یک خلا میان فضای سیاه نما و سینمای روشنفکرانه
«ابد و یک روز» اتفاق خوب برای ادامه درام سازی های سینمای ایران است. امضای مستقلی دارد و توانسته است خودش را از تمام جریان های سیاه یا روشنفکرانه جدا کند و ملغمه ای از داده های هر دو نوع سینما باشد.
خبرگزاری تسنیم: مجتبی اردشیری
نخستین ساخته سعید روستایی بلندپروازانه تر از آن چیزی است که بخواهیم با نگاهی تجربی به آن بنگریم. در تاریخ سینمای ایران، موارد انگشت شماری از کارگردانان را دیده ایم که در نخستین ساخته خود تا این اندازه توانسته باشند مرز میان ایده آل و آرمان را کم کرده باشند و فیلمی بسازند که تا این اندازه مورد وفاق باشد.
«ابد و یک روز» داستان تلخی دارد اما سیاه نما نیست.کارگردان نه آن اندازه ناشی است که برای شعار و جلب توجه ، دست به دامن سیاه نمایی شود و نه، مجیزگو می نماید که به تبعیت از درام سازهای موفق این سال ها، کپی نعل به نعل سیاه نمایی را به عنوان مانیفست روشنفکرمآبی در لابلای اثرش جا دهد.یک داستان از خانواده ای مفلوک که جز سیاهی چیزی نمی تواند در افق زندگی آتی آنها جا داشته باشد که اگر این طور می بود، منطق روایی فیلم خدشه دار می شد.
البته کارگردان جوان فیلم به همان اندازه ای که استقلال سبک دارد و از تفکر داستانگویی منعطفی برخوردار است، می خواهد خود را زیرک نشان ندهد! فیلم، راکورد داستانی یکنواختی ندارد.بعضی جاها نفسش بند می آید و چیزهایی به خودش اضافه می کند دقیقا مانند سکانس رقص و شادی خانواده که به زور سنجاق به فیلم وصلش کردند که بهانه اش، تیزهوشی فرزند کوچک خانواده است که هیچ بیان دراماتیکی ندارد.بار اضافه است و تنها برای این سکانس رونمایی شد.موارد از این دست در فیلم کم نیست مانند سکانس رفتن خانواده به پردیس و قلدرمآبی خواهرزاده که دایی خود را پرت می کند.احساس می شود نفس فیلم برای داستانگویی ممتد بند آمده و از همین حیث دست به دامن داستانک هایی از این دست می زند که خدا نکند بهانه نویسنده، وقوع چنین اتفاقاتی در خانواده هایی از این دست باشد که نقض غرض عدم شعارگرایی فیلم است و موردی کلیشه ای تر و نمادی تر این مورد در سینمای ملودرام ایران پیدا نمی شود.
کارگردان آن قدر هوشمند نشده که برای این خاکی زدن ها، بهانه دراماتیکی بتراشد.تمام هوشمندی روستایی در میزانسن ها وسیع و به دقت کار شده فیلم آن هم با دوربینی به شدت متحرک خرج شده و البته نگارش یک فیلمنامه اساسا داستانگو.نویسنده، به شدت در سوژه هایش ریز می شود.چه قدر خوب فضاسازی می کند؛ ببیند چه استفاده انحصاری از سیم کارت ایرانسل یا دلایل شوهر دادن خواهر می کند و چه اندازه عالی از این فضاهای ریزشده، برای خلق چالش هایی داستانی بهره می گیرد.و چقدر عجیب است که برخی ها، چنین سبک داستانی را به فیلمنامه نویسی فرهادی نسبت می دهند در حالی که سبک نگارشی فرهادی تا این اندازه بر داده های ریزبینانه متکی نیست و اصلا سیاق نوشتاری متفاوت دیگری دارد که قابل مقایسه با فیلمنامه «ابد و یک روز» نیست.
مورد عجیب فیلم اما بار طنازانه ملموس آن است که نه به تلخی ذاتی داستان می خورد و نه فضاسازی ها در مسیری روایت می شوند که این حجم وسیع از طنازی را در اثری این چنینی مشاهده کنیم.البته تنها دلیلی که می تواند برای این اتفاق متصور شد، ترس طبیعی کارگردان از نفروختن نخستین فیلم سینمایی اش است.چه ایده آلی بهتر از حرکت همسوی جریان کیفی فیلم با گیشه داغ آن می تواند باشد؟ هر چند اصرار بیش از اندازه بر دیده شدن بار طنز، ضربه ای به فیلم نمی زند اما حجم نه چندان کم آن، ضرورتی برای چنین داستان تلخی نداشت.آن هم فیلمی که چند صحنه احساسی فوق العاده دارد و در به بار آمدن آن، از موسیقی کمک نمی گیرد.بار احساس به دوش دیالوگ هاست که در این زمینه، بازی خارق العاده "نوید محمدزاده" و دیگر بازیگران فیلم، جلوتر از دیالوگ ها خودنمایی می کند.
«ابد و یک روز» همان اتفاق خوب برای ادامه درام سازی های سینمای ایران است.امضای مستقلی دارد؛ خودش می تواند سبکی نوشتاری و اجرایی برای فیلمسازان دیگر باشد. خیلی خوب توانست خودش را از تمام جریان های سیاه یا روشنفکرانه جدا کند و ملغمه ای از داده های هر دو نوع سینما باشد.
انتهایپیام/