«۱۵خرداد»؛ قیامی که ملیگراها و تودهایها در آن هیچ سهمی نداشتند
۱۵ خرداد اقدامی علیه دستگاه حکومتی پهلوی دوم بود اما ملیگرایان و تودهایها آن را ارتجاعی نامیدند و جبهه تقابل خود را از شاه و حکومت او به سمت جریانات مذهبی نیز کشاندند. چرا این جریانات خط مشی مذهبیون را در مبارزه نمیپذیرفتند؟
به گزارش خبرگزاری تسنیم، قیام 15 خرداد یک جنبش عمومی مذهبی به رهبریت روحانیت شیعه علیه رژیم پهلوی و به حمایت از اسلام بود. این حرکت صددرصد به نیروهای اسلامی تعلق داشت و هیچ گروه و دسته ملی و غیرمذهبی مدعی سهم خواهی از حوادث این روز نیست.
در واقع بررسی این قیام نشان دهنده ریشههای مذهبی و معنوی آن و خودجوش و مردمی بودنش میباشد. به طوری که بسیاری از گروههای سیاسی غیرمذهبی از وقوع چنین قیامی در پشتیبانی از روحانیت شیعه دچار شگفتزدگی شدند. این مسئله موجب میشود تا این سؤال به اذهان خطور کند که چرا جریانات ملی و توده ای -با وجود اینکه این قیام زمینه ساز سرنگونی رژیم پهلوی را فراهم کرد- از درک اهمیت رویداد 15 خرداد عاجز ماندند.
*آغاز یک نهضت
امام خمینی بعد از برگزاری رفراندوم فرمایشی شاه که تحت عنوان انقلاب شاه و مردم برگزار شده بود، نوروز 42 را عزای عمومی اعلام کردند. مسئله ای که منجر به حمله مزدوران شاه به فیضه گردید. این حمله را علما و گروههای زیادی محکوم کردند. با فرارسیدن محرم این بحران شتاب بیشتری گرفت، آنچنان که رژیم برای کاهش خطر، اعلام کرد که در مجالس عزا رعایت شروطی از جمله عدم سخن گفتن علیه "شاه و اسرائیل" ضرورت دارد. 1
در روز 13 خرداد 1342 مصادف با عاشورا، امام خمینی و چند تن از روحانیون تصمیم به سخنرانی برای مردم در مسجد فیضیه گرفتند. نتیجه این سخنرانی تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی بود. این مسئله موجب شد تا ماموران ساواک امام را نیمه شب 15 خرداد دستگیر و به زندان منتقل کنند. انتشار خبر دستگیری امام خمینی باعث ایجاد موج عظیمی از قیام مردمی بر علیه شاه در کشور گردید. قیام 15 خرداد سه روز تمام طول کشید، صدها کشته برجای گذاشت و نه تنها تهران و قم بلکه اصفهان و شیراز و مشهد و تبریز را نیز لرزاند.2
*واکنش گروههای سیاسی
جبهه ملی بعد از کودتای 28 مرداد 32 به شدت دچار انفعال شده بود. با این حال ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی در اوایل دهه 40 موجب شده بود تا این جبهه بتواند خود را دوباره ساماندهی نموده و در عرصه عمومی فعالیت بکند. با این حال باید در نظر داشت که جبهه ملی حتی پس از فعالیت مجدد در درون خود دچار اختلافات زیادی بود به طوری که این مسئله بر تمام فعالیتهای این جبهه سایه انداخته بود. از جمله این اختلافات چگونگی تعامل با رژیم و همچنین شیوه مبارزه و نحو تعامل با روحانیت میشد. 3
جبهه ملی قبل از قیام 15 خرداد از واکنش درباره لایحه انجمنهای ولایتی خودداری کرد. چرا که تصور میکرد ممکن است همراهی با روحانیت به پایگاههای اجتماعی اش که شامل طبقه متوسط حقوق بگیر و دانشجویان میشد، ضربه بزند. هر چند در این میان اسنادی نیز از ساواک بعد از انقلاب منتشر گردید که حاکی از تایید ضمنی برخی از مواد این لایحه از سوی جبهه ملی دوم است.
از هم گسیختگی در جبهه ملی دوم با گذشت زمان تشدید شد به طوری که در حالی که امام و روحانیت رفراندم فرمایشی شاه را که موسوم به انقلاب شاه و مردم بود تحریم کردند، سران این جبهه تا مدتها در خصوص چگونگی واکنش به آن بحث کرده و در نهایت ترجیح دادند که با شعار «اصلاحات آری دیکاتوری نه» اعلام کنند خواهان احیای مشروطه میباشند. این در حالی است که در همان زمان امام خمینی به صراحت پی برده بود که هدف از این رفراندم تسلط شاه بر جامعه و گسترش دیکتاتوری پهلوی در تمامی ابعاد میباشد. برای همین بدون تعلل با آن مخالفت کردند.4
در آستانه قیام 15 خرداد برخی از رهبران جبهه ملی در زندان بودند و اخبار این قیام را در زندان متوجه شده و به بررسی چگونگی واکنش به آن پرداختند. در نهایت سران جبهه ملی بر سر چگونگی واکنش به این قیام دچار اختلاف شدند به طوری که افراد مذهبی تر مانند بازرگان خواهان محکومیت رژیم شده اما اکثریت جبهه ملی با این مسئله مخالف بوده و معتقد بودند 15 خرداد قیام عوام بوده ویک حرکت کور است.
اسناد ساواک نیز حاکی از عدم مداخله جبهه ملی در قیام 15 خرداد است. در سندی از گزارشهای ساواک آمده است که «مرکز تظاهرات اخیر تهران در چند روز اخیر بیشتر بازار سرچشمه، میدان شاه و میدان اعدام و جنوب شهر بود. دانشجویان و اعضای جبهه ملی هیچ گونه دخالتی نداشتند. تظاهرات اخیر از طرف افراد متعصب مذهبی برپاشده بود.» یکی از اعضای سفارت امریکا نیز روایت میکند که در همان ایام و بعد از ملاقاتی که با مهدوی از رهبران جبهه ملی داشته است مطئمن شده که آنها در قیام 15 خرداد نقشی نداشته اند.5
شمسالدین امیرعلائی از رهبران جبهه ملی در خصوص قیام 15 خرداد گفته بود که هر چند دانشجویان فشار زیادی برای حمایت از آن وارد میکردند و اصرار داشتند که اعضای جبهه به خیابانها بیابند اما به دلیل غیراصولی بودن آن و حضور روحانیون، دخالت ما منطقی و دنیاپسند نبود و اگر ورود پیدا میکردیم نتیجه ای جز کشته شدن دانشجویان و از طرفی ریختن آبروی جبهه ملی نداشت.اما همین موضعگیریهای متضاد و برخلاف جریان مردم باعث شد تا زمینههای فروپاشی جبهه ملی دوم فراهم شود. سرهنگ نجاتی در این خصوص مینویسد: «رهبران جبهه ملی، دو سه روز پس از قیام 15 خرداد، در زندان از حادثه آگاه شدند. بازرگان پیشنهاد کرد شورای عالی جبهه ملی، اعلامیه صادر کند و اعمال رژیم را محکوم نماید. قرار شد مطلبی نوشته و منتشر گردد. بحث درباره تهیه اعلامیه به اختلاف نظر و مشاجره کشید و سرانجام مقدمات فروپاشی جبهه ملی دوم را فراهم ساخت.»6
خلیل ملکی رهبر جریان سوم یک هفته بعد از قیام 15 خرداد ضمن صدور اطلاعیه ای این قیام را تحلیل میکند و ضمن ارتجاعی دانستن آن، دلیل گرایش مردم به روحانیت را در نبود رهبری مصمم در جبهه ملی و در مقابل، وجود آن در نزد روحانیت میبیند.7
*واکنش حزب توده
قیام 15 خرداد در زمانی به وقوع پیوست که شاه تصمیم گرفته بود روابط خود را با شوروی بهبود ببخشد. از آنجا که همواره موضعگیریهای حزب توده تابعی از مواضع شوروی بود، این مسئله موجب شد حزب توده به دستور شوروی مواضع ملایم تری نسبت به شاه داشته باشد. از این رو در آستانه قیام 15 خرداد این حزب چهره خوبی در بین مردم و مبارزان سیاسی نداشت.
با توجه به موارد اشاره شده در زمان 15 خرداد و وقایع زمینه ساز آن تمامی واکنشها و بیانیههای سیاسی حزب توده با هماهنگی شوروی و در راستای تامین سیاست این کشور صادر میشد. به عنوان مثال در زمان روی کار آمدن امینی به دلیل نزدیکی او به امریکا دستور حمله به شخصیت وی توسط شوروی صادر شد و حزب توده نیز به اجرای این سیاست پرداخت.8
با این حال واکنش حزب توده در خصوص انقلاب شاه و مردم و همچنین لایجه ایالتی و ولایتی دوپهلو بوده است. به طوری که هم از شاه حمایت و هم انتقاد میکرد. به عنوان مثال آنها اصلاحات ارضی را راهی برای گذر ایران از مرحله فئودالیسم به سرمایه داری دانسته و این را در راستای تامین منافع آمریکا عنوان میکردند. با این حال حزب توده در نشریات خود بعضا اصلاحات صورت گرفته را عقب نشینی و امتیاز دهی به مردم به منظور جلوگیری از قیامهای مردمی در این کشور عنوان میکردند.9
در مجموع نزدیکی شوروی به شاه و افزایش مراودات تجاری با این کشور موجب شد تا حزب توده در زمان قیام 15 خرداد نه تنها این قیام را تایید نکند بلکه آن را محکوم و ارتجاعی بخواند. از این رو این حزب در نشریات خود در زمان قیام 15 خرداد آن را حرکتی از سوی زمین داران و مرتجعان در ایران خوانده و قیام آنها را بی فایده و کور خطاب کرد. بیژن جزنی از اعضای حزب توده در زمان قیام 15 خرداد خودش تاکید میکند که در این زمان به دلیل اینکه تابع شوروی بودند از درک واقعیت این قیام عاجز ماندند.10
در مجموع حزب توده ضمن تایید اصلاحات ارضی و «انقلاب از بالا»ی شاه، قیام مردم در روز 15 خرداد را «کوشش محافل ارتجاعی در جهت مخالفت با اصلاحات ارضی و آزادی زنان» دانست و آن را محکوم نمود. ماهنامه مردم (ارگان تئوریک حزب توده) نیز در تیر ماه 1342 نوشت: «در اینکه محافل ارتجاعی کوشیدهاند در ایام عزاداری از احساسات مذهبی عدهای سوء استفاده کرده، گروهی از افراد عقب افتاده و متعصب را به اعمال و رفتاری جاهلانه، ضد ترقی و برخلاف انسانیت برانگیزند و حتی شعارهایی علیه اصلاحات ارضی و آزادی [زنان] در میان تظاهرات مردم پخش نمایند، شکی نیست».11
*نتیجهگیری
ریشه چرایی درک نکردن قیام 15 خرداد توسط جریانات ملی گرا و توده را میتوان از کودتای 28 مرداد جست. درست در این زمان بود که ملی گراها بدون توجه به هشدار روحانیت در خصوص تحرکات شاه و با خوش بینی به آمریکا سعی میکردند تا مسئله نفت را حل کنند که در نهایت کودتای 28 مرداد به عمر سیاسی آنها پایان داد. حزب ملی در اوایل دهه 40 نیز بازهم بدون توجه به سابقه تاریخی و با دلخوش کردن به فضای باز سیاسی تحمیل شده از سوی آمریکا، به دنبال اصلاحات در ایران بودند که این بار هم این دچار همان سرنوشت شده و از فضای سیاسی حذف شدند.
حزب توده نیز از همان ابتدا، با شهرت وابستگی به شوروی در بین مردم، به عنوان حزبی که به جای منافع ملی به دنبال تامین منافع شوروی است شناخته شد. از همین رو چندان جای شگفتی ندارد که این حزب درجریان 15 خرداد نیز به جای حمایت از قیام مردمی به دنبال تامین منافع شوروی و تقویت مواضع آن کشور در ایران باشد. در مجموع میتوان اتکا به بیگانگان و کم توجهی به فضای داخلی و فرهنگ مردمی را از عواملی دانست که باعث شد آنها در خصوص قیام 15 خرداد مواضع منفعلانهای بگیرند.
*موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
انتهای پیام/