اگر جشنواره رضوی در تهران بود چه میشد؟/ واکاوی مرگ جشنوارههای دینی در تهران
یازدهمین جشنواره تئاتر رضوی در حالی هفته گذشته پروندهاش علی الظاهر در بجنورد بسته شد که میتوان از آن به عنوان یکی از پرمخاطبترین جشنوارههای سالهای اخیر نام برد. حال این سوال مطرح است که وجود چنین جشنوارهای در تهران میتوانست ظرفیتافزایی کند.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم
جشنواره تئاتر رضوی را باید به نوعی تنها جشنواره سراسری تئاتر با رویکرد مذهبی دانست. در زمانی که دیگر خبری از جشنواره «صاحبدلان» یا «تئاتر عاشورایی» نیست؛ رضوی تنها عرصه اراده آثاری است با مضامین مذهبی و دینی. البته شاید برخی سوگواره خمسه یا جشنواره سوره ماه را نیز نام برند؛ اما سوگواره خمسه تنها سه سال از آغازش میگذرد و جشنواره سوره ماه درگیر فراز و نشیبهای بسیار بوده است. با این حال، مناسبتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کشور همواره متمایل به داشتن عرصههایی با موضوعیت مذهب و دین بوده است.
در این موقعیت توجه به الگوهای سنتی چون تعزیه با مرور زمان کمرنگ شده و متاسفانه با رویکرد و نگاه اشتباه توسط سیاستگذاران مهمترین هنر دینی عرصه نمایش به یک اثر موزهای تبدیل شده است. پس عجیب نیست که پردهخوانی و شبیهخوانی را تنها در محافلی چون افتتاحیهها و اختتامیهها شاهد باشیم و از بد ماجرا این کهنسالان این هنر کهن هستند که هنوز بار ماجرا را به دوش میکشند.
در چنین احوالی مشخص نیست که هنر دینی واجد اهمیت است یا خیر. اگر مهم است پس چرا عرصه مناسبی برای تجلیش وجود ندارد و ساحتهای اصلیش موزهای شدهاند و اگر مهم نیست؛ چرا همواره در فضای رسانهای از داشتن دم زده میشود. جواب این سوالها مشکل است. هر کسی هم چیزی میگوید. برخی از علاقه قلبی میگویند و از فقدان امکانات و برخی که امکانات در دستشان است، تنها به مقوله تئاتر دینی و مذهبی نگاه بیلانی دارند. جریانی که میتواند هر مدیری را در عرض هفت شبانهروز طرفدار هنر دینی کند. از همین روست که در پایتخت رویدادهای فرهنگی - این تمرکزگرایی درد کنونی فرهنگ کشور است - هیچگاه یک عرصه نمایشی ثابت و متمرکز شکل نگرفته است. حتی در رقابت ساخت سالنهای نمایشی، خبری از ساخت سالن تئاتر در حوزه نمایش دینی وجود ندارد.
حال کمی از این مرکزیت زجرآور فاصله بگیریم و نگاهمان را به سمت و سوی مرزهای شمال شرقی کشور معطوف کنیم. منطقهای که تکثر فرهنگیش قابل توجه است و ترکیب جمعیتی آن در هیچ جای کشور تکرار نمیشود. در چنین وضعیتی یک نگاه قالب وجود ندارد و جامعه برای بقای خود مستلزم آن است که کلیت خود را با تمام جوانب بپذیرد. در نتیجه فرقی میان کرد و ترک و ترکمن نیست و جامعه یکدست و یکپارچه با تمام جوانب سنتی - مذهبی خود پایا میماند. بجنورد گل سرسبد منطقهای است که تعامل فرهنگی توأم با احترام در آن میدرخشد و این شهر میزبان جشنوارهای میشود که ساحتش مذهب است. این ساحت مذهبی در نگاه نخست متعلق به بخشی از جامعه بجنورد است و شاید به سبب تفاوت دیدگاههای مذهبی مورد قبول بخشی از جامعه واقع نشود؛ ولی چنین نیست.
جشنواره تئاتر رضوی - که واژه رضوی ظاهراً محدودگر است - برای یازدهمین دوره، میهمان شهر بجنورد بوده است. جشنواره رضوی در وانفسای اوج و فرودهای دیگر جشنوارههای مذهبی تئاتر، به یک پایایی مناسب دست یافته است. در حالی که شهرهای بزرگ کشور از داشتن یک سالن بلکباکس حرفهای محرومند، بجنورد صاحب سالنی حرفهای در ابعاد بزرگ است. این سالن حرفهای نیز از الطاف جشنواره رضوی احداث شده است تا میزبانی شایسته برای آثار مذهبی باشد. سی و چند سال تمرکز فرهنگی در تهران حریف چند سال میزبانی یک تک جشنواره در بجنورد نشده است.
اما داستان به همین جا ختم نمیشود. برای کسانی که در ایام جشنواره رضوی میهمان شهر بجنورد بودهاند، این تجربه مشترک است که فضای شهری در تسخیر جشنواره بوده است؛ چیزی شبیه رویداد تئاتر خیابانی در مریوان. مدیریت شهری به شکل یکپارچه از یک رخداد فرهنگی حمایت کردند. بیشتر بیلبوردهای شهر تبلیغ جشنواره بوده و صدا و سیما مرکز استان در ساعات اجرای نمایشها و حضور مردم در سالنهای نمایش گزارش زنده پخش میکند. رادیو خراسان شمالی برنامه ثابتی برای جشنواره فراهم میکند و اتوبوسرانی برای رفاه حال شرکتکنندگان، در مسیرها مابین کمپها و سالنها خدماترسانی میکند. با آنکه امکانات اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان شمالی محدود است؛ اما شرایط برای عموم مردم و خبرنگاران مهیاست. سعی میشود رفاه عمومی در شکل حداقلی فراهم باشد و نتیجه استقبال عمومی از جشنواره است.
به تهران بازگردیم و نگاهی به جشنوراه سوره ماه بیاندازیم. جشنوارهای که زمانی برای خود کیا و بیایی داشت و از دل آن هنرمندان بسیاری شناخته شدند؛ اما این روزها به چند سالن محبوس در حصار حوزه هنری ختم شده است. با نگاهی به چند دوره اخیر این جشنواره میتوان فهمید، جشنواره فاقد مخاطب است. تماشاگرانش دوستان و رقیبان هنرمندان روی صحنه است و سکوت خبری و عرصه تبلیغات شهری آن میل به صفر دارد. تا جایی که میتوان گفت دیگر وجودش تاثیری بر جریان تئاتری کشور ندارد و صرفاً از سر کاری انجام دادن توسط حوزه هنری برگزار میشود. خلوتی جشنواره سردی هنرمندی میشود که قصدش فعالیت در حوزه تئاتر دینی بوده است.
در مقابل، جشنواره رضوی در بجنور تجربهای متفاوت است. نمایش «سردار» نادر برهانی مرند در یک شب، سه اجرا میرود و بخشی از مخاطبان از دیدن این نمایش صد دقیقهای محروم میشوند. نمایشهای هرمندان قمی - علی فرحناک و محمدرضا خاتمی - تنها با بخشی از مخاطبانشان اجرا میشود و تعداد زیادی از بجنوردیها در صف ورود به سالن میمانند. دو سالن بزرگ شهر که مختص به همایشهاست با حداکثر ظرفیت میزبان اجراهای جشنواره میشوند و شبهای پررونقی برای تئاتر بجنورد رقم میزنند.
حال سوال این است که اگر جشنواره رضوی، در مقام یک جشنواره مذهبی در تهران برگزار میشد، پس از یازده دوره وضعیتش به شکلی بود. آیا در شهر چند میلیونی تهران میشد حجم مخاطب شهر چند صد هزار نفری بجنورد را جذب کرد؟ آیا مدیریت شهری از واگذاری عرصههای تبلیغاتیش به دستگاه فرهنگی استقبال میکرد؟ آیا امکانات شهری در اختیار جشنواره قرار داده میشد؟ آیا ائمه جمعه تهران همانند امام جمعه بجنورد در مراسم مربوط به جشنواره شرکت میجستند و در رثای آن سخنرانی میکردند؟ آیا روحانیون تهرانی - آن طور که در بجنورد رخ داد - مخاطب جشنواره میشدند؟ آیا دستگاه فرهنگی و مذهبی کشور به توسعه زیرساخت هنر دینی اهتمام میورزیدند؟
جواب این سوال بدون شک خیر است. پس باید امید داشت تئاتر رضوی با تمام کم و کاستیهایش در بجنورد ماندگار شود تا شاید زمانی این شهر همانند مریوان - به عنوان تئاتر خیابانیروترین مردم ایران - رکوردی را جابهجا کند تا مسئولان فرهنگی دریابند، فرهنگ تهران نیست. فرهنگ کلیت کشوری به نام ایران است.
انتهای پیام/