از تحصیل در تورنتو تا مهندسی پل خیبر/ شهیدی که "بشارت شهادت" را از امام(ره) گرفت

از تحصیل در تورنتو تا مهندسی پل خیبر/ شهیدی که "بشارت شهادت" را از امام(ره) گرفت

همسر شهید آقاسی‌زاده می‌گوید: "به اصرار پدر و مادر سال ۵۶ عازم کانادا شد و در رشته راه و ساختمان مشغول تحصیل شد اما آنجا هم دست از فعالیت بر نداشت و شروع به جذب دانشجویان پیروی خط امام(ره) در تورنتو کرد."

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، 28 مهرماه مصادف با شهادت یکی از شهدای اسوه دفاع‌مقدس است؛ شهیدی که با وجود امکانات و موقعیت‌هایی که در خارج از کشور برایش فراهم بود اما برای دفاع از خاک کشورش و ارزش‌های دینش از همه آنها دست کشید و به کشور بازگشت و عازم جبهه شد و 6 سال در عملیات‌های متعددی حضور داشت و اقدامات موثری را در جنگ تحمیلی انجام داد.

شهید حسن آقاسی‌زاده؛ فروردین 1338 در مشهد به‌دنیا آمد. در سال 44 در دبستانی واقع در کوچه خواجه ربیع مشهد ادامه تحصیل داد. دوران دبستان را با معدل 20 به اتمام رساند. در سال 50 وارد دبیرستان فردوسی شد و در رشته ریاضی ثبت‌نام کرد.

دانشجوی عالی دانشگاه تورنتو

در کنار تحصیل، فعالیت‌های انقلابی‌اش را ‌پیگیر بود به‌طوری که حتی گاهی اعلامیه ‌پخش می‌کرد و نسبت به فرایض دینی‌اش بسیار حساس بود. به اصرار پدر و مادر سال 56 عازم کانادا شد و در رشته راه و ساختمان مشغول تحصیل شد اما آنجا نیز دست از فعالیت بر نداشت و شروع به جذب دانشجویان پیروی خط امام در تورنتو کرد و به عنوان سرپرست دانشجویان پیروی خط امام انتخاب شد.

سال 60 با وجود اینکه دانشجوی عالی دانشگاه تورنتو با مدرک کارشناسی‌ارشد رشته راه و ساختمان بود به کشور برگشت و وارد جهاد سازندگی و سپس به خدمت سپاه خاتم‌الانبیاء درآمد و سال 61 عازم جبهه شد و در عملیات‌های رمضان، محرم، خیبر، بدر، والفجر 1-9، کربلا 1-10، نصر 1-11 حضور فعالی داشت.

بیش از 2400 پروژه مهندسی جنگ از جمله خاکریز، پل، جاده، سکوی پرتاب موشک با مدیریت او در جنگ تحمیلی انجام شد؛ وی سرانجام در 28 مهرماه 1366 در سن 28سالگی در عملیات کربلای 10، در منطقة «ماووت» عراق به شهادت رسید. پیکر وی پس از تشییع در سه شهر ارومیه، تهران و همزمان با شهادت امام رضا(ع) در مشهد، در حرم مطهر امام رضا (ع) آرام می‌گیرد.

خوابی که به حقیقت ختم شد

در آستانه سالگرد شهادت شهید آقاسی‌زاده، زینت طوسی همسر شهید در گفت‌وگویی با خبرنگار تسنیم اظهار داشت: سال 1359 در مشهد با شهید آقاسی‌زاده ازدواج کردم البته ما نسبت فامیلی داشتیم و ایشان نوه خاله‌ام بود؛ پدر همسرم ابتدا پیشنهاد داده بودند تا اینکه خود شهید خواب دیده بودند که یک حاج خانم سیدی در حرم امام رضا (ع) من را به ایشان معرفی می‌کنند. من خودم نیز خواب دیدم در حرم امام رضا(ع) مرا عقد می‌کنند و داماد هم شهید آقاسی زاده هستند و یک گوشواره آنجا به من دادند. خواب را برای مادرم تعریف کردم و همان خواب‌ها سبب شد که حسن آقا قدم پیش گذاشتند.

وی می‌گوید: شهید آقاسی‌زاده سال‌ها خارج از کشور بودند و به‌هرحال محیط کانادا با ایران خیلی متفاوت بود؛ در آن زمان، من هنوز تا ششم ابتدایی خوانده بودم و شهید آقاسی‌زاده کارشناسی ارشد داشتند اما گفته بود، من نمی‌خواهم همسرم دانشگاه رفته باشد. یک سال نامزد بودیم یک سال هم عقد بودیم و بعد از آن که درسش تمام شد، به مشهد آمد.

هزینه مراسم عروسی را به خیریه انصارالحجه داد

وی می‌افزاید: قبل از اینکه به ایران بیاید در نامه‌هایش همیشه می‌نوشت که من دوست ندارم عروسی مجلل بگیریم؛ دوست دارم یک عروسی ساده بگیریم؛ با اینکه پدر همسرم از وضعیت مالی خیلی خوبی برخوردار بودند اما دوست داشت مجلس ساده‌ای بگیریم و پول تالار و مخارج دیگر را به انصار الحجه می‌دهیم تا به خانواده‌های بی سرپرست کمک شود.

همسر شهید با بیان این که امیدوارم همسرم روز قیامت مرا شفاعت کند، عنوان می‌کند: در عقد که بودیم، برای 18 بهمن یعنی سالروز تولدم به‌عنوان هدیه یک نامه نوشتند با یک نوار از صدای خودشان فرستادند که در مورد اهمیت نماز و روزه صحبت کرده بود و به پدرشان نیز گفته بودند که یک انگشتر از طرف من هدیه بگیرید و با این نوار به همسرم بدهید تا در کنار  یک هدیه دنیوی هدیه‌ای آخرتی نیز داشته باشند.

هدفش خدمت به کشور بود

وی خاطرنشان می‌کند: بعد از یک هفته که عروسی گرفتیم، برای ماموریت سمت خواف و بعد تربت‌حیدریه رفتیم و در مجموع 29 شهر با شهید رفتم، آن زمان حسن‌آقا در جهاد سازندگی مشغول به‌کار بودند و پس آن به سپاه منتقل شدند، در تمام طول این چندسالی که با شهید آقاسی‌زاده زندگی کردم با یک چمدان چند روز بعد از عروسی راهی شدیم و من چند سال بعد با وجود داشتن سه بچه تنها همان یک چمدان را داشتم؛ لوازم زندگی هم هیچ چیز نداشتیم؛ حتی تلفن هم نداشتیم.

وی می‌گوید: شهید آقاسی زاده از ابتدا قصد و هدفش خدمت به کشورش بود؛ حتی زمانی که در کانادا بودند یک بار سه ماه تعطیلات رفته بود پاریس خدمت امام خمینی(ره) و بعد از ازدواج  تمام نیتش این بود که به کشورش کمک کند. در 6 سال زندگی مشترک با شهید، همیشه در حال جابه‌جایی بودیم؛ از اهواز به تهران، آبادان، جزیره خارک، سقز و سال 61 نیز به جبهه رفتند؛ به یاد دارم پسرم که دنیا آمد با حسن آقا تماس گرفتند و خودش را از جبهه به مشهد رساند. من سه سال و نیم در زمان جنگ اهواز بودم و در اکثر ماموریت‌ها با بچه‌ها همراهش می‌رفتیم تا اینکه به آبادان که رسیدیم به دلیل اینکه آن زمان شهر ناامن بود و اکثر مردم خانه‌هایشان را خالی کرده بودند به ما اجازه همراهی بیشتر نداد.

بسیار ساده بود

طوسی درباره خصوصیت بارز همسرش بیان می‌کند: شهید آقاسی‌زاده بسیار ساده بودند؛ با اینکه  خارج از کشور درس خوانده بودند و برای خودشان مهندس بودند اما هر کسی که حسن را می‌دید فکر می‌کرد یک آدم ساده و معمولی است؛ یکبار دانشگاه تبریز رفته بود تا برای دکترهای اعزام به جبهه صحبت کند؛ تعریف می‌کرد من که رفتم وقتی گفتند مهندس آقاسی‌زاده همه تعجب کردند که چرا اینقدر ساده هستم.

وی می‌افزاید: هیچکس تصور نمی‌کرد که حسن آقا تحصیلات داشته باشد. البته با تمام سادگی که داشتند برای من خیلی اهمیت قائل می‌شدند و همیشه تولد و سالگرد ازدواجمان برایم هدیه می‌خریدند؛ بارها اتفاق می‌افتاد که هفته به هفته نبود اما وقتی با تمام خستگی به خانه می‌آمد نخستین کاری که می‌کرد ما را به بیرون و تفریح می‌برد و وظیفه خودشان را همیشه در قبال خانواده انجام می‌داد.

همسر شهید آقاسی‌زاده می‌گوید: زمانی که پل خیبر را درست می‌کردند؛ آقای رفیق‌دوست به رزمنده‌ها گفته بودند اگر کار پل زود تمام شود، همه را یک سفر مشهد می‌برم و شهید گفته بودند ما که مشهدی هستیم تکلیفمان چیست؟ آقای رفیق دوست گفته بودند ما منزلتان می‌آئیم و بعد از اتمام پل خیبر با خانواده‌شان به منزلمان آمدند؛ شبانه روز برای آن پل کار می‌کردند. البته شهید یک اخلاقی داشتند که هیچ‌وقت در مورد کارهایشان صحبت نمی‌کردند به طوری که من تا قبل از شهادت نمی‌دانستم حسن آقا چند پروژه کار کرده است.

دوست نداشت مطرح شود

وی اظهار می‌کند: هیچ وقت از کار صحبت نمی‌کردند؛ فقط گاهی از دوستان شهیدش صحبت می‌کرد؛ دوست نداشت مطرح باشد به طوری که حتی یک عکس هم نداشت؛ جالب است بدانید که نخستین خریدی که ما برای عقد کردیم به جای قرآن و شمعدان برای من مقنعه خریدند و به حجاب خیلی اهمیت می‌دادند.

همسر شهید آقاسی‌زاده خاطرنشان می‌کند:‌ اخلاق خیلی خوبی داشت و با پدر و مادرش نیز رابطه خیلی خوبی داشت و همیشه تاکید بر احترام به پدر و مادر داشت، به اندازه‌ای خوش‌اخلاق بود که هر کسی در فامیل به مشکل بر می‌خورد با حسن آقا درد و دل می‌کرد و از او کمک می‌گرفت و مشکل‌گشای همه بود.

همسر شهید آقاسی‌زاده می‌افزاید: همیشه به افراد زیادی کمک مالی می‌کرد؛ طوری که کسی متوجه نشود و همیشه به من می‌گفت مختار هستی به هرکسی که احساس می‌کنید نیاز دارد کمک کنید. بعد از شهادتش خیلی‌ها می‌گفتند شهید درب منزل ما لوازم منزل و مواد غذایی آوردند و خودشان را هم معرفی نکردند.

وی عنوان می‌کند: هر چه امروز فکر می‌کنم، می‌گویم چطور آن زمان‌ها بدون هیچی با سختی زندگی می‌کردیم اما با این وجود چقدر زندگی شیرین و خوب بود واقعاً اگر 5 سال زندگی کردم، اما بهترین زندگی را داشتم. هر لحظه و ثانیه از این 5سال خاطره دارد.

اسم امام خمینی(ره) می‌آمد، چشمانش پراشک می‌شد

همسر شهید آقاسی‌زاده از دیدار با امام خمینی(ره) قبل از شهادت همسرش می‌گوید: یک هفته مانده بود به شهادتش، اهواز بودند که زنگ زدند دیدار با امام خمینی(ره) داریم؛ شما هم می‌آئید و من هم گفتم از خدایم است و شبانه با بچه‌ها به سمت تهران رفتیم برای دیدار با امام(ره)؛ بعضی از رزمنده‌ها کارت دست بوسی امام داده بودند وقتی رسیدیم حسن آقا کارت دست بوسی امام را به من دادند و گفتند شما به جای من برو؛ گفتم نه شما اینقدر دوست داری و علاقه داری! چون هر وقت اسم امام خمینی(ره) می‌آمد چشمانش پراشک می‌شد.

خبر شهادتش را از امام خمینی گرفت

وی می‌افزاید: گفت نه این حق شماست؛ در این چند سال در بدترین شرایط زندگی کردی؛ وقتی رفتم همه تعجب کردند و شهید آقاسی زاده گفت حق همسرم است این دیدار؛ حسن آقا فقط گفت رفتی به امام بگو همسرم بیرون است و گفتند التماس دعا؛ زهرا دختر کوچکم 4 ماه بود؛ وقتی رفتم امام روی سر زهرا دستی کشیدند و بعد گفتم همسرم بیرون هستند و گفتند التماس دعا و آنجا امام فرمودند حاجتشان روا. برگشتم حسن آقا گفت چی شد؟ امام چیزی نگفتند؟ گفتم چرا فرمودند حاجتشان روا بعد گفتم حالا حاجت شما چی بود؟ که حسن آقا گفت شهادت، خیلی ناراحت شدم و سه‌شنبه هفته بعد خبر شهادت حسن آقا را به من دادند.

شهیدی که سه بار تشییع شد

همسر شهید اضافه می‌کند:3 بار حسن آقا را تشییع کرده بودند؛ هم در غرب، هم در تهران و هم در مشهد، به معراج که رفتیم وقتی پیکر شهید آقاسی‌زاده را دیدم آرام شدم، به یاد دارم شبی که قرار بود حسن آقا به ماموریت برود در آخرین دیدارمان قبل از شهادت چهره‌شان خیلی زیبا و نورانی شده بود؛ هر وقت می‌گفتم من تنها هستم و شما مکرر ماموریت هستید، می‌گفتند شما تنها نیستید شما خدا را دارید و با خدا صحبت کن. الان هم هر وقت گرفتاری پیش می‌آید می‌گویم خودت گفتی خدا را دارید، پس خدا باید کمکم کند.

همسر شهید آقاسی‌زاده می‌گوید: هر وقت ناراحتی در زندگی داشتم شهید را در خواب می‌بینم و اگر مثلا شب ناراحت هستم صبح با یک حال خوب از خواب بیدار می‌شوم.

وی در پایان خطاب به همسر شهدای مدافع حرم می‌گوید: امیدوارم خدا به همسران و خانواده شهدای مدافع حرم صبر و استقامت بدهد و اینکه همسران شهدای مدافع نیز راه همسرشان را ادامه دهند و میراث‌دار راه و هدف همسرشان باشند.

پدرم رفاه را فدای کشورش کرد

حجت تنها پسر شهید آقاسی‌زاده نیز می‌گوید: همیشه زندگی‌ام را مدیون دعای خیر پدر و مادرم بودم و هر وقت در زندگی مشکلی برایم پیش می‌آید احساس می‌کنم یک نفر دارد من را هل می‌دهد به جلو، من ایمان دارم که شهدا زنده‌اند و هر وقت مشکلی داشتم گفتم بابا جان خودت کمکم کن و همیشه کمکم کرده‌اند اما پدر برای پسر یک نعمت است اما مادرم اجازه نداد ما کمبود پدر را احساس کنیم.

وی می‌افزاید: هر وقت دلم می‌گیرد یا می‌روم سر خاک پدرم و یا به دیدن مادرم می‌آیم و آرامش می‌گیرم. زیاد می‌روم دیدن پدرم و با او درد و دل می‌کنم. پدر من می‌توانست کانادا مقیم شود و بورسیه بگیرد و بهترین شرایط را داشته باشد اما برای وطنش خدمت کرد و رفاه را فدای کشورش کرد.

تنها تصوری که از پدرم دارم یک "قاب عکس" است

دختر شهید می‌گوید: هر وقت در زندگی به مشکل می‌خورم با وجود اینکه پدرم را ندیدم اما همیشه به او فکر می‌کنم و از ایشان کمک می‌خواهم و همیشه در زندگی کمکم کردند. من هر وقت پدر را خواب می‌بینم تنها قاب عکس پدر را می‌بینم چون هیچ تصوری از پدرم جز همان قاب عکس ندارم.

گفت‌وگو از مرجان شریعت

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
گوشتیران
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon