مسئولان حق خانواده شهدای منا را بگیرند/ "حضرت آقا" صحبتهای کوبندهای داشتند/ آلسعود جوابگوی این قتلِعام باشد
همسر حجتالاسلام شهید مرتضایی، شهید فاجعه منا گفت: حضرت آقا در بیانیه حج صحبتهای کوبندهای داشتند و فرمودند نباید این فاجعه فراموش شود، همه مسئولان باید پیگیر این مسئله باشند، این یک مسئله عادی نبود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرمان، فاجعه منا در 2 مهرماه 1394 همزمان با عید قربان در مراسم رمی جمرات رخ داد که هزاران خانواده را در کشورهای مختلف اسلامی داغدار کرد.
حجت الاسلام شهید مصطفی مرتضایی نیز یکی از جانباختگان فاجعه منا است که اهل کرمان اما ساکن تهران بود، وی دوران کودکی را در شهر راور سپری کرد و سپس برای تحصیلات حوزوی به قم رفت.
زهرا عرب همسر شهید مصطفی مرتضایی در همین رابطه گفتوگویی با خبرنگار تسنیم انجام داده که متن آن را در زیر میخوانید:
عرب: قرار بود با هم برویم مکه اما هر چه سعی کرد نشد روز آخر که میخواست برود انگار چیزی به او الهام شده بود. گفتم "به نظر میآید با اتفاقاتی که در منطقه افتاده امسال سال خطرناکی برای حجاج باشد بهتر است نروی". گفت چه میشود نهایتاً شهید میشوم.
عقد ما در حضور امام خمینی(ره) انجام شد. در تمام مدت زندگی در قم شاگرد او حساب میشدم و زمان بستن چمدانش خیلی حس عجیبی به من دست داد. اهمیت خاصی برای خانواده قائل بود، صلحه رحم را فراموش نمیکرد و وقتی خبر شهادتش را دادند همه اقوام و خویشان گفتند "ما یتیم شدیم".
7 سال در قم زندگی کردیم. حاج آقا در حال کسب علوم حوزوی بود و من هم در کنار او زندگی میکردم. حاج آقا حدود هفت سال زودتر از من به حوزه رفته بودند به عنوان شاگرد او حساب میشدم و شبها در کنار هم مباحثه میکردیم و درسمان را ادامه دادیم همیشه با تفاهم و صداقت در کنار هم زندگی کردیم.
حاج مصطفی ابتدا به عنوان مدیر دفتر عقیدتی سیاسی منطقه یکم نیروی دریایی معرفی شد و به بندرعباس رفتیم آنجا هم در کنار هم مشغول خدمت بودیم او در محل کار بود و من هم کلاسهای قرآنی و تفسیر برگزار میکردم و بعد به تهران آمدیم و در اداره عقیدتی سیاسی نداجا و در معاونتهای مختلف مشغول بود تا اینکه به درخواست و پیگیری مسئول حفاظت اطلاعات ارتش و موافقت رئیس سازمان، معاون امور روحانیون ساحفاجا و رئیس عقیدتی سیاسی سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی ایران شد.
در کنار خدمت به ارتش چه در تهران و چه بندرعباس، در حوزه و دانشگاه تدریس هم داشت و امام جماعت مساجد بود و در تهران امام جماعت مسجد معراج در میدان رسالت بود و مردم آن محل حاج مصطفی را خیلی دوست داشتند و از روی دلسوزی برای آنها کار میکرد.
در راور بودیم به عنوان امام جمعه موقت راور معرفی شد و در بندرعباس هم امام جمعه موقت بندرعباس شد و 8 تا 10 سال شاگرد مقام معظم رهبری بود. یکشنبه، دوشنبه و پنجشنبه در محضر ایشان در درس خارج کسب فیض میکرد و نظم خاصی برای این برنامه داشت.
حاج مصطفی گفته بود این آخرین "احرام" من است
عرب: حاج آقا معین کاروان بود و من هم معینه کاروان بودم. معمولاً حاج آقا یکسال در میان میرفتند حج و من دو سال یکبار. طوری تنظیم میکردیم که با هم باشیم چهار سفر همراه ایشان بودم، امسال ولی نوبت من نبود اما خیلی دلش میخواست همراه او باشم و الآن که فکر میکنم یقین دارم میدانست که شهید میشود. خیلی اصرار داشت کنارش باشم چند جا نامهنگاری و پیگیری کرد اما چون روحانی کاروان جانبازان بود گفتند نیازی به معینه کاروان نیست.
همیشه حرف من را قبول میکرد و اگر میگفتم نرو بدون شک قبول میکرد اما دیدم خودخواهی است از من پرسید چکار کنم؟ گفتم " شما برو"؛ احساس دلتنگی عجیبی به من دست داد و خواهش کردم در مدت نبودن ایشان به زیارت امام رضا(ع) بروم و قبول کرد. به یکی از دوستانش گفته بود "این آخرین سفر من است" زمان احرام هم به یکی از حاجیان گفته بود "این آخرین احرام من است".
حاج مصطفی علاقه عجیبی به شهادت داشت و در دعاهای خود همیشه شهادت را مطالبه میکرد، در نامهای که از جبهه فرستاد، برایم نوشته بود "همسرم برایم دعا کن که خدا من را ببخشد و شهادت نصیبم شود و همه ما عاقبت به خیر شویم."
در موضوع تذهیب نفس و خودسازی دقت زیادی داشت چند تقویم جیبی داشت که در آن علامتگذاری میکرد و شماره میگذاشت سجدههای طولانی داشت اهل نماز شب بود و اهمیت ویژهای برایش قائل بود و به دیگران سفارش میکرد.
نماز شبش دو ساعت طول میکشید و آهسته میخواند تا کسی متوجه نشود اگر به دلایلی نمیتوانست شب بخواند در روز قضای نماز شب را به جا میآورد در طول سفر و در کوپه قطار در تخت بالای قطار نماز شب را میخواند و نماز شبش ترک نشد.
اهل اخلاص و توکل به خدا بود میگفت " هر چه میخواهید با توکل به خدا و توسل به اهل بیت(ع) به دست آورید" در کارهایش نظم داشت و روزی سه چهار ساعت مشغول عبادت بود. قرآن، مفاتیح و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه همیشه همراهش بود و در مسیر منزل تا اداره را قرآن میخواند.
بعد از دو هفته خبر شهادت حاج "مصطفی" را به ما دادند
عرب: زمانی که میخواست برای آخرین بار به حج برود برود من بودم و پسرم که قرآن را گرفته بود، از زیر قرآن رد شد و عادت داشت که قرآن را باز کند و آیه را بخواند آن روز سه بار قرآن را باز کرد و بست و آیه را خواند و من ناراحت شدم.
هر روز با من تماس میگرفت، من مشهد بودم هفته اول دهه ذیالحجه که پسرم کنارم بود و هفته دوم هم دخترم آمد هر وقت تماس میگرفت در پایان میگفت "سلام من را به آقا امام هشتم برسان". روز هشتم ذیالحجه و شب عرفه نزدیک اذان بود و آخرین تماسی بود که گرفت و گفت "داریم میرویم سمت عرفات" از او التماس دعا خواستم و گفتم "ما را از دعا فراموش نکنی" و باز گفت"سلام من را به آقا امام هشتم برسان" آن شب نتوانستم بروم حرم و در هتل دعای شب عرفه را با حال عجیبی خواندم و بیاختیار اشک میریختم.
صبح روز عید قربان از خواب که بیدار شدم زنگ زدم عید را تبریک بگویم جواب نداد، آن روز زنگ نزد. من هم زیاد نگران نشدم چون به هر حال خودمم که همراه کاروان بودم میدانستم که در روز عید کار کاروان زیاد است و اعمال خاص خود را دارد. البته حاج مصطفی هیچ وقت بیتفاوت نبود حتی حادثه جرثقیل که در مسجدالحرام اتفاق افتاد سریع زنگ زد و گفت " من حالم خوب است" تا اینکه بعداز ظهر کنار تلویزیون حادثه را دیدم و تنها ذکری که بر زبانم میآمد "لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم" بود.
باز هم نگرانی نداشتم و اصلاً فکر نمیکردم و همواره به خودم میگفتم تماس میگیرد و سالهای سال رفته و کار بلد است و حتماً در حال کمک کردن به بقیه زائرین است چون جثه قوی هم داشت اما شب گفتند معلوم نیست و در حال حاضر جزو مفقودین است و بعد از دو هفته خبر شهادتش را دادند.
وقتی خبر شهادت حاجآقا را شنیدم تنها جملهای که به زبانم آمد "انا لله و انا الیه راجعون" بود که خدا مقدرات همه انسانها را رقم میزند البته برایم خیلی سخت بود اما حقش همان شهادت بود و این انسان خوب در بهترین مکان و در سرزمین منا به آرزوی خود رسید و الآن چیزی که من را خیلی اذیت میکند آن است که فردی بسیار خوب و با ارزش را از دست دادم.
سخنان رهبر انقلاب باعث دلگرمی خانواده شهدای منا است
عرب: حضرت آقا در بیانیه حج صحبتهای کوبندهای داشتند و فرمودند نباید این فاجعه فراموش شود. همه مسئولان باید پیگیر این مسئله باشند این یک مسئله عادی نبود. میتوانستند به آنها کمک کنند اما در اوج مظلومیت و لب تشنه به شهادت رسیدند.
سالهای قبل رفته بودم و ازدحام جمعیت میشد اما من که یک زن بودم بالاخره خودم را نجات میدادم اما اینکه اینچنین همه روی هم بیافتند و سبب مرگ آنها شود خیلی عجیب است و مسئولان باید حق خانواده شهدا را بگیرند.
سخنان رهبری را که میشنوم یک احساس دلگرمی و امنیت در من ایجاد میشود و آلسعود باید جوابگوی این قتل و عام باشد.
گفتوگو از ثارالله انکوتی
انتهای پیام/