مسئله زبان در افغانستان بیش از آنکه فرهنگی باشد، سیاسی است/ دولتها برای «وطن فارسی» برنامهای ندارند/نویسندگی اتباع افغانستان در ایران جرم است
محمدکاظم کاظمی معتقد است، مسئله زبان در افغانستان بیش از آنکه فرهنگی باشد، به یک مقوله سیاسی تبدیل شده و متأسفانه دولت نیز برای آن برنامه مشخصی ندارد. از سوی دیگر، کشورهای فارسیزبان نیز برای پیوند بیشتر، برنامه مشخصی در نظر ندارند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اگر نگاهی به نقشه زبان فارسی در طول تاریخ بیندازیم، با کاهش تدریجی میزان قلمرو این زبان و بهتبع، افراد مسلط به آن طی دو سده اخیر مواجه میشویم؛ امری که سبب شده تا گستره عظیم زبان فارسی از محدوده عراق تا چین، عمدتاً به ایران، مناطقی از تاجیکستان و افغانستان محدود شود. در دنیای امروز که عوامل اقتصادی و سیاسی، بیش از هر زمان دیگری بر زبان و فرهنگ تأثیرگذار است، بیم آن میرود که محدوده زبان فارسی از آنچه امروزه شاهدش هستیم، کوچکتر شده و دایره تنگتری را شامل شود.
این روزها حفظ زبان فارسی و ادامه حیات آن یکی از اصلیترین دغدغههای اهالی فرهنگ در کشورهای فارسیزبان است. در روزگاری که بسیاری از زبانها زیر سایه زبان کشورهای توسعهیافته قرار میگیرند، بیم آن میرود که دیگر زبانها با کممهری مواجه شده و کمکم تغییر کنند؛ در این میان زبان فارسی به عنوان زبان تمدنی بزرگ نیز جدای از این مسئله نیست. میل به انگلیسیدانی در میان مردمان فارسیزبان از یک سو و ورود واژگان بیگانه از سوی دیگر، سبب شده تا نگرانیها از سطح اهالی فرهنگ فراتر رفته و اهل سیاست نیز به آن واکنش نشان دهند. زبان فارسی، این کاخ بلند آوازه پر طمطراق که طی سدههای متمادی از گزند در امان مانده، این روزها به گفته بسیاری از کارشناسان وضعیت مناسبی در میان سخنگویان خود ندارد؛ گویا قند پارسی هم در میان خویش بیگانه است و هم در میان اغیار.
طی سالهای گذشته هر یک از سه کشور فارسیزبان اصلی، ایران، افغانستان و تاجیکستان از وجهی در این رابطه مورد هجوم قرار گرفتهاند. در ایران، نبود ساز و کار مناسب برای تدریس و آموزش این زبان به دانشآموزان فارسیزبان از یک سو و میل به یادگیری زبانهای بیگانه از دوران کودکی و سپس کاربرد بیش از معمول واژگان بیگانه، از جمله دلایلی است که زبان فارسی را در ایران مورد تهدید قرار میدهد. در تاجیکستان و افغانستان نیز وضعیت به همین صورت است و علل متعددی زبان مادری را تهدید میکند. برای بررسی این وضعیت در افغانستان با محمدکاظم کاظمی، شاعر و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به گفتوگو پرداختیم. او معتقد است که زبان فارسی در افغانستان هم از داخل ضربه میبیند و هم علل خارجی حیات آن را تهدید میکند. به گفته او؛ پشتو رقیب فعلی زبان فارسی در افغانستان نیست، بلکه این پشتوگرایان هستند که عرصه را بر دیگر زبانها مانند فارسی تنگ میکنند. او همچنین در بخشی از مصاحبهاش با تسنیم، از عدم توجه مسئولان امر به مسئله زبان فارسی در کشورش انتقاد میکند و میگوید: متأسفانه مسئله زبان در افغانستان بیش از آنکه مسئله فرهنگی تلقی شود، به مسئلهای سیاسی مبدل شده است.
مشروح گفتوگوی تسنیم با کاظمی به این قرار است:
*تسنیم: آقای کاظمی، بحث زبان تنها محدود به زبان فارسی نیست. در حال حاضر با توجه به نفوذ نرم کشورهای توسعهیافته در فرهنگ ملل مختلف و زیر سایه قرار گرفتن زبان و فرهنگ ملتهای در حال توسعه زیر چتر کشورهای پیشرفته، این بیم وجود دارد که بسیاری از این زبانها و فرهنگها دستخوش تغییرات اساسی شود. در این شرایط وضعیت زبان فارسی نیز تاحدودی اینچنین پیشبینی میشود. در حال حاضر در کشورهای فارسیزبان عوامل متعددی زبان فارسی را تهدید میکند؛ به عنوان نمونه در ایران، ورود واژگان بیگانه و میل به انگلیسیدانی و در تاجیکستان تغییر خط میتواند از مصادیق این امر باشد. در افغانستان به عنوان یکی از ارکان اصلی زبان فارسی در دنیا، چه عواملی این زبان را مورد تهدید قرار میدهد؟
در افغانستان تهدیدهای گوناگونی در کار است. هم تهدیدهای داخلی، هم تهدیدهای خارجی. از جنبۀ داخلی، مشکل بزرگ ما دو چیز است؛ نخستین آن ضعف سواد و دانش عمومی است. حقیقت این است که در سالهای جنگ بسیاری از نهادهای آموزشی و ادبی ما صدمه دید یا حتی تعطیل شد. از آن بدتر این که بسیاری از نخبگان ما یا درگذشتند، یا به کشورهای دیگر پناه بردند؛ از این جهت کشور از نظر سرمایۀ علمی بسیار ضعیف شد. به همین سبب نظام آموزشی و رسانههای کشور از نظر بنیۀ انسانی و امکانات مادی آن توانایی را نداشتند که بتوانند برای بالا نگه داشتن سطح دانش مردم تلاش کنند؛ از این رو غلطهای نوشتاری و گفتاری بسیاری در زبان رایج شده که به اصالت و سلامت زبان، صدمههای بسیاری زده است.
عوامل داخلی و خارجی تهدیدکننده زبان فارسی در افغانستان
اما مشکل داخلی دیگر، این است که حاکمیتهای افغانستان در طول این سالها غالباً با فرهنگ و ادب نامهربان بودهاند. ما در طول تاریخ، دولتهایی داشتهایم که بیشتر به قدرت و به ستیزهگری میاندیشیدند تا فرهنگ؛ و باز این حاکمیتها به سبب بافت قومی خاص خود، غالباً با زبان فارسی میانۀ خوبی نداشتند. در تقویت این زبان کمتر کوشیدند و حتی در مواقعی سعی در تخریب و رکود آن داشتند؛ بنابراین اگر هم گاهی کاری برای زبان انجام میشد، برای زبان فارسی نبود و در مواردی در جهت تقویت زبان پشتو و تضعیف زبان فارسی بود.
اما عوامل خارجی را من از دو زاویه نگاه میکنم؛ یکی مواجهۀ وسیع مردم افغانستان با جهان خارج، بعد از سالهای جنگ و اختناق که درهای کشور به سوی جهان بیرون بسته بود. در این سالها مردم افغانستان ناگهان با تمدنهای بیرون و به ویژه فرهنگ و تمدن غربی ارتباط یافتند. البته این ارتباط از عصر مشروطه شروع شده بود و در همان زمان هم اثرات وسیع خود را بر زبان فارسی گذاشته بود؛ ولی به طور خاص در سالهای بعد از طالبان این ارتباط شکل بسیار وسیعتری یافته است. بسیاری از کسانی که در سالهای جنگ به کشورهای اروپایی یا حتی کشورهای همجوار مثل هند و پاکستان رفته بودند، اکنون در حالی به کشور برگشتهاند که با زبانهای بیگانه عادت کردهاند و یا لااقل دیگر آن دلبستگی و تعصب را نسبت به زبان مادری خود ندارند.
تأثیر دانشگاههای خارجی بر کممهری به زبان فارسی
یک جنبۀ دیگر از این عوامل خارجی، خارجیهایی هستند که در این اواخر در افغانستان حضور داشتهاند، مثل نظامیان و مؤسسات غیردولتی خارجی.
در افغانستان اکنون بخش عمدهای از فعالیتهای عمرانی، اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی یا مستقیم در دست خارجیهاست، یا به صورت غیرمستقیم و از طریق مؤسسات غیردولتی (انجیاوها) انجام میشود. این مؤسسات چون وابسته به کشورهای اروپایی و امریکا هستند، زبان انگلیسی در آنها رایج است و حتی زبان داخلی اداری آنها انگلیسی است. طبیعتاً افغانهایی که با این مؤسسات کار میکنند، به تدریج با زبانهای بیگانه خو میگیرند و آنها را خواه ناخواه در سطح جامعه ترویج میکنند. به اینها بیفزایید مؤسسات آموزشی خارجی را که تدریس در آنها با زبانهای بیگانه است و دانشآموختگان آنها گاه با زبان انگلیسی بیشتر از زبان مادری خود عادت دارند. یک نمونهاش مثلاً دانشگاه آمریکاییها در کابل است.
*تسنیم: آموزش به زبان دیگر مانند انگلیسی که در این مؤسسات فرمودید، قانونی است؟ یعنی از سوی دولت هیچ نظارتی بر این قضیه نمیشود؟
من از مقررات و قوانین کشور اطلاع دقیقی ندارم که آیا الزامی به این مؤسسات برای آموزش به فارسی یا انگلیسی وجود دارد یا نه؛ ولی در عمل این مؤسسات چون وابسته به خارجیها هستند و امکاناتشان از آنجا تأمین میشود، آزادی دارند. بگذریم از این که بر فرض دولت بخواهد مانعی ایجاد کند، خوب خود دولت هم تا حدود زیادی وابسته به خارجیهاست.
*تسنیم: امروزه از زبان پشتو به عنوان رقیب زبان فارسی در افغانستان یاد میشود. آیا در حال حاضر این زبان، رقیب اصلی فارسی است یا دیگر زبانها؟
نه، به نظر من هیچگاه پشتو یک رقیب برای زبان فارسی نبوده است. یعنی حاکمیتها بسیار سعی کردند که پشتو را جایگزین فارسی بسازند، ولی در عمل پشتو تأثیر بسیاری بر فارسی نگذاشت و واژگان پشتوی بسیاری به زبان فارسی راه نیافت، مگر یک سلسله اصطلاحات اداری و نظامی.
مشکل امروز زبان فارسی در افغانستان پشتو نیست؛ پشتوگرایی است
به نظر من بیش از این که خود پشتو را عامل تضعیف زبان فارسی بدانیم، باید «پشتوگرایان» را عامل آن بدانیم، یعنی کسانی که با این ذهنیت که باید پشتو بر فارسی برتری داشته باشد، کوشیدند که مانع رشد زبان فارسی شوند.
*تسنیم: شما از نفوذ زبان بیگانه در میان جامعه افغانستان سخن گفتید. این موضوع در کتابهای درسی هم وارد شده است؟ اگر ممکن است مصداقی بفرمایید.
من در سالهای اخیر کتابهای درسی افغانستان را ندیدهام؛ ولی تا جایی که در زمانی که در افغانستان بودیم و با این مسئله سر و کار داشتیم، بسیاری از کتابهای درسی دانشگاهها به ویژه در رشتههای فنی، به زبان انگلیسی بود؛ ولی کتابهای درسی مدارس به شکل مستقیم نه. چون همه مدارس ملزم به استفاده از متون رسمی نظام آموزش کشور هستند؛ ولی طبیعتاً آنها در آنجا درسهای انگلیسی هم اضافه بر سازمان میگذارند. مثلاً من یک مدرسۀ خارجیها را در کابل دیدم که از کلاس اول ابتدایی درس انگلیسی را در برنامه داشت.
تلاش مدارس خارجی در افغانستان برای آموزش زبان انگلیسی از سنین پایین
این را هم بگویم که این قضیه در افغانستان در دید عموم مردم یک تهدید حساب نمیشود، بلکه یک امتیاز به شمار میآید و چه بسا که بعضی از والدین فرزندانشان را به همین دلیل به مدارس خارجی میفرستند که زبان انگلیسی بچهها هم تقویت شود.
وابستگی افغانستان به خارجیها، انگلیسیدانی را تبدیل به امتیاز کرده است
همان طور که قبلاً گفتم، بسیاری از فعالیتهای اقتصادی، فنی و فرهنگی افغانستان در اختیار خارجیهاست. پس برای کسی که زبان انگلیسی بداند، امکان اشتغال بسیار بیشتر است. یعنی زباندانی یک امتیاز مهم به حساب میآید.
*تسنیم: یعنی به نوعی خود خارجیها هم دارند از این آب گل آلود به نفع خودشان ماهی میگیرند؟
آنها تا جایی که بتوانند سعی میکنند که همه مسیرها به سمت خودشان منتهی شود. مثلاً بسیاری از دانشجویان را بورسیه میکنند یا برای سفرهای تحقیقاتی به کشورهایشان میبرند و برمیگردانند.
وابستگی اقتصادی، وابستگی زبانی را در پی داشته است
همین طور از نظر اقتصادی هم سعی میکنند که بیشتر پولی که در افغانستان خرج میکنند، در نهایت به جیب خودشان برگردد. مثلاً اگر وسیلهای برای مؤسساتشان لازم است که خریده شود، سعی میکنند آن را از کشورهای خودشان بخرند. شما تصور کنید مثلاً یک مؤسسۀ آموزشی خارجی که چند میلیون دلار برای تجهیز یک مدرسه اختصاص داده است، حتی میز و صندلی آن مدرسه را از کشور خودش میخرد و میآورد، تا به نوعی آن پول وارد چرخۀ بازار و صنعت خودشان شود، در حالی که همان میز و صندلی را میشود از کابل و از صنعتگران افغانستان هم خرید.
نقش شرکتهای خارجی در تغییر فرهنگ و زبان در افغانستان
به همین ترتیب در حوزۀ فرهنگ هم برنامۀ آنها غالباً همین است که آدمهایی تربیت کنند که در نهایت سررشتهشان به دست آنها باشد؛ یعنی افراد را از هر نظر به خودشان وابسته بسازند. طبیعتاً یکی از این ابزارهای وابستگی، زبان است.
*تسنیم: فکر میکنم یکی از اصلیترین دلایلی که منجر به وضعیت فعلی زبان فارسی در افغانستان شده، نبود نهاد دولتی برای سامان دادن به وضعیت زبان است. شما در این رابطه چطور فکر میکنید؟
بله؛ این مشکل بزرگی است. نه نهاد دولتی خاصی داریم و نه حمایت دولت از دیگر نهادها را شاهدیم. حتی بدتر از آن، دولت در بسیاری از اوقات در مسیر رشد و فراگیرشدن زبان فارسی سنگاندازی میکند. ما بسیار وقتها چالشهای وسیعی بین اهالی زبان فارسی و نهادهای دولتی بر سر فارسیسازی اصطلاحات اداری کشور داشتهایم که مردم و اهل ادب فارسیزبان بر فارسیسازی تأکید داشتهاند، ولی نهادهای دولتی مانع شدهاند.
دولت در مسیر رشد زبان فارسی سنگاندازی میکند/ گسترش زبان بر دوش مردم است
به همین دلیل بار بزرگ حفظ و تقویت زبان فارسی در افغانستان بر دوش مردم افتاده است، آن هم مردمی که در این سالها از دانش و سواد بهرۀ کافی نیافتند. فقط یک عده از فرهنگیان جدی، سختکوش و دلسوز ما هستند که در بعضی رسانهها و نهادی فرهنگی غیردولتی سعی در حفظ و پاسداشت زبان فارسی دارند.
یعنی در افغانستان این کار بیشتر بر عهدۀ اهل قلم است، تا دولتمردان.
*تسنیم: توجیه مسئولان در این رابطه چیست؟ چرا چنین رویکردی دارند؟
خوب آنها در عمل و به صراحت نمیگویند که ما در تضعیف زبان فارسی میکوشیم. ولی توجیهاتی مطرح میکنند که از طرف ما قابل قبول نیست. در واقع بیشتر نوعی زورگویی است. مثلاً در زمانی که قدرت بیشتری داشتهاند، بسیاری از اصطلاحات نظامی و اداری کشور را به پشتو برگرداندهاند. حال که ما فارسیزبانها میگوییم باید برای اینها از معادلهای فارسی استفاده کرد، میگویند چون اینها به اصطلاحات رسمی کشور بدل شده است، نمیشود آنها را عوض کرد.
شما میدانید که در هر کشوری ما یک سلسله اصطلاحات رسمی داریم. مثلاً وقتی میگوییم «بانک» این یک چیز خاص است با یک تعریف ویژه. باز «مؤسسۀ مالی و اعتباری» تعریف خاص خود را دارد. حالا در ایران اگر کسی بیاید و برای این «مؤسسۀ مالی و اعتباری» یک معادل به زبانی دیگر (یا حتی فارسی سره) بسازد، از نظر مراجع رسمی قابل قبول نیست.
حالا در افغانستان در یک زمانی آنها همه این اصطلاحات را پشتو ساختند. در آن زمان نظر مردم را جویا نشدند و این کار را به پشتوانۀ قدرت دولتی کردند. حالا که جوّ رسانهای و فرهنگی کشور بازتر شده و آزادی بیان وسیعتر است، فارسیزبانان به این پدیده اعتراض میکنند؛ ولی پاسخ حاکمیت این است که اینها اصطلاحات رسمی کشور است و قابل تغییر نیست.
مسئله زبان در افغانستان بیش از آنکه فرهنگی باشد، سیاسی است
کسی نیست بگوید که این اصطلاحات قبل از پشتوسازی شما به زبان فارسی یا عربی بود. شما وقتی اینها را پشتو ساختید، قابل تغییر بود؛ حالا قابل تغییر نیست؟ چون حقیقت این است که این پشتوسازی حدود شصت هفتاد سال پیش انجام شد. قبل از آن همه اصطلاحات نظامی و اداری کشور به فارسی بود. آنها این واژگان را پشتو ساختند و در آن وقت نگفتند که اصطلاحات ملی را نباید تغییر داد. حال که سخن از بازگشت به فارسی میشود، مانع میشوند.
در واقع بیشتر از توجیه، حرف زور است که در این میدان کاربرد دارد.
*تسنیم: به نظر میرسد که یکی از مسائل اصلی در حوزه زبان فارسی در افغانستان تبدیل شدن آن به یک مناقشه سیاسی است نه فرهنگی. این رویکرد هم در قبال فارسی که در ایران صحبت میشود، دیده میشود و هم در قبال زبانی مانند پشتو. سایه انداختن رویکرد و نگاه سیاسی به مقولهای فرهنگی مانند زبان، چه عواقبی در پی خواهد داشت؟ آیا در نهایت به نفع زبان فارسی خواهد بود؟
بله؛ متأسفانه در افغانستان قضیه سیاسی شده است. ما میدانیم که همیشه یک منازعۀ قدرت میان پشتونها و غیرپشتونها در افغانستان وجود داشته که در سالهای اخیر تشدید شده است. طبیعتاً زبان هم یک ابزار این منازعه است. به همین دلیل وقتی که در فلان شهر، فارسیزبانان موفق میشوند که در کنار کلمۀ پشتوی «پوهنتون»، کلمۀ فارسی «دانشگاه» را هم بر سردر دانشگاه درج کنند، این یک برد سیاسی نیز تلقی میشود و حاکمیت را به هراس میاندازد.
این وضعیت طبیعتاً به نفع کشور نیست و سهم بزرگی از توان و انرژیای را که میشود برای کارهای مفیدتر صرف شود، مستهلک میسازد.
مسئله زبان فارسی در افغانستان و توهم «تهاجم فرهنگی ایران»
یک منازعۀ دیگر، منطقهای و بیرونی است. در چشم بعضی از دولتمردان افغانستان، پیشرفت زبان فارسی به معنی پیشرفت فرهنگ ایران دیده میشود. بیسبب نبود که رئیس جمهور قبلی افغانستان، کاربرد بعضی از واژگان رایج در فارسی ایران را «تهاجم فرهنگی ایران» دانسته بود.
*تسنیم: این ادعا از طرف خود فارسیزبانان افغانستان چقدر مورد قبول واقع شده است؟
فارسیزبانان ما به قضیه اصلاً سیاسی نگاه نمیکنند. آنها در پی حفظ هویت زبانی خود هستند، در پی حفظ سلامت و اصالت زبان هستند و دوست دارند که خود آنها برای سرنوشت این زبان تصمیم بگیرند، نه حاکمیتی که غالباً پشتون بوده است.
آنها میخواهند از همه ذخایر و تجربههای زبانی فارسیزبانان دنیا استفاده کنند. وقتی یک نفر برای یک کلمۀ خارجی یک معادل فارسی پیشنهاد کرده است، چه مهم است که او اهل کدام کشور سیاسی است؟ فارسیزبانان حتی دشمن زبان پشتو هم نیستند. آنها پشتو را یکی از زبانهای پرکاربرد کشور ما میدانند و عقیده دارند که همه اهالی کشور باید به طور آزادانه به زبان مادریشان صحبت کنند و در رشد آن بکوشند. در واقع تهاجم غالباً از سوی دولتمردان پشتوزبان به سوی زبان فارسی بوده است.
*تسنیم: شما در تلگرام کانالی با عنوان وطن فارسی دارید که در آن از افغانستان، تاجیکستان و ایران اعضا حضور دارند و درباره مسائل مرتبط با زبان فارسی سخن میگویند. از سوی دیگر نگاه دولتها تاکنون به برقراری ارتباط میان کشورهای فارسیزبان از حیث زبان نبوده و اگر کارهایی انجام شده بیشتر از سوی هنرمندان و به صورت خودجوش بوده است. حتی نبود این نوع نگاه منجر به آسیبهایی به اهالی قلم شده، مانند دلزدگی برخی از نویسندگان مهاجر در ایران و سفر اجباری آنها به کشورهای اروپایی. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا راهاندازی کانالی با عنوان «وطن فارسی» نیز تلاشی است فردی برای کمرنگ کردن خلأهای موجود در این زمینه؟
بله؛ تلاش ما این است که یک تعریف وسیعتر از «وطن» به دست دهیم. از نظر ما وطن سیاسی در یک سلسله از مقدرات مردم مثل مسائل حقوقی و اقامتی معتبر است؛ ولی در حوزۀ فرهنگ، ما یک وطن وسیعتر داریم و آن وطن زبان فارسی است. البته باز یک وطن وسیعتر هم داریم و آن جهان اسلام است، یعنی وطن فرهنگی ما.
چرا یک فارسیزبان، «اتباع بیگانه» خوانده میشود؟
ما عقیده داریم که خوب است که مناسبات فرهنگی ما بر پایۀ این نگاه وسیع به وطن باشد. از این روی، یک فارسیزبان، در هیچ جای این قلمرو زبانی، «اتباع بیگانه» دانسته نشود. حتی اگر از نظر امور اقامتی و رسمیات تابعیت کشور خاصی دارد، در حوزههای دیگر به ویژه فعالیتهای فرهنگی بتواند آزادانه فعالیت کند و در هر کار فرهنگی سودمندی سهم بگیرد، بدون محدودیت.
دولتها برای «وطن فارسی» برنامهای ندارند/ نویسندگی اتباع افغانستان در ایران جرم است
خوب، در ایران متأسفانه هنوز ما از این نظر مشکلاتی داریم. از نظر مقررات اداری، یک تبعۀ بیگانه، بیگانه دانسته میشود، چه یک انگلیسیزبان مسیحی از کشور آفریقای جنوبی باشد، چه یک فارسیزبان مسلمان از کشور همسایه. به نظر من خوب است که این مقررات یک مقدار تعدیل شود. طوری نباشد که فعالیت ادبی، مثلاً نویسندگی یک نفر از اتباع افغانستان در ایران، جرم دانسته شود و خود شخص و کارفرمای او قابل تعقیب قانونی شمرده شوند.
من مدتی در یکی از روزنامههای ایرانی کار میکردم. مسئول یک صفحۀ ادبی بودم. ولی در نهایت نتوانستم به کار ادامه دهم، مدیر مسئول آن نشریه با این که سخت علاقه داشت که من در آنجا کار کنم، از طرف ادارۀ کار مجاز به استخدام من نبود و حتی قانون این بود که در صورت استخدام یک تبعۀ بیگانه، شش ماه حبس شود. پس در نهایت ارتباط من با آن نشریه قطع شد.
*تسنیم: منظورتان از نویسندگی، کار و فعالیت در حوزههای ادبی است؟
بله؛ من یکبار در همایشی این را اعلام کردم که من تا کنون 13 عنوان کتاب تألیف کردهام؛ ولی از نظر مقررات کشور میزبان، این کار من جرم به حساب میآید. چون من بابت این کتابها حقالتألیف گرفتهام. نه تنها من مجرم خواهم بود، بلکه آن ناشر هم از نظر قانونی مجرم است. خوب به نظر شما ظالمانه نیست که وقتی من پیش رهبر معظم انقلاب میروم، ایشان از کتابهای تازه من میپرسد و میگوید امسال کتابی نداشتی؟ ولی همین کار من از نظر ادارات مربوطه جرم است؟
البته در سالهای اخیر یک مقدار این مقررات اصلاح شده است و آن مشاغل محدودی که برای مهاجران بود، یک مقدار وسعت یافته است. ولی هنوز هم من با بعضی از مؤسسات فرهنگی و ادبی ایران که کار میکنم، به صورت رسمی نمیتوانم طرف قرارداد باشم.
*تسنیم: این موضوع را در جلسات دیدار شاعران با مقام معظم رهبری مطرح نکردید؟
در آنجا فرصت اندک است. مشکلات مهاجران ما هم این قدر هست که به این چیزها نمیرسد. یعنی مردم ما مشکلات بزرگتری دارند که این موضوع در برابر آن چیزی به حساب نمیآید. اگر مجالی پیدا شود باید آنها را طرح کرد.
ولی من به تجربه دیدهام که در این مورد سلایق و نظرهای مسئولان میانی مملکت است که مؤثر است؛ وگرنه در سطوح بالا شاید بسیاری از مسائل حل شده باشد. یک نمونهاش قضیۀ تحصیل دانشآموزان مهاجر که چند سال است رهبر مملکت در این مورد رهنمود داده است و تازه امسال اجرایی شد، که باز هم جای شکر دارد.
*تسنیم: طی سالهای اخیر ادبیات افغانستان توانسته ظرفیتهای خود را به نوعی نشان دهد. ادبیات افغانستان چه در میان مهاجران و چه در میان صاحبقلمانی که در کشور حضور دارند، توانسته به قول رهبر انقلاب، جوهره خود را تا حدودی نشان دهد. آیا شما این رشد را مناسب حال امروز افغانستان میدانید؟ به نظر شما این منتهای ظرفیت افغانستان است؟ و اینکه نگارش و منتشر شدن این دست از آثار در داد و ستد میان فارسیزبانان و گسترش زبان فارسی حتی میان خود فارسیزبانان موثر خواهد بود؟ آیا به نظر شما این مرحله جدیدی برای بالندگی زبان فارسی نیست؟
بله ادبیات ما واقعاً رشد کرده است. ما با همه نابسامانیهای کشور خویش، دو بخت بلند یافتیم. یکی این که همین دشواریها و بحرانها، سوژههای بسیاری به اهل ادب ما داد. یعنی اینها جوهرۀ معنوی و عاطفی آثار را تقویت کرد. بخت دیگر، ارتباط ما با جهان خارج بود، به ویژه ادبیات ایران که ما از نظر زبانی هم مشترکات بسیار داشتیم.
ولی به نظرم هنوز افغانستان ظرفیت پیشرفت دارد. هنوز استعدادهای بسیار داریم و حرفهای ناگفتۀ بسیار که میتواند آثار بزرگی بیافریند.
در مورد تأثیر این آثار در داد و ستد میان فارسیزبانان، بله بسیار مؤثر بوده است. حقیقت این است که بخشی از تغییر نگاه و اصلاح ذهنیتی که جوامع دیگر نسبت به کشور و مردم افغانستان داشتهاند، متأثر از ادبیات بوده است. بله این یک مرحلۀ جدید است که البته از حدود سه دهه پیش شروع شده و حالا ثمرات خود را نشان میدهد.
*تسنیم: ابتهاج در نوروز امسال مصاحبهای انجام داده و نسبت به از بین رفتن گویشهای زبان فارسی اظهار نگرانی کرده است. به گفته ایشان اگر وضعیت فعلی ادامهدار باشد، دیگر تا 100 سال آینده زبان فارسی باقی نخواهد ماند. شما در این رابطه چطور فکر میکنید؟ آیا سرعت از بین رفتن گویشهای فارسی به این ترتیب است که احتمال نابودی زبان فارسی میرود؟
تشخیص این موضوع به نظرم بسیار دشوار است. یک دانش و آگاهی وسیع از زبانشناسی، جامعهشناسی و سیاست جهانی دارد که دیده شود در 100 سال آینده وضعیت جامعۀ جهانی از نظر ارتباطات و مناسبات سیاسی به چه شکلی خواهد بود. به نظر من اگر بحث این باشد که این اتفاق برای همه زبانها خواهد افتاد، لاجرم فارسی را هم از این وضعیت گریزی نیست. ولی اگر از میان زبانهای گوناگون قرار باشد چند زبان مهم در دنیا بمانند، به نظرم فارسی میتواند یکی از آنها باشد. البته باز هم بگویم که قضاوت در این مورد وقوف علمی و وسیع در دانشهای گوناگون به کار دارد.
-----------------------------
گفتوگو از مونا برجیخانی
----------------------------
انتهای پیام/