چگونه بحران شکل گرفت؛ جنگ ضد سوریه از ۳ دهه پیش آغاز شده است
رئیسجمهور سوریه با تشریح مراحل مختلف توطئه غربی عربی صهیونیستی و چرایی بروز بحران این کشور بخشی از جنگ موجود بر ضد سوریه را جنگ اصطلاحات خواند و تأکید کرد که این جنگ از سه دهه پیش با توسعه شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی آغاز شده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از خبرگزاری سوریه(سانا)، بشار اسد رئیسجمهور سوریه دیروز در مراسمی در نشست کانون مرکزی وکلای سوریه و شعب استانی آن سخنرانی کرد. مشروح سخنرانی اسد در این مراسم که به بررسی چرایی شکلگیری بحران کنونی و یا به عبارت بهتر جنگ جهانی محور سلطه به سرکردگی آمریکا و مزدوران منطقهایاش علیه یکی از اضلاع محور مقاومت در منطقه یعنی سوریه پرداخت که مشروح آن از نظر خوانندگان عزیز میگذرد:
بشار اسد در ابتدای این سخنرانی به اهمیت سندیکاها و سازمانهای مردمی اشاره و تأکید کرد که آنها میتوانند نقش اساسی در ایجاد پل بین دولت و جامعه در بخشهای مختلف ایفا کنند. وی اعلام کرد که فعال سازی اقدامات این مؤسسات میتواند فواید زیادی برای کشور و شهروندان داشته باشد.
وی افزود نقش این مؤسسات تنها در دفاع از بخشی که این مؤسسات مرتبط آنها هستند، یا در توسعه بخشی که برای آن کار میکنند، نیست، بلکه آنها به دنبال آگاهسازی هستند. آگاه سازی به معنای ملیگرایانه و سیاسی.
رئیس جمهوری سوریه در ادامه گفت بحرانی که امروز در سوریه وجود دارد به صورت واضح مشخص میکند که برخی افراد شناخت کافی از مفهوم قانون ندارند و این موضوع مستلزم این است که باید برای عبور از این ناآگاهی در مرحله آینده تلاش کرد.
وی صحبت از حقوق و قانون را در راستای صحبت از سلامت جامعه دانست و افزود هنگامی که این بخش سلامت باشد، کشور در سلامت خواهد بود و میتواند از مظلومان به شکلی بهتر دفاع کند. اهمیت بخش حقوقی در کشور در این موضوع است. البته برای این کار باید قوانین یا مؤسسات حقوقی مرتبط با فعالیتهای وکلا و قضات و سایر مؤسسات دولتی مرتبط در این رابطه پیشرفت و توسعه داشته باشد.
ویژگیها و ابعاد جنگ جهانی علیه سوریه
رئیسجمهور سوریه همچنین گزارشی سیاسی از آخرین تحولات مرتبط با بحران سوریه و مواضع منطقهای و بینالمللی در رابطه با آن ارائه و تأکید کرد: جنگی که با آن مواجه هستیم، تنها در طول پنج سال گذشته نبوده است، بلکه دست کم مربوط به سه دهه اخیر است. این جنگ، جنگ اصطلاحات است که به صورت گسترده با بروز پدیده ماهوارهها ، گیرندههای و کانالهای ماهواره ای و فضایی آغاز شده و با ورود اینترنت به منازل گسترش پیدا کرده است. این جنگ در حال حاضر قادر به ایجاد اختلال و پارازیت در میان شهروندان است.
این بخش است که ما به عنوان کشورهای عربی در آن شکستخوردهایم. ما نا آگاهی خود درباره اصطلاحات را اثبات کردهایم، آنها برای ما تور پهن کرده و مانند ماهی ما را صید کردند. اگر موفقیتهایی در سوریه طی دهههای گذشته به وجود آمده، به علت سهم بالای ما در ابعاد سیاسی از این اصطلاحات بوده است، اما در عین حال ما در سوریه در راستای آگاهی بخشیدن به شهروندان در قبال این اصطلاحات کوتاهی کردهایم.
اسد افزود: هنگامی که از این بحران سخن میگوییم و شکافی در گفتمان سیاسی و تبلیغاتی ما در مورد ملیگرایی و عدم ملیگرایی در میان کسانی که حامی دولت و کشور هستند وجود دارد ، به این معنا که گفتمان آنها مخالف و متناقض با منافع کشور است، این به علت عدم فهم سایر اصطلاحاتی است که از طریق آنها میتوان به مفهوم ملیگرایی یا عدم ملیگرایی رسید. به عبارت دیگر وقتی که برخی از مردم در ابتدای حوادث گفتند: ما مخالف خشونت از سوی دو طرف هستیم، به سادهترین شکل ممکن بین مفهوم دولت و تروریستها تفاوت قائل نشدند. آنها نمیدانستند که تکالیف دولت و مسئولیتهای دیگران چیست... آنها نمیدانستند چه کسانی باید سلاح داشته باشند و چه کسانی نباید سلاح داشته باشند... آنها نمیدانستند چه کسانی حق تیراندازی دارند و چه کسانی این حق را ندارند... اگر هر شهروندی حق در اختیار داشتن سلاح و تیراندازی براساس تشخیص حق از سوی خود داشته باشد، درست مانند این است که هر شهروندی حق افتتاح یک دفتر و تهیه مهر و صادر کردن مجوزهای مختلف را داشته باشد . به این ترتیب هرجومرج در کشور رخ میدهد. علت این موضوع این است که بسیاری از مردم آگاهی کافی نسبت به بسیاری از اصطلاحات ندارند، ما چگونه باید بین دولت و حکومت تمایز ایجاد کنیم، بسیاری از مردم این تمایز را قائل نیستند، حکومت بخشی از دولت است، ولی همه یک دولت نیست. به این ترتیب بود که ما به مرحلهای رسیدیم که قادر به تشخیص بین مخالفت با دولت و مخالفت با حکومت نبودیم. در این شرایط ما عملاً قادر نشدیم بین مخالفان و خائنان تفاوت قایل شویم.
دولت نیاز همگانی است
بشار اسد افزود: هر کسی حق مخالفت با حکومت و سیاستهای آن و درخواست تغییر حکومت یا تغییر سیاستهای آن را دارد، ولی هیچکس حق تغییر دولت را ندارد، دولت نیاز همگانی است. کسانی که از دولت خوششان نمیآید، یک راه حل وجود دارد که همان رسیدن به قانون اساسی جدید و تغییر نظام سیاسی کشور است،. این یک موضوع دیگر است ، اما من نمیتوانم بگویم که بر ضد دولت هستم ، هنگامی که یک شخص بر ضد دولت قرار گیرد، عملاً بر ضد کشور اقدام کرده است، در این صورت نمیتوان تفاوتی بین مخالف و خائن قایل شد ، چرا که ما بین مفهوم عدالت و مفهوم حاکمیت تفاوت قایل نمیشویم.
وی تصریح کرد: موضوع دیگری وجود دارد که ایجاد تفاوت بین دولت و نظام است ، متأسفانه الان حتی در رسانههای حامی دولت یا حکومت یا حزب حاکم یا حامیان دولت ، از دولت به معنای نظام صحبت میکنند، این موضوع خطرناک است ، چرا که کلمه نظام یا رژیم وقتی استفاده میشود، اهانت به حاکمیت نیست، بلکه اهانت به ملت است... ملتی که نظام در اختیار دارد ، به این معنا است که دولت در اختیار ندارد، این یعنی اینکه آنها شایسته در اختیار داشتن دولت نیستند. این کلمه به معنای تودهای از انسانها است که یک گروهک آنها را رهبری میکند، گروهکی که دارای منافع تنگنظرانه در ابعاد طایفهای یا هر منافع تنگ نظرانه دیگر غیر از ملی گرایی هستند. این چیزی است که غرب همواره در مورد ما به کار میبرد، اما من همیشه در سخنرانیهای اخیر خود با رسانههای خارجی اصطلاح نظام را برای کشورهایی نظیر فرانسه و انگلیس استفاده میکنم، چرا که ما اعتقاد داریم که گروهکهای واقعی که آنها سخن میگویند، خودشان هستند. علت آن هم این است که دولت در درجه اول باید به مبانی که اعلام کرده احترام بگذارد، باید به ارزشها و مفاهیمی که ملت دارند ، احترام بگذارد. مهمتر از همه اینکه باید به قوانین بینالمللی و منشور های جهانی احترام گذارد.
معارضه سیاسی باید نماینده یک جریان مردمی باشد
رئیسجمهور سوریه ادامه داد: اما این دولتها به هیچ یک از این مبانی احترام نمیگذارند، به همین علت است که نام نظام یا رژیم بر آنها انطباق پیدا میکند، اما متأسفانه ما کلمه نظام را برای خود به کار میگیریم، این بدان معنا است که ما دولت در اختیار نداریم. هنگامی که ما بین اصطلاح دولت و نظام تفاوت قایل شویم ، نمیتوانیم بین معارضان به معنای سیاسی و معارضه به معنای در اختیار داشتن دیدگاههای متفاوت تفاوت قایل شویم. به عنوان مثال من میتوانم دیدگاههای مخالف داشته باشم، من در رأس این دولت هستم و چه بسا احیاناً دیدگاههای متفاوت با بسیاری از مسئولان داشته و با آنها مخالفت کنم، اما وقتی رأی اکثریت را در موضوعی مشخص میبینم، با آنها همراه شود. در این صورت نمیتوان من را معارض نامید. ممکن است وزیری وجود داشته باشد که با سیاستهای حاکمیت موافق نباشد، نمیتوان این فرد را معارض نامید.
ممکن است تعدادی از شما در شوراها در سطوح مختلف مخالف سیاستهای سندیکا باشید ، اما نمیتوان شما را مخالف نامید. معارضه در معنای سیاسی باید نمایندگی از سوی بخشی از مردم را داشته باشد، این بخش باید خود را در انتخابات یا از طریق کرسیها در هیئتهای مختلف انتخابی شامل سندیکاها و ادارههای مختلف نظیر مدیریتهای محلی یا مجلس نمایندگان یا در دیگر مؤسسات منتخب نشان دهد.
چرا به این بحران رسیدیم
به گزارش تسنیم، بشار اسد در ادامه گفت : هنگامی که تمام این مفاهیم را درک نکردیم و برای آگاهسازی مردم هم تلاش نکردیم، به این بحران رسیدیم و شاهد بههم ریختگی در تمام مفاهیم بودیم، نتیجه این بود که بسیاری از افرادی که وطنشان را دوست داشتند و کسانی که نیتها و مقاصد سوئی نداشتند، فریب آنها را بخورند و با عملکرد سیاسی یا رسانهای یا حتی اجتماعی در باتلاق سقوط کنند، آنها پوششی را تشکیل دادند بدون اینکه از هرج و مرج و تروریسم آگاه باشند و آن را درک کنند و زمانی فهمیدند حقیقت چیست که زمان و فرصت از دست رفته بود.
به هر حال امروز حقایق پس از گذشت پنج سال روشن و واضح شده است، اگر بخواهیم به طور خلاصه آن را بیان کنیم،این است، در ابتدا، تلاشهایی برای تحریک صورت گرفت تا این حوادث شکل انقلاب مردمی به خود بگیرد، این تلاشها حدود دو یا سه ماه از طریق اینترنت و رسانههای مختلف آغاز شد، البته این تلاشها به شکست انجامید، آنگاه(محور ضد سوری)، عملیات پرداخت پول به بسیاری از افراد را به طور مشخص از طریق قطر آغاز کردند، هنگامی که در جستوجوی این افراد بودیم تا از آنها سئوال کنیم، چرا سر کارهایشان میروند؟ برخی از آنها پاسخشان اینگونه بود: پولی که ما برای نیم ساعت دریافت میکنیم، با پولی که برای یک هفته کاری دریافت میکنیم، برابری میکند(پولی که دشمنان ملت سوریه برای نیم ساعت میدهند با دستمزد یک هفتهای برابری میکند) بنابراین عملیات پرداخت پول شروع شد و ماموریت سلاح هم در آن زمان برای تحریک دولت صورت گرفت تا خونهای بیشتری بر روی زمین ریخته شود و اعتراضات مردمی علیه دولت شکل گیرد و در نتیجه دولت در نتیجه یک اقدام مردمی سرنگون شود.
در واقع، در بهترین برآوردها، آنها تنها توانستند در تمام سوریه، کمتر از 150 هزار نفر را برای برگزاری تظاهرات علیه دولت جمعآوری کنند که بیشتر آنها با پول جمع آوری شده بودند، اگر بگوییم که ما به عنوان دولت در ارزیابیهای خود مبالغه میکنیم، حتی اگر این رقم را چند برابر افزایش دهیم تا به یک میلیون نفر برسد که البته چنین سخنی نادرست است، یک میلیون نفر از مجموع 24 میلیون نفر هم عدد قابل توجهی نیست و ارزشی ندارد، آنها هنگامی که در این زمینه هم شکست خوردند، منظورم در مسئله مردمی و تظاهرات مردمی، به مرحله بعدی(توطئه خود) یعنی به دست گرفتن سلاح در معنای گستردهاش منتقل شدند و هنگامی که در موضوع سلاح در مراحل نخست آن شکست خوردند، به موضوع حمایت از جبهه النصره و بعدا به داعش پرداختند تا اینکه به وضع موجود رسیدیم. غرب همواره قادر به ویرانی و خرابکاری است، ولی دیگر نمیتواند آن را بسازد.
دشمنان در این پنج سال چه چیزی کسب کردند
البته آنچه پس از پنج سال برای ما مهم است، این است که آنها(دشمنان ملت سوریه) پس از این مدت چه چیزی به دست آوردند؟ البته که آنها توانستند بسیاری از زیرساختها را ویران کنند و اقتصاد را تا حد بسیار از بین ببرند، ما حجم خسارتهای گسترده را میدانیم، ولی در عین حال آنها(دشمنان) تنها یک چیز را ثابت کردند و آن این است که غرب در طول چندین دهه حداقل از زمان جنگ جهانی دوم، همواره قادر به ویرانگری و خرابکاری بوده ولی دیگر قادر به سازندگی و ساخت خرابیهایی که خود به بار آورد، نیست.
غرب میخواهد ساختمانی را ویران کند، و ساختمان دیگری را که خود مناسب بداند، بسازد، اما غرب حتی قادر به ساخت این ساختمان مزدور یا نماینده خود و سیاستهایش هم نیست، علتش این است که کشورهای غربی و کشورهای منطقهای و عربی دنبالهرو آنها، سوریه را خوب نشناختند،ماهیت جامعه سوری را خوب درک نکردند، ماهیت دولت سوریه را خوب نشناختند،ماهیت دوستانی را که در کنار سوریه ایستادند،نشناختند، آنها تمام این مسائل را انتظار نداشتند و این حقایق را درک نمیکردند، به همین سبب میگفتند که دولت سوریه طی چند هفته یا چند ماه و چندن سال سقوط میکند.
شالوده فعالیتهای غرب طی برهه گذشته این است که آنها از تروریسم حمایت میکردند، این مسئله همانطور که قبلا گفتم، کاملا واضح و روشن است،ولی در عین حال، بازی اساسی، بازی سیاسی بود که همچنان تا این لحظه ادامه دارد ، آنچیزی که «راه حل سیاسی» میخواندند، من آن را مسیر سیاسی میخواندم، به دلیل اینکه، چیزی به نام حل نظامی و حل سیاسی وجود ندارد، بلکه حل مشکل وجود دارد، ولی این راه حل دو مسیر دارد، مسیر سیاسی و مسیر مبارزه با تروریسم، آنها(دشمنان ملت سوریه) آن را حل سیاسی نامیدند که البته هدفشان از این طرح، چندین بعد دارد،اولا : از طریق بهکارگیری واژه حل سیاسی خواستند این برداشت را به افکارعمومی کشورهای خود ارائه کنند که آنها کشورهای صلحجو هستند و سیاستشان مسالمت آمیز است و برای جنگ و خرابکاری تلاش نمیکنند و در کنار گروههای صلحجو در داخل سوریه ایستادهاند، در کنار ملت سوریه برای حل دموکراتیک یا مسالمت آمیز ایستادهاید(غربیها این ادعاها را برای افکارعمومی خود مطرح میکردند) ، آنها در عین حال این مسیر را برای فراهم کردن پوشش برای مزدوران سوری مورد استفاده قرار دادند و اینگونه القا کردند که این افراد یک گروهی از سیاستمداران صلحجویی هستند که میخواهند به ملت سوریه برای خلاصی از سرکوب، قتل، انحصار قدرت و نبود دموکراسی کمک کنند، و از این دست سخنانی که شما(مخاطبان بشار اسد) میدانید.
ابزارهای غرب و مزدورانشان برای فشار بر دولت سوریه
اما همزمان ابزاری دیگری(از سوی دشمنان ملت سوریه) وجود داشت، اینکه این ابزار، دروازه دولت باشد هنگامی که از نظر نظامی تحت فشار باشد،اینکه وقتی دولت از نظر نظامی تحت فشار باشد، آنچه را آنها در زمینه سیاسی بخواهد، میدهد، یعنی هنگامی که ما از نظر سیاسی چیزی را میدهیم، نگوییم که شکست است، بلکه امتیازدهی یا هر عنوان دیگری است،خطرناکترین مسئله در این طرح این است که یکی از اهدافش، القای این مسئله به ملت سوریه است که همواره راه خروجی از بحران وجود دارد،یعنی هر فردی که به او بگویی یک راه حل نظامی و یک راه حل سیاسی وجود دارد،یعنی هر راه حلی را که میخواهی انتخاب کن، او خواهد گفت، من راه حل سیاسی را انتخاب خواهم کرد، خونریزی را مهار کنم، با حداقل خسارتها، چرا به سمت راه حل نظامی حرکت کنیم... به عبارت دیگر، میگوید که این راه حل دوگانه سیاسی، جایگزین راه حل اول است، او متوجه این حقیقت نیست که این دو راه موازی هم هستند، آنها (غربیها و مزدورانشان) میگویند به حمایت از تروریسم ادامه خواهیم داد ولی تو(دولت سوریه) باید در عین حال در مسیر سیاسی امتیاز بدهی، در ابتدا با این طرح خیلی فریبکاری کردند، به همین سبب ما(دولت سوریه) از ابتدا با توجه به شناختمان از تمام نیتها و مقاصد سوء(غربیها و مزدورانشان) با تمام ابتکارات سیاسی همراهی نشان دادیم تا راه(بهانه تراشی) را به روی آنها ببندیم و همچنین به شهروندان سوری اثبات کنیم که آنها(غربیها) دروغگو و حیلهگر و فریبکار هستند.
مسئله خطرناکتری که آنها(غربیها) تلاش کردند در این مسیر استفاده کنند،آنچیزی است که در حال حاضر به جهانیان القا میکنند و حتی در کشورها و ملتهای دوست ما القا میکنند که آنچه در سوریه رخ میدهد، جنگ داخلی است و در نتیجه این جنگی میان سوریها با یکدیگر است و جنگ خارجی(تحمیلی بر ملت سوریه) نیست، یک بار گفته میشود جنگ میان دولت و ملت سرکوب شده و بار دیگر میگویند جنگ میان طوایف است که طوایف را سرکوب میکند، در هر بار تلاش میکنند بر اساس آنچه مناسب میدانند، عنوانی را به کار ببرند. با کمال تاسف باید گفت تا کنون، بسیاری از رسانههای دوست از واژه جنگ داخلی در نتیجه تبلیغات سوء(دشمن) استفاده میکنند. در هر حال تمام این مسیر سیاسی در طول سالهای گذشته و به طور مشخص پس از ژنو یک در سال 2012، اساسا یک چیز یعنی هیئت یا شورای حکومت انتقالی بود(که غربیها مطرح میکردند) یعنی آنچه را آنها نتوانستند از طریق هرج و مرج و تروریسم محقق کنند، باید از طریق آنچه از نظر دشمنان ملت سوریه، حل سیاسی خوانده میشود، محقق شود، اساس و جوهر این شورا چیست؟اصل و اساس آن این است که یک طرف یا ساختاری که بر چیزی مسلط نباشد، وجود داشته باشد، صرفا بنا و ساختاری برای مناقشه و نزاع سیاسی میان طرفهای مختلف باشد که به تمام سطوح جامعه منتقل شود به ویژه اینکه ما دولت مرکزی و متمرکز هستیم، دولتی که بخش دولتی و عمومی دارد و به وظایف روزانه خود در قبال شهروندان عمل میکند
یعنی در عمل فلج شدن کشور به معنای کامل، همزمان به متلاشی کردن زیرساختهای اساسی به ویژه نیروهای مسلح دست بزنند نه به شیوهای که درباره عراق عمل کردند، سوریه را از طریق ایجاد ساختارهای مختلف به شیوه دیگری متلاشی خواهند کرد و در آن صورت به این حالت که در مقابل ما یک گزینه بیشتر نخواهد بود، میرسیم، اینکه قبول کنیم که راه حل از طریق قانون اساسی طایفهای ممکن است، چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی فردی در ساختار طایفهای هر چند ملی باشد، قرار داشته باشد، قطعا در این حالت مجبور خواهد شد به طایفه متوسل شود، در آن صورت طوایف از طریق دولت و جامعه با یکدیگر درگیر خواهند شد و هر طایفهای مجبور است جایگاه خود را تقویت کند... چگونه جایگاه خود را تقویت کند... این کار از طریق طایفه دیگری امکان ندارد... بلکه باید به خارج متوسل شد... در آن صورت میهن گروگان خارج میشود، به همین سبب هدف از شورای انتقالی رسیدن به قانون اساسی و نه رئیس جمهور بود... رئیس جمهور تنها یک عنوان بود... در عین حال اگر رئیس جمهور را تغییر دادیم، تغییر قانون اساسی هم آسان است و در نتیجه از نظر شهروندان، این غرب است که رئیس جمهور را تغییر میدهد... غرب قانون اساسی را تغییر میدهد و در نتیجه ما دیگر قدرت فهم و درک خود را از دست میدهیم به طوری که میـتوانند از خارج هر چیزی را تحمیل کنند و کشور ما به گونهای تغییر کند که مثل کشورهای همسایهمان شود... آنها کشورمان را از طریق چنین قانون اساسی(مطابق خواستههایشان) به یک شرکت مشارکتی تبدیل میکنند... یعنی یک بار رئیس جمهور از آن بیرون بیاید یک بار نخست وزیر و بار دیگر از دولت دیگری که تابعیت آن را دارد،بیاید، زیرا این دولت یا مجموعهای از دولتها بر اساس تعداد سهامی که دارید، تشکیل خواهد شد، آنها(غربیها) به این موضوعاتی که گفتم، فکر میکنند.
حقایقی درباره جنگ آمریکا و متحدانش علیه عراق
این نقطه بسیار مهمی است... موضع ما در برابر جنگ عراق(جنگ آمریکا و متحدانش علیه عراق) را یادآوری میکند... بسیاری از مردم موضع سوریه در سال 2002 در مراحل پیش از آغاز جنگ عراق را نشناختند... اینگونه قلمداد میشد که ما با آمریکا و غرب دشمنی میکنیم و موضع ما فصل اصولی غیر قابل انعطاف یا اصولی غیر واقعگرایی است... در حقیقت ما کاملا از آنچه در نشستهای پیش از جنگ جریان داشت، اطلاع داشتیم... تمام این بحث و بررسیها درباره اصلاح سیاسی مطلوب(غربیها) پس از سقوط دولت عراق بود که مبتنی بر مفاهیم طایفهای بود... اینکه سهم هر طایفه چقدر باشد... ما از آن زمان میدانستیم که طرح(غربیها) برای منطقه تقسیمات طایفهای و راهحلهای طایفهای است که منطقه را وارد تونل بیثباتی میکند و بیگانگان از خارج آن طور که میخواهند بر آن حکومت کنند که این مسئله ثابت شده است(که غربیها به دنبال تجزیه منطقه هستند)
در سال 2006 میلادی، کاندولیزا رایس(وزیر خارجه وقت آمریکا) موضوع«هرج و مرج سازنده» را مطرح کرد، موضوی که اکنون ما شاهدش هستیم(هرج و مرج مطلوب آمریکا) این هرج و مرج سازنده است.. شورای انتقالی با هدف رسیدن ما به این هدف یعنی هرج و مرج سازنده مطرح شده است.
ملت سوریه به قانون اساسی چنگ زده؛ملتی منسجم و هماهنگ است
بشار اسد در ادامه گفت : هنگامی که از حدود دو سال پیش در مذاکرات ژنو 2 شرکت کردیم، تمام این مسائل برای ما به طور کامل واضح و روشن بود، به همین سبب هنگامی که آنها(دشمنان ملت سوریه) تلاش کردند از ژنو 2 به عنوان سکویی برای رسیدن به این اهداف خود بهرهبرداری کنند، موضع ما قاطع و سرنوشت ساز بود... به همین سبب پس از نشست ژنو 2، به تشدید اقدامات نظامی و حمایت گسترده از تروریستها روی آوردند تا اینکه به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری رسیدیم که ضربه بسیار محکم و قوی به آنها از نظر میزان مشارکت در داخل و خارج سوریه وارد کرد، یک ضربه محکم بود، زیرا انتخابات در درجه نخست تاکیدی بر قانون اساسی بود... بار دیگر تاکید میکنم که مسئله، مسئله شخصی و محبوبیت و پایگاه مردمی این فرد پیروز(منظور بشار اسد) نیست، این مسئله در درجه دوم قرار دارد، در درجه اول، ملت سوریه قرار دارند که به قانون اساسی خود و انتخابات قانونی چنگ زدند و ثابت کردند که ملتی منسجم و هماهنگ هستند که وطن و دولتی به مفهوم متمدنانه آن دارند، بنابراین آنها(دشمنان) بلافاصله پس از این مرحله، تحریک داعش و منتقل کردن آن به سمت منطقه مرکزی، شمالی و شرقی سوریه به منظور متلاشی کردن تلاشهای ارتش عربی سوریه که در آن زمان با گامهای ثابت در حال پیشروی بود، را آغاز کردند.
بازی خاص غرب درباره سوریه
تا اینکه به وضعیت کنونی رسیدیم، به طوری که روسیه از طریق جبهه مبارزه با تروریسم وارد عمل شد و به مرحلهای که بنا بود، نامش ژنو 3 باشد، رسیدیم.. البته پیش از ژنو3، صدور بیانیه وین و دو قطعنامه 2253 و 2254 را شاهد بودیم.. در حالی که باید میان دو قطعنامه مذکور انسجام و ارتباط برقرار باشد، اما اینگونه نشد و میان دو قطعنامه جدایی ایجاد شد، زیرا غرب همواره با همان بازی، بازی میکند.. یعنی بازی افکار عمومی.. میخواهد به افکارعمومی خود اینگونه القا کند که قطعنامه 2253 را تصویب کند،برای اینکه بگوید با تروریسم همراه نیست، این در حالی است که بیشتر حوادث ثابت کرد که غرب از تروریسم حمایت میکند و سیاستهایش به طور مستقیم یا غیر مستقیم در راستای حمایت از تروریسم بوده است، به همین سبب غرب از طریق این قطعنامه به دنبال گواهی حسن رفتار برای خود بود، هر چند قبلا قطعنامههایی از سوی شورای امنیت در ارتباط با مبارزه با تروریسم تصویب شده بود.. یعنی نیازی به قطعنامه جدید نبود.. ولی همانطور که ملاحظه میکنید این قطعنامه را به طور مستقل صادر کردند و بعدا قطعنامه 2254 را تصویب کردند تا اساس و پایه نشست ژنو باشد، آنها قطعنامه 2253 را کنار گذاشتند.. همان بازیای که با ائتلاف هوایی شروع کردند، که از حدود یک سال ونیم شروع شده،ولی هیچ نتیجه و دستاوردی نداشته است.. هدف از این ائتلاف(ائتلاف ادعایی آمریکا و متحدانش علیه داعش) القای این مسئله به شهروندانشان(غربیها) بود به اینکه آنها اقدام جدی علیه تروریسم انجام میدهند. همواره این شیوه فریبکارانه را که دیگر ما به آن عادت کردهایم، در پیش میگیرند که میتوان تمام تصمیمات و یا قطعنامههایی که در پی هر نشست و یا کنفرانس صادر میشود، از طریق آن به خوبی فهمید.. ما چه در این نشستها(همچون ژنو) شرکت کنیم یا نکنیم، دو مسئله برایمان اهمیت داشته و دارد،اول اینکه، اولویت ما مبارزه با تروریسم است، چه قطعنامه یا تصمیمی صادر شود یا نشود، چه آن را پایه و اساس کنفرانس یا گفتوگوهایی که ما در آن شرکت خواهیم کرد، قرار دهند یا قرار ندهند.
مبارزه با تروریسم هرگز متوقف نخواهد شد
از نظر ما،مبارزه با تروریسم، اولویتی است که هرگز متوقف نخواهد شد، نه در حال حاضر و نه در آینده.. نکته دوم، صرف نظر از قطعنامه 2254 یا بیانیه ژنو یک این است که آنچه برای ما از این همه مسائل اهمیت دارد، این است که تصمیم به ملت سوریه برمیگردد.. البته حاکمیت سوریه و وحدت میهن را هم باید به آن اضافه کرد.. این یک مسئله بدیهی و آشکار و قطعی است.. ولی از نظر آنها(غربیها و مزدوران منطقهایشان)،تمام آنچه برای ما اهمیت دارد، آنها کنار میگذارند و مثلا میگویند شورای حکومت انتقالی.. بنابراین، این تناقض چیست، یا ما آنچه را ما میخواهیم، تعیین میکنیم یا آنچه را میخواهی ای غرب مشخص کن، این تناقضات چیست؟ امکان ندارد که دو تصمیم متناقض یا دو بند متناقض در همان قطعنامه وجود داشته باشد.
نبرد میان دو محور
اما در عمل باید گفت تمام این قطعنامهها نتیجه توافقات برای نزاع بین المللی میان دو محور است.. محوری که میخواهد مشروعیت بینالمللی را اثبات و به منشور سازمان ملل متحد استناد و تکیه کند و محور دیگر، محوری که به دنبال سلطه است که البته این محور، غرب است که تمام این منشورها و معاهدات را زیر پا گذاشته است. به همین سبب در تمام این قطعنامهها ما شاهد مسائل متناقضی هستیم که انسان عاقل به ویژه شما کارشناسان حقوقی(اشاره به مخاطبان بشار اسد یعنی اعضای کانون وکلای سوری) نمیتوانید چنین مسائل متناقض در یک قانون یا فرمان یا تصمیم یا هر قانونی که تدوین میشود، بپذیرید.. اما اینجا نه در زمینه قانون و حقوق بلکه در زمینه بازی سیاسی است، که بیانگر تعادل سیاسی بین المللی مشخصی صرف نظر از تمام بندهاست.. آنچه برای ما اهمیت دارد، حاکمیت ملت سوریه است.. به همین سبب ما دست به هیچ اقدامی نخواهیم زد مگر آنکه مبتنی بر این اصل(حاکمیت ملت سوریه) باشد.. گامهایی وجود دارد ممکن است گفتوگوی سوری سوری برای رسیدن به یک موضوع مشخص انجام شود، ولی اگر این مسئله به قانون اساسی خدشه وارد کند و فراتر از اختیارات دولت باشد، باید به همه پرسی مردمی برگشت تا هر شهروند سوری در این مسئله مشارکت داشته و نظر خود را اعلام کند، مسئله آنطور که تلاش میکنند القا کنند، مسئله میان دولت و گروههای معارض نیست، بلکه میان تمام ملت سوریه و دیگران هر که میخواهد باشد چه تروریست، مزدور یا فرصت طلب.. یک گروه محدود متشکل از چند ده نفر را نمیتوان نماینده دولت یا حزب حاکم خواند یا هر طرف دیگر، این گروههای معارض، بیشترشان تنها نماینده بخش اندکی هستند، البته ما برای هر فردی که به کشور و وطن خود پایبند است، احترام قائل هستیم.
اکنون به نقطه «حکومت انتقالی» به جای کلمه «شورای انتقالی» رسیدهاند.. منظور از حکومت انتقالی چیست؟ کلمه حکومت مهم نیست.. چرا که قانون اساسی و دولت و نهادهای دولتی وجود دارد و فعال هستند، نکته مهم، مفهوم انتقالی است، هنگامی که منتقل میشویم، از کجا به کجا، از چه چیز به چه چیز، از کدام وضع به کدام وضع، خیلی ساده باید گفت که از نظر آنها مسئله روشن است، منظور از انتقال، انتقال برای رسیدن به همان هدفی که از طریق شورای حکومت انتقالی برای ما مشخص کرده بودند.. میتوان آن را در دو راستا یا دو بعد در نظر گرفت.. اگر در شرایط عادی صحبت میکردیم، میگفتیم که انتقال سیاسی، عملیات اصلاحی است، انتقال از طریق قانون اساسی با بخشی از قانون اساسی با قوانین یا هر چیز دیگر، عملیات اصلاحی است، اما بعد دیگر مرتبط با این بحران، انتقال از حالت هرج و مرج به حالت ثبات، این انتقال است و هرگز مانعی برای ادغام و انسجام میان دو حالت وجود ندارد، هیچ تعارضی بین این دو وجود ندارد، هر دو آنها خوب است.
هر عملیات و روندی باید تابع قانون اساسی باشد
به گزارش تسنیم، بشار اسد در ادامه گفت : ما به اصلح در سطح سیاسی، اقتصادی،اجتماعی و دیگر زمینهها نیاز داریم و در عین حال به ثبات هم نیاز داریم، هر اندازه از ساختار انتقالی حرف زده شود،از نظرما نمیتواند از مفهوم اول یا مفهوم دوم فراتر رود.. مسئله مهمتر در این نقطه یعنی عملیات انتقالی هر گونه که باشد، این است که باید تابع قانون اساسی فعلی باشد.. یعنی هدف از شورای حکومت انتقالی به معنای عبور از قانون اساسی و تعطیل و مختل کردن آن است که ایده هرج و مرج را به وجود میآورد. چه کسی کشور را رهبری میکند، در هر کشوری، چه کسی جامعه را رهبری میکند.. یا چه کسی چه چیزی جامعه را رهبری میکند.. قانون اساسی.
هنگامی که قانون اساسی را کنار بگذاریم و ساختار و بنایی را پایهریزی کنیم،رهبری این جامعه تابع این ساختار یا تمایلات افرادی قرار خواهد گرفت که فقط منافع محدود خود را دنبال میکنند و در عمل تابع دستوراتی که از خارج به آنها میرسد، میشوند. به همین سبب هر عملیات و روندی باید تابع قانون اساسی باشد، فعالیت بر اساس قانون اساسی متوقف نخواهد شد،مگر آنکه در یک گفتوگویی یا در ساختاری که بعدا ایجاد میشود به قانون اساسی جدیدی برسیم که ملت سوریه به آن رای دهد، همانطور که حدود سه یا چهار سال پیش درباره قانون اساسی فعلی اتفاق افتاد. در آن صورت به قانون اساسی جدید میپردازیم. در صورتی که هیچ عملیات انتقالی سازمانیافته و قانونمندی نباشد..مسلما در آن صورت من تصور میکنم که با شخصیتهای سوری و ملی نشستهایم و بررسی کرده و به توافق رسیدهایم.. من تمام این مسائل را کنار میگذارم، چون عملا چیزی شروع نشده است.
غرب و مزدورانش فقط زمانی سر و صدا راه میاندازند که یک تروریست فریاد بزند
نقطه دیگری که مطرح است، موضوع آتش بس است،.. غرب چه زمانی از آتش بس حرف میزند.. معتقدم که پاسخ خیلی روشن است.. زمانی از آتشبس حرف میزند که افراد مسلح متضرر شوند.. هنگامی که شکستهایشان آغاز شود.. در آن صورت، اولین واژه، واژه آتش بس خواهد بود.. در حالی که آتش بس میان ارتشها و کشورها رخ میدهد نه میان دولت و تروریستها، بنابراین، به کار بردن چنین واژهای(آتش بس میان دولت و تروریستها)، اشتباه است.. شاید بتوان گفت توقف عملیات یا توقف اقدامات رزمی یا هر چیز دیگر.. ولی اکنون در چارچوب این واژه وارد نمیشویم،ولی از نظر مضمون و محتوا،اگر بخواهیم از رابطه غرب با تروریستها که میدانیم،حرف بزنیم،ما هیچ دلیل ملموسی درباره این نداریم که یک مسئول غربی به طور رسمی با تروریستها جلسه گذاشته باشد و سلاح داده باشد، با اینکه فرانسه اعتراف کرده است که به تروریستها سلاح داده است و شما(مخاطبان بشار اسد در نشست کانون وکلای سوریه) به عنوان حقوقدان میدانید که هم دلایل قاطع و محکم و هم قرائن و شواهد مستدل وجود دارد.
هنگامی که به مسیر بحران نگاه کنیم، میبینیم که طی پنج سال، غرب یا مزدورانش در منطقه هرگز سر و صدا به پا نکردند مگر زمانی که تروریستها سر و صدا کردند و متضرر شدند که همین مسئله در حد خود یک نشانه مستدل است که ممکن است ما را به دلیل و مدرک قاطع و محکم برای اثبات ارتباط آنها با تروریسم برساند.. مسئله آتش بس بزرگترین دلیل و مدرک تا این لحظه است، زیرا آنها از اولویت داشتن مبارزه با تروریسم حرفی نزدند.. بلکه از اولویت داشتن آتش بس سخن گفتند.. این نشان میدهد که آنها(غربیها و مزدورانشان) دروغ میگویند.چرا نگفتند که اولویت، مبارزه با تروریسم است.
تروریست از نظر دولت سوریه
چرا مسئله آتش بس از سوی غرب و مزدورانش مطرح شد؟از نظر غربیها،اولویت، آتش بس است، درباره آتش بس یا توقف عملیات در صورتی که رخ دهد، باید گفت این مسئله به معنای این نیست که هر طرفی از بهکارگیری سلاح خودداری کند، این یک مفهوم بسیار محدودی است، آتش بس یعنی در درجه نخست، به معنای توقف تقویت مواضع تروریستهاست، اینکه اجازه انتقال سلاح یا مهمات یا کمک برای تروریستها داده نشود، اجازه بهبود مواضع و تقویت آن داده نشود، تمام این مسائل مجاز نیست.. ولی سئوالات فراوانی قبل از این مسئله وجود دارد اینکه، این تروریستها چه کسانی هستند، این سئوال در حال حاضر مطرح است که دو سازمان یا چهار سازمان وجود دارد و شورای امنیت، داعش و النصره را مشخص کرده است و کشورهای دوست میخواهند که احرارالشام و جیش الاسلام هم در فهرست گروههای تروریستی باشند. از نظر ما به عنوان یک دولت، هر کس علیه دولت و ملت سوریه سلاح به دست گیرد، تروریست است و این مسئله قابل بررسی و مناقشه نیست.
هر کس سلاح به دست بگیرد، تروریست است تا زمانی که سلاح خود را زمین گذاشته و تحویل دهد تا ما به ساماندهی وضعش بپردازیم، که در عمل چنین مسائلی رخ داده(افراد مسلحی که سلاح خود را زمین گذاشته و به زندگی عادی برگشتند) اما اگر بخواهیم از نظر عملی مرتبط با قطعنامههای اخیر شورای امنیت و بازی سیاسیای که رخ داده، نگاه کنیم،منظور از آتش بس، آتش بس با برخی طرفهای تروریستی است. اینجا از این نظر بر کلمه تروریستی تاکید میکنم نه برای تقویت جایگاههایشان بلکه به منظور باز شدن باب بازگشت به فعالیت سیاسی یا حداقل زمین گذاشتنن و تحویل سلاح، اگر برنامه سیاسی داشته باشند، در حالی که بیشتر این گروهها(تروریستی) هیچ برنامه سیاسی ندارند. امکان آتش بسی که آنها میخوانند، در صورتی که بی هدف یا بدون سقف زمانی باشد،امکان ندارد.. تا کنون آنها میگویند خواهان آتش بس طی یک هفته هستند، بسیار خوب، چه کسی قادر به تجمیع تمام این شروط یا نیازها طی یک هفته است، هیچ کس.
چقدر احتمال دخالت نظامی زمینی دشمنان ملت سوریه وجود دارد؟
چه کسانی با تروریستها گفتوگو خواهند کرد؟ در صورتی که یکی از گروههای تروریستی با آتش بس مخالفت کند،چه کسی آن را بازخواست خواهد کرد، چه کسانی این گروه را آن طور که میگویند، بمباران خواهند کرد؟ اگر بخواهند بمباران کنند،کجا موضعگیری خواهند کرد،کجا حضور دارند؟ از ناحیه عملی تمام این سخنان، سخنان دشواری است،ولی ما از پایهها حرف میزنیم، در صورتی که تمام این نیازها و لوازم برآورده شود، توقف عملیات(نبرد با تروریسم) باید با هدف بهبود وضع امنیتی و رسیدن یا به آشتی یا توافقات یا هر چیز دیگری از این قبیل باشد که ما به طور مستمر به آن دست میزنیم.. بنابراین، اولویت از نظر آنها(غربیها) آتش بس است به خاطر همین اهداف و چارچوبی که گفتم، همان چارچوبی که برای اشاره به دخالت زمینی از سوی آل سعود و اردوغان و اوغلو قرار دارد.. همه میپرسند آیا دخالت زمینی صورت خواهد گرفت یا خیر،البته شکی نیست که این کشورها از مدتهای طولانی به دنبال چنین مسئلهای(دخالت زمینی) هستند، اردوغان حداقل دو سال است که برای دخالت تحت عنوان«منطقه حائل» و آنچه مشابه آن است، تلاش میکند، آل سعود هم همین کار را انجام میدهد، چه بسا پس از مدت کوتاهی همه برای دخالت زمینی مستقیم تلاش کنند،ولی برای اینکه وقت خود را به تحلیل آنچه فکر میکنند، تلف نکنیم،باید بدانیم که بحران سوریه یا جنگ علیه سوریه از همان ماههای نخست به یک حالت بین المللی یا نزاع بین المللی همانطور که گفتم میان دو جریان، جریانی که برای تثبیت منشور سازمان ملل تلاش میکند و جریان دیگری که برای لغو و تحمیل منطق قدرت و سلطه تلاش میکند.
ترکیه و عربستان سعودی مزدورانی بیش نیستند؛ آنها باجخواهی میکنند
به گزارش تسنیم، بشار اسد در ادامه به نقش منفی و ویرانگر آل سعود و ترکیه در بحران سوریه اشاره کرد و گفت : واقعیت این است، هنگامی که این مسئله را که آیا ترکیه یا عربستان به سوریه حمله خواهندکرد، بررسی میکنیم، معنایش این است که ما آنها را در حجم و اندازه بزرگ میبینیم و گویی دو کشوری هستند که خود تصمیم گیرنده هستند و از خود اراده مستقل دارند و میتوانند نقشه را تغییر دهند، در حالی که حقیقت این است که این دو کشور صرفا مزدور و دنبالهرو هستند که در حال حاضر نقش بوق تبلیغاتی را با هدف باج خواهی ایفا میکنند و میگویند در صورتی که به دور بعدی مذاکرات برویم و شما(منظور دمشق) امتیازی ندهید، دست به حمله زمینی خواهیم زد. البته اگر اجازه چنین کاری را داشتند، مدتها پیش دست به این کار میزدند، حداقل چند ماه پیش.. ما اگر بخواهیم به اربابان این کشورها نگاه کنیم، آیا تمایلی به ورود به چنین جنگهایی میان قدرتهای بزرگ و نه میان کشورهای حاشیهای وجود دارد، کشورهایی که تنها نقش اجرای طرحهای اربابان خود را ایفا میکنند،ما باید این حقیقت را درک کنیم، این دخالت در چارچوب بحران سوریه به آن نگاه نمیشود، بلکه فراتر از آن است،نزاع و درگیری میان قدرتهای بزرگ، نزاعی است که در صحنه جهانی از دریای چین تا مناطق دیگر امتداد دارد که آمریکا برای سیطره بر اوکراین و کشورهایی که قبلا جزء جمهوریهای شوروی سابق بودند.
ورود به سوریه و به راه انداختن جنگ در سوریه، در چارچوب قانون بین المللی به آن نگاه میشود، مسئله به همین سادگی نیست که آل سعود دوست داشته باشند برای تفریح وارد سوریه شوند و تمام امور را تغییر دهند، اگر غیر از این بود که آنها مدتها پیش این کار را انجام میدادند.. بنابراین نباید نگران شویم، ولی همانطور که گفتیم نباید حماقتها را بعید بدانیم که شاهد آن هستیم به ویژه اینکه سرنوشت این افراد با حل بحران سوریه گره خورده است،اگر بحران سوریه حل شود، سرنوشت و مسیر سیاسی این گروههای مزور غرب در منطقه پایان خواهد یافت، در عین حال غرب هم طرحهای بین المللی دارد و به کشورهای تابع و دنبالهرو خود اجازه نمیدهد که هر کاری را که بخواهند انجام دهند و هر زمان که بخواهند انجام دهند، مگر آنکه این کشورها بر اساس طرح وضع شده عمل کنند، این مسئله بزرگی است و ورود به چنین جنگی آسان نیست، زیرا پیامدهای آن تنها به داخل محدود نخواهد شد بلکه جهانی خواهد بود.
هنگامی که از مسیر سیاسی حرف میزنیم، اساس و ریشه این موضوع صرف نظر از طرحهای آنها و طرحهای ما این است که شریک ما کیست؟ این سئوال است، امروز پس از گذشت پنج سال از این حرفها،اگر یکی از شما بپرسید، شریک حل سیاسی چه کسی است، معتقدم پاسخ بسیار دشوار خواهد بود، البته خیلی دشوار نیست، ما پاسخ را میدانیم،ولی اگر بخواهیم از نظر دیپلماتیک پاسخ بدهیم، پاسخ دشواراست، زیرا معارضهای که در حال حاضر با آنها تعامل میکنیم به ویژه پس از کنفرانس ژنو 3 که بنا بود در فوریه برگزار شود، در عمل چنین مخالفانی که بخواهیم به عنوان دولت سوریه با آنها مذاکره کنیم، ترکیبی از برخی شخصیتهای ملی سوری هستند که هرگز وجودشان را نفی نمیکنیم، ولی سئوالی که مطرح است، اینکه، این افراد چقدر موثر هستند، توان آنها برای سیطره بر صحنهای که معارضه خوانده میشود، چه اندازه است، برخی فرصتطلبانی هستند که فقط منافع شخصی خود را دنبال میکنند همچنانکه با خائنان و تروریستها روبرو هستیم که بنای آنها(غربیها و مزدورانشان) این بود که در هیئت مذاکره کننده مخالفان در ژو باشند، سئوال تکراری در سوریه این است که آیا میپذیریم که با تروریستها مذاکره کنیم، از نظر منطق، منطق دولت،اخلاق و اصول، هیچ کشوری وجود ندارد که مذاکره با تروریستها را بپذیرد، پاسخ به این سئوال،«خیر» است. از نظر حقوقی، باید تروریست را مواخذه و بازخواست کرد، سئوال دیگر این است که آیا منطقی است که در مخالفان، هیئتی باشد که در آن تروریست وجود داشته باشد، من پاسخ دادم چنین هیئتی را عربستان سعودی تشکیل داده(که در میان آنها تروریستها حضور دارند)
هیئت ریاض، ترکیبی از خائنان و تروریستهاست
هیئتی که ریاض تشکیل داده،ترکیبی از خائنان و تروریستهاست، اگر غیر از چنین هیئتی و به شکل دیگر به ژنو میآمد،ما غافلگیر میشدیم، سئوال دیگر که مطرح میشود این است که آیا با تروریستها در این کنفرانس یا کنفرانسهای دیگر مذاکره کنیم، من میگفتم، هنگامی که دو سال پیش به ژنو دو رفتیم، با چه کسانی مذاکره کردیم، ما با مزدوران یا خیانتکاران سازمان یافته در اتاقها و وزارتخانههای خارجی یا سازمانهای اطلاعاتی خارجی یا عربی یا ترکیهای مذاکره کردیم، تفاوت آنها چیست؟ آیا تروریست بدتر از خائن است، هر دوی آنها یکی هستند. مشکل در این نیست که برویم(به ژنو یا مکانهای دیگر)، بلکه مشکل این است که ندانیم چرا باید برویم. آیا برای انجام گفتوگوی سوری سوری برویم،این یک نکته است، وقتی میگویم گفتوگوی سوری سوریف معنایش این است که ما با سوریهایی که به معنای کامل کلمه به ملت سوریه تعلق داشته باشند،و رگ و ریشه آنها در سوریه باشد نه کشورهای دیگر، مذاکره میکنیم.
با هیئت ریاض فقط میتوانیم درباره حقوق بشر در عربستان صحبت کنیم نه قانون اساسی سوریه
اگر در این هیئتی که ما با آن مذاکره خواهیم کرد،یا تروریست باشد یا حامی تروریسم، کسانی که در ژنو با آنها مذاکره کردیم، فقط خائن نبودند بلکه حامی تروریسم هم بودند، چه فرقی وجود دارد، نتیجه یکی است، ما معتقد نیستیم که با (معارضان)سوریها مذاکره میکنیم، اگر با هیئت ریاض مذاکره کنیم، در حقیقت با سعودی مذاکره کردهایم، در نتیجه قانون اساسی سوریه را با این هیئت بررسی نمیکنیم، ممکن است در این دیدار قانون اساسی سعودی یا مثلا حقوق بشر در عربستان را بررسی کنیم،نمیتوان آینده سوریه را با چنین هیئتی بررسی کرد، این مسئله به شکل معارضه بستگی دارد، آیا معارضه سوری به معنای ملی آن میتواند بر صحنه مسلط باشد، در آن زمان به مرحله گفتوگوی سوری سوری میرسیم، اگر نتوانند و گفتوگوی اساسی با گروههای تابع و دنبالهرو کشورهای دیگر باشد، در آن صورت گفتوگو، سوری سوری نخواهد بود.
اگر گفتوگو،سوری سوری نباشد، نمیتوانیم به نتیجه واقعی با آنها برسیم، اگر این مسائل را درک کردیم، دیگر نه از تروریست وحشتی داریم نه از خائن و نه مزدور و تمام این مسائل، مهم این است که بدانیم در نهایت چه اقدامی انجام خواهیم داد، نتیجه یعنی هر گفتوگو یا فعالیت سیاسی که در آینده انجام خواهیم داد، این مسئله قطعی است. ما هرگز به میز گفتوگوها نخواهیم رفت که خون شهیدانی را که طی پنج سال بر زمین ریخته شد، بفروشیم. همانطور که گفتم مشکل در این نیست که برویم، مشکل در این است که نمیدانیم چرا برویم و نمیدانیم که عملا با چه کسی مذاکره میکنیم. اینکه گفته شود مذاکره سوری سوری، فریب دادن با اسامی است، اینکه بگوییم این فرد سوری است چون گذرنامه سوری را دارد، این شاخص نیست، ما به عنوان هیئت جمهوری عربی سوریه هیئتی که نماینده تمام سوریها بدون توجه به گرایشهایشان باشد، به گفتوگوها میرویم، اما طرف مقابل ما نماینده چه کسی است،یا نماینده یک دولت خارجی هستند و در برخی موارد هم نماینده خودش است، البته برخی هم هستند که نمایندگی برخی سوریها را برعهده دارند. مهمترین مسئله این است که ما میزان دقیقی داشته باشیم، اینکه بدانیم با چه کسانی دور یک میز مینشینیم. او چه میخواهد و ما چه میخواهیم، ما یک میزان و معیار دقیق در سوریه داریم، هنگامی که هیئت جمهوری عربی سوریه(برای شرکت در نشست) اعزام میشود، نماینده تمام سوریهای شرافتمندی که به وطنشان پایبند و علاقهمند هستند، نماینده تمام رزمندگانی هستند که در جبهه میجنگند، و نماینده سربازان و تمام شهیدان و خانوادههایشان، نماینده تمام مجروحان و خانوادههایشان هستند، معتقدم ما درباره این مسئله توافق داریم که یک قطعه کوچک از کفش هر یک از افرادی که نام بردم(سربازان ارتش و خانوادهها و ...) با تمام این خائنان و حامیانشان برابری میکند، بنابراین، راه حل عملی تا این لحظه، علاوه بر مبارزه با تروریسم که همواره بر آن تاکید میکنیم، مسئله آشتیهای داخلی است که تا حد زیادی مفید بودن خود را ثابت کرده است که این روند مسیر به رو جلو دارد، سرعت آن نه کُند و نه خیلی سریع است، بلکه روند ثابتی دارد، بسیاری از شهروندان از این آشتیها خرسند نیستند،زیرا معتقدند که این آشتی، آشتی با منطقه حامی تروریستهاست و کسانی که در این مناطق ساکن هستند، تروریست یا حامی آنها هستند. اما حقیقت اینگونه نیست،حوادث ثابت کرده است که بخش زیادی از ساکنان غیرنظامی که در مناطق تحت سلطه تروریستها زندگی میکنند، طرفدار دولت هستند، شاید بسیاری از آنها در ابتدا فریب خورده باشند،ولی اکنون وضعیت کاملا فرق کرده است، بسیاری از این افراد خواهان بازگشت به آغوش دولت هستند، بسیاری یا برخی از این افراد هنگامی که سخن گفتن از ایده آشتی و بازگشت به آغوش دولت مطرح شد، بلافاصله کشته شدند و برخی بعدا کشته شدند.
برخی از این افراد به ارتش در ورود به برخی مناطق کمک کردند، برخی از این افراد در دادن اطلاعات و برخی دیگر در دادن آدرس مواضع تروریستها کمک کردند، بنابراین، تصور به این سیاهی و تاریکی نیست، ولی من میخواهم تاکید کنم که در نهایت هیئت جمهوری عربی سوریه، همانطور که قبلا هم گفتم، نماینده تمام شهروندان سوری است، یعنی اگر فرزندی در یک خانواده عاق شده باشد،پدر و مادر از این فرزند عاق شده دست نمیکشند، تلاش میکنند او را جذب کنند و به آغوش این خانواده برگردانند، دولت سوریه هم نسبت به تمام شهروندان نقش پدری را ایفا میکند که همانند یک پدر، اصلاح فرزندانی را که منحرف شدهاند، وظیفه خود میداند،این وظیفه دولت است و نباید آنها را رها کند، چرا که در این صورت از وظیفه خود و در نتیجه از تمام میهن شانه خالی کردهایم.
ضرورت افزایش بینش سیاسی مردم سوریه
به گزارش تسنیم، بشار اسد در ادامه گفت : همانطور که لحظاتی پیش گفتم، یک راه حل بحران، پایبندی و چنگ زدن به قانون اساسی است، هنگامی که قانون اساسی هدف قرار میگیرد، باید عملا حامی(قانون اساسی) بود، چنگ زدن به قانون اساسی و حمایت آنها فقط از راه چنگ زدن به آن ممکن نیست، این مسئله برای نهادهای دولت بدیهی است، همچنین باید از طریق آگاهسازی درباره رخدادهای قانونی عمل کرد، این آگاهسازی، شاخصه سیاسی واقعی هر شهروند است که از طریق آن، پیامی ارسال میکند، همانطور که لحظاتی پیش گرفتم،پیامی که باید از سوی ملت در خلال انتخابات ریاست جمهوری با این مفهوم ارسال شد، پیام بسیار قوی بود و یک تحول در خارج ایجاد کرد به همین سبب پس از این رویداد، تنشآفرینی برای برهم زدن این وضع آغاز شد و سقوط شهر ادلب با تلاشهای ترکیه در این راستا برای این صورت گرفت تا دولت سوریه،دولتی شکستخورده و ناتوان در حمایت از اراضی کشور نشان داده شود، دولتی که سقوط و عقب نشینی میکند،نشان داده شود در نتیجه این تصویر درخشانی که در آن زمان(با مشارکت مردم در انتخابات) ظاهر شد، از بین برود، به زودی شاهد انتخابات پارلمانی خواهیم بود که یک رخداد قانونی مهم است، همه بر این رخداد نظارت خواهند کرد، من بار دیگر تاکید میکنم که مهمترین مسئله، مشارکت مردمی در انتخابات و ایجاد جنبش دموکراتیک واقعی و رقابت حقیقی است و شما(مخاطبان بشار اسد یعنی وکلای سوری) به عنوان یک سندیکا و تشکل، نقش مهمی در این زمینه دارید.
نیاز به فعالیت جمعی فراگیر برای عبور از چالشها
مسئله مهم این است که چالشهای فراوان و بسیار بزرگی در برابر ما وجود دارد،هنگامی که از راه حل حرف میزنیم،باید بگویم که راه حلهایی وجود دارد، ولی چالشهایی هم هست، در درجه نخست، چالشهای توسعه وجود دارد، آیا قادر به توسعه هستیم،دولتی که حالت پسرفت داشته، خدماتی که در حال کاهش است و بسیاری از امور پسرفت داشته، باید تاکید کنیم که باید واقعگرا باشیم، البته هنگامی که جنگی وجود داشته باشد،هر جامعه و هر کشوری دچار فرسایش میشود. چگونه خود را توسعه بخشیم، چگونه با فساد مقابله کنیم.
راههای مقابله با فساد
هنگامی که هرج و مرج باشد، فساد گسترش مییابد، بنابراین چگونه باید با فساد مقابله کنیم؟ اولا در نهادهای دولتی ثانیا درنهادهای موازی آن و در مرحله بعدی میتوانیم با فساد در جامعه مقابله کنیم.
توسعه کشور چگونه ممکن است در حالی که شاهد ریزش کادرها از طریق پناهنده شدن به خارج تحت عناوین مختلف هستیم، برخی به خاطر مسائل معیشتی و برخی به خاطر ترس از وضع موجود و برخی به خاطر اینکه در معرض تهدیدهای تروریستی قرار داشته،پناهنده میشوند. برخی هم تروریست بودند که از محیط خود خارج شدند، اما در نتیجه کلی باید گفت شمار زیادی به خارج پناهنده شدند که به معنای دست کشیدن از وطن و دفاع از آن به هر علتی که میخواهد باشد، هر چند ما همه را در یک چارچوب واحد قرار نمیدهیم. ولی این کار(پناهنده شدن به خارج)، دست کشیدن از وطن است، معتقدم بسیاری از کسانی که پناهنده شدند،امروز خواهان بازگشت به سوریه هستند. ما همچنین با چالشهای تاثیرات روانی و اخلاقی جنگ روبرو هستیم، خانوادهها، جامعه و سندیکاها نقش خاص خود را دارند. ما به فعالیت جمعی فراگیر در سطح سوریه نیاز داریم تا این چالشها را پشت سر بگذاریم.
ادامه حیات سوریها مرهون نبرد شجاعانه ارتش و نیروهای مردمی
چگونه میتوانیم اثرات ویرانی زیرساختهای کشور را پشت بگذاریم، هر چند من بر این باورم که انهدام زیرساختها، بخش آسان بحران است،به طوری که امکان بازسازی آن با گذر زمان ممکن است، چرا که ما تجاربی داریم و همچنین نسبت به سوریه شناخت داریم، با این حال این مسئله(ویران شدن زیرساختها) مشکل بزرگ نیست، در صورتی که اوضاع بهبود یابد، مسائل مالی هم تامین میشود، ولی در نهایت این امور همگی بیانگر چالشهای بسیار بزرگ است، با این حال، با وجود تمام این چالشها، دولت قادر است همچنان به وظایف خود هر چند در کمترین حد در برخی موارد و شاید بسیار کمتر از حد معمول، عمل کند به گونهای روند زندگی در ابعاد مختلف آن در سوریه تضمین شود.
ولی باید بدانیم که این باقیمانده توانمندی برای زندگی نتیجه زندگی دیگران و روحیهای است که از سوی رزمندگان و ارتش سوریه و تمام کسانی است که در کنارشان قرار دارند، به همین سبب با وجود تمام چالشها،باید از ارتش حمایت کرد، حمایتی که نه تنها واجب بلکه یک نیاز اساسی امروز برای ادامه زندگی است، حمایت از ارتش،خانوادههای شهیدان، مجروحان و خانوادههایشان، زیرا آنها عامل و سبب بقای باقی ماندن خدمات در جنگی است که هیچ کشوری شاهد آن نبوده است، من اعتقادی به این ندارم که ویرانی عراق همانند ویرانی بوده است که در سوریه رخ داده است، بسیاری حتی در رسانههای غربی میگویند ویرانی که در سوریه صورت گرفته، از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون، هیچ کشوری شاهد چنین ویرانی نبوده است، نه عراق،نه یمن، نه لیبی و نه حتی کوزووی دهه نود.
نتیجهگیری نهایی بشار اسد، تنها گزینه پیش روی سوریها
بشار اسد گفت : درباره روند سیاسی به طور خلاصه باید بگویم آنچه رخ داده، یک جنگ خارجی است، و اینکه برخی سوریها در این زمینه مزدور هستند هرگز به معنای این نیست که چنین جنگی جنگ داخلی میان سوریهاست. اگر عملا نزاع و اختلافی میان سوریها وجود داشت، سوریه در همان ماههای نخست تجزیه میشد و دولت در همان ماههای اول و چه بسا در سال نخست سقوط میکرد، این مسئله تقریبا به طور کامل قطعی شده است، برخی میخواهند بگویند که اگر حمایتهای دوستان ایرانی و روسیه ما و دیگران نبود، دولت سوریه نمیتوانست ایستادگی کند،البته شکی نیست که وجود دوستان ما به این مسئله کمک کرد، ولی دوستان میتوانند در کنار ما باشند،ولی نمیتوانند به نمایندگی از ما ایستادگی کنند، میتوانند به ما برای حرکت رو به جلو کمک کند، ولی نمیتوانند به جای ما ایستادگی کنند یا به جای ما پیشروی کنند، اگر ایستادگی ما سوریها و ایستادگی ملت سوریه و ارتش در مقابل این همه چالش نبود، ما نمیتوانستیم این همه مدت در این جنگ بیسابقه مقاومت و ایستادگی کنیم.
ما باید پیروز شویم،در مقابل ما هیچ گزینه دیگری جز پیروزی وجود ندارد، زیر ما بر حقیم
بشار اسد افزود : در هر حال ما باید پیروز شویم، هیچ گزینه دیگری هم در برابر ما وجود ندارد، زیرا ما بر حق هستیم، ولی حق پیروز نمیشود،بلکه آن کسی که پیروز میشود،صاحب حق است، حق به تنهایی بازنمیگردد، بلکه برگردانده میشود و اگر کسانی منتظر این حق هستند، باید برگردند، چرا که حق بازنخواهد گشت، و اگر ما باید حق را برگردانیم، باید بدانیم که بهای آن بسیار سنگین است و هر کس بر این باور است که باید حق خود را بدون هر گونه بهایی بازپس بگیرد، باید بدانید که این حق از دست رفته است، اولین مدافع این حق امروز، ارتش عربی سوریه، آن نیروهای شجاع و بسیار جسور هستند، این درست است که ما به عنوان شهروندان سوری، بهای بزرگی از امنیت، از نگران، از اموال، وضع معیشتی و همه چیز زندگیمان میپردازیم، ولی این بها در مقابل خونهایی که ارتش عربی سوریه از آن دفاع میکند،بنابراین تهنیت و درود بر آنها باد.
به گزارش تسنیم،سانا نوشت پس از پایان سخنان بشار اسد،گفتوگوی میان وی و وکلای حاضر درنشست انجام شد به طوری که وکلای سوری پیشنهادهایی ارائه کردند که بیشتر آنها بر توسعه قوانین به ویژه آنچه مربوط به تروریسم و مبارزه با فساد و همچنین اهمیت تاسیس دادگاههای بیشتر در استانها متمرکز بود.
انتهای پیام/