یک از هزار مفاسد پهلوی‌ها هم در معمای شاه نیامده است

یک از هزار مفاسد پهلوی‌ها هم در معمای شاه نیامده است

بازتاب‌های متنوع سریال «معمای شاه»، پژوهشگران انقلاب را به سؤالی مهم رهنمون ساخته که: آیا این همه غوغا، صرفاً معطوف به برخی کاستی‌های احتمالی است یا «هدف»و«پیام» این سریال اینگونه عده‌ای را به شلتاق افکنده است؟

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، بازتاب‌های متنوع سریال «معمای شاه»، پژوهشگران انقلاب را به سؤالی مهم رهنمون ساخته که: آیا این همه غوغا، صرفاً معطوف به برخی کاستی‌های احتمالی است یا «هدف»و«پیام» این سریال اینگونه عده‌ای را به شلتاق افکنده است؟ پاسخ بدین سؤال چندان دشوار نیست، چه اینکه «نقد اصلاحی» با «غوغاگری» نمی‌توان انجام داد و باید درپس این هیاهو، عظمتی را جست که همت تخریبگران به تخطئه آن معطوف گشته است. درگفت و شنود پیش روی، پژوهشگر ارجمند جناب دکتر یعقوب توکلی به بررسی این بازتاب‌ها پرداخته و با طیف‌بندی منتقدان، رویکردهای آنان را به تحلیل نشسته است. امید آنکه مقبول افتد.

با آغاز پخش سریال «معمای شاه»، به‌طور طبیعی انتظار می‌رفت که نقدهایی متوجه این سریال شود، همانگونه که درباره تمامی سریال‌ها معمول است، اما هنگامی که زمان پیشتر رفت، دریافتیم نقدهایی که متوجه این مجموعه شده، فراتر از برخی ایرادات تاریخی یا پرداخت دراماتیک آن و اساساً ورای ِیافتن نقایص یک سریال هستند. در واقع به نظر می‌رسد که هدف برخی هجمه‌گران نه اشکالات این سریال، نوعی تسویه حساب با پیام آن است. این رویکرد را چگونه تحلیل می‌کنید؟

بسم‌الله‌‌الرحمن‌الرحیم. در آغاز باید اشاره کنم که واقعیت‌های تاریخی وقتی به تصویر در می‌آیند و تبدیل به سریال یا فیلم می‌شوند، قاعدتاً و به تمامی نمی‌توانند عینیت تاریخی داشته باشند و کارگردان و نویسنده ناچارند تم‌های مختلف اجتماعی و سیاسی را به‌طور موازی در کنار آن بیاورند تا بتوانند آن ماجرای تاریخی را تا حدودی در فواصل این تم‌ها بیان کنند. فیلم تاریخی، ازجنس کتاب و پژوهش نیست، بلکه در حد محصولات تصویری قابل بهره‌برداری است تا پژوهش‌های عمیق تاریخی، لذا هر فیلم تاریخی از منظر پژوهش‌ ممکن است قابل نقض، نقد و ایراد باشد. اما در عین حال باید توجه داشت که فیلم تاریخی نباید با روح اصلی ماجرا تضاد و تنافر داشته باشد. البته در مواردی هم ممکن است فیلم یا سریال تاریخی بخواهد خود در یک فضای سیاسی‌کاری یا بر‌خلاف آنچه را که واقع شده است، عرضه کند، مثل فیلم 300 که به دنبال فضایی غیر از فضای تاریخی و در پی ایجاد حس فداکاری در بین سربازان و طرفداران امریکایی علیه جامعه ایران بود. طبعاً چنین رویکردهایی از شمول بحث ما خارج و یک کار ِ تاریخی به شمار نمی‌روند.

اما در مورد «معمای شاه»؟

اما در خصوص سریال «معمای شاه»، واقعیت این است که عصبانیت جریان پهلوی‌گراهای عمدتاً خارج نشین نسبت به آن، کاملاً طبیعی است. یعنی اگر کسی توقع داشته باشد آنها در برابر این سریال سکوت کنند، توقعی خارج از عرف رسانه‌ای و وقایع سیاسی و تاریخی دوره ماست. اما از طرف دیگر، ما درباره این سریال، با دو سه موج انتقاد در جامعه‌مان مواجه شدیم. یک موج انتقاد ناشی از قشر پاک و متشرع جامعه بود. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بر حسب شرع و التزام مردم به آن و نیز بر حسب عرف، حساسیت‌هایی دارد. بالاخره ایرانیان به لحاظ اخلاقی در سطح بسیار بالایی از پاکی و طهارت خانوادگی قرار دارند. جامعه فعلی ما به‌طور طبیعی، خیانت افسار گسیخته زن و مرد نسبت به هم را نمی‌پسندد و نمی‌پذیرد. در شرایط فعلی جامعه ما، طیف گسترده‌ای از زنان و مردان ما آنچه منسوب به رفتار پهلوی‌هاست در مخیله‌شان جا نمی‌گیرد و آن نوع رفتار را نمی‌پذیرند. اما از طرفی همین جامعه شاید نداند آنچه در این فیلم به آنها اشاراتی شده است، یک از هزار هم نیست! جامعه ما باید توجه کند که چه کسانی بر ما حکومت می‌کردند. اگر مردم حتی همان اندازه‌ای را که در ادبیات خود پهلوی‌ها هم آمده است بدانند، متوجه خواهند شد که چه کسانی و با چه روحیاتی بر کشور ما حکومت می‌کردند و در نتیجه انزجار شدیدی از پهلوی‌ها پیدا خواهند کرد.

بنابراین انتقاد این قشر را ناشی از بی‌اطلاعی آنها از حجم و عمق مفاسد پهلوی‌ها می‌دانید؟

بله، در این فیلم با وجود آنکه فقط اشاراتی به بعضی از رفتارهای پهلوی‌ها شده است، برای طیف قابل توجهی از جامعه مؤمن ما قابل قبول نیست، اما واقعیت‌های تاریخی پهلوی‌ها حتی از منظر خودشان هم، خیلی بیشتر از این حرف‌هاست و تصاویر، اسناد و روایات مختلفی که حتی از موافقان خاندان پهلوی به جا مانده‌اند، پرده از حقایقی برمی‌دارند که این اشارات در برابر آنها واقعاً هیچند!

طیف دیگری که با این سریال مخالفت می‌کنند، طیف ملی‌گرایان و جریان روشنفکری است. طی سال‌های گذشته، به‌طرز عجیبی شاهد هستیم که جریان «تاریخ‌نگری» و «تاریخ‌نگاری» ملی‌گرایان، روشنفکران و جریان چپ، با سلطنت‌طلب‌ها و پهلوی‌گراها همسو شده است...!

برای این مدعا مصداقی هم ذکر می‌کنید؟

بله، مثلاً کتابی که حمید شوکت درباره قوام‌السلطنه نوشته یا کتاب عباس میلانی در تمجید از هویدا و سایر آثاری که توسط نویسندگان چپ سابق در تجلیل از پهلوی‌ها منتشر شده‌اند، این خط را هم در بین ملی‌گراها و هم در جریان روشنفکری و چپ‌ها نشان می‌دهد. به باور من همه این جریانات می‌خواهند حوزه و نقطه مشترکی را که همانا انقلاب و جمهوری اسلامی است، مورد هدف قرار بدهند و طبیعتاً این خط تخریب سیاسی، فکری و فرهنگی، ساخت چنین سریالی را که بیان تصویری وقایع دوران پهلوی توسط کسانی است که به جمهوری اسلامی معتقدند را بر‌نمی‌تابد و آن را مورد هدف قرار می‌دهد.

به‌طور قطع سریال به لحاظ ساختار دراماتیک، کشش‌های نمایشی و جلب مخاطب برای پیگیری خط داستانی و ظرایف فنی و کارگردانی دارای ضعف‌هایی هم هست، ولی حتی اگر عاری از این نقاط ضعف هم بود، باز هم این جریانات به این سریال حمله می‌کردند و عکس‌العمل منفی نشان می‌دادند. بنابراین مشکل این جماعت، ضعف‌های این مجموعه نیست و مسئله اصلی چیز دیگری است.

بنابراین سخنان ما نباید این تصور را ایجاد کند که منتقدان این مجموعه اولاً همه یکدست و تماماً سلطنت‌طلب هستند و ثانیاً عده پرشماری را تشکیل می‌دهند. اینطور نیست؟

بله، عرض کردم که اینها فقط یک جریان نیستند، بلکه چهار پنج جریانند...

و البته در میان این عده کم شمار، به‌رغم آنکه عده‌ای هستند که «پهلوی‌گرایی» بر مزاجشان غالب است، برخی از چهره‌های مثبت و دلسوز هم هستند. نظر شما همین است؟

همین‌طور است. بعضی از اینها به‌رغم اینکه آدم‌های خوب و قابل قبولی هم هستند، به‌آسانی قابل مدیریتند! یعنی اگر به سراغ بعضی از این چهره‌ها بروید و واقعیت‌های مستند و دقیق تاریخی را برای آنها بیان کنید و چهره‌هایی را که در این سریال مورد نقد جدی قرار گرفته‌اند، به شیوه‌ای مستند و منطقی و علمی برای آنان تبیین کنید، رویکرد آنان فرق خواهد کرد! چنانکه در گذشته این تغییر نگرش را در موضوعات دیگری هم شاهد بوده‌ایم. ممکن است که اگر برای این افراد به شکلی منطقی و مستند توضیح داده شود که شما در این مورد، این موضوع یا شخصیت تاریخی اغفال شده‌اید و به عبارتی کسانی از شما چیزهایی را خواستند و شما در میدان آنها بازی کردید، از موضع خودشان برگردند!شاید بتوانیم بگوییم که این قشر به رغم سلامت ذاتی، نوعی زود‌باوری وکم‌عمقی فکری دارند. طیفی هم هستند که اساساً تاریخ بلد نیستند و در مخیله‌شان این موضوعات جایی ندارد! بنابراین حتی قبول حداقلی از واقعیت‌های تاریخی هم آنها را می‌آزارد! حضرت امام در دهه 20 نامه‌ای به دوستی می‌نویسند و می‌فرمایند: «مملکت ما اسیر دست مشتی جوان شهوت‌پرست شده است.» این قضاوت ایشان در سن 45، 46 سالگی‌ درباره فضای موجود کشور است. ایشان عبارتی شبیه به همین را هم در کشف‌الاسرار بیان می‌فرمایند و حاکمیت و خاندان پهلوی را یک مشت جوان شهوت‌پرست معرفی می‌کنند. در دیگر منابع و متون هم همین مضمون دیده می‌شود. اگر گزارش‌های مطبوعات آن دوره را ببینید، رفتارهایی از پسران رضاشاه ثبت شده که باعث شرم انسان می‌شود. یا در مور د اشرف پهلوی و شمس و زنان شاه و درباریان موارد شرم‌آوری ثبت شده‌اند. همین مسئله موجب شده بود که حتی سران دیگر کشورها هم به زنان خاندان پهلوی طمع داشته باشند! نمونه‌ای از این رفتارها را ابوالحسن ابتهاج در خاطراتش می‌نویسد که: قرار بود از «هنری بایروت» معاون وزیر خارجه امریکا که بازنشسته شده بود، به عنوان یکی از مستشاران سازمان برنامه و بودجه دعوت کنیم. محمدرضا پهلوی وقتی اسم هنری بایروت را شنید، صورتش از شدت ناراحتی سرخ شد و گفت: «نمی‌خواهم او بیاید!» پرسیدیم: «چرا؟» جواب داد: «برای اینکه آدم بی‌تربیتی است!» من تعجب کردم، چون بایروت یک آدم متخصص و صاحب نفوذ در وزارت خارجه بود و می‌توانستیم از او استفاده کنیم. شاه که می‌خواست مرا قانع کند، گفت: «‌در سفری که به امریکا داشتیم، این آدم ضمن رقص با ثریا از او تقاضای جلسه خصوصی کرده بود!»البته ابتهاج درادامه می‌گوید: از آنجا که ما قبلاً از او دعوت کرده بودیم که به ایران بیاید، این امکان وجود نداشت بگوییم به دلیل این مسئله نمی‌تواند بیاید و سعی کردیم شاه را راضی کنیم اجازه بدهد! همین یک مورد نشان می‌دهد سیطره غرب و امریکا در ایران به‌قدری عمیق و گسترده بوده که حتی همسر شاه هم از طمع غربی‌ها مصون نبوده است. لذا خیلی چیزها را در سریال نتوانسته‌اند نشان بدهند.

آیا اینگونه روایت‌ها می‌تواند مشمول «تفاوت منظر» شود یا خیر؟ چون به هرحال این مسئله در تاریخ نگاری مصطلح ما امر نمایانی است؟

من ذکر این نکته را لازم می‌دانم که در حال حاضر حداقل «11 جریان تاریخ‌نگاری» داریم که هر کدام روایت‌های متفاوتی را بیان می‌کنند! مثلاً روایت کتاب «جامی» با کتاب تاریخ 25 ساله سرهنگ غلامرضا نجاتی یا «60 سال خدمتِ» مهندس بازرگان با کتاب «روزشمار» یا «رجال عصر پهلوی» باقر عاقلی، کتاب آقای کاتوزیان، دیدگاه‌های جیمز ویل، فرد هالیدی و... همه با هم متفاوت است. در این طرف هم دیدگاه‌های آقای سید‌حمید روحانی، آقای حسینیان و دیگر تاریخ‌نگاران انقلاب با هم تفاوت دارد.

بنابراین تفاوت منظر در بیان قضایا، در این دوره وجود دارد و حتی خاطرات محمدرضا پهلوی در «مأموریت برای وطنم» با کتاب «پاسخ به تاریخ» او تفاوت‌های اساسی دارد. لذا یک فضای متلاطم و بسیار عجیبی در تاریخ‌نگاری را شاهد هستیم که گفتنش در یک مصاحبه و تشخیص آن برای کارگردان یا نویسنده به‌آسانی مقدور نیست. متأسفانه تلویزیون ما یاد نگرفته است که از ابتدا یک استاد پژوهشگر را در کنار دست دوستان نویسنده و کارگردان بگذارد و نظارت او را در این مسیر بخواهد.

چطور ما برای یک پایان‌نامه دانشگاهی «استاد راهنما» می‌گذاریم، ولی برای این قبیل کارها که میلیاردها تومان برایشان هزینه می‌شود، چند استاد را نمی‌گذاریم که مشکلات تاریخی آثار سینمایی و تلویزیونی را کمتر کنند. البته بنده خبر دارم که آقای دکتر حقانی از ابتدای کار در کنار عوامل سریال معمای شاه نبودند و بعداً حضور یافتند. اگر صدا‌و‌سیما و دوستان کارگردان ما به این مسئله تن بدهند، در سریال‌های تاریخی که نیاز به دقت و پژوهش‌های گسترده علمی هست و تخصص و زحمات بسیاری را می‌طلبد تا در این تفرق و تعدد نظریات و اقوال و دیدگاه‌ها و باورهای سیاسی و اجتماعی بتوان به یک نظر متقن و درست تاریخی رسید و ایرادات تاریخی را به حداقل رساند. آنها دراین فرآیند متوجه خواهند شد که اگر نگوییم همه این کار، دست‌کم بخشی از آن در حد و توان کارگردان نیست وبه یک تیم پژوهشی کارآمد نیاز است. با این همه باید عرض کنم که وجه پژوهش‌ها و اطلاعات تاریخی سریال معمای شاه هر چند ایده‌آل نیست، اما غلط هم نیست و به‌خصوص روایت تاریخی خوب و دقیقی از سال 1317 تا 1357 درآن به نمایش درآمده است.

تصور نمی‌کنید کم‌کاری ما در بیان دقیق و مستند تاریخ پهلوی‌ها و ویژگی‌های رفتارهای سیاسی و فردی این جماعت و همچنین مختصات فرهنگی آن دوران، باعث شده که بیان بعضی از آنها پس از 37 سال برای عده‌ای شگفت‌آور و غیر‌منتظره باشد؟ دستگاه‌های فرهنگی ما به‌قدری در این زمینه کم‌کاری کرده‌اند که عده‌ای تصور می‌کنند داریم از یک تاریخ خودنوشت حرف می‌زنیم نه از یک تاریخ واقعی! اینطور نیست؟

با فرمایش شما موافقم. متأسفانه باز ناچاریم از ساخت و مدیریت فرهنگی در کشورمان گله کنیم. ما در فضای فرهنگی کشور دچار نوعی فکر مهندسی‌زده هستیم. بارها این را گفته‌ام که اغلب مهندسانِ بدون کارخانه ما «مدیر فرهنگی» شده‌اند، یعنی هر مهندسی که نتوانسته است کارخانه‌ای را راه‌اندازی کند یا بنایی را بسازد، مدیر فرهنگی شده و چون عدد و رقم بلد بوده، توانسته بالادستی‌های خود را به شکلی قانع کند! البته بعضی‌ها شرف دامادی هم داشته‌اند! برخی ‌هم به دلیل وابستگی‌های گروهی و جناحی ماندگار شده‌اند. چند تن از وزرای ارشاد ما مهندس بودند، مهندسانی که تقریباً از فرهنگ چیزی نمی‌دانستند!یا مثلاً بعضی از سازمان‌های فکری جدی ما، گرفتار مهندسی‌زدگی هستند. وقتی هم که قرار است کار اجرایی انجام شود، باز همین مهندسان سوارِ کارها هستند! اینها غالباً آدم‌های خوبی هم هستند‌، ولی بسیاری از ظرایف فرهنگی را نمی‌دانند، خیلی از کتاب‌های تاریخی را نخوانده‌اند و چون چیزی در زمینه فرهنگ نمی‌دانند، دائماً در ابهام حرکت می‌کنند و به‌شدت هم ملاحظه‌کار شده‌اند. در نتیجه بخش‌های مختلف فرهنگی کشور ما جسارت بیان حقایق را ندارند و محققان ما نتوانسته‌اند بسیاری از حقایق را بیان کنند. آنها هم یک مواظبت حداکثری را اعمال کرده و اجازه نداده‌اند تریبون به دست پژوهشگران بیفتد؛ لذا هیچ وقت این امکان فراهم نشده که چهره واقعی پهلوی‌ها نشان داده شود.

وجود این طبقه از مهندسان محترم! در واقع وجود چه خلئی را نمایندگی می‌کنند؟چه چیز موجب شده که عرصه فرهنگ دچار این جماعت شود؟

واقعیت این است که ما در طول این 38 سال، متأسفانه اصلاً کادرپروری فرهنگی نکرده‌ایم. 90 درصد عزیزانی که در حال حاضر در حوزه فرهنگ زحمت می‌کشند و مرارت دفاع از انقلاب اسلامی و ارزش‌های انقلابی را به دوش دارند، تربیت‌شده نظام فرهنگی و آموزشی نبوده‌اند‌، بلکه کسانی هستند که به صورت خودجوش و از سر تکلیف، به مطالعه و تحقیق تاریخی پرداخته و به‌تدریج در این مسیر رشد کرده‌اند. مثلاً اکثر اساتیدی که در حوزه تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی قلم می‌زنند، کسانی هستند که فداکارانه به این حوزه آمده و آستین بالا زده و مطالعه کرده‌اند. اینها از مسیر آموزش رسمی دانشگاهی و تربیت سیستم نیامده‌اند، بلکه کسانی هستند که چون دریافته‌اند که کسی در این زمینه کاری نمی‌کند، مشغول به کار شده‌اند. شاید عده کمی هم پس از اینکه دیدند این افراد فعال شده‌اند، تلاش کردند افرادی را تربیت کنند. لذا در این زمینه آنگونه که باید و شاید نیرو تربیت نکرده‌ایم، در نتیجه نتوانستیم بار عظیم معرفت و اطلاعات تاریخی را در فضای جامعه منعکس کنیم.

ظاهراً این معضل دربسیاری از حوزه‌های فرهنگی و آموزشی وجود دارد؟ به ویژه وزارتخانه‌هایی که متولی این امرهستند.

بله، بنده به عنوان کسی که سال‌ها در خدمت گروه تاریخ در آموزش و پرورش بوده‌ام، عرض می‌کنم که معلم‌های تاریخ ما کاملاً بر اساس «ذهنیت مشروطه» در دانشگاه‌ها آموزش دیده‌اند. مراکز آموزشی ما دوره معاصر ما را، دوره مشروطه می‌دانند و دوره انقلاب اسلامی برای اینها عجیب و غریب است! و اگر از این دوره چیزی برایشان‌ بگویید، می‌گویند:‌دارید تاریخِ سیاسی می‌گویید یا بر اساس ذهنیت سیاسی می‌نویسید و گرایش سیاسی خاصی دارید، حال آنکه کسانی هم که در طرف مقابل راجع به مشروطه می‌نویسند، به‌شدت گرایش دارند و از قضا گرایش‌های آنها تندتر و حادتر هم است. در نظام آموزش و پرورش ما، معلم‌های تاریخ که بر اساس نگرش معطوف به انقلاب اسلامی به تاریخ نگاه می‌کنند، بسیار اندکند! در مجله رشد تاریخ، مباحث تاریخی طی این 34 سال شامل تاریخ باستان، تاریخ میانه و تاریخ معاصر، آن هم تا دوره قاجار بوده است.

مانیفست این مجله همان مانیفست معلم‌های تاریخ ما طی این سال‌ها بوده است! البته شاید در چهار، پنج سال اخیر تغییرات اندکی کرده باشد. مجله رشد تاریخ در بین تمام معلم‌های تاریخ ما توزیع می‌شود و میلیون‌ها دانش‌آموز، تاریخ را از همین معلم‌هایی یاد گرفته‌اند که الگویشان مجله رشد تاریخ است که دوران انقلاب اسلامی در آن مورد بحث نیست!جالب است که حتی وقتی هم که به حوزه تاریخ معاصر پرداخته شد و من، آقای دکتر حقانی و دوستان دیگری در این زمینه دست به قلم بردیم، به‌شدت از طرف جریان روشنفکری مورد هجوم قرار گرفتیم که اصلاً چرا راجع به پهلوی‌ها مطلب نوشته‌اید؟

لذا نظام به یکی از حساس‌ترین موضوعاتی که باید در حافظه مردم ما تثبیت می‌شد، یعنی به پژوهش‌های تاریخی انقلاب اسلامی، توجه کافی و وافی نکرده است. به عبارتی همواره فکر کرده‌اند عده‌ای هستند و دفاع می‌کنند، در نتیجه نظام فرهنگی ما مثل خانواده‌ای شد که کنار دریا رفتند و پشت سر هم موج دریا برایشان ماهی به ساحل پرت کرد و آنها اصلاً برای گرفتن ماهی زحمتی به خود ندادند و باور کردند که این روند تا همیشه ادامه خواهد یافت. این نگاه متأسفانه موجب گردید که برای ساختن جریانی متشکل از نیروی انسانی کارآمد و محقق در این حوزه، تلاشی صورت نگیرد.

به نظر می‌رسد که همین فرآیند موجب شده که محققان تاریخ انقلاب در میان خودی و غیر خودی، غریب بمانند و حتی به مرور فراموش شوند، اینطور نیست؟

دقیقاً همین طور است. داستانی برایتان نقل کنم. بنده چند وقت پیش برای سخنرانی به شهری رفتم و دیدم کسی استاد پژوهشگری را که تاریخ انقلاب اسلامی در آن شهر را در چندین جلد نوشته است، نمی‌شناسد! مرا بردند و مظاهر تاریخی شهرشان را به من نشان دادند. گفتم:«‌شما گنجی بزرگ‌تر از «گنج‌نامه» در شهر خودتان دارید، چرا مرا به دیدار ایشان نمی‌برید؟» با تعجب پرسیدند:‌«کیست؟» جواب دادم فلانی که این همه کتاب‌ درباره انقلاب اسلامی در شهر شما نوشته است. سؤال کردند: «مگر در شهرمان چنین کسی را داریم؟» پاسخ دادم:«بله، شماره بدهم بگویید ایشان بیایند.» واقعیت این است که ما به نیروی محقق مسلمان در این دوره توجه نکرده‌ و ضرورت آن را در‌نیافته‌ایم. نتیجه این شد که وقتی شبکه «من و تو» تأسیس ‌شد، صدا و سیمای ما به دلیل اینکه برای پژوهش و محقق ارزشی قائل نیست، حالت انفعالی به خود گیرد. شما وقتی به عنوان محقق به صدا‌و‌سیما دعوت می‌شوید، باید هزینه رفت‌و‌آمدتان را خودتان بدهید! محققانی که سال‌های سال زحمت کشیده‌اند، ظاهراً کارگران مفت و مجانی کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌های تلویزیونی هستند و باید برای این حضرات هزاران ساعت برنامه پر کنند تا آنها بار خودشان را از قِبل زحمت اینها ببندند! هر قدر هم که فریاد بزنید، در صدا‌و‌سیما «آنچه البته به جایی نرسد فریاد است!» در روند کارهای تصویری، اصلاً جایگاهی برای تحقیق وجود ندارد و سال‌های سال است که این اتفاق دارد تکرار می‌شود. بنده سال‌هاست که دارم با صدا‌و‌سیما همکاری می‌کنم و باز هم همکاری خواهم کرد، ولی می‌دانم یا جایی برای تحقیق در صدا‌و‌سیما وجود ندارد یا کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌های صدا‌و‌سیما دارند به محققان دروغ می‌گویند! وقتی تهیه‌کنندگان صدا‌و‌سیما کار مفت و مجانی می‌خواهند و هیچ هزینه‌ای را هم پرداخت نمی‌کنند و همه را در جیب خود می‌گذارند، از این طرف هم نمی‌توانید از محقق توقع داشته باشید زحمت مضاعف بکشد و اطلاعات جدیدی در اختیار آنان قرار بدهد، بلکه او هم حرف‌های سرسری و عمومی می‌زند!

به اعتقاد من صدا‌و‌سیما باید در زمینه پژوهش به شکل جدی شیوه خود را اصلاح کند و به این ظلم بیرحمانه وحشتناکی که اکثر تهیه‌کنندگان نسبت به محققان روا می‌دارند و از آنها استفاده مجانی و حتی تحقیرآمیز می‌کنند، خاتمه بدهند، چون این شیوه به‌شدت به آثار تاریخی تلویزیونی لطمه می‌زند و ارزش پژوهشی برنامه‌های صدا‌و‌سیما را پایین می‌آورد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

من هم از شما ممنونم، موفق باشید.

منبع : روزنامه جوان

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon