای روضهخوانی به آنجا میرفتند. مادر نواب برای قبر پسرش نیت امانت کرده بود، برای شهید لازم نیست نیت امانت کنند. وقتی مسگرآباد میخواست پارک بشود؛ شهید محمد میرلوحی و چند نفر دیگر جنازه نواب را با اجازه آیتالله نجفی مرعشی در وادیالسلام قم دفن کردند.
تسنیم: وجود افرادی مثل نواب صفوی چقدر برای پیروزی انقلاب لازم بود؟
عبدخدایی: هیچ انقلابی بدون مقدمات قبلی به وجود نمیآید و پیروز نمیشود، باید بگوییم بعد از شهریور 1320 تنها شخصیتی که درخواست حکومت اسلامی کرد، نواب صفوی بود و کسی که زنگ بیداری اسلامی را در ایران نواخت نواب صفوی بود. وقتی هم امام خمینی (ره) حرکت خود را آغاز کرد اولین کسانی که دور ایشان حلقه زدند، یاران نواب بودند.
گفتوگو از مهری فروغی
انتهای پیام/