فریمان: در تاکسی شنیدم پرچمدار ایران شدهام/ این موضوع فقط یک مانور تبلیغاتی بود/ من سدشکنم!
نخستین بانوی المپیکی ایران بعد از انقلاب اسلامی و پرچمدار کاروان ایران در المپیک ۱۹۹۶ آتلانتا، در گفتوگو با تسنیم بیپرده در خصوص مسائل آن زمان صحبت کرد.
به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم، میگوید سد شکن است، میگوید او بود که راه را باز کرد تا بانوان ورزشکار ایران بتوانند امروز با صلابت در میادین بینالمللی حاضر شوند و برای کشورمان افتخار آفرینی کنند. میگوید او و امثال او سختی زیادی کشیدهاند که ورزش بانوان به جایگاه کنونی برسد، میگوید فقط جنبه تبلیغاتی داشته است و ...
او، لیدا فریمان است؛ نخستین ورزشکار زنی که پس از انقلاب در المپیک حاضر شد. او نخستین پرچمدار زن ایران در تاریخ المپیک است. تیراندازی که امروز از خانهاش، همان ورزش مورد علاقهاش، همان که در آن مدالهای متعددی کسب کرده، همان که عاشقش بود، خیلی دور است. او امروز به جای حضور در سالنهای تیراندازی، کارهای گرافیکی انجام میدهد.
به سراغ لیدا فریمان رفتیم تا ناگفتههایش را از چگونگی حضورش در المپیک 1996 آتلانتا را بگوید. گفتوگوی تسنیم با فریمان در زیر میخوانید.
تسنیم: از همان ابتدای کار شروع کنیم، چه اتفاقی رخ داد که المپیکی شدید؟
در بازیهای آسیایی 1994 هیروشیمای ژاپن، دقیقا 2 سال پیش از المپیک 1996 آتلانتا بود که من و «لیلا تقیپور» هر دو از تبریز موفق شدیم رکوردی بالاتر از حداقل ورودی المپیک را کسب کنیم. تا آن تاریخ این رکورد توسط تیراندازان ایرانی بدست نیامده بود و با استفاده از تنها «وایلد کارت» یا همان سهمیه اهدایی، قادر به حضور در المپیک آتلانتا میشدیم.
تسنیم: بعد از بازیهای آسیایی از حضور در تیم ملی محروم شدید، دلیل این موضوع چه بود؟
من و «لیلا تقیپور» هر دو با انجمن تیراندازی بانوان دچار مشکل شده بودیم و همین مشکلات باعث محرومیت هر دوی ما از تیم ملی شد.
تسنیم: انجمن تیراندازی؟
در آن مقطع زمانی تمامی رشتههای ورزشی بانوان زیر نظر معاونت بانوان سازمان تربیت بدنی وقت قرار داشتند که ریاست آن هم بر عهده خانم طاهریان بود. خانم فرهادیزاد هم مسئولیت انجمن تیراندازی بانوان را بر عهده داشت.
تسنیم: دلیل اختلاف شما با انجمن چه بود؟
حقیقت این است که ما مشکلی با انجمن نداشتیم بلکه محدودیتهای اعمال شده سبب بروز مشکل میشد. به طور مثال در دهکده بازیهای آسیایی ورزشکاران هر زمان که بخواهند میتوانند از رستوران 24 ساعته استفاده کنند. میتوانند از برنامههای خوب و فرهنگی بهرهمند شوند اما ما قادر نبودیم به اختیار خود حتی از اتاقمان بیرون برویم. این موضوع محدودیتهای زیادی برای ما ایجاد میکرد. شاید من و تقیپور با توجه به روحیه آزادی طلبمان باعث ناخرسندی خانم فرهادیزاد میشدیم که البته هماکنون او را درک میکنم؛ چرا که قطعا وی هم تحت فشار زیادی از مقامات بالادستی خود بود و به همین دلیل چنین برخوردی با ما داشت.
از موارد دیگر اختلاف ما در بازیهای آسیایی این بود که قرار نبود کاروان کشورمان در مراسم اختتامیه شرکت کند. به همین دلیل تصیم گرفته شد کاروان را برای بازدید به یک جزیره ببرند. در مسیر جزیره، «لونا پارک» قرار داشت و گفتیم چقدر این پارک زیباست و ای کاش بتوانیم در برگشت از آن دیدن کنیم. این موضوع را با فرهادیزاد در میان گذاشتیم. وی گفت که اجازه دهید این موضوع را با آقای «پهلوان» که سرپرست کاروان کشورمان در این بازیها بود، در میان بگذارم. پس از اینکه از جزیره بازدید کردیم، به صورت اتفاقی آقای «پهلوان» که اتفاقا انسانی بسیار شریف و با شخصیت بود را دیدیم. به او گفتیم آیا امکان دارد از «لونا پارک» بازدیدی داشته باشیم که وی در کمال احترام به ما گفت تعدادی از اتوبوسها رفتهاند و امکان هماهنگی با آنها وجود ندارد؛ همین موضوع مشکلاتی را ایجاد میکند که ما هم پذیرفتیم و به «ون» مخصوص بانوان رفتیم. خانم فرهادیزاد که این صحنه را از دور دیده بود، بسیار عصبانی شد و پس از اینکه سوار «ون» شدیم، شروع به داد و فریاد بر سر ما کرد. او میگفت شما حق مطرح کردن چیزی را با آقای پهلوان نداشتید. سر همین موضوع چندین دقیقه با هم چالش داشتیم. اجازه بدهید موارد دیگری هم به شما بگویم.
تسنیم: بفرمایید.
روز قبل از مسابقهام در بازیهای آسیایی هیروشیما، تمرینی سبک را انجام دادیم تا برای رقابت فردا آماده باشیم. همه میدانند که روز قبل از مسابقه یک تمرین سبک صرفا جهت کسب اعتماد از شرایط و آمادگی برای مسابقه کافی است و ما هم همین کار را کردیم اما خبر رسید که خانم فرهادیزاد گفته تمرین را ادامه بدهید و در خط آتش بمانید چرا که قرار است از تلویزیون ژاپن برای تهیه گزارش بیایند. ما هم پذیرفتیم. نزدیک به دو ساعت از این موضوع گذشت اما خبری از تصویربرداران ژاپنی نشد. من خسته شده بودم و میدانستم که ادامه تمرین سبب تخلیه انرژی و حساسیت بیشتر برای روز مسابقه خواهد شد. به همین سبب از خط بیرون آمدم اما هنوز لباس تیراندازی به تن داشتم که تیم رسانهای ژاپن وارد سالن شد. وقتی خانم فرهادیزاد دید که من در خط نیستم؛ باز هم داد و بیداد کرد که چرا از خط بیرون آمدهای. شوکه شده بودم و به او گفتم من فردا مسابقه دارم و از سرپا ایستادن خسته شدم. گفتم نتیجه مسابقه من اهمیت دارد یا فیلمبرداری؟ با ناراحتی و افسوس عمیقی سالن را ترک کردم و روحیهام کاملا تضعیف شد. حقیقت این بود که حضور ورزشکاران زن در آن زمان، صرفا جنبه تبلیغاتی داشت، نه چیز دیگر. بنابراین با ما رفتار حرفهای نمیشد. صرفا یک تابلو از بانوان محجبه بودیم. تمامی این اتفاقات در حالی افتاد که من در اوج آمادگی بودم و همه چیز برای کسب مدال بازیهای آسیایی مهیا بود اما...
تسنیم: اما چه؟
مربی چینی تیم ملی گفته بود که لیدا، تیرهای خوبی میزند و با رکوردی که دارد، میتواند بر روی سکو قرار بگیرد. فردای آن روز، نفر اول 391 را ثبت کرد و قهرمان شد. این اتفاق در حالی رقم خورد که رکورد تمرینی من هم همین عدد بود. به هر حال با خستگی و روحیه نامناسب در روز مسابقه حاضر شدم و نتوانستم روی سکو بروم اما من و تقیپور هر دوحد نصاب حضور در المپیک با وایلدکارت را کسب کردیم. در پایان بازیها و وقتی به کشور برگشتیم هر دوی ما را محروم کردند.
تسنیم: چند وقت محروم بودید؟
تقریبا تا یک ماه مانده به آغاز المپیک این محرومیت ادامه داشت. یک ماه مانده به آغاز این بازیها مجددا از هر دوی ما جهت حضور در تیم ملی تیراندازی دعوت شد. من به اردو برگشتم اما تقیپور که به شدت از مسائل پیش آمده ناراحت بود به اردو نیامد.
تسنیم: چرا یک ماه مانده به المپیک شما را به تیم ملی دعوت کردند؟
در مدت زمانی که ما محروم بودیم، ورزشکاران را به مسابقات مختلف اعزام کردند اما کسی نتوانست رکوردهای ورودی المپیک را کسب کند به همین دلیل دوباره از ما دعوت شد. در واقع مجبور به دعوت ما شدند. در همان یک ماه مانده به آغاز بازیهای المپیک، تنها و بدون مربی تمرین میکردم. جالب اینجاست که بازهم مشکلات بسیار زیادی پیش رویم وجود داشت.
تسنیم: چه مشکلاتی؟
خانم فرهادیزاد، کارمند وزارت آموزش و پرورش بود. وی که در آن مقطع زمانی همچنان مسئولیت تیراندازی بانوان را بر عهده داشت، نتوانسته بود مجوزهای لازم برای خروج از کشور را اخذ کند. به همین دلیل اعزام من در هالهای از ابهام قرار داشت. کاملا از اعزام ناامید شده بودم و میدانستم دیگر به المپیک نمیروم.
تسنیم: چه اتفاقی رخ داد که اعزام شدید؟
قرار بود ساعت 3 بامداد کاروان کشورمان به آتلانتا پرواز کند. ساعت 23 روز قبل یعنی تنها 4 ساعت مانده به پرواز خانم فرهادیزاد با من تماس گرفت و گفت وسایلت را جمع کن و به فرودگاه بیا که به المپیک میرویم.
تسنیم: کمی عجیب به نظر میرسد. شما پرچمدار کاروان ایران بودید و نام شما برای این موضوع اعلام شده بود؛ چگونه میشود که اینگونه اعزام شوید؟
آنقدرها هم که فکر میکنید، عجیب نیست. در آن زمان ما را به حساب نمیآوردند. در تاکسی بودم که از رادیو شنیدم به عنوان پرچمدار کاروان ایران انتخاب شدهام.
تسنیم: واقعا؟ یعنی با خود شما در این مورد صحبت نکردند؟
هیچ چیزی به من نگفته بودند. اصلا در جریان هیچ چیزی قرار نمیگرفتم و فقط تمرین میکردم.
تسنیم: وقتی نام خودتان را رادیو شنیدید، چه احساسی داشتید؟
هیجان زده شدم اما نتوانستم آن را نشان بدهم. اول فکر میکردم اشتباه شده است ولی دیدم درست است. فقط یک لیدا فریمان تیرانداز در ایران وجود دارد. به خانوادهام این موضوع را اطلاع دادم آنها از این بابت شادمان بودند ولی چون هنوز اعزامم قطعی نبود، احساس خاصی نسبت به این اتفاق نداشتم. این موضوع تقریبا یکی دو هفته مانده به اعزام کاروان ایران به المپیک مطرح شد.
تسنیم: از فضای رسانهای آن زمان صحبت کنید، رسانهها چگونه با این موضوع برخورد کردند؟
حقیقت این است که به این موضوع پرداخته شد، اما خیلی کم. هنوز جامعه به بلوغ فکری برای پذیرش فعالیتهای ورزشی بینالمللی بانوان نرسیده بود. بعد از المپیک و بازتاب گسترده جهانی از حضور زن محجبه ایران در المپیک، رسانههای ایران تازه متوجه شدند که چه شده است و به آن پرداختند. حتی در صفحه نخست تعدادی از روزنامهها عکس پرچمداری من درج شد.
تسنیم: بالاخره عازم آتلانتا شدید. از رژه و مراسم افتتاحیه صحبت کنید.
اختلاف زمانی ایران و آتلانتا 12 ساعت بود. شب و روز ما با آنها کاملا فرق داشت. برای تطابق زمانی و هماهنگی ساعت بدن با این اختلاف، حداقل به دو هفته زمان نیاز است. این در حالی بود که ما تنها دو روز مانده به آغاز مسابقات وارد دهکده بازیها شدیم. بدنم در این دو، سه روز نتوانست به شرایط تطبیق برسد. یک روز پیش از آغاز مراسم افتتاحیه، یک جلسه توجیهی برای پرچمداران کاروانها برگزار شد که من اصلا از این موضوع خبر نداشتم و کسی هم به من نگفت باید در این جلسه شرکت کنم. تاکید و البته باور دارم که اصلا حضورم برای هیچکس اهمیتی نداشت و فقط شرکت من در این المپیک یک مانور تبلیغاتی در راستای حضور بانوان محجبه بود. با دلیل و منطق این موضوع را به شما ثابت میکنم.
تسنیم: دلیل شما چیست؟
اگر نتیجه برای کسی مهم بود اصلا نباید در مراسم افتتاحیه شرکت میکردم چرا که فردای این مراسم باید به مصاف حریفان میرفتم. مراسم افتتاحیه تا ساعت 3 بامداد طول کشید و من ساعت 6 صبح عازم سالن تیراندازی شدم. فقط 3 ساعت فرصت استراحت داشتم. یکی دیگر از مسائل و مشکلات مراسم افتتاحیه برای من، لباس سفیدم بود. جای نشستن وجود نداشت و زمین هم کثیف بود. اگر روی زمین مینشستم، لباس کثیف میشد که این اصلا برای کاروان موضوع خوبی نبود.
تسنیم: گویا یک حادثه هم برای شما در زمان رژه رخ داد.
بله همین طور است. همانطور که گفتم در جلسه توجیهی پرچمداران شرکت نکردم و نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم. قبل از اینکه وارد ورزشگاه شویم، باید از یک راهروی تقریبا تاریک عبور میکردیم تا به زمین افتتاحیه برسیم. برای اینکه کاروانها با هیجان وارد محوطه شوند، یک مسافت را باید میدویدند. پرچم در دستان من بود و شروع به دویدن کردم؛ آن سالن کمی خیس و کفشهای کلاسیکی هم پایم بود. در حال دویدن بودم که ناگهان سر خوردم، اما به سختی تعادل خودم را حفظ کردم و زمین نخوردم. یک لحظه پشت سرم را نگاه کردم و دیدم که تمام اعضای رژه رونده، شوکه شدهاند. واقعا شانس آوردم که زمین نخوردم چون زمین کثیف و خیس بود و لباس تن من هم سفید. خیلی بد میشد که خدا را شکر به خیر گذشت. اتفاق دیگری هم بعد از این سر خوردن رخ داد. با حجاب کامل وارد محل رژه شدم. وقتی حاضران در ورزشگاه یک زن محجبه را دیدند، لحظهای سکوت کردند. سپس به یکباره شروع به تشویق کردند که این هم جالب بود.
تسنیم: شرایط در روز مسابقه چگونه بود؟
بدون مربی، خسته، با چشمهایی پف کرده و با استرس زیاد وارد سالن شدم. همانطور که گفتم فقط 3 ساعت خوابیده بودم. استرس داشتم و پاهایم از فرط خستگی میلرزید. با تمام وجود نیاز داشتم با کسی صحبت کنم اما فقط یک نفر پشت سر من بود که میتوانستم با او صحبت کنم. فکر میکنید آن فرد چه کسی بود؟
تسنیم: خانم فرهادیزاد؟
دقیقا. در اوج استرس و خستگی باید با فردی صحبت کنم که تمام این سالها با من مشکل داشته است. از خط آتش بیرون آمدم و به او گفتم که از کارم رضایت ندارم و نمیدانم باید چه کار کنم تا وضعیتم بهتر شود. او در جواب به من گفت که عیبی ندارد همینطور خوب است و ادامه بده!
تسنیم: در نهایت هم که بین 49 ورزشکار چهلوششم شدید.
بله اما میتوانست خیلی بهتر از این باشد. از نتیجه کسب شده اصلا رضایت نداشتم.
تسنیم: فضا بعد از مسابقه چگونه بود؟ در دهکده مسابقات چه شرایطی داشتید؟
تنها ورزشکار محجبه در المپیک آن هم برای اولین بار، من بودم و تمام نگاهها به من معطوف بود. این موضوع اذیتم میکرد. همه طوری نگاهم میکردند؛ تمرکزم را از دست داده بودم. خیلی از رسانهها و خبرنگاران سراغم میآمدند و با من مصاحبه میکردند. یکی از مصاحبهها بسیار عجیب بود.
تسنیم: مگر چه اتفاقی در آن مصاحبه رخ داد؟
یک خبرنگار اسپانیایی پیش ما آمد و پس از سوالات متعدد، سوال نامربوطی از من پرسید. او گفت که آیا تو «دوست پسر» داری؟ درست زمانی که این سوال از من پرسیده شده، خانم فرهادیزاد که کنارم ایستاده بود، به یک باره محل را ترک کرد. من هاج و واج مانده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم و در خصوص رفتار او چه واکنشی نشان بدهم. به آن خبرنگار پاسخ دادم خیر چنین چیزی نیست و من دوست پسر ندارم. سپس به آنها گفتم که گویا مشکلی پیش آمده و من باید بروم. آنها هم تشکر کردند و رفتند.
پس از آن نزد فرهادیزاد رفتم و او باز هم مانند گذشته رفتار کرد و گفت چرا به مصاحبه ادامه دادی و چرا با من نیامدی؟ گفتم این افراد هر رفتاری که از ما میبینند به فرهنگ و آداب کشور ما نسبت میدهند و قضاوتمان میکنند. نمیشد به خاطر یک سوال مصاحبه را ناقص گذاشت و فرار کرد. این کار درستی نبود اما او حرفهای خودش را میزد و من هم چارهای جز فرو رفتن در لاک تنهایی خودم نداشتم . حوصله بحث و مشاجره هم نداشتم. در بدترین شرایط ممکن اعزام شده بودم و نمیخواستم شرایط را برای خودم سختتر کنم. او هم دیگر مرا شناخته بود و میدانست پشت این سکوت حرفهای بسیاری دارم. او هم ترجیح داد زیاد ادامه ندهد چرا که هنوز روزهای نخست اقامتمان بود و باید چند روز با یکدیگر مدارا میکردیم. روزها گذشت و دو روز پس از اتمام مسابقه به ایران برگشتیم.
تسنیم: زمانی که پرچمدار کاروان ایران شدید، برخی از ائمه جمعه به این موضوع اعتراض کردند...
آنها از لباسم ایراد گرفتند و به اینکه چرا یک زن پرچمدار کاروان ایران است، معترض بودند. البته در آن زمان هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور بود و فرزند ایشان یعنی فائزه هاشمی در این موضوع که من پرچمدار کاروان ایران در المپیک باشم نقش و نظر مثبتی داشت. البته فکر میکنم شخص رئیس جمهور وقت هم از این بابت راضی بود. به هر حال این یک حرکت سیاسی بود.
تسنیم: گویا صحبتی در مورد اینکه عاشق رشته و تفنگتان هستید و آن را بیش از همه چیز دوست دارید هم کرده بودید که این صحبتها حواشی زیادی را برای شما به وجود آورد.
بله اما این صحبت عشق و عاشقی به بازیهای آسیایی هیروشیما بازمیگردد. فراموش کرده بودم، این موضوع هم یکی از موارد مشکل آفرین برای من بود. دکتر عشایری به عنوان روانشناس، کاروان ایران را در بازیهای آسیایی هیروشیما همراهی میکرد. او یک جلسه با تیراندازان ایران در بازیهای آسیایی داشت و به ما گفت که یک ورزشکار باید عاشق رشتهاش باشد. اگر عاشق باشد سختیها برایش قابل تحمل و آسان خواهد بود.
دکتر عشایری آذری زبان بود و از آنجایی که زبان مادری من هم آذری است، با زبان ترکی با یکدیگر صحبت کردیم. خیلی طبیعی است او ترکی صحبت میکرد و ما هم ترکی با او صحبت میکردیم. خانم فرهادیزاد به دلیل اینکه ترکی متوجه نمیشد از این بابت بسیار ناراحت شده بود. او از صحبتهای ما با دکتر عشایری فقط حرف عاشقی را فهمیده بود و این موضوع را به ایران انعکاس داد. صحبت ما در خصوص عشق و عاشقی با رشته ورزشی خود بود اما او مسائل را به نوع دیگری به ایران انتقال داد. وقتی که ما را محروم کردند، پیش فائقی، معاون وقت سازمان تربیت بدنی رفتیم. او واقعا مدیر خوبی بود و همیشه به حرفهای ما گوش میکرد. به او گفتیم فرهادیزاد که ترکی بلد نیست، چگونه فهمیده است ما در مورد چه چیزی حرف میزدیم؟ به او گفتیم بر فرض محال که ما در مورد مسائل عشق و عاشقی صحبت کرده باشیم، چه اشکالی دارد؟ مگر او روان شناس نبوده است؟ ما هم در خصوص مسائل روحی-روانی صحبت کردهایم، پس چرا باید محروم شویم؟ فائقی حق را به ما داد و گفت با فرهادیزاد صحبت میکنم. همین موضوع و صحبت با فائقی باعث شد ما به تیم ملی برگردیم.
تسنیم: بعد از المپیک هم گویا دچار حواشی عجیبی شدید.
در تهران دوستی مسیحی داشتم. همیشه کنجکاو بودم که مراسم مسیحیان را در کلیسا از نزدیک ببینم. این امکان وجود نداشت تا اینکه دوستم شرایطی را برایم فراهم کرد که بتوانم به کلیسا بروم و شاهد مراسم آنها باشم. به کلیسا رفتم و به حکم ادب از دور شاهد مراسم آنها بودم. در پایان هم خداحافظی کردم و از آنجا خارج شدم. پس از دو هفته حراست سازمان تربیت بدنی احضارم کرد. در جلسهای که طاهریان معاون بانوان سازمان تربیت بدنی و فرهادیزاد حضور داشتند از من سوال کردند که چرا به المپیک رفتی؟ چرا پرچمدار شدی؟ چه کسانی باعث حضور شما در المپیک و پرچمداری شما شدند؟ و سوالات دیگر. احساس کردم اتفاقی رخ داده است.
مسئولان حراست پس از این سوالات از من پرسیدند که آیا تا به حال به کلیسا رفتهام؟ متوجه شدم که موضوع از کجا نشات میگیرد و من هم خیلی صادقانه به تمامی سوالات آنها پاسخ دادم. آنها فکر میکردند که پشت این مسائل، چیزی هست و من قصد کردهام دینم را تغییر بدهم و مسیحی شوم. در پایان آن جلسه به من گفتند اگر یک بار دیگر به کلیسا بروی عواقب بدی در انتظارت خواهد بود. از من تعهد هم گرفتند. گفتند از این به بعد هر کاری بخواهی انجام بدهی باید با ما هماهنگ کنی. همچنین یادآور شدند که ما باید بدانیم با چه کسی ازدواج میکنی و در خصوص این جلسه هم نباید با هیچ فردی صحبت کنی اما از آنجاییکه من کسی نیستم که از حقوق انسانی خود به راحتی بگذرم، بدون توجه به صحبتهای انجام شده بر حسب ضرورت مسائل را بازگو کردم و هرگز از امور زندگی خود آنها را مطلع نکردم.
تسنیم: چرا چنین کاری را کردید؟
موضوع خیلی برایم مضحک و عجیب بود. در آن جلسه به من گفتند در یک سایت اتریشی نام شما به عنوان ورزشکار شاخصی که قصد تغییر دینش را دارد، درج شده است. پس از آن مشکلات من مضاعف شد.
تسنیم: مگر چه اتفاقی رخ داد؟
آنقدر خانم فرهادیزاد و خانم طاهریان تحت فشار بودند که در مراسم تجلیل از قهرمانان و ورزشکاران راه یافته به المپیک مرا دعوت نکردند. هیچ تجلیلی از من صورت نگرفت. به جای من خانم هاشمی، صرفا به عنوان نمونه اخلاق معرفی و مورد تجلیل قرار گرفت. در آن مراسم حضور داشتم و از روی سکوها نظارهگر برنامه بودم و دیدم که فائقی بعد از مشاهده لیست ورزشکاران بانوان، با تعجب سوال کرد، پس نام فریمان کجاست؟ نمیدانم خانم طاهریان و خانم فرهادیزاد چه گفتند اما فائقی به آنها گفت نمیدانم به شما که در روز روشن و مقابل چشمان ما حقخوری میکنید، چه بگویم. از آن روز به بعد دیگر از تیراندازی زده شدم و خیلی جسته گریخته ورزش را ادامه دادم.
تسنیم: موضوع کمپ آلمان چه بود و چه اتفاقی رخ داد که شما به المپیک سیدنی نرفتید؟
بعد از المپیک آتلانتا تا مدتها بهترین تیرانداز ایران بودم به طوری که موفق به کسب بورسیه ورزشی از طرف کمیته بینالمللی المپیک شدم. این موضوع تنها برای سه ورزشکار ایران پیش از بازیهای المپیک سیدنی در نظر گرفته شده بود. قرار شد این سه ورزشکار به کشورهای صاحب سبک رشتههای مربوط به خود بروند. عباس صمیمی در پرتاب دیسک، هادی ساعی در تکواندو و من هم در تیراندازی سه ورزشکار بورسیه شده بودیم. این بورسیهها هیچ هزینهای برای کشور نداشت. هادی ساعی اعلام کرد که ترجیح میدهد در ایران به تمریناتش ادامه دهد. صمیمی رفت و من هم به آلمان سفر کردم. سه ماه در این کشور تمرین میکردم و به خاطر مشکل روادید به ایران برگشتم. مجددا برای 5 ماه به این کشور سفر کردم. پس از 5 ماه به بهانه حضور در یک رقابت من را به ایران برگرداندند و بعد از آن با حضور مجددم در این اردو مخالفت کردند. در آن زمان منیژه کاظمی نیز موفق شد حدنصاب ورودی المپیک را کسب کند و آن زمان بود که دستشان باز شد و به راحتی از کنار نام من عبور کردند. تمام تلاششان این بود که لیدا فریمان نباشد و سرانجام هم موفق شدند.
تسنیم: و حرف پایانی؟
فشارهای موجود حقوق طبیعی ما را به راحتی زیر سوال میبرد و مسئولان ما ملزم به اطاعت و اعمال فشار بودند. تنها با تکیه بر استعداد و تلاشم برای دستیابی به آنچه مستحق آن بودم، میجنگیدم. لیدا فریمان یک سد شکن بود. راه را باز کرد. با وجود اینکه اهداف بزرگ ورزشیام در سایه کجاندیشیها تحقق نیافت اما خوشحالم که بخاطر پایداریم، راه را برای بانوان باز کردم. خوشحالم که امروز بانوان را با این قدرت در میادین میبینم. با وجود همه مشکلات به وجود آمده و تجربههای تلخ ، جا دارد از مدیران و مسئولان آن دوره که زمینه را برای آغاز فعالیتهای ورزشی بانوان مساعد کردند و یقینا آنها نیز با همه اشتباهات و خطاهایی که رقم میخورد نیتی جز احقاق حقوق بانوان نداشتند، تشکر کنم چرا که آغاز هر راهی با مشکلاتی همراه است.
گفتوگو از حامد عبدالملکی
انتهای پیام/