بیت منتظری و حمایت از داعشیهای دهه ۶۰
اگرچه منافقین آنچنان مطرود مردم ایران هستند که هیچ ظرفیتى را براى غائلهآفرینى در داخل ندارند، اما ورود اینگونه بیت منتظرى به صحنه حمایت از منافقین بعد از نزدیک به ۳۰ سال از آن ماجرا، عمدتاً با هدف تحریک نسل جوان براى غائلهآفرینى آینده است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، هفته گذشته دفتر آقاى منتظرى فایلى صوتى از ادعاهاى مرحوم منتظرى را پیرامون اعدام تعدادى از محکومین منافقین در سال 1367 در سایت این دفتر قرار داد که بازتاب گستردهاى در رسانههاى بیگانه و شبکههاى مجازى پیدا کرد و سبب شد که بار دیگر حضرت امام(ره) و نظام جمهورى اسلامى بهدلیل برخورد قانونى با این گروه تروریستى که عامل به شهادت رساندن قریب به 16 هزار نفر از مردم و مسؤولان کشور بودند، مورد نقد دشمنان انقلاب اسلامى قرار گیرند.
احمد منتظرى، فرزند آقاى منتظرى در توجیه این اقدام خود مىگوید که با توجه بهوجود شبکههاى اجتماعى، دیدیم که موقعیت مناسبى است که این حقایق(؟!) منتشر شود و این در حالى است که شبکه بى.بى.سى که این نوار را با هدف حمایت از منافقین بهطور مکرر بازتاب داده است، اذعان مىکند که اینها مطالب جدیدى نیست و این شبکه سه سال پیش نیز مبتنى بر خاطرات منتظرى آنرا منعکس کرده است و این نشاندهنده این است که هدف دفتر و سایت بى.بى.سى و... از بازنشر این مطالب صرفاً حمایت کسانى است که این روزها دست در دست ترکى فیصل، براندازى نظام اسلامى را به انتظار نشستهاند.
ماجراى اعدام منافقین در سال 1367 چیست؟
در مورد ماجراى اعدام تعدادى از عوامل منافقین در تابستان 1367 این نکته قابل ذکر است که بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، رژیم صدام دور جدیدى از حملات نظامى علیه ایران را آغاز کرد که با حضور مجدد مردم در صحنه ناکام ماند و پس از آن بود که منافقین با هدایت رژیم بعثى عملیات گستردهاى را تحت عنوان «فروغ جاویدان» یا همان عملیات «مرصاد» از منطقه اسلامآباد آغاز و بهزعم خود برنامهریزى کرده بودند تا سهروزه به تهران برسند. عمدهترین نقطه اتکاى صدام و رجوى در این عملیات، پیوستن هواداران و اعضاى منافقین ساکن در ایران به آنها بود، بههمیندلیل تعداد زیادى از منافقین که بهدلیل دست داشتن در ترورها در زندان بودند و بهدلیل رأفت نظام، احکام آنها اجرا نشده بود، در زندانها دست به شورش زده و بناى فرار از زندانها را داشتند که نهایتاً نظام ناچار به اجراى احکام در مورد تعداد معدودى از آنها شد که منتظرى به حمایت از آنها برخاسته بود.
علت انتشار این نوار صوتى در برهه فعلى
آنچه که به انتشار این نوار در شرایط کنونى اهمیت مىدهد تحولات اخیر و تلاش جدید استکبار در پیوند زدن سعودىها با منافقین و حضور ترکى فیصل به نمایندگى از سعودىها در نشست اخیر فرانسه و اعلام حمایت از این گروهک براى براندازى نظام اسلامى است که البته همگرایى اخیر میان صهیونیستها با سعودىها و همچنین دیدار محمود عباس با مریم رجوى، بخشهایى دیگر از این پازل خطرناک است. اگرچه منافقین آنچنان مطرود مردم ایران هستند که هیچ ظرفیتى را براى غائلهآفرینى در داخل ندارند، اما تردیدى نمىتوان داشت که ورود اینگونه بیت منتظرى به صحنه حمایت از منافقین بعد از نزدیک به 30 سال از آن ماجرا، عمدتاً با هدف تحریک نسل جوان و بهرهگیرى از شبکههاى مجازى براى غائلهآفرینى آینده است که فرزند مرحوم منتظرى هم به آن اذعان کرده بود.
نکته قابل تأمل دیگر در این عرصه نوع مماشات با این هنجارشکنىها و تخریب حضرت امام و متهمسازى نظام جمهورى اسلامى است که امنیت ملى کشور را هدف گرفته است. اینکه احمد منتظرى پیرو یک «تماس محترمانه» منت گذاشته و این مطلب موهن را از سایت برمىدارد، آیا با عزت و صلابت نظام اسلامى منطبق است؟
چرا آقاى منتظرى در آن سالها اینگونه به دفاع از منافقین پرداخت؟
انتشار فایل صوتى منتظرى در روزهاى گذشته و در حمایت از منافقین، موضوع جدید و تازهاى نیست، این حمایت از میانه دهه شصت علنى شده بود و همگان از آن اطلاع داشتند، بهراستى چرا اینگونه شد؟ فردى که گروهک منافقین را مىشناخت و فرزندش در یکى از جنایات آنان در هفتم تیرماه 1360 و در بمبگذارى در دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسیده بود، در میانه این دهه، حامى منافقین مىشود و از اعدام جنایتکاران این فرقه گلایه و آنرا جنایت مىنامد!
حضرت روحالله در نامه تاریخى 6 فروردین 1368 به منتظرى، به واقعیتى تلخ در اینزمینه اشاره مىکنند؛ در بخشى از این نامه آمده است: «شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیرىهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدرى مطالبى که مىگفتید دیکتهشده منافقین بود که من فایدهاى براى جواب به آنها نمىدیدم. مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین، تعداد بسیار معدودى که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مىبینید که چه خدمت ارزندهاى به استکبار کردهاید.»
با توجه به آنچه ذکر شد، ضرورى است به 4 تذکر امام خمینى(ره) در نامه تاریخى 6 فروردین 68 به منتظرى نگاهى مجدد بیندازیم تا بصیرت آن عزیز به عرش سفر کرده را بیش از پیش درک کنیم و به آن پى ببریم؛
1 - سعى کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدى هاشمى و لیبرالها نریزد.
2 - از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک مىشوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3 - دیگر نه براى من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهاى بیگانه دهند.
4 - نامهها و سخنرانىهاى منافقین که بهوسیله شما از رسانههاى گروهى به مردم مىرسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ بهسربازان گمنام امام زمان -روحى له الفدا- و خونهاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید؛ براى اینکه در قعر جهنم نسوزید، خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند. «صحیفه امام، جلد 21، صفحه 330»
و امروز با گذشت نزدیک به 27 سال از نگاشته شدن آن نامه تاریخى و با نگاه به عملکرد منتظرى پس از وفات امام به نتیجهاى تأسفبار مىرسیم و آن اینکه «منتظرى به هیچیک از توصیههاى پیر و مراد ملت مسلمان ایران عمل نکرد.»
در این بخش ضرورى است به بخشى از نامه رهبر معظم انقلاب خطاب به آیتالله طاهرى اصفهانى امام جمعه سابق اصفهان در 20 تیر 1381 نگاهى بیندازیم، در بخشى از این نامه آمده است: «بلاى گرفتارى در مُشت اطرافیان نامطمئن موجب شد که یکى از یاران و شاگردان نزدیک امام در اواخر عمر آن یگانه زمان، مطرود ایشان واقع شود و او را از دخالت در امور سیاسى منع شرعى کنند و باز اگر آن شخص به این تصمیم و اخطار حکیمانه استاد و مراد خود عمل مىکرد، یقیناً مشکلات بعدى را براى خود و کشور بهوجود نمىآورد.»
نفوذ عناصر خطرناک در بیت آقاى منتظرى و تأثیرگذارى آنها بر شخص مرحوم منتظرى
مسأله نفوذ در بیت منتظرى و ارادت فوقالعاده و غیر قابل درک ایشان به رأس شبکه نفوذ یعنى سید مهدى هاشمى، مقولهاى نبود که صرفاً امام به این باور رسیده و به کرات طى نامههاى محرمانه و در ملاقاتهاى خصوصى به شاگرد خود تذکر داده باشند بلکه حتى برخى شخصیتهاى همتراز با آقاى منتظرى و بسیارى از ائمه جمعه و نمایندگان مجلس خبرگان نیز در این احساس نگرانى با امام شریک بودند.
آیتالله مشکینى بهعنوان فردى بىکمترین حواشى سیاسى، این واقعیت تلخ را کتباً در سال 64 به ایشان منعکس مىسازد: «در خاتمه چون کلام بدینجا کشید، جسارتاً معروض مىدارد نظر اغلب دوستان براى روز مبادا شمایید، لکن با یک نگرانى از ناحیه بیت و بعضى حواشى آنجناب که متأسفانه به قول آن مرحوم، مراجع قبلى پس از مرجعیت گرفتار مىشدند و شما قبل از آن... پیوسته از دوستان صمیمىتان اظهار ناراحتى مىشنوم.
حتى در مجلس نیز مطرح شد و بىسر و صدا گذشت و قبلاً هم پس از سمینار ائمه جمعه برخى به حقیر مىگفتند به حضورتان گفته شود و اینان از دوستان مخلص آن جنابند و شما را براى اسلام مىدانند و راضى نیستند شخصى که از آن عموم است، در قبضه خصوص باشد.» (پیوستهاى خاطرات آیتالله منتظرى، صص 923-4)
بنابراین براساس شهادت صریح آیتالله مشکینى گرچه بسیارى از شخصیتهاى مطرح آن دوران براى شأن علمى آقاى منتظرى احترام ویژهاى قائل بودند، اما در وجود خطرى جدى در حاشیه ایشان با امام همقول بودند. اما آنچه موجب شد بهتدریج آقاى منتظرى از استاد خود ناراحتى به دل گیرد، پیگیرى عملى امام براى رفع این مشکل، بهویژه بعد از انتخاب آیتالله منتظرى بهعنوان رهبر آینده از سوى خبرگان بود.
آقاى منتظرى که بدون مهدى هاشمى اداره بیت را تقریباً ناممکن مىدانست بهجاى همراهى با استادش در این خیرخواهى به مقابله تدریجى پرداخت و سعى نمود آنچه در مورد بیت خود صادق بود را به بیت امام نسبت دهد: «مرحوم امام به اطرافیان خود و به مسؤولان بالاى نظام اعتماد داشتند و برخى از این اعتماد سوءاستفاده مىکردند.
افرادى از روى غرض سیاسى یا خطى و جناحى چیزهایى به ایشان مىگفتند و براى ایشان ذهنیت درست مىکردند... آن مرحوم با اینکه با خدا و بىهوا بودند ولى معصوم نبودند و غیرمعصوم خصوصاً اگر نسبت به یک موضع بمباران تبلیغاتى شود، سخت تحت تأثیر تبلیغات غلط قرار مىگیرد؛ بالاخره مجموع این عوامل سبب شده بود که ایشان نسبت به من که از صحنه بیت ایشان دور بودم یک حالت استثنایى و غیرعادى پیدا کرده بودند.» (خاطرات آیتالله منتظرى، صص 669-70)
آقاى منتظرى در توجیه تن ندادن به نصایح دلسوزانه امام و سایر شخصیتهاى برجسته، دلیل مقاومت خود را صیانت از استقلال دفترش عنوان مىکند، یعنى نه تنها نمىپذیرد که سید مهدى هاشمى بیت ایشان را با نیروهاى سازمان مجاهدین خلق و سایر گروههاى معاند با انقلاب اسلامى مرتبط ساخته بلکه اظهار نظر دیگران را در اینزمینه هتک حیثیت خود مىداند: «اصلاً این همه آقایان علما در قم و جاهاى دیگر داراى بیوت بوده و هستند و هرکدام مطابق سلیقه خود اعضاى دفتر خود را انتخاب مىنمایند و هیچگاه معمول نبوده کسى نسبت به اعضاى دفتر دیگرى علناً نظر بدهد و امر و نهى کند و در اینرابطه افشاگرى نماید، اینکار را مىگویند تصرف در امور دیگران یا هتک حیثیت آنان.» (خاطرات آیتالله منتظرى، ص 618)
مهدى هاشمی کیست که آقاى منتظرى تمامى اعتبار خویش را براى یارى وى هزینه مىکند؟
مهدى هاشمى قبل از انقلاب به جرم داشتن دستگاه تکثیر دستگیر مىشود و در بازداشتى قول همکارى به ساواک مىدهد (البته آقاى منتظرى مىگوید: حالا بعضى افراد مىگویند که آن مدتى که در زندان بوده به ساواک قول همکارى داده بود ولى من بعید مىدانم ساواکى شده باشد.) (خاطرات آیتالله منتظرى، ص 605) وى در چارچوب این همکارى در پوشش نیرویى طرفدار امام به قتل افرادى از سایر نحلههاى حوزوى همچون آیتالله شمسآبادى ، شیخ قنبر و فرزندانش و... مبادرت ورزید تا روند انقلاب اسلامى را با درگیر کردن نیروهاى مذهبى با یکدیگر متوقف سازد.
خوشبختانه قبل از انقلاب با موضع گرفتن امام در برابر این جنایت، ساواک نتوانست به اهداف خود نزدیک شود اما قتلهاى مهدى هاشمى بعد از انقلاب نیز ادامه یافت. بحرینیان -رئیس کمیته انقلاب اسلامى اصفهان- ازجمله قربانیان وى در 15 دىماه 58 بود.
امام وقتى تذکرات مختلف محرمانه و خصوصى خود به آقاى منتظرى را مثمر ثمر نیافتند، از دستگاه اطلاعاتى کشور خواستند تا مسائل پنهان و اهداف قتلهاى مهدى هاشمى را روشن کند و از آقاى منتظرى نیز خواستند تا اجازه اینکار را بدهد، اما واکنش ایشان بسیار تند بود: «حضرتعالى هم مىفرمایید: «متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشره یا تسبیباً و امثال آن مىباشد» اگر کشور هرج و مرج است، عرضى ندارم و اگر قانون دارد، اتهام قتل احتیاج به شاکى دارد و مرجع رسیدگى هم دادگسترى است.» (پیوستهاى خاطرات آیتالله منتظرى، صفحه 1160)
آقاى منتظرى مىدانست که کسى جرئت شکایت از مهدى هاشمى را نخواهد داشت؛ زیرا از باندى مخفى که مرتکب قتلهاى فراوان شده و همهکاره بیت رهبر آینده بود، چه کسى مىتوانست شکایت کند و خود را در مسیر درافتادن با چنین فرد مخوفى قرار دهد؟ ضمن اینکه آیا اگر مقتولى بستگانى نداشت تا شکایت کنند باید قاتل از مجازات مصون بماند؟ مایه تأسف است که آقاى منتظرى در دفاع از فردى جنایتکار ضمن ایستادگى در برابر دستور امام، دچار چنین بىمنطقىاى مىشود و راه بررسى جنایات مهدى هاشمى را ناهموار مىسازد؛ البته علت امر آن است که ایشان علم کامل بر قتلهاى متعدد گرداننده دفتر خود دارد.
دستکم به قتل آیتالله شمسآبادى توسط مهدى هاشمى کاملاً واقف است و در مقام توجیه آن نیز برآمده است: «هنگام قتل مرحوم آقاى شمسآبادى من در زندان اوین بودم... قهدریجان از نظر جمعیت مانند یک شهر است و داراى دو محله مىباشد و بین دو محله از قدیم رقابتهایى وجود داشته. محله آسید هادى و آسید مهدى نوعاً طرفدار انقلاب و مرحوم امام بودند و محله دیگر نوعاً مقلدین آیتالله خویى بودند. در آن محله معمولاً مرحوم شمسآبادى را دعوت مىکردند و ایشان راجع به کتاب شهید جاوید و مؤلف آن و تقریظ نویسندگان که یاران مرحوم امام بودند، تبلیغات سوء مىکرد و مبلغینى را نیز در اینزمینه به آنجا مىفرستاد و طبعاً یک جو متشنج ایجاد شده بود و بچههاى انقلابى تند خواسته بودند او را گوشمالى دهند و بترسانند ولى برخلاف میلشان به قتل رسیده بود.» (خاطرات آیتالله منتظرى، صص 601-4)
حتى اگر چنین توجیهات پیش پا افتادهاى را بپذیریم و جنایات مهدى هاشمى را منحصر به همین یک فقره قتل ناخواسته؟! بدانیم و از 26 فقره کشتن افراد بىگناه دیگر بىاطلاع باشیم، آیا باید در برابر خواسته بهحق امام مبنى بر اجراى عدالت، مقاومت گستاخانه بنماییم؟! اما زمانىکه دستگاه اطلاعاتى مدتى این باند را تحت تعقیب قرار مىدهد و خانههاى تیمى متعدد آنرا کشف مىکند و به پشتوانه این اطلاعات، آسید مهدى، یعنى همان گرداننده اصلى بیت آقاى منتظرى، دستگیر مىشود (هرچند بهظاهر آسید هادى مسؤول دفتر بود) و به قتلهاى متعدد اعتراف مىکند و محل دفن مقتولان یا چاههایى که جنازهها را در درون آن انداخته بودند، نشان مىدهد و از تلویزیون پخش مىشود، آقاى منتظرى به اجبار براى حفظ اعتبار خود موضعش را ولو براى مدتى کوتاه تغییر میدهد و در نامهاى علنى به امام مىنویسد: «ضمن سلام و تشکر از موضعگیرىهاى مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالى نسبت به جریانات انحرافى، خواهشمند است دستور فرمایید که جرائم و اتهامات سید مهدى هاشمى و افراد مرتبط به وى بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین عدل اسلامى ولوبلغ مابلغ رسیدگى شود.» (پیوستهاى خاطرات آیتالله منتظرى، ص 1210)
طبعاً در این مقطع بدون نیاز به اذن آقاى منتظرى پرونده مهدى هاشمى در مسیر اجراى عدالت قرار گرفته بود، اما زمانى تبلیغاتى بودن این موضعگیرى بر همگان روشن مىشود که ایشان در برابر اجراى حکم قاتل 27 انسان بىگناه مقاومت خود را مجدداًً آغاز مىکند و طى نامهاى در تاریخ 5/7/66 به امام، خواهان توقف اجراى عدالت مىشود و اینکه اگر وى اعدام شود، باند وى خون را با خون پاسخ خواهند گفت:
1- سید مهدى هرچه بود و شد بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب را به سینه زد.
2- او از خیلى از کسانىکه مورد عفو امام قرار گرفتهاند بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.
3- او نه مرتد است نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد کامل دارد؛ هرچند در سلیقه خطاکار باشد که هست.
4- او هنوز طرفداران زیادى از حزباللهى و جبهه بروها و افراد انقلابى دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقى مىگذارد.
5- اعدام او سبب مىشود در شهرهاى مختلف افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوى سازند و قطعاً حضرتعالى به این امر راضى نیستید.
6- اعدام او پیروزى بزرگى براى دشمنان و سوژهطلبان مىباشد.
7- و بالاخره آنچه گفته شد نه بهخاطر علاقه شخصى است که من فعلاً هیچ علاقه شخصى ندارم، بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و اینکه اعدام و خونریزى بالاخره بسا کدورت و خون در پى دارد. اعدام همیشه میسر است ولى کشته را نمىشود زنده کرد.» (پیوستهاى خاطرات آیتالله منتظرى، ص 1215)
آیا منافع اسلام حکم مىکرد که مهدى هاشمى بعد از اعتراف به 27 قتل مورد عفو قرار گرفته و آزاد شود؟ آیا منافع عمومى جامعه اقتضا مىکرد که انتقالدهنده اطلاعات سرى نظام به بیگانه همچنان امکان تداوم این خیانت را بیابد؟ آیا عدالت خواهىطلب مىکرد که سرشبکه پیونددهنده بیت آقاى منتظرى با سازمان مجاهدین خلق از مجازات رهایى یابد تا رهبر آینده دغدغه اصلىاش دفاع از مظلومیت اعضاى بر سر موضع این سازمان رو سفیدکننده داعشىهاى امروز باشد؟ حکم شرع مقدس اسلام، هم در مورد مهدى هاشمى کاملاً روشن بود هم در مورد اعضاى سازمان مجاهدین خلق، اما متأسفانه بهدلیل پیوندى که بین این دو پدیده جنایتپیشه در بیت منتظرى شکلگرفته بود، در پوششهاى مختلف از هر دو آنها دفاع مىشود.
زمانىکه این نوع حمایتهاى بهظاهر عاطفى و حتى تهدید که «بسا کدورت و خون در پى دارد.» از قاطعیت امام در اجراى عدالت نکاست و حکم اعدام مهدى هاشمى قطعى شد، آقاى منتظرى بهصورت فاحشى مجدداً در مورد مهدى هاشمى تغییر موضع داد و ضمن دفاعى پررنگ، مشابه قبل از اعترافات وى، بهصورت بسیار پرخاشگرانه و غیر مؤدبانه با امام برخورد نمود: «آقاى نورى که این جمله را (به نقل از امام گفت) من خیلى عصبانى شدم و گفتم: «... خورده است هرکه مىگوید منافقین در خانه من نفوذ کردهاند و آنها به من خط مىدهند.» (خاطرات آیتالله منتظرى، ص 678) البته براى شناخت بیشتر میزان تقواى کلامى این شخصیت حوزوى متوفى لازم به یادآورى است که این تعبیر زشت و دور از شأن در نوار صوتى پخششده از بى.بى.سى نیز تکرار مىشود. به این بهانه که چرا احکام اعضاى مجاهدین خلق بر سر موضع مانده تغییر کرده؛ تکرار مىشود؛ البته لازم به یادآورى است که بررسى مجدد پرونده اعضاى مجاهدین خلق در زندان سابقه داشت و بدون حکم امام نیز این اقدام صورت مىگرفته و قابل تأمل اینکه با توجه به اشراف و نظارت کلان آقاى منتظرى در سالهاى اول انقلاب بر قوه قضائیه مخالفتى از سوى ایشان به ثبت نرسیده است.
انتهای پیام/