تقصیر ما نیست؛ وقتی برای لایک کردن عکسهایت نداریم
محمد! تقصیر ما نیست اگر در نهمین سالگرد شهادتت ، به خاطر نمیآوریم که چگونه سال ۸۶ تو را به شهادت رساندند.این روزها بچه مسلمانهای مدرن جمهوری اسلامی پیشرفت کردهاند و مقاومت و شهادت را در شبکههای اجتماعیشان نشر میدهند و لایک میکنند.
خبرگزاری تسنیم-نجمه السادات مولایی
خیلی زود فراموشت کردیم...تقصیر ما نیست... میدانی که انسان از نسیان و فراموشی گرفته شده است... اصلا اگر تو را فراموش نکنیم چطور میتوانیم به مزایای برجام و شرایط پسابرجام فکر کنیم؟ چگونه میتوانیم به دنبال گسترش سطح مذاکرات چند جانبه و برجام دو و سه باشیم؟ چطور میتوانیم شعار چند ده حزب سیاسی در انتخابات مجلس را باور کنیم؟ چطور میتوانیم به مک دونالد، تجارت جهانی و خرید اتومبیلهای آمریکایی فکر کنیم؟ اگر تو را فراموش نکنیم چطور میتوانیم کارگران زیر خط فقر را نادیده بگیریم و متعصبانه برای بومی کردن زبان انگلیسی پول خرج کنیم؟ چطور میتوانیم چشممان را به روی جنایات آل سعود ببندیم و برای مصلحت منطقه هم که شده با روش دیپلماسی با جنگ سوریه برخورد کنیم؟اصلا اگر تو را فراموش نمیکردیم چطور میتوانستیم روی کاغذ صنایع هستهایمان را با تحریمها معاوضه کنیم و قلب رآکتور هستهای مان را با سیمان پر کنیم؟ برای فرار از برچسبهای تندرو، متعصب و افراطی چه گریزی داشتیم جز آشتی بین المللی با سکوت و لبخند و فرار از به یادآوردن تو؟
محمد! تقصیر ما نیست اگر امروز که نهمین سالگرد شهادتت رسیده است، به خاطر نمیآوریم که چگونه سال 86 تو را به شهادت رساندند. این روزها تعداد شهدا زیاد شده است. اصلا به قول آهنگران در باغ شهادت باز باز است. این همه شهید مدافع حرم داریم. آن روزگاری که تو به عنوان جوان برومند و رعنای این نظام در سنگر دانشگاه خوش میدرخشیدی کسی چه میدانست مدافع حرم یعنی چه؟ یا اینکه اصلا روزی چنین اصطلاحی به یکی از کلیک خورترین اصطلاح بچه مسلمانهای فضای مجازی تبدیل میشود. این روزها شهدای مدافع حرم تعداشان هر روز بیشتر میشود. وقتی این همه تصویر از این همه شهید هم نسل داریم تا در فضاهای مجازی خودمان منتشر کنیم و فخر بفروشیم که فلان شهید بچه محلمان بوده و فلانی هم کلاسی دوره دانشگاه و فلانی رفیق گرمابه و گلستانمان... دیگر چه نیازی به عکسهای توست؟ لایک کردن همین عکسها به تنهایی وقتمان را پر میکنند. اصلا اینقدر تعداد این شهدای مدافع حرم زیاد شده که فرصت نمیکنیم زندگی نامه آنها را مرور کنیم. به همین اسم و عکس و سن و سال با کامنتهایمان امتیاز میدهیم و اینترنتی حسرت میخوریم که جای آنها نبودیم. خانواده شهدای مدافع حرم هم درک میکنند که دنیای امروز دنیای ساندویچی کار کردن و ام پی تری خواندن است. توقعشان از ما پایین آمده. مظلومانه به ام المصائب زینب کبری(س) اقتدا میکنند و منتظر همدردی مردم زمانه هم نیستند.
این روزها بچه مسلمانهای مدرن جمهوری اسلامی پیشرفت کردهاند و مقاومت و شهادت را در شبکههای اجتماعیشان نشر میدهند و لایک میکنند. راستی تو میدانی شبکههای اجتماعی چیست؟ نه؛ آن موقعها که تو بعد از کلاسهای دانشگاه دوان دوان به دنبال کار فرهنگی بودی تا جلساتی بگیری و بتوانی چهار کلمه حرف حساب برای دانشجویان بگویی و نفس نفس میزدی تا نکند کم کاری بچه بسیجیها باعث دلمردگی فضای دانشگاه و بی روح شدن فضای اعتقادی آن شود، چیزی به اسم شبکه اجتماعی وجود نداشت. این روزها شبکههای اجتماعی کار را راحت تر کرده. برای اطلاع رسانی، تبلیغات، حرف حساب، منبر، نصیحت دیگر نیازی به برد دانشگاه نیست، بهترین راه همین تلگرام و اینستاگرام و واتس اپ است. چه اهمیتی دارد که سِرور آنها در انگلیس است یا روسیه...؟ امتیازش متعلق به کمپانی صهیونسیتی است یا آمریکایی... مهم اینست که یاد گرفتهایم در راه اهداف خودمان از آنها استفاده کنیم. نمیبینی این روزها چقدر حال فرهنگمان خوب است؟! نمیبینی انفجار اطلاعات در موبایلها، رایانهها و سایتهای خبری بیداد میکند؟ نمیبینی چقدر آگاهی و هوشیاری جایگزین غفلت و دلمردگی شده است؟! آخر همه بچهها در گروههای تلگرامیمان آماده باش هستند. همه آماده اتک کردن به صفحات بیگانه و یا لایک کردن پستهای خودی هستند. میبینی تکنولوژی چطور ترویج ارزشها را راحتتر کرده است؟ هرچند که حالمان را بهتر نکرده است...
محمد اینطور نگاهمان نکن! فرض کن داستان شهادت تو را هر سال و هر سال هم برای دیگران تعریف کردیم و یادت را گرامی داشتیم. چه فایدهای دارد؟ آخر چه کسی باور میکند تو در میانه دهه هشتاد وقتی حرف از همه چیز در میان بود جز جهاد و شهادت، همسر باردارت را به خدا سپردی و روانه مأموریتی شدی که بازگشت آن با خدا بود؟ چه کسی باور میکند مجاهدت در راه خدا را به شوق پدر شدن ترجیح دادی؟ چه کسی باور میکند تو با 25 سال سن، راوی مناطق عملیاتی شده بودی و کربلاهای ایران را روایت میکردی؟ خب به ما نمیگویند جوان کم سن و سال را چه به روایتگری دفاع مقدس؟ ما که تو را میشناختیم، باور داشتیم که آنقدر عشق به شهدا داشتی که وقت زیادی گذاشتی تا بتوانی روایتگر جبهههای جنوب و غرب کشور شوی. دیگران چطور تو را درک کنند؟ دیگران چطور درک کنند که تو همیشه بی تاب بودی؟ بی تاب رفتن... بی تاب رستگاری و شهادت. دیگران چطور درد سنگین دل همسر و خواهرانی را درک کنند که برای فدا کردن تو با خدا معامله کردند؟ برای این مردمی که در زندگی مدرن و ماشینی امروز غرق شدهاند و هر روز دل مرده تر از دیروز مسکنهایی موقتی برای خود تجویز میکنند، چگونه میتوان تو را شرح داد؟ میتوانستی مهندسی مکانیک را در مشاغل پر زرق و برق و پردرآمدی کاربردی کنی، اما به سراغ جهادی ترین بخش سپاه رفتی، چون شوق پرواز در وجودت موج میزد.یادت هست که پدرت رضایت نامهات را امضا نمیکرد. پدر خوب میدانست با آن امضا سند شهادتت را امضا کرده است. و چقدر سخت دل کند و تو را به خاک سپرد. این روزها پدر و مادرت را دیدهای؟ پیر شدهاند. با خاطراتت زندگی میکنند و شاهد تنها فرزند تو هستند که هم نام تو شده و در مقابلشان قد میکشد.
یادت هست بعد از آن همکاری مقطعی با واحد تحقیقات علمی _ نظامی از هر فرصتی استفاده میکردی تا خودت را به آنجا منتقل کنی؟ چون معتقد بودی ماموریتهای جهادی این واحد بُعد معنوی خاصی دارند. چند بار حضوری و کتبی با مسئولین صحبت کردی تا بالاخره توانستی موافقت مسئولین را بگیری و هنرمندانه درب بسته شهادت را بگشایی. محمد آن روزها که خبر پرکشیدنت به دوستان و هم دانشگاهیانت رسید، همه شوکه شده بودند. همه با صدای بلند گریه میکردند و یکدیگر را دلداری میدادند. همه بهت زده بودند که چطور تو را از دست دادند و چطور تو همه چیز را در 19 اردیبهشت ماه 86 با شهادت به دست آوردی؟ اما حالا که 9 سال از آن روزها فاصله گرفتهایم، خوب که میبینیم ، میفهمیم دور از انتظار هم نبود. تو اگر آن روزها هم به فیض شهادت نمیرسیدی. امروز قطعا نامت را در لشکریان مدافعان حرم میدیدیم. تو هم همانند تمام رزمندگان این دیار شوق و سوزی وصف ناشدنی برای عشق به رهبر و و انقلاب و دینت داشتی. اگر آن روزها هم خدا دعایت را اجابت نمیکرد و از آن ماموریت جان سالم به در میبردی، حتما این روزها میبایست در سوریه و در دفاع از حریم اهل بیت(ع)، خبر شهادتت را میشنیدیم. تو رفتنی بودی. مثل همه جوانهایی که سراسر زندگیشان جهادی تعریف شده است. مثل تمام آن جوانان رعنایی که در هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیدند. تمام مردان روزگاری که در جریانات ترور، مأموریتهای نظامی، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع ازحریم اهل بیت(ع) در عراق و سوریه و... به شهادت رسیدند.
محمد ببخش که خیلی زود فراموشت کردهایم. ببخش که تو را در چند جمله سالگردت خلاصه کردهایم. ببخش که حتی ما که سنگ یاد تو را به سینه میزدیم این روزها وقتی برایت نمیگذاریم و حرفی از تو برای آیندگان نقل نمیکنیم. ببخش که راهت را گم کردهایم و درگیر دنیا و روزمرگیهایش شدهایم. دستمان را بگیر و تو وفاداری را با دستگیریات به ما بیاموز. گرفتاریهای مادی این روزها حجاب شدهاند. تو با آن شهادت ناگهانی و زیبا، تپش و تحول بزرگی را برایمان به ارمغان آوردی، اما ما دلبریهای تو را با سختی گناهانمان نادیده گرفتیم و کم کم فراموشت کردیم...
مهندس پاسدار شهید محمد عاشوری متولد 17 اسفند 58 بود. او فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و از فعالان بسیج دانشجویی بود. او از همان دوران دانشجویی به عضویت گروه "راویان نور" درآمد و بعد از فراگرفتن آموزشهای مختلف، در ایام اعزام کاروانهای راهیان نور به مناطق عملیاتی دفاع مقدس، به عنوان راوی، نسل جوان را با رشادتهای رزمندگان اسلام آشنا میکرد. پس از فراغت از تحصیل به دلیل علاقه وافرش به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جذب این نهاد شد و بعد از مدتی در بخش تحقیقات علمی ـ نظامی آغاز به کار کرد. وی در تاریخ 19 اردیبهشت سال 86 در حال ماموریت به همراه دوست و همکارش مهندس پاسدار شهید مهدی طامه به شهادت رسید. از شهید عاشوری یک فرزند به یادگار مانده است. محمد عاشوری، تنها فرزند شهید عاشوری، هشت ماه بعد از شهادت او متولد شد و به یاد پدر هم نام او نامگذاری شد.
انتهای پیام/