بوکاچیو، چرمشیر و یک پاتک دراماتیک
سید جواد روشن به سراغ متنی از محمد چرمشیر رفته است که چندان با آثار این نویسنده شباهت ندارد؛ اما میتوان در آن رگههایی از تمایلات او را یافت.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم
برای مخاطبان امروزی تئاتر محمد چرمشیر یکی از رأسهای تئاتر مدرن شناخته میشود. چرمشیر در کارهای اخیرش بیشتر به سراغ اقتباس از متون شناخته شده رفته است و از دل آنها، داستانی با روایت مدرن، تودرتو، کولاژگونه و اغلب در گریز از ساختارهای وحدتمحور به نگارش درآورده است. متونی که چرمشیر به نگارش درآورده است به نظر میرسد برای اجرا نوشته شدهاند. خواندنی نیستند. حتی گوشنواز نیستند. دیالوگهای شاخصی ندارند. بیشتر روی حرکت تمرکز دارد و این باعث میشود که چرمشیر را مانند نادری یا بیضایی نبینیم.
اما این روزها در تالار سنگلج نمایشی روی صحنه است که ساختارهای ذهنی مخاطب این روزهای چرمشیر را درگیر یک سوال میکند. آیا چرمشیر نویسنده متون نمایش ایرانی است؟ آیا او توانایی نگارش متنی برای کمدی ایرانی، با آن ریتم تند و شخصیتهای ناهمگنش را دارد؟
گویا پاسخ این سوال آری است. «شش و بش» نمایشی است با وفاداری نسبت به قواعد نمایش ایرانی. دو همسایه بر سر یک ملک با یکدیگر درگیرند و در مقابل فرزندانشان دل به یکدیگر میبندند. در میان کشمکش و عاشقی، همه چیز به یک آشوب منجر میشود. جای عاشقها مدام عوض میشود و تنها سوءتفاهم است که به جا میماند. چرمشیر نمایشی براساس کمدی اشتباهات نگاشته است، کمدی که در آن افراد مدام به اشتباه گرفته میشوند. برای مثال مرد طلبکار، بدهکار فرض میشود و همین باعث میشود در بستر داستان تا انتها درگیر باشد. یا آنکه داروغه به جای دزد دستگیر میشود و روندی خارج از عرف و واقعیت خلق میشود.
«شش و بش» از منظری وامدار مولیر است و این وامداری ریشه تاریخی دارد. ورود تئاتر به مفهوم غربی با کمدیهای مولیری، ساختاری مستحکم در تئاتر ایرانی پدید آورد. اقتباسهای گوناگون از «خسیس» مولیر توسط نمایشنامهنویسان نخستین تئاتر ایران گواه بر این مسأله است. در این آثار عموماً قهرمان مرد یا زنی است بدطینت که مانع رسیدن زوجهای عاشق میشود. اخلاق ناپسند قهرمان - که در آثار مولیر اصولاً آنتاگونیست است - فضای دراماتیک را به سمت و سویی میبرد که او قدرتش را آرام آرام از دست میدهد تا شخصیتهای سفید (پروتوگانیستها) قدرت را به دست آورند.
لیکن نمایش «شش و بش» و البته متن محمد چرمشیر درگیر چنین فضایی نمیشود. نمایش واجد المانهای دیگری است. در اینجا رقابت میان دو نفر است. عملاً یک قهرمان شاخص - همانند شخصیت هارپاگون در «خسیس» - وجود ندارد. تمام شخصیتها به نحوی کج و معوجند. مدام اشتباه میکنند و خطا کردن بخشی از وجوه تیپیکال آنان است. در واقع هیچ شخصیت عاقلی در اثر وجود ندارد. از همین رو به نظر میرسد که بیشتر با یک کمدیدلآرته مواجهیم تا یک نمایش ایرانی منبعث از تئاتر مولیری. شاخصه اول برای این مدعا شخصیتهای نمایشی هستند که همانند کمدیدلآرته تیپهای ثابت به حساب میآیند. برای مثال شخصیت مرد گاریچی طلبکار یا نوروز نوکر معادلهای ایرانی گونه ایتالیایی هستند.
استفاده از عنصر دراماتیک اشتباه نیز برآمده از کمدیدلآرته است. در نمایش مولیری اشتباه تنها توسط شخصیت مرکزی رخ میدهد. او که خود را زیرک و رند میداند - البته او رند است - مقهور رندی خود میشود، مدام کلک میخورد و در نهایت میبازد. شاید در نمایش «شش و بش» دو شخصیت همسایه چنین واجد این خصیصه باشند؛ ولی آنان در نهایت در ازای دادن چیزی، چیزی نو به دست میآورند و جایگاهشان را از دست نمیدهند. این نوع داستان باز ریشههایی در ادبیات سنتی ایتالیایی دارد.
موضوع دیگری که باعث میشود بارقههای ایتالیای اثر پررنگ شود، استفاده از داستانهایی است که شکل ایرانی حکایات دکامرون بوکاچیو هستند. داستان مردانی که عاشق زنان رند میشوند و در تلاطم رقابت دو مرد، این زن است که نتیجه نهایی را رقم میزند. در «شش و بش» این نقش بین زنها تقسیم میشود و البته زنها وجوه کمیک - و اندکی لودگی - پیدا میکنند. در «شش و بش» زنها با رفتارهایی که از آن با عنوان حیلت النسا یاد میکنیم، مدام مردان داستان را در بستر درام به تحرک وامیدارند و هر از گاهی خود نیز در این بازی پرجنبوجوش مشارکت میکنند. نتیجه آن میشود تمام رویدادهای اشتباه که تا آستانه فاجعه پیش میروند؛ ولی فاجعهای رخ نمیدهد. برای مثال در صحنهای گاری مرد گاریچی که توسط پسر صحاف دزدیده میشود به درختی برمیخورد که احتمالاً دچار خسارتهایی شده است. مرد گاریچی رفتارهای سماجتطلبانه در زنده کردن پولش دارد و نسبت به گاریش حساس است؛ ولی پس از تصادم او واکنشی نسبت به رویداد نشان نمیدهد. شاید هیچ فاجعهای رخ نداده است که او حساس شود و اساساً فاجعهای در کار نیست. همانطور که داروغه کتک خورده به انتقامجویی برنمیآید و در نهایت در دام عمهخانم میافتد.
باید گفت متن چرمشیرف فارغ از کاستیهای دراماتیک همچون پایانبندی سریع و غیرمنطقی و خارج از شخصیتپردازی مطرح، برآمده از کتابخوانی اوست. حال اینکه سید جواد روشن در کارگردانی به چه میزان شناخت از متن رسیده است، سؤالی است که میتواند به درک اثر کمک کند. با این حال، روشن با خیالی راحت به سراغ اجرا رفته است؛ چرا که از یک سو متنی مناسب برای سنگلج در دست داشته و در سوی دیگر سینا ییلاقبیگی را به عنوان طراح دکور در کنار خود دیده است. دکور ییلاقبیگی، همانند آثار اخیر این هنرمند، به شدت در خدمت اثر است. وی با خلق یک دکور متقارن که تنها با اندکی جابهجایی چهار لوکیشن کوچه، نظمیه، بازار و حیاط را تداعی میکند، جهانی توسعه یافته خلق میکند. او به دکور خود شخصیت هم میدهد؛ کما اینکه دهانه خانه و مغازه دو رقیب با توجه به شغلشان یکاندازه نیست. پنجره و در نیز با توجه به متن و البته نمادپردازی برآمده از سنت، تبدیل به یک شخصیت نمایشی ایستا شده است.
نمایش «شش و بش» در کارگردانی وفادار به اجراهای نسبتاً مدرن این گونه نمایشی است - در مقابل آثاری که فتحعلیبیگی یا انصافی روی صحنه میبرند - و از همان روشهای مرسوم بهره میبرد. در کارگردانی سید جواد روشن شق جدیدی دیده نمیشود. صداسازی بازیگران، داشتن یک تیک عصبی یا حرکت بدنی تکراری، داشتن تکهکلام و البته بهره گرفتن از لهجههای مختلف همان چیزی است که در نمایش ایرانی نهادینه شده است. از همین روست که تنها بازی و متن است که در اثر خودنمایی میکند و نقش روشن در اثر فراتر از دیگران نخواهد بود.
=============================
عکس از مهدی قلیپور سلیمانی
انتهای پیام/