ادعاهای جدید راکفلرها/باجگیری از سیاست خارجی ایران؟
گاهی در گزارشهای تاریخی منتشرشده در آمریکا درباره عوامل خدوم نظم نوین جهانی، کملطفی میشود. یکی از همین موارد را میتوان در اطلاعات منتشرشده در خبرگزاری آسوشیتدپرس پیرامون نهادها و افرادی که برای به ثمر رسیدن برجام، از سازمانها و ارگانهای...
به گزارش خبرگزاری تسنیم، گاهی در گزارشهای تاریخی منتشرشده در آمریکا درباره عوامل خدوم نظم نوین جهانی، کملطفی میشود. یکی از همین موارد را میتوان در اطلاعات منتشرشده در خبرگزاری آسوشیتدپرس پیرامون نهادها و افرادی که برای به ثمر رسیدن برجام، از سازمانها و ارگانهای مختلف آمریکایی پول دریافت کردهاند، مشاهده کرد.
نام آوردن از «حسین موسویان» با آن سابقه درخشان که در ایران به جرم «اخلال در امنیت ملی» محاکمه شد و سپس وقتی به واسطه لطف «دوستان» از زندان رهایی یافت، آزادانه در «موسسه لیختناشتاین» دانشگاه پرینستون در نقش یک استاد دانشگاه به ظاهر منزوی فرو رفت، با این عنوان که «70 هزار دلار از صندوق خلع سلاح پلاشرز دریافت و برای برجام آمریکایی تبلیغ کرد» حقیقتا ظالمانه است!
محرمانههای مهم
موسسه لیختناشتاین نام مرکزی فعال در حوزه «امنیت بینالملل» در دانشکده پرینستون است که توسط جمعی از اساتید و شاهزادگان لیختناشتاین در سال 2000 تاسیس شد. طبق قوانین این موسسه که مشابهت بسیاری به چارچوب برگزاری جلسات «چتم هاوس» انگلیس دارد، مفاد همه کنفرانسهای سیاسی، «محرمانه» است و صرفا خلاصهای از جلسات توسط خود موسسه در هر دوره منتشر میشود. از سال 2005 این موسسه با بودجه موسسه کارنگی و شاهزادگان لیختناشتاین و کمک اتریشیها، تمرکز بر برنامه هستهای ایران را آغاز کرد. دقیقا در همین دوره بود که سیاستمداران ایرانی، انگلیسی، آمریکایی و اسرائیلی دور هم جمع میشدند و درباره آنچه در توافق آینده ایران و آمریکا باید عنوان میشد، به بحث و گفتوگو مینشستند!
به طور مثال در جلسه مارس 2005، دیپلمات ارشد ایرانی در حضور دوستان قدیمی خود سیروس ناصری، بیژن خواجهپور، سعیده لطفیان و تیمی از همکاران در تبیین قطعنامه 598 شامل جان دومنیکپیکو و تیم گولدیمن سفیر سابق سوییس که پیشنویس طرح «معامله بزرگ» را با واسطهگری تریتا پارسی به آمریکا رساند، میگوید: «مساله هستهای ایران و تاثیر این کشور در منطقه، از عوامل توجه به ایران است، پس برای از بین بردن توجهات، باید این عوامل را تضعیف کرد». جلسات موسسه لیختناشتاین با موضوع ایران بشدت تحت تاثیر عوامل شهیر صهیونیست از جمله مئیر داگان رئیس سابق موساد، دنیل کارتزر از نویسندگان مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل و عضو وودرو ویلسون، استنلی کاتز عضو هیات رئیسه انجمن یهودی دانشگاه پرینستون و مجموعهای از نمایندگان وزارت جنگ و خارجه رژیم غاصب صهیونیستی بوده است.
سفرهای برای صلح!
با این احتساب تکههای پازل اطلاعاتی که پیش از این راکفلرها درباره «برجام» مدعی شده بودند در حال تکمیل است.
براساس گزارش اخیر آسوشیتدپرس، پرینستون از صندوق خلع سلاح موسسه پلاشرز برای دستیابی به توافق نهایی چکهای چند صد هزار دلاری دریافت میکرده و مطابق اسناد منتشرشده در سایت صندوق برادران راکفلر، پلاشرز نیز بودجه چند میلیون دلاری با عنوان «صلحسازی» از راکفلرها گرفته است. نایاک و لابی جیاستریت و موسسه خلع سلاح پاگواش نیز هم از توبره کاسب میشدند و هم از آخور... یعنی در آن واحد هم گرنت و کمکهزینه مستقیم از صندوق برادران راکفلر با هدف «نزدیکسازی دیپلماتهای پروژه سازش» برای دستیابی به توافقی جامع، دریافت میکردند و هم از مادرخرجهای معین شده توسط راکفلرها همچون پلاشرز رقمهای خردتر را کاسب میشدند. 13 مهر 94، «وطن امروز» بابت بازنشر گزارش چند ماه قبل اندیشکدههای وابسته به راکفلرها با تیتر «ادعای راکفلرها درباره ظریف/ چرا این روایت تکذیب نشد؟!» مستحق دریافت تذکر کتبی از سوی دولت شناخته شد! در آن گزارش نوشته بودیم: «کمی پس از انتشار متن پایانی مذاکره با آمریکا و ارائه برجام و قطعنامه2231 بهعنوان ماحصل قریب به 2 سال گفتوگوی دیپلماتها با یکدیگر، مجموعهای از اندیشکدههای خلع سلاح وابسته به راکفلرها، به صورت همزمان «جشن موفقیت» برگزار و از گرفتار کردن ایران در چارچوبی حقوقی و برگشتناپذیر بهعنوان دستاورد بزرگ خود رونمایی کردند. دقیقا در همان زمان خبرگزاری مشهور بلومبرگ با انتشار مستنداتی مدعی شد راکفلرها بیش از یک دهه بر گروهی از دیپلماتهای ایرانی سرمایهگذاری کرده بودند و مذاکره برای از سرگیری روابط میان ایران و آمریکا سالها با حضور آنها در اندیشکدههای تحت مدیریت و نفوذ راکفلرها در جریان بوده است. حتی گفته شد آنها دقیقا چند میلیون دلار، در چه مراکزی برای به ثمر رسیدن پروژه بزرگ «سازش ایران و آمریکا» هزینه کردهاند! ظریف، دیپلماتهای همراه وی و مراکز ایرانی یادشده، ناباورانه هرگز به ادعاهای مطرح شده در گزارشات یادشده که به زبانهای مختلف در همه رسانههای جهانی مکرر بازنشر شده، پاسخ ندادند!»
باجگیری یا اعلام پیروزی؟
اکنون به نظر میرسد به واسطه سکوت رسمی دستگاه سیاست خارجی کشورمان در برابر افشاگریهای دور نخست راکفلرها، راند جدید «شفافیت آمریکایی در حوزه سیاست خارجی» آغاز شده است. اما هدف از این آبروبری بزرگ چیست؟
الف- یک دلیل افشاگری پیرامون ادعای ارتباطات دستکم 10 ساله دیپلماتهای ایرانی مورد بحث توسط آمریکاییها، «قدرتنمایی» در عرصه بینالملل است. کما اینکه جان کری نیز چند ماه پس از برجام و مشخص شدن بیاعتباری قولهای آمریکاییها در توافقی با دستاورد «تقریبا هیچ» برای ایران، از دیپلماتهای این کشور خواست «روایت فتح» توافق را با کمک فنی به تیم «تریتا پارسی» بهعنوان مجری پروژه نگارش تاریخی ماجرا، ثبت و ضبط کنند. مشابه همین رفتار را هماکنون در توضیحات توصیفی معرفی مرکز خلع سلاح پاگواش، رهپویان صلح و پلاشرز مشاهده میکنیم آنجا که تلاشهای خود بهعنوان عوامل راکفلرها را عامل موفقیت آمریکا در «فروپاشی شوروی» معرفی میکنند.
ب- اما هدف مهمتر میتواند تحت فشار گذاشتن عوامل قدیمی پروژه به ادعای راکفلرها برای یادآوری خواستههای اجرایی نشده و بر زمین مانده از توافقات احتمالی قبلی باشد. کما اینکه فروردین امسال نیز جان کری در اظهاراتی مهم در بحرین ضمن اینکه از ایران خواست در «صلح منطقه» مشارکت کند و به یمن و سوریه سلاح ارسال نکند، از آمادگی کشورش برای در نظر گرفتن «ترتیبات جدید» در موضوع برنامه موشکی ایران خبر داد در مقابل محمدجواد ظریف با عصبانیت اعلام کرد: «دولت آمریکا بخوبی میداند بحث دفاعی ایران موضوع مذاکره و معامله نیست. برجامی برای مسائل دفاعی در کار نیست. اتفاقاً مسائل دفاعی ما بهصراحت از برجام کنار گذاشته شده و وزارت خارجه آمریکا هم بارها این مساله را اعلام کرده است».
آغاز تغییر بزرگ؟
با این وجود موضوع «ترتیبات جدید» در برابر «ترتیبات قدیمی» در جهان نقش یک «بمب خبری» را ایفا کرد و موجی از تحلیلهای متنوع را پیرامون مفاد احتمالا محرمانه و فاشنشده مذاکرات منتهی به برجام، به صحنه آورد بویژه که در سفر جان کری به منطقه، موضوع «تغییر اصول سیاست خارجی ایران» و «مشارکت ایران در صلح منطقه» در کنار یکدیگر مطرح شد و در ادبیات روابط بینالملل «صلح خاورمیانه»، عبارتی اختصاصی برای حل بحران «مشروعیت منطقهای اسرائیل» است. در چنین شرایطی هر چند گشایش پرونده قدیمی حسین موسویان، عضو ارشد تیم مذاکرهکننده ایران جذاب به نظر میرسد اما حقیقت این است که نقشآفرینی آشکار موسویان در عرصه سیاست خارجه در همان ایامی که به جرم «اخلال در امنیت ملی» کشور محکوم شد و در موسسات مورد حمایت راکفلرها از جمله وودرو ویلسون و کارنگی و لیختناشتاین در کنار سایر عوامل ضد ایرانی جاگیر شد، به پایان رسید.
اکنون وقت نقشهخوانی حوادث آینده است. آیا «برنامه تغییر» همزمان با تمرکز بر نقض اصول رسمی سیاست خارجی ایران، برای حل مشکلات منطقهای رژیم غاصب صهیونیستی، از سوی دشمن تعریف شده است؟ آیا برخی دیپلماتهای ایرانی در پروژه «توافق هستهای»، هدف باجگیری آمریکاییها برای تحقق اهداف منطقهای بر زمین مانده راکفلرها قرار گرفتهاند؟
از لطفیان تا گودمن
آیا انتصاب مدیر مرکز امنیتی خلع سلاح پاگواش، بهعنوان «سرپرست مرکز همکاریهای بینالمللی وزارت علوم دولت یازدهم» بخشی از همین طرح مهم در حوزه نخبگانی است؟ آیا انتصاب «سعیده لطفیان» ارتباطی با ماجرای سفر آلن گودمن، مقام ارشد سیا به ایران با همکاری وزارت علوم دارد؟
در دور قبلی افشاگری راکفلرها، بزرگترین حامیان مذاکرات و توافقات ظریف و همکارانش با آمریکا در ایران، اعضای چند انستیتو و دفتر مطالعاتی در داخل کشور از جمله دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل، وابسته به وزارت امور خارجه و مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام اعلام شدند که اتفاقا لطفیان در هر دو مرکز نقشآفرینی ویژهای داشته است. پازل هزاررنگ پروژه «صلح خاورمیانه» به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. در به ثمر رسیدن بخشی از ماجرا قطعا «برنامهریزی مالی» راکفلرها، موثر بوده است اما این همه ماجرا نیست.
به نظر میرسد تحلیل حجتالاسلام محسنیاژهای، وزیر اسبق اطلاعات به حقیقت نزدیکتر است: «روش معمول جاسوسی مبتنی بر خیانت به کشور با فروش اطلاعات و دریافت وجه از دشمن است اما جاسوس دوم کسی است که به ظاهر مواجببگیر، مستمریبگیر و دریافتکننده حقوق ماهانه یا فصلی از دشمن نیست اما او زمینه و بستر را برای حضور دشمن فراهم میکند و برای به وجود آمدن مشکلات و ارائه راهحل برای آنها، آدرس میدهد». برای درک مرحله نهایی نقشه، باید جاهای خالی را با نام آدرسدهندگان برجام موشکی و مجریان پروژه تغییر نخبگانی ایران پر کرد.
انتهای پیام/