حسین(ع) وارد کربلا شد/ «پناه بر خدا از غمها و بلاها»

حسین(ع) وارد کربلا شد/ «پناه بر خدا از غمها و بلاها»

حسین(ع) فرمود: اینجا همان سرزمینی است که جدم رسول‌‎الله(ص) مرا از آن مطلع کرد. قافله‌‎سالار با حالی عجیب و رو به آسمان ندا داد «پناه بر خدا از غمها و بلاها» زینب(س) در حضور خورشید (امامش) حالی وصف‏‎ناپذیر داشت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» باد در میان نخلستان می‏‎وزید، صدای آهنگین پرندگان فضا را در نوردیده بود، انگار خبری شده است، همه غرق در غوغا بودند، ندایی به گوش می‌‎رسید، انگار تمام ماسوا ندا می‌‎دادند نیا! نیا! نیا...

آری! حسین(ع) در راه است، حسین(ع) دارد پا به سرزمین کربلا می‌‎گذارد، صدا در پهنۀ دشت پیچید، وقتی حرّ به دنبال حسین آمد تا او را از مسیر باز دارد، یکی از اصحاب گفت: دستوری که داری را به تأخیر بیانداز، ما در حال عبور از این سرزمین هستیم، حر مانع شد و گفت: به هیچ وجه، نمی‌‎توانم این اجازه را بدهم، حسین(ع) در این صحنه غرق در سکوت بود و با سکوت خود اطراف را نظاره می‌‎کرد،کاروان حسین(ع) به منطقه‎‏ای رسید، او فرمود: اینجا کجاست؟ یکی از یاران گفت: اینجا سرزمین «طَف» است، حسین(ع) فرمود: نام دیگری هم دارد؟ کاروانیان در سکوتی عجیب فرو رفتند، چرا هیچ یک سخن نمی‌‎گویند؟! درنگی کردند و گفتند: آقاجان! اینجا «کربلاست». قافله‌‎سالار قدری تأمل و به اطراف نظاره کرد و سپس از اسب به پایین آمد.

بار و بُنه را همین جا در گوشه‏‎ای می‌‎گذاریم

چه چیز از این بالاتر که حسین(ع) وارد سرزمین کربلا شده است؟ چقدر سرزمین کربلا به خود می‎‏بالید و  فخر می‌‎کرد، زمین به صدا در آمد که او حسین(ع)، سبط نبی(ص) است که مرا نوازش می‌‎کند، بعد از هزاران سال این همان حسین(ع) است که منتظر او بودیم، دیگر صدایی از باد به گوش نمی‎‏رسید، دیگر صدایی از پرندگان نبود، انگار حال و هوای تمام عالم رنگی دیگر به خود گرفته بود، مولا فرمود: بار و بُنه را همین جا در گوشه‏‎ای می‌‎گذاریم، اینجا همان سرزمینی است که به سکونت در آن وعده داده شده بودم، اینجا همان سرزمینی است که جدم رسول‌‎الله(ص) مرا از آن مطلع کرد. قافله‌‎سالار با حالی عجیب و روبه آسمان ندا داد: پناه بر خدا از غمها و بلاها، زینب(س) در حضور خورشید (امامش) حالی وصف‏‎ناپذیر داشت، انگار این سرزمین، دیاری نام‎ آشنا برای اوست، گویی در این سرزمین زیسته است، باد و خاک او را یاد خاطرات دوران کودکی می‏‎انداخت.

عباس(ع) سکوت را در آغوش گرفته بود و نظاره‎‏گر ماجرا بود و کاروانیان نیز گوش به فرمان مولایشان حسین بودند، قافله‌‎سالار فرمود: این همان زمینی است که آرامگاه و خوابگاه ما خواهد بود، ما در این سرزمین به لقاءالله خواهیم رسید، او در مکه پیش از حرکت به سمت سرزمین عراق این وعده را به یاران داده بود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، حال وقت تحقق این وعدۀ اوست. او فرمود: نیزه‎‏ها و شمشیرها در اینجا انتظار ما را می‎کشند، خون ما در این سرزمین است که جاری خواهد شد و این خواست پروردگار است، چراکه رسول الله(ص) فرمود: «َیَا حُسَیْنُ ع اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاكَ قَتِیلا» (بحارالانوار، ج44، ص364)، گویی زمین و آسمان می‌‎خواستند بگریند، زمینی که مدتی بعد دیگر حسین(ع) آن را نوازش نمی‌‎کند.

چند روز بعد بود که  قافله‌‎سالار رو به کاروانیان کرد و فرمود: مسیر مشخص است و شهادت نصیبمان می‎شود، حال هر کسی از شما طالب لقاءالله نیست و در این راه شوق به بذل جان و همراهی ندارد، از همین جا می‌‎تواند بازگردد، اما ای یاران، آنقدر از این سرزمین دور شوید که ندایی از مظلومیت ما را نشنوید، تا می‌‎توانید خودتان را به دوردستها برسانید، عیبی بر شما نیست، شما تا اینجا در کاروان بودید، حسین برای آنان دعا و آنان را همراهی می‌‎کرد.این را بدانید که اگر ندای غربت و مظلومیت ما به گوش‏تان برسید، جهنم جایگاه شما خواهد بود، پس تا می‌توانید به دوردستها بروید.

مولاجان! با تو بودن بهشت ماست

حسین(ع) می‌خواست آنان که قصد برگشت دارند را نجات دهد، مبادا به این خاطر به آنان آسیبی برسد، حتی برای آنان هم خیر خواست، این حسین عالم است، بغض گلوی اصحاب را گرفته بود، هیچ یک نمی‎‏دانستند چه بگویند؟ اصحاب یک به یک لب به سخن گشودند و گفتند: یا حسین! مولاجان! با تو بودن بهشت ماست، کجا برویم مولاجان؟! ما دیگر برای خودمان نیستیم، اشک از کنار چشمان آنان جاری شد و خاک کربلا را نوازش می‌‎کرد، چه صحنۀ زیبایی! شوق همراهی با امام(ع) در وجودش اصحاب موج می‎زد، آنان مولایشان نظاره می‌کردند، انگار نمی‏‎خواستند لحظه‎‏ای از مولایشان غافل شوند، انگار نمی‎‏خواستند چشم‏شان برای لحظه‏‎ای جای دیگر را نظاره کند، قافله‌‎سالار نگاهی به آنان کرد، لبخندی زد و با آنان همراه شد.

ما نیز بیاییم با مولایمان همراه و چون کاروانیان در فضایی دلنشین و آسمانی به بهترین درجات نایل شویم و به راستی چه چیز قیمتی‌تر از با او بودن است...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران