آیا انقلاب اسلامی و مدرنیته با هم در جنگ هستند؟

آیا انقلاب اسلامی و مدرنیته با هم در جنگ هستند؟

انقلاب اسلامی نه‌تنها با مظاهر مدرنیسم غربی به مقابله پرداخت، بلکه جنبش بازگشت به خویشتن را مطرح کرد. بنابراین هدف انقلاب این بود که ضمن بهره‌گیری از تکنولوژی‌های مدرن روز، در جهت توجه بیشتر به اندیشه و تفکرات بومی تلاش کند.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، پرداختن به این مسئله که انقلاب اسلامی چرا و با چه هدفی صورت گرفته از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ چراکه انقلاب اسلامی زمانی اتفاق افتاد که ارزش‌های اسلامی و انقلابی در تقابل با ارزش‌های مدرن و غربی قرار داشت. عوامل مختلفی بودند که سبب شکل‌گیری انقلاب شدند و صرفاً نمی‌توان این پدیده را تک‌عاملی دانست. اما قدر مسلم آن است که ارزش‌های انقلابی و اسلامی سبب اتحاد و هم‌بستگی مردم شد. سؤالی که ممکن است ذهن را درگیر خود سازد این است که آیا همه‌ی مؤلفه‌های مدرنیسم چالش به شمار می‌آید یا اینکه از برخی مؤلفه‌ها می‌توان به عنوان فرصت نگاه کرد؟

در این دوران، دو رویکرد متفاوت نسبت به زندگی وجود دارد: نوعی زندگی که آرمان‌های خود را در فرهنگ مدرنیته دنبال می‌کند و رویکردی که می‌خواهد به‌ وسیله‌ی انقلاب اسلامی زندگی زمینی را به آسمان متصل کند.

قطعاً انقلاب اسلامی رویکردی مخالفت با تمام مؤلفه‌های مدرنیسم ندارد؛ چراکه هدف رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خمینی (ره) چیزی فراتر از مدرنیته، یعنی هم‌زیستی «سنت و تجدد» بوده است. بر این اساس، ویژگی‌های کلی و مهم انقلاب اسلامی در برخورد با پدیده‌ی مدرنیسم را می‌توان به شرح زیر بیان کرد:

1. انقلاب اسلامی و جمع بین سنت و مدرنیسم: اگر به ارزش‌های انقلاب اسلامی توجه داشته باشیم، متوجه می‌شویم برخی ارزش‌هایی چون برابری، جمهوریت، عدالت و... ارزش‌هایی هستند که مدرنیته هم بر روی آن وفاق دارد و سعی در ایجاد آن دارد. از این رو، شکل‌گیری انقلاب اسلامی بیانگر این بود که مردم ایران فراتر از این مفاهیم، به دنبال تحقق این ارزش‌ها بودند و هستند و این بیانگر این نکته است که انقلاب اسلامی بر پایه‌ی بنیادهای سنتی، به دنبال چیزی فراتر از مدرنیته در بطن جامعه است.

در واقع جامعه‌ی ایران، جامعه‏اى پویا، خودآگاه و منتقد است و ضمن آنکه شدیداً به دین و مذهب و سنت‌هاى تاریخى خود پایبند است، می‌تواند با رویکرد انتقادی با مدرنیته، به بازسازی آن با توجه به جامعه‌ی خود بپردازد.

2. نگاه امام به مردم‌سالاری و آرای مردم: از بزرگ‌ترین نمودهای جوابی که انقلاب اسلامی در قبال نسبت سنت و تجدد می‌دهد، در مفهوم و عنوان «مردم‌سالاری دینی» مشخص است. انقلاب اسلامی در زمانه‌ای به وقوع پیوست که قاطبه‌ی متفکران سیاسی از تعارض دین و مردم‌سالاری سخن می‌گفتند.

انقلاب در حالی اتفاق افتاد که همه‌ی شواهد علیه نقش دین در سامان عرصه‌ی سیاسی نمود داشتند. با این حال، انقلاب درصدد برمی‌آمد تا جمعی میان دین و مردم‌سالاری صورت دهد. البته کارنامه‌ی انقلاب اسلامی، از این جنبه، در مقام عمل، محتاج در نظر گرفتن فرازوفرودهای بسیاری است. اما نمی‌توان این دغدغه‌ی مهم و جدی این انقلاب، یعنی جمع مردم‌سالاری و دین‌داری را نادیده گرفت. بنابراین دموکراسی غربی نیز در ایران شکلی بومی یافت.

این دغدغه به‌وضوح و به‌وفور در قانون اساسی ما هم جلوه دارد. معتقدیم یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی که به پویایی بیشتر این انقلاب یاری می‌رساند سرمایه‌گذاری فکری، معنوی و اجتماعی بر این مفهوم است. می‌توان گفت انقلاب اسلامی هیچ‌گاه مخالف مردم‌سالاری (دموکراسی) نیست و فقط خواهان ایجاد آن بر پایه‌ی ارزش‌های دینی و اسلامی کشور ایران است.

در زیر می‌توان رویارویی‌هایی که انقلاب اسلامی ایران با مدرنیسم داشت و همچنین تقابل‌هایی که با انقلاب اسلامی صورت می‌گیرد را برشمرد:

الف) رویارویی‌ها

1. بازگشت به سنت و دین برخلاف دوران مدرن: تقابل‌هایی که اسلام با مدرنیته از لحاظ نظری داشتند سبب شد تا بازگشتی به سنت و اصول اسلامی ایجاد شود. بسیاری از اصول مدرن با فرهنگ و ارزش‌های انقلابی و اصولی کشور ایران ناهمخوانی داشت. از این رو، بازگشت به سنت، خود تحولی برای شکل‌گیری انقلاب شد؛ به‌طوری که همین اصل، زمینه‌ساز بیداری اسلامی در بسیاری از نقاط جهان، به‌ویژه مسلمانان گردید. از طرف دیگر، عاملی شد تا روشن‌فکران نسبت به دین واقع‌بینانه‌تر باشند و دین را نه دور از فضای مدرن و بر پایه‌ی اصول و ارزش‌های انقلابی، اسلامی و ایرانی بازتعریف نمایند.

یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی که به پویایی بیشتر این انقلاب یاری می‌رساند، سرمایه‌گذاری فکری، معنوی و اجتماعی بر این مفهوم است. می‌توان گفت انقلاب اسلامی هیچ‌گاه مخالف مردم‌سالاری (دموکراسی) نیست و فقط خواهان ایجاد آن بر پایه‌ی ارزش‌های دینی و اسلامی کشور ایران است.

2. نفی عقلانیت محض: اندیشه‌ی مدرن تعریفی خاص از عقلانیت ارائه می‌دهد و بر همین اساس، هر چیز را با این ملاک می‌سنجد و به عقلانی و غیرعقلانی تقسیم می‌کند و آنچه را که با این ملاک، عقلانی می‌داند، هنجار و متعارف و آنچه با این ملاک ناسازگار است، ناهنجار و غیرمتعارف می‌خواند و به حاشیه می‌راند.

به باور انسان مدرن، کسی که مرتکب عملی نامتعارف و ناهماهنگ و متضاد با زندگی و عقلانیت مدرن می‌شود و کسی که دارای ایده‌های کهنه و غیرمعمول است و اندیشه‌اش با اندیشه‌ی متعارف مدرن سازگار نیست، فردی غیرعقلانی و یا به تعبیری، مجنون و دیوانه است. نگاهی که در مدرنیته به عقل وجود دارد، نگاهی ابزاری و کثرت‌گرایانه است که سنت‌ها را کنار گذاشته و نیز با نگاهی که اسلام به عقل دارد متفاوت است.

در زیست‌جهان سنت، این نکته پذیرفته شده بود که تأمل پیرامون برخی مسائل، همچون عالم معنا و متافیزیک، نیاز به چیزی غیر از عقل صرف دارد؛ اما این برخورد با عقل، در دوره‌‌ی مدرن تغییر می‌کند و اصالتی بیش از آنکه در شأن عقل باشد به آن داده می‌شود. همین تعارض است که دلیل بسیاری از ناآرامی‌های انسان معاصر است. همچنان‌که عقل ابزاری کمونیستی یا مارکسیستی تمدنی را ایجاد کرد که سراسر مادی بود؛ اما در مقابل، انقلاب اسلامی، حرکتی از لایه‌های باطنی انسان و فطرت علیه تمدن مادی غرب بود. این رویکرد اگرچه به عقلانیت احترام می‌گذاشت، اما در تلاش بود تا میان عقلانیت و سنت ارتباط برقرار نماید.

3. حمایت از خرده‌روایت‌ها: انقلاب اسلامی ایران با حمایتی که از تمامی مردم و مسلمانان دارد، برپایی سعادت و عدالت را حق همه‌ی افراد می‌داند. کلان‌روایت‌ها، ناهمگنی و گوناگونی وجود بشر را نادیده می‌گیرند. گوناگونی احساسات نهفته در انسان‌ها، این امر را غیرممکن می‌کند که همگی تحت آموزه‌های نظری یکسان هدایت شوند. یکی از دلایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در نظر گرفتن نیازهای تمامی اقشار جامعه بود.

مدرنیته اگرچه ملاک را روایت‌های کلان قرار داده، اما برای انقلاب اسلامی این فرصت را ایجاد کرده است که بتواند خرده‌روایت‌های بومی را برای دستیابی به روایتی کلان (ایجاد حکومت اسلامی) با یکدیگر متحد سازد. به عبارتی دیگر، در شکل‌گیری انقلاب اسلامی، هم نیروهای سنتی و دینی و هم نیروهای مدرن حضور داشته‌اند. این حضور در مراحل انقلاب و گذار و همچنین مرحله‌ی عادى و متعارف، چشمگیر است. شاید بتوان با تسامح چنین اذعان داشت که انقلاب و گذار در واکنش و تعامل مثبت‏ یا منفى با چنین حضورى و با استفاده از توان و نیروهاى دینى و سنتى جامعه، شکل گرفته است.

4. ولایت‌مداری و توجه به رهبری اسلامی: یکی از ویژگی‌های مدرنیسم، توجه به شیوه‌های مدیریتی است؛ اما تنوع سبک‌ها و شیوه‌ها، یک‌پارچگی را برای افراد به ارمغان نمی‌آورد. اما توجه به شیوه‌ی مدیریتی در انقلاب اسلامی بر پایه‌ی ولایت‌مداری و شیوه‌های اسلامی است که افراد را به سوی یک‌پارچگی و نظم در جامعه هدایت می‌کند. رهبری انقلاب اسلامی ایران دارای نوعی ایدئولوژی بود که در مقابل ایدئولوژی‌های وارداتی غرب قرار داشت. اما وجود این ایدئولوژی‌های وارداتی، فرصتی را برای تفکر و تأمل روشن‌فکران دینی در داخل ایجاد کرد که برای مبارزه و مقابله با آن‌ها الگویی را برای احیا و بازسازی اندیشه و تمدن اسلامی در نظر بگیرند. بنابراین از این لحاظ، یک نگاه فرهنگی به قدرت نرم‌افزاری انقلاب اسلامی و رهبری بر پایه‌ی ولایت‌مداری شکل گرفت.

از این رو، انقلاب اسلامی توانست الگویی برای تلفیق سنت و مدرنیته شود و نیز به عنوان الگویی برای مقابله با مظاهر مدرنیسم غربی، از قبیل اومانیسم، سکولاریسم و ماتریالیسم قرار گیرد. در نتیجه توانست در عین اخذ جنبه‌های مثبت تمدن غرب، ارزش‌های اسلامی را هم به آن بیفزاید و در نهایت، وحدت در ارزش‌های اسلامی و کثرت در تکنولوژی‌ها و شیوه‌های اعمال و اجرای آن ارزش‌ها را به منصه‌ی ظهور برساند.

در زیست‌جهان سنت، این نکته پذیرفته‌شده بود که تأمل پیرامون برخی مسائل همچون عالم معنا و متافیزیک، نیاز به چیزی غیر از عقل صرف دارد؛ اما این برخورد با عقل در دوره‌ی مدرن تغییر می‌کند و اصالتی بیش از آنکه در شأن عقل باشد به آن داده می‌شود. دیدگاهی که انقلاب اسلامی آن را نمی‌پذیرد.

ب) تقابل‌ها با انقلاب اسلامی

1. مخالفت با ارزش‌های انقلابی و اسلامی: در دهه‌های 1340 و 1350، حکومت پهلوی جامعه‌ی ایران را در معرض یک برنامه‌ی مدرنیزاسیون دولتی قرار داد و روابط اقتصادی، نهادهای اجتماعی و قالب‌های فرهنگی کشور از این برنامه متأثر شدند. از این به بعد، شکل زندگی متحول شد و ساختارهای اجتماعی سنتی در معرض تهدید قرار گرفتند؛ چراکه فرآیند توسعه و نوسازی متأثر از برنامه‌های غربی شد. اما در مقابل، گروهی ایجاد شدند تحت عنوان گروه اسلام‌گرایان که خواهان شکل‌گیری انقلاب اسلامی براساس ارزش‌های اسلامی بودند.

از این منظر می‌توان گفت انقلاب اسلامی حاصل چالش دو گفتمان با عناصری کاملاً ناهمخوان و متعارض بوده است. گفتمان مدرنیزاسیون دوره‌ی پهلوی سبب ایجاد دوگانگی هویت در مردم ایران شده بود که با وقوع انقلاب اسلامی، هویت اسلامی بازیابی شد. این مسئله رویکردها و اهداف فرهنگی غرب در ایران را به چالش کشید. از آن زمان، غرب تلاش نموده است تا جایگاه پیشین خود در ایران را بازیابد. آنچه رهبر معظم انقلاب تحت عنوان «شبیخون فرهنگی» تعبیر نمودند، در همین راستا تعریف می‌شود.

2. وابستگی اقتصادی به برنامه‌های بیگانه: قبل از انقلاب در زمان پهلوی، که فرآیند مدرن شدن به اقتصاد کشور نیز سرایت کرد، عملاً ایران از لحاظ اقتصادی هیچ برنامه و مدیریتی از درون و به شکل خودساخته نداشت؛ به‌طوری که حتی آثار این وابستگی هنوز در قالب اقتصاد تک‌محصولی ادامه دارد. غرب تلاش می‌نماید تا در چارچوب اقتصاد تک‌محصولی، با استفاده از حربه‌ی تحریم، به مقابله با اهداف رهایی‌بخش انقلاب اسلامی بپردازد.

3. مدرنیته خطری برای دین و سیاست: این‌همانی دین و سیاست از قوی‌ترین نقاط قوت یک جامعه‌ی دینی است. ساده‏ترین و بهترین وضعیت برای یک جامعه‌ی دینی، پذیرش این نکته است که دین و سیاست را جفتی توأمان بدانند و حتی بیش از آن، حالتی این‌همانی میانشان برقرار سازند. در چنین شرایطی، نقاط قوت دین و سیاست با هم رابطه‌ی تعاطی را تشکیل می‏دهند، اما تأسیس رابطه‌ی این‌همانی میان آموزه‌ی پشتیبان حکومت، که دین باشد، از محورهایی است که توسط دشمنان انقلاب اسلامی مورد هدف قرار می‌گیرد.

در پایان می‌توان گفت که تا پیش از انقلاب اسلامی، نظریه‏پردازان بیشتر با نگاه مدرنیته به انقلاب‌ها نگاه می‌کردند؛ یعنی انقلاب در جهت مدرن شدن و نو شدن تلقی می‌شد، در حالی‎ که انقلاب اسلامی نه‌ تنها با مظاهر مدرنیسم غربی به مقابله پرداخت، بلکه جنبش بازگشت به خویشتن را مطرح کرد. بنابراین هدف انقلاب این بود که ضمن بهره‌گیری از تکنولوژی‌های مدرن روز، در جهت توجه بیشتر به اندیشه و تفکرات بومی تلاش کند.

*زهرا صادقی نقدعلی؛ دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه اصفهان

منبع:برهان

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon