روز چهارم؛ رستگاری تنها برای دقایقی
روز چهارم جشنواره رضوی با دو نمایش دنبال شد که هر یک میتوانستند با دور شدن از فضای جشنوارهای و خلاص شدن از کلیشهها به آثاری قابل تامل تبدیل شوند.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم
روز چهارم جشنواره رضوی با دو نمایش دیگر دنبال شد. نمایش نخست «رستگاری در شب دور» نوشته طلا معتضدی و به کارگردانی بهار کریمزاده بود که برخلاف دیگر نمایشها، با داستانی متفاوت و به دور از مفاهیمی چون نذر، گناه و شفاعت کار را دنبال میکرد. نمایشنامه خانم معتضدی داستان آخرین بازماندگان پیروان واقفیه را دنبال میکند که از نوادگان عبدالله بشیر به حساب میآیند. داستان با معمایی شبهتاریخی همراه میشود که در پی آن نوادگان ذکور بشیریه دچار نفرینی ابدی میشوند و اکنون آخرین فرد ذکور خاندان در آستانه مرگ است. مادر به سبب اعتقادش حاضر به کمک نیست و تواب خاندان نیز نمیتواند او را راضی کند.
آنچه در نمایش کریمزاده قابل تامل است انتخاب موضوعی تاریخی در زندگانی امامان هفتم و هشتم و بسط آن به زمان کنونی است. نمایش آوردگاه گونهای از داستانهای گوتیک و کمی هراسناکی است که نمونههای جذابش را میتوانیم در سینما دنبال کنیم همانند دروازه نهم و بچه رزماری پولانسکی یا کد داوینچی دن براون که نسخه سینماییش را ران هاوارد کارگردانی کرد. معتضدی با نزدیک شدن به این گونه ادبی موضوع خوبی را انتخاب کرده است. برگ برنده نیز کمرنگ بودن نقش واقفیه در اذهان عمومی است و کمتر کسی پیش از دیدن نمایش شاید از وجود خائنانی چون علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی آگاه است.
اما نمایشنامه با وجود بنمایه و دستمایه خوب در ساختار دیالوگ شکننده است. دیالوگها در سطح ماندهاند و پیش نمیروند. اطلاعات در طی نمایش به مخاطب عرضه نمیشود و تنها در انتهای نمایش است که با کورانی از اطلاعات ریز و درشت در باب واقفیه مواجه میشود. پس عجیب نیست عموزاده مادر با ترغیب عروس برای ربودن کلید و گشودن کتاب، فراموش کند کتاب آلوده است و موجبات خنده مخاطب ریزبین شود. به واقع تمرکز بر یک نقطه موجب عدم تعادل میشود.
حال با گذر از متن به اجرا و با همان جنس دیالوگنویسی، متوجه میشویم کارگردان ظاهری رئالیستی و البته با رویه نسبتاً مدرن و مفهومی برای کار انتخاب کرده است. رئالیستی از منظر لباس و گریم و تا حدودی جنس بازی - به خصوص عموزاده و پزشک - و مفهومی به واسطه استفاده از پردهها که در فرایندی رئالیستی نصب میشوند. با این حال بازیگران از جمله بهار کریمزاده سعی میکند غلوآمیز و برجستهتر از واقعیت بازی کنند. بخشی از شیوه انتخابی احتمالاً از خوانش ناتورالیستی کارگردان از متن باشد که ملاک را بر توارث گذاشته است و البته نگاه تقدیرگرایانه مادر نسبت به آینده. المانها نیز به خوبی چیده شده است: پرده و شطرنج.
از لحاظ اندیشهای شاید غیاب و نفی اختیار در انتخاب چنین رویهای مناسب باشد؛ ولی چنین وضعیتی میتوانست با نگرش گوتیک یا اکسپرسیونیستی جذابتر شود. صحنه پر نور و مملو از طیف رنگهای شاد نمیتواند چندان این تقدیرگرایی را بازتاب دهد؛ در حالی که رگههای استریندبرگی متن میتوانست به جنس کارگردانی کمک کند و کار را به سمت فضایی مرموز برد. در نتیجه مخاطب - به خصوص مخاطب عام - درکی از این واقعگرایی و اتفاقات روی صحنه نخواهد داشت.
نمایش دوم «دقایقی با رضا» کار مشترک علیمیرزا عمادی در مقام نویسنده و سعید نوروزی در مقام کارگردان است. نمایش داستانکهایی درباره زوار حرم امام رضا (ع) است که برای دقایقی با امام خود خلوت میکنند و هر یک به فراخور حواشی زندگی خود، از امام تمنا و خواهشی دارند.
نمایش در دکور به سمت نوعی مینیمالیسم رفته است. شاید دکور را مجازی از حرم باید دانست. چند پودس که با تغییرات مداوم به حوض و وضوخانه و نیمکت تبدیل میشوند و زنجیرهای آویزان ا سقف که مجاز از ضریح و پنجره فولاد هستند. کلیت فضا نیز سفید گرفته شده است تا یادآور وجوه مقدسه حرم باشد.
نمایش نزدیک به 100 دقیقه است و تمام آن مونولوگ است و شاید بهتر است بگوییم سولولوگ؛ چرا که آنچه زوار بیان میکنند نمیتواند با فریادهای آن چنانی در حرم گفته شود. پس گویا حس درونی افراد در نمایش بیرونی شده است و با توجه به اجراهای نک نفره - و البته به ندرت دو نفره - این وضعیت بیش از پیش تداعی میشود. مخاطب در این 100 دقیقه چیزی جز تگگویی نمیبیند. داستان و کنش و شخصیت هم به واسطه همین موارد حذف و حصر میشود. یعنی با ظرفی مواجهیم که میتوانیم همه چیز در آن ریخت. یکی از راه میرسد و ماه عسل در تایلند طلب میکند و دیگری پیروزی تیمش در یک بازی فوتبال. البته پای شفای بیمار و آرزوی بچهدار شدن هم این وسط موج میزند و دریغ از یک مورد خارج از این سطوح.
آفتی که به جان نمایش «دقایقی با رضا» میافتد جشنوارهای بودن آن است. نمایش در بازی قابل قبول است. بازیگرانی که اصالتی برای مثال شمالی یا حتی انگلیسی ندارند، به خوبی توانایی گفتاری و البته حرکتی خود را نمایش میدهند؛ اما برای چیزی که صرفاً برای جشنواره رضوی طراحی شده است و البته میتواند در جشنوارههای دیگر تبدیل به شابلون شود، چون هیچ طرح دراماتیکی پشتش نیست. تنها موقعیتی انسانی و البته کلیشهای با چند واژه آهدرآور. نتیجه نهایی نمایشی است که از نیمه خسته کننده میشود؛ چون هیچ چیز خاصی به مخاطب عرضه نمیکند و میفهمیم تا انتها همین است. گویی در برابر یکی از شبکههای حوصله سربر تلویزیونی نشستهایم و از فر خستگی دستمان به کنترل نمیرود.
انتهای پیام/