شهید طاهری مجبور نبود تابع خواستههای مدیران فرهنگی باشد/گزارشنویسی پدر مملکت را در آورده
زمانی که در تبریز زلزله آمد،همه فکر دیوارهای شهر بودند اما شهید طاهری جشنواره فیلمش را به آنجا برد تا روحیه بچههای شهر را تغییر دهد.کار فرهنگی در میان ویرانههای شهر چیزی بود که به فکر کسی نمیرسید اما حاج سعید انجام داد. او از هیچکس دستور نمیگرفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حبیب احمدزاده نویسنده، مستندساز و پژوهشگر کشورمان است. فعالیتهای اجتماعی چیزیست که هیچوقت از او جدا نشده است. او رفاقت قدیمیای با شهید سعید سیاح طاهری داشته است و از نزدیک در جریان شکلگیری و برگزاری اقداماتی مثل «جشنوارههای دانشآموزی فیلم دفاع مقدس» و «مسابقات کتابخوانی دا» بوده است.
یکی از کسانی که میتواند بخوبی اقدامات فرهنگی شهید سیاح طاهری را تحلیل و واکاوی کند حبیب احمدزاده است. احمدزاده تنها یک هفته قبل از شهادت حاج سعید، با او به دیدار با مقام معظم رهبری میرود تا گزارشی از کارهایی که انجام شده است را ارائه کنند. پیش از این هدیه غبیشی همسر شهید سیاح طاهری جزئیاتی از این دیدار را در گفتگو با خبرگزاری تسنیم مطرح کرد.
حالا یادداشت شفاهی احمدزاده پنجمین مطلبی است که در پرونده «میراث جنگ، پاسدار صلح» منتشر میشود. متن این یادداشت را بخوانید:
در زمان قدیم یکی از پادشاهان بزرگ هند گفت بهترین شاعران هند را برای من انتخاب کنید. اینها حدود 100 نفر شاعر را انتخاب کردند. در قصر همه شعر خواندند. شعرهای کاملی هم بود. پادشاه گفت به این 100 نفر هر کدام یک اتاق دهید و اسباب لهو و لعب را برای اینها فراهم کنید. آنها خوشحال شدند و از این اسباب استفاده کردند.
6 ماه گذشت. خواب و تنبلی و خوراک خوب، شاعران را عوض کرد. پادشاه دوباره آنها را خواست که شعر بخوانند. 50 نفر بیشتر نتوانستند این کار را انجام دهند. 50 نفری که شعر خواندند را به سیاهچال انداخت. پرسیدند چرا؟ پادشاه گفت مگر موقع عیش و نوش سوال کردید چرا؟ بعد از چند ماه که اینها پوست و استخوان شدند، دوباره اینها را بیرون آوردند و خواستند که شعر بخوانند. تنها یک نفر توانست شعر بگوید.
سیاح طاهری محیط را تابع خودش میکرد
پادشاه گفت این شاعر واقعی است که تابع محیط نیست، بلکه محیط را تابع خود میکند. من فکر میکنم دوستی[شهید سعید سیاح طاهری] که میخواهیم دربارهاش صحبت کنیم، چنین است. ما داستانهای تخیلی زیاد میگوییم. میتوانیم با این داستانها حال کنیم. مهم این است که در زمین خدا آسمانی رفتار کنیم نه برای اینکه صرفاً فرشته باشیم. چون خداوند فرشته را داشت، کار عبثی است که انسان بخواهد فرشته شود.
بحث ما کاربردی است. باید سراغ روشهایی برویم که بتواند این موضوع و این شخص را قابل تکرار کند. والا همانند عناصر جدول مندلیف خواهند شد که در آزمایشگاه در یک میلیاردم ثانیه ایجاد میشوند و اسم آنها هم میآید اما در زندگی انسان، کره زمین و جهان هستی تاثیرگذار نیستند. مثل طلا و نقره و مس نیستند.
شهید سیاح طاهری یک مقولهای است که باید دهها بار آن را آنالیز کرد که چرا مردی که بالای 60 سال سن دارد و جانباز 70 درصد است و با حقوق بازنشستگی زندگی میگذراند، تا این اندازه فعال است؟ اواصلاً خسته نمیشد. من تا کنون مردی ندیدم که اینقدر خستگیناپذیر باشد و کارش را ادامه دهد.
بهترین زمینه زندگی و تحصیل را در خارج از کشور داشت
من این بحث را باز کنم که جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس و تجربه مسابقات کتابخوانی دفاع مقدس چگونه شکل گرفت. حاج سعید فرمانده بسیج ما در آبادان بود. در زمان قبل از جنگ و در مناطق محروم مقابل اربابها و فئودالها ایستاد با این که پدرش کارمند عالیرتبه شرکت نفت بود. بهترین زمینه زندگی و تحصیل را در خارج کشور داشت. او همراه با خواستههای انقلاب و محرومان ماند. بعد که مقوله جنگ پیش آمد چندین بار مجروح شد. بدن سالمی نداشت. جانباز 70 درصد تعریف مشخصی دارد.
داستان از این جا شروع شد که کنگرههای شهدا آغاز شد. در استانهای مختلف با همکاری سپاه و جهاد و کسانی که با جنگ درگیر بودند، این کنگرهها آغاز شد. وقتی یادواره شهدای آبادان گرفته شد، آقای طاهری گفت ما یک مراسم برای خودمان گرفتهایم یعنی فقط ما رزمندهها هستیم، جانبازان و خانوادههای شهدا. دور هم میخندیم و گریه میکنیم اما همه متعلق به یک نسل هستیم. گفت چه کار کنیم بچهها را وارد کنیم؟ بچه ها را درگیر کنیم در شهری که 8 سال جنگ بوده است و اینها تنها جنگزدگی و سختی آن را کشیدهاند. نقاشیهای کشیده شده از شهدا بر دیوار شهر را نمیشناسند. مشکل آب دارند. مشکل بیکاری دارند. خیلی راحت میگویند این خرج و مخارجی که میشود چرا برای ما نمیشود؟ حاج سعید یک کار جهادی را شروع کرد.
ما اگر میتوانستیم کاری کنیم که بیشترین تعداد بچهها را بیاوریم و بالاترین کیفیت تاثیرگذاری و کمترین قیمت را داشته باشیم، به نتیجه رسیدهایم. به این نتیجه رسیدیم که باید کار را با مدل نذر امام حسینی (ع) پیش ببریم. یعنی دیگی برای این کار درست کنیم و روی آن بنویسیم امام حسین (ع) تا هر کسی بهترین را در آن بریزد، اگر روی دیگ اسم من یا حاج سعید بود شاید فکر میکردند که اینها میخواهند به فلان ارگان گزارش دهند و اعتماد نمیکردند. اما مدل امام حسینی کار را پیش میبرد.
برنامههای ما برای بچهها کاملا شاد بود؛به جرات میگویم که تا آخر برنامهی 4ساعتهمان هیچ صلواتی نمیگرفتیم!
خانم انسیه شاهحسینی، پرویز پرستویی، خانم احدی، خانم آزادی و... پای کار آمدند. خیلی از بچهها در آن زمان جزء دانشآموزان بودند که پای کار آمدند. در شهرستانی که قرار بود جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس برگزار شود اگر سالن بود که همانجا برگزار میکردیم و اگر نبود کارمان را بازهم انجام میدادیم. صندلی پلاستیکی تهیه میکردیم و بچهها از گوشه گوشه شهرستان و روستاهایش به آنجا میآوردیم. کل 4 ساعتِ برنامه شاد بود. ما در سه چهارم برنامه صلوات نمیفرستادیم. این را با جرات میگویم! چون صلواتهای خسته و کسل را نمیخواستیم. حتی به کیفیت صلوات بچهها هم فکر کرده بودیم به همین خاطر اواخر برنامه که میشد از بچهها صلوات میخواستیم، آنها هم آنقدر شاد و سرحال شده بودند که صلواتشان سقف را پایین میآورد.
خوبی جشنواره این بود که مخارج آن بسیار پایین بود، محورش شادی بچهها بود و به صورت نرم صحبت هایی درباره مقاومت و صلح به آنها گفته میشد. ما همیشه یک مجاهد عراقی داشتیم که آنجا صحبت میکرد و توضیح میداد که فردی به نام صدام دو ملت را به جنگ انداخته است تا کینهای ابدی ایجاد کند وهر کسی هم بخواهد این کینه را ادامه دهد در واقع راه ناتمام صدام را ادامه میدهد.
جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس از آبادان و خرمشهر شروع شد بعد به سوسنگرد و... رسید. همانند زمان جنگ که توان نظامی سپاه افزایش مییافت، این جشنواره هم تقویت میشد. شهید طاهری در جشنواره اول 500 دانشآموز و بعد 3000 تا و بعد 5000 تا و بعد 20000 تا و ... همینطور افزایش مخاطب داشتیم و دانشآموزان بیشتری را پای کار میآوردیم.
در بحبوحه زلزله تبریز همه به فکر ساختن دیوارها بودند اما حاج سعید فکر بچهها بود و جشنواره را به شهرشان برد
زلزله تبریز و ارسباران در سال 1391 پیش آمد. در زلزله تبریز همه به دنبال ساختن دیوارها بودند و حق هم داشتند. هیچ کسی فکر نمیکرد بچهها در آنجا باید ریکاوری روحی شوند. شهید طاهری پیشنهاد کرد و در همان بحبوحه بعد از زلزله، جشنواره دانش آموزی فیلم دفاع مقدس راه افتاد. آقای پرویز پرستویی آمد و 22 روز آنجا بود. صبح و بعد از ظهر 3000 بچه را وارد سالن میکردند و یک برنامه شاد برگزار میشد. یعنی در 22 روز حدود 43 هزار نفر از بچههای کل مناطق زلزلهزده در جشنواره شرکت کردند.
حاج سعید مجبور نبود تابع خواستههای احمقانه برخی مدیران دولتی باشد و این بزرگترین موفقیت بود
آقای طاهری که دبیر این جشنواره بود به هیچ جا گزارش نمیداد. این بزرگترین موفقیت در مملکت ما است که شما خود را تابع هیچ جایی نکنید تا بخواهید گزارش دهید. این گزارشنویسی به نظرم پدر این مملکت را در آورده است. چون مجبور میشوید خود را مطابق خواستههای احمقانه برخی مدیران دولتی کنید. یعنی سر و پای شما را میزنند تا در تابوت آنها قرار بگیرید.
کیلومترها دور تر از منطقه جشنواره، مدرسهای در روستایی بالای کوه بود که کلا شش دانش آموز داشت اما آنها هم به جشنواره آمدند
تاثیرگذاری برایش مهم بود. 45 کیلومتر دورتر از منطقهای که کار میکردیم روستایی در یک منطقه صعب العبور و بالای کوه وجود داشت. در روستا مدرسهای بود که سه دانشآموز در نوبت صبح و سه دانشآموز در نوبت بعد از ظهر داشت. به یاد دارم مسئول آموزشوپرورش آن منطقه با اعتراض گفت: «بابا اینها فقط سه نفرند!».شهید طاهری خودش برای آوردن این بچهها اقدام کرد.یک هایس باید تا پای کوه میرفت و بقیه راه باید با لندکروز طی میشد. آنهم دوبار در نوبت صبح و بعد از ظهر! حاج سعید گفت آنها هم حق دارند، اگر روزی بفهمند که شهرشان جشنوارهای برای بچهها بوده و آنها نبودهاند نسبت به نظام و کشورشان دلسرد میشوند و پیش خودشان میگویند که چون در منطقه محروم و صعب العبور هستند پس کسی فکرشان نیست.
این مهم بود که یک نوع وفاق ملی هم وجود داشت. بر روی صحنه از روحانی، امام جمعه شهر، سپاه، بسیج، هنرمند، مجاهد عراقی و... حضور دارند و این حس به دانش آموزان منتقل میشد که در موضوع مقاومت هیچ کسی با دیگری مخالف نیست.
حاج سعید 9 دوره از جشنواره را به این شکل برگزار کرد. جالب این است که هیچکسی نمی دانست که او دبیر جشنواره است. همه گمان میکردند او کسی است که فقط در اجرا همکاری میکند. او دوست نداشت دیده شود.
خودجوش بودن این جشنواره نیز باعث میشد که با پایینترین مبالغ این کار انجام شود. به یاد دارم در اهواز 67 هزار دانشآموز در جشنواره شرکت کردند آنهم فقط با 120 میلیون تومان. هر کسی یک بار میآمد، میخواست بار دیگر هم بیاید و همکاری داشته باشد. همه با جان و دل میآمدند.
روش جالب شهید طاهری در توزیع کتاب دا میان معلمان: او با کمپرسی به آموزش و پرورش استان نمیرفت!
یکی دیگر از کارهای بزرگی که حاج سعید انجام داد، برگزاری مسابقه کتابخوانی بود. او بین همه معلمان زن در 5 استان خوزستان، ایلام، هرمزگان، بوشهر و سیستانوبلوچستان کتاب «دا» را توزیع کرد و مسابقه کتابخوانی برگزار کرد. روش او هم جالب بود. کتاب دا را نمیرفت با کمپرسی در آموزش و پرورش استان خالی کند! اول پوستری که هنرمندان تهیه کرده بودند و درباره دا حرف زده بودند در مدارس نصب میشد. بعد از یک مدت ذهنیت به سمت این موضوع میرفت. با صداوسیمای استان هماهنگ میکرد و صحبتهای هنرمندان را بارها در شبکه استان پخش میکرد. بعد از همه اینکارها پخش کتاب اغاز میشد و مثلا در برخی مدارس تنها به مدیر، ناظم و معاون کتاب داده میشد. سایر معلمان صدایشان در میآمد که چرا به آنها کتاب داده نشده و اینطور بود که حس نیاز در آنها شکل میگرفت و میان همه آنها کتاب توزیع میشد.
شرط عجیب شهید طاهری برای رئیس زندان: تا رئیس دادگستری هم کتاب را نخواند از جایزه خبری نیست
او همین کار را در زندانها انجام داد. مسابقات کتابخوانی همیشه در زندانها بوده اما کار او این بود که مددجو را پایلوت قرار میداد و اینها باعث تبلیغ کتاب میشدند.حاج سعید نتیجه گرفته بود که زندانبان هم باید حتماً کتاب بخواند. کتابی که به زندانبان میداد، درباره اسرای ایرانی در عراق بود تا احساس کند چرا زندانبان عراقی با زندانی ایرانی بد برخورد میکند. وقتی کار انجام میشد به رئیس زندان میگفت که اگر رئیس دادگستری آن منطقه هم کتاب را نخواند، از جایزه خبری نیست. میگفت اینها وظیفه دارند که بخوانند. به زندانی گفته میشد اگر خودش خوانده میتواند به خانوادهاش هم بدهد تا آنها هم در مسابقه شرکت کنند. یعنی تمام چرخ دندههای یک اتمسفر را عوض میکرد. خودبهخود در رفتار زندانی تغییر ایجاد میشد. بر روی زندانبان، رئیس دادگستری و... تغییر ایجاد میشد.
ما یک غرور بیخود داریم. این که من مسئول نهادی باشم فکر میکنم تنها زیردستم نیاز به خواندن کتاب دارد. این روندی که حاج سعید داشت باعث میشد تاثیرگذاری بالا رود. در کنار آن یک خیریه راه میانداخت تا مشکلات کوچک زندانیها را قابل حل کنند. بسیاری از زندانیها این گونه آزاد شدند. حکم آنها تقلیل یافت.
ما یک فرهنگ امام حسینی داریم. یعنی وقتی احساس کنیم فداکاری باعث نجات جمع میشود، همه در آن حاضر هستیم و کمک میکنیم. اگر احساس کنیم فردیت وسط میآید و احساس کنیم برای یک فرد خاص که ربطی هم به آیتمهای ذهنی ما ندارد کار میکنیم، خود به خود این گسستگی ایجاد میشود. اقدامی که تاثیرگذاری کار شهید طاهری را افزایش داد این بود که تعریفی از «از تو حرکت از خدا برکت» بود. شما یک دانه گندم را در فصل خود در زمین مناسب و با آب مناسب و با کود مناسب بکارید، صددرصد بیرون خواهد آمد و محصول میدهد. یک کشاورز در این تقسیم سلولی گندم چقدر تاثیرگذار است؟ این یک مکانیزم خدایی است. اگر یکی از انتخابهای شما غلط باشد 100 درصد این گندم محصول نخواهد داد. گندم پوک انتخاب کنید، زمین شور انتخاب کنید، فصل یخبندان باشد و... قطعاً محصول نخواهد داد. به نظر من یکی از مشکلاتی که در جمهوری اسلامی وجود دارد این است که مسئولین فرهنگی ما مثلا میلیاردها تومان در مغازه ریختند و سر ماه سودی هم ندارند و از خودشان نمیپرسند که چرا؟ اصلاً به این نتیجه رسیدهاند که کار فرهنگی نتیجه نمیدهد. شهید طاهری این فضا را شکست و ثابت کرد کار فرهنگی نتیجه میدهد ولی با آزمایش و خطا همراه است. ادیسون دو هزار و چند بار شکست خورد تا به نتیجه رسید. کار شهید از همان ابتدا موفقیتآمیز بود چون با روان انسانها ارتباط برقرار میکرد. با مردمی که بر روی موج FM بودند، روی موج SW12 صحبت نمیکرد. این بسیار مهم است. طول موج افراد را باید شناخت.
در مواجهه با مشکلات فرهنگی به جای درمان بیماری، با بیمار برخورد میکنیم
شما فکر کنید یک نفر وارد مطب دکتر شود و حکیم و دکتر جای این که بیماری او را رفع کند، بیمار را بزند. یکی از اشکالات ما همین است. اگر بدحجابی را بیماری بدانیم، به جای این که با بیماری برخورد کنیم، با بیمار برخورد میکنیم. به این خاطر است که ما دکتر نیستیم. چون بلد نیستیم نسخه خوبی بپیچیم، عصبانیتمان را بر سر مردم خالی میکنیم. اگر حکیم خوبی بودیم خودبهخود همه مشکلات حل میشد. این فاعل و حکیم بودن را نباید فقط با حرف زدن حل کنیم. باید بگردیم و مشکل را پیدا کنیم و بفهمیم مشکل کجاست که نمیتوانیم مسائل را حل کنیم.
صحبت از آزمون و خطا در فرهنگ کردم. در زمان جنگ تجربهای نداشتیم و خطای آن این بود که شهید میدادیم که این خسارت را پذیرفته بودیم اما در مقوله فرهنگ اگر خطا کنیم باید آبرو بدهیم. خود را برای آبرو دادن آماده نکردیم. اگر در فرهنگ کاری نکنیم کسی به مسئول فرهنگی نمیگوید چرا کاری نکردی؟ ولی اگر کاری کنیم و جایی خط بیافتد، همه میگویند چرا کردی؟ در چنین شرایطی خود به خود من به تدریج کنار میکشم تا تنها وضع موجود را حفظ کنم و اسباب و اساسیه را به سلامت به مسئول بعدی برسانم. یکی از اشکالات جشنواره دانشآموزی که داشتیم این بود که الان میگویم. دولت زحمت ساخت سالن را کشیده است و آن را به یک نگهبان سپردهاست، وقتی بچهها را میخواستیم بیاوریم نپذیرفتند و مسئول ارشاد و بقیه گفتند: «صندلیها خراب میشود». این فرد فکر نمیکند که این صندلیها برای استفاده است! ما چه کردیم که میخواهیم خروجی بگیریم؟
باید اول آسیبشناسی کرد. روی فرکانس غلط صحبت میکنیم. اصلا مخاطب تمایل به شنیدن حرفمان ندارد. مثلاً ما با گروه خاکستری بین خود و دشمن روبرو هستیم. دشمن هم منظور کسانی هستند که به هر شکلی نمیخواهند این مملکت شکل بگیرد و میخواهند این کشور همیشه مستعمره باشد. ما باید این گروه وسط را به سمت خود بکشیم.
یکی از اصول کار فرهنگی شهید سیاح طاهری این بود که انشقاق را از بین ببرد
با نفَس امام و انقلاب 95 درصد از دختران ما بعد از انقلاب چادری شدند. 5 درصد باقی مانده انقلاب و دین خود را دوست داشتند. سیستمهای فرهنگی ما روی 5 درصد برنامهریزی نکرد. برخی هم پس زدند و گفتند :«کسی بدون چادر حق ورود به فلان مکان یا سازمان را ندارد». دشمن از آن سو سیستم جاذب و ما سیستم کاملاً دافع را تشکیل دادیم. کمکم این درصدها جا به جا شد. واقعیت است و نمیتوانیم خودمان را فریب دهیم. خودبهخود جامعه را تفکیک لباسی کردیم که مثلا مانتوییها اینطرف وم چادریها آنطرف. این را چه کسی کرده است؟ خودمان با غلط فکر کردن این کار را انجام دادیم. ما جاذبههایی که دینمان دارد را نشان نمیدهیم. با این حال و با این رفتارهای ما ریشه دین در جامعه قوی بود که تا کنون استوار باقی مانده است. یکی از اصولی که حاج سعید بر روی آن کار میکرد این بود که انشقاق را از بین ببرد. مقام معظم رهبری میگویند دشمن قصد دوقطبی کردن مملکت را دارد. ولی متاسفانه نقش خودمان در این مقوله بیشتر از دشمن است. این را باید قبول کرد. مسئولین ما باید قبول کنند. ما تعاریفی میدهیم که برخی آپارتایدی و لباسی است.
کار شهید این گونه بود که به دنبال تاثیرگذاری بود نه دنبال گزارش دادن. از ابتدا که میگفت کتاب را دست زندانی دهیم معتقد بود که باید تغییر در ذهن او ایجاد شود. نباید تنها برای بردن جایزه باشد. فکر میکنم ما را مجبور کردند با گزارش به بالاتری زندگی کنیم. این امر سبب میشود جسارت ما از بین برود.
تصویری که از رزمندهها نشان دادهایم در بهترین حالت کسی بوده که از دنیا خسته است و میخواهد برود/ نسل امروز چطور با این تصاویر خسته کنار بیاید؟
الان هم مسابقات کتابخوانی بین معلمان به صورت کار پژوهشی در پژوهشکده هنر کار میشود. تجربه دفاع مقدس در این کار به حاج سعید و بچهها کمک کرد. مثلا امروز حاج سعید به اهواز میآمد و با آموزش و پرورش و شهرداری صحبت میکرد و پس فردا جشنواره شروع میشد. فکر نکنم هیچ جای دنیا این گونه جشنواره برگزار کنند آن هم با حضور 67 هزار دانشآموز. مثل شهید چمران میگفتند اگر بخواهیم درگیر موانع شویم هیچگاه به نتیجه نخواهیم رسید. باید از روی موانع پرید. همه را مجبور میکرد که پای کار بیایند و حتی سالن برگزاری جشنواره را خودش جارو میکرد.
ما از رزمندگان در تلویزیون چه چیزی نشان دادیم؟ در سینما چه چیزی نشان دادیم؟ رزمنده دسته اول یک شیمیایی یا قطع نخاعی است که دارد تمام میکند. دسته دوم آن گروهی است که مرده و فاسد شده است. دسته سوم آنهایی هستند که در شلمچه گریه میکند و میگوید کاش جنگ تمام نشده بود و ما هم رفته بودیم. بچه من و شما این دسته سوم را میبیند و میگوید: «خودِ این فرد اذعان دارد در دنیا کم آورده است». چرا ما به دنبال مظلومنمایی دروغین هستیم؟ این بیماری است. 4 میلیون آدم به جبهه رفتند که مثلا یکی از آنها آهنگری بوده که در شهرش «هل من ناصر ینصرنی» را شنیده و رفته جنگیده، حالا هم برگشته و دوباره آهنگری میکند. هیچوقت چنین چیزی نشان نمیدهیم.
حاج سعید از جنس سردارهایی بود که در زمان جنگ سوار موتور میشدند و به خط مقدم میرفتند تا همه چیز را عینی ببینند؛ او خودش را دقیقا به خط اصلی فرهنگ رسانده بود
یکی از چیزهایی که دفاع مقدس و محاصره آبادان به ما نشان داد این بود که اگر به پاهای خود اعتماد نکنی و بعد توکل به خدا را نداشته باشی، هیچ کاری نمیتوانی انجام دهی. یاد گرفتیم اگر میخواهیم شهرمان را از محاصره خارج کنیم باید خودمان تفنگ را در دست بگیریم. این را بچههای ما یاد گرفتند و با نسل جدیدتر هماهنگ شدند و این خروجی شد که هر جا میروند خودبهخود همراه آنها میشوند. با پشتیبانی دوستان این راه ادامه خواهد داشت. حتی اگر کسی پشتیبانی سیستماتیک نکند. یک قرارگاهی که 30 کیلومتر در خط است نمیتواند بفهمد وقتی میگویند «من زیر آتش هستم» به چه معنا است. ولی اگر فرد سوار موتور شود و همانند حاج همت و کاظمی به خط برود، همان لحظه عینا متوجه خواهد شد.
حاج سعید از جنس سردارهای زمان جنگ بود که در خط فرهنگی رفته بود. آنوقت در این فضا وقتی لازم باشد جلوی داعش هم میایستد چون میداند اگر داعش به مرز ما برسد ما هم 3 میلیون آواره پیدا میکنیم و باید همانند سوریه التماس و گدایی کنیم. او نمی گذارد دشمن از گروه های تروریستی به دولتهای تروریستی تبدیل شوند. فرد 63 ساله و جانباز 70 درصد درگیر می شود و کارهای فرهنگی را انجام میدهد. جایی که لازم میبیند با داعش میجنگد و شهید میشود. در تفسیر شعر خیام «دم را غنیمت شمار» گمان میکنند که باید به عیش و نوش نشست. به نظرم تفسیر امثال شهید طاهری این بود که زمان محدود است و باید حداکثر استفاده را از این عمر محدود کرد.
چند سال پیش به کمیسیون فرهنگی مجلس رفتیم و گفتیم: «ما نمیگوییم به ما کمک کنید بلکه ما آمدیم به شما کمک کنیم». شهید طاهری 9 دوره دبیر جشنواره بودند اما یک ریال بابت این کارها نگرفتند. این برای من بسیار شاخص است. البته بد هم نیست که دریافت کند اما باید کاری کرد تا جایی که میشود هزینهها کاهش پیدا کند. شهید از خودش شروع میکرد نه این که به دیگری دستور دهد. حضرت علی(ع) میفرمایند قرار نیست شما مثل من باشید. اگر من نان جو میخورم قرار نیست شما هم نان جو بخورید. شما زندگی عادی خود را داشته باشید. حاج سعید میدانست اگر قرار است جشنواره برگزار کند باید خودش تا جایی که میتواند صرفه جویی کند چون کسی پول برای این کار نمیدهد. این پولها در جاهای دیگر احمقانه خرج میشد و میشود. به نظر من این صرفهجویی چون خروجی آن صرفاً به بچهها میرسید، کار خوبی بود. با آن بودجه و صرفهجویی تعداد بچههای بیشتری را میآورد.
ما سعی میکنیم لنگان لنگان مسیر را طی کنیم. من وقتی فهمیدم حاج سعید شهید شده است، از صندلی افتادم. ما وقتی حاج سعید را میدیدیم آرامش میگرفتیم. میفهمیدیم مشکلی درکار برای ما پیش نخواهد آمد. همان طور که خدا حاج سعیدها را به ما داد. تجربه حاج سعیدها را هم برای ما نگاه میدارد. در عمل ان شاالله سعی خواهیم کرد راه حاج سعید را ادامه دهیم.
انتهای پیام/