جهانی شدن اقتصاد لزوما توسعه نمیآورد
دولت به عنوان پایلوت عملیاتی تجارت جهانی خواستار گسترش مناطق آزاد در کشور است و چیزی که در میدان عمل از آن برداشت میشود ورود جنسهای خارجی به داخل کشور بدون تعرفه و عوارض گمرکی است که تولید داخل را نابود می کند.
برخی از کارشناسان معتقدند که در فضای تجارت کنونی ارتباطات فشرده اقتصادی وجود دارد که در ذیل سازمان های بینالمللی تعریف میشوند. اگر ایران وارد این سازمانها نشود امکان ورود به بازارهای جهانی را پیدا نمیکند. به عقیده این افراد اگر کشوری میخواهد مسیر توسعه را طی کند و به یک کشور صنعتی تبدیل شود چارهای ندارد جز اینکه به سازمان تجارت جهانی بپیوندد تا محصولات خود را به بازارهای جهانی ارائه دهد و خلاصه نظریه آنها این است که برای اینکه بتوانیم در سطح جهانی فعالیت اقتصادی کنیم باید که همسو و همراه با چارچوبها و رویکردهای اقتصادی جهانی باشیم.
هر نظریهای به همراه خود مخالفان و موافقانی دارد. رشد علمی نیز از تعارض نظریات و آشنایی با معایب و محاسن هر نظریه در بحث و گفتوگو به دست میآید. برای بررسی درستی یک نظریه باید در عرصه عمل دید که چقدر آن نظریه مطابق واقع بوده است.
اکنون سوال این است که در عرصه عملیاتی اقتصاد ایران کدام یک از این نظریات با واقعیت خارجی مطابقت بیشتری دارد.
طرفداران اقتصاد آزاد با بیان اینکه کشور کره جنوبی از این طریق توسعه پیدا کرد و یا اینکه درآمد سرانه ایران در سال 1354 که با اقتصاد جهانی بیشتر تعامل داشتیم بیشتر بود خواستار ایجاد روابط آزاد تجاری و در نهایت پیوستن به سازمان تجارت جهانی هستند. اما در اینجا چند نکته وجود دارد اولا رشد کشورهای ژاپن، کره و چین را نباید هرگز با کشور خودمان مقایسه کنند به جهت اینکه اگر خواستار آزمودن علمی آن هستیم باید در نظر داشت که در آزمایش به روش علمی، به استثناء متغیری که مورد آزمایش قرار می گیرد تمامی متغیرهای تاثیرگذار باید ثابت باشد و این جزء اصول اولیه آن است. حال اینکه کارشناسان معتقدند مهمترین عامل توسعه اقتصادی این نوع کشورها را باید در روحیه عجیب ناسیونالیستی اقتصادی آنها جست و جو کرد که هیچ اقتصاددانی منکر آن و نه منکر نقش این روحیه در جهت توسعه اقتصادی این نوع کشورها نمیتواند بشود.
مطلب دوم در مورد اینکه درآمد سرانه ایران در سال 54 بیشتر بود. درآمد سرانه نمیتواند تصویر دقیقی از وضعیت افراد یک کشور نسبت به کشور دیگر ارائه دهد. برای فهم دقیق این مطلب مثالی زده میشود.
به فرض مثال درآمد سالیانه یک ایرانی 10 هزار دلار است، اگر شخصی دیگر در سوئیس همین درآمد را داشته باشد حال وضعیت اقتصادی شما بهتر است یا فرد سوئیسی؟
مسلماً وضعیت یک ایرانی بهتر است؛ چرا که هزینههای کالا و خدمات در سوئیس بالاتر است، پس نمی توان صرف مقایسه درآمد سرانه دو کشور گفت که وضعیت اقتصادی مردم در کدام یک بهتر است.
دوما اینکه درآمد سرانه کشور کمتر شده ربطی به سازمان بودن یا نبودن در اقتصاد جهانی نیست بلکه به جهت سیاستهای اشتباه دولتهای پس از انقلاب بوده که توجه بیشتری به توسعه شهرنشینی کردهاند و از جمعیت از روستاها به شهرها روانه شدند و سرعت آن به گونهای است که اکنون درصد جمعیت شهرنشینی در ایران بیست درصد از آمار جهانی بالاتر است! و این هم یک موضوع بدیهی است که هر چقدر جمعیت شهرنشینی بیشتر از جمعیت روستایی شود نسبت تولید ملی کاهش پیدا میکند و در نتیجه سرانه تولید ناخالص ملی پایین می آید.
گذشته از این مباحث طویل در مورد محاسن یا معایبی که پیوستن به اقتصاد بینالملل میتواند داشته باشد. اکنون دولت به عنوان پایلوت عملیاتی تجارت جهانی خواستار گسترش مناطق آزاد در کشور است و چیزی که در میدان عمل از آن برداشت میشود ورود جنسهای ارزان قیمت خارجی به داخل کشور بدون تعرفه و عوارض گمرکی است و وقتی شرایط اینگونه باشد آیا رغبتی برای خریداری کالاهای ایرانی باقی میماند که هنوز زیر ساخت ورود آن به عرصه بازار جهانی ایجاد نشده است.
در واقع با دست خودمان تولید داخل را نابود میکنیم و این در نهایت منجر به بیکاری کارگرانی میشود که حدود 15 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. تبعات فرهنگی و اجتماعی این رخداد آن قدر زیاد است که شاید اشخاصی که خرسند از خرید کالاهای ارزان و با کیفیت خارجی هستند حاضر به هزینه کردن مبالغ بسیار بیشتری برای رهایی از تبعات چنین موقعیتی باشد زیرا بحران بیکاری بیش از آنکه بحران اقتصادی باشد یک بحران فرهنگی اجتماعی است و تبعاتی بیش از اینکه خود فرد را تهدید کند سایر افراد جامعه را تهدید میکند.
انتهای پیام/