بدرقه شاعرانه مسافران اربعین
شب شعر اربعین با حضور شاعران آیینی در آستانه اربعین حسینی در مؤسسه شهرستان ادب برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، «شب شعر بزرگ اربعین» با حضور شاعرانی چون مرتضی امیری اسفندقه، علیرضا قزوه، محمود اکرامیفر، حسین اسرافیلی، محمدرضا سهرابینژاد، مصطفی محدّثی خراسانی، علیمحمد مؤدب، محمدمهدی سیّار، محمدسعید میرزایی، زهیر توکلی، محمدجواد آسمان، فریبا یوسفی، شهریار شاعر پارسیزبان پاکستانی، محمدسرور رجایی شاعر افغانستانی، هادی جانفدا، محمدرضا طهماسبی، زهرا بشری موحّد، پونه نکویی، مرضیه فرمانی، فاطمه نانیزاد، محمد شمس، قادر طراوتپور، علی عباسی، محمدمهدی خانمحمدی، رضا یزدانی، محمدحسین نجفی، حمید درویشی، میلاد عرفان پور، محمود حبیبی کسبی و... در شهرستان ادب برگزار شد.
میلاد عرفانپور در ابتدای این مراسم گفت: شهرستان ادب، هر سال توفیق داشت و شب شعری به مناسبت ایام محرم برگزار میکرد، اما امسال با توجه به اوج گرفتن عظمت حماسه اربعین و راهپیمایی بینظیر آن، شب شعر ما به این موضوع اختصاص پیدا کرد. انشاءالله محصول رسانهای این برنامه، هم در تلویزیون و هم در شبکههای مجازی به صورت کلیپهای جداگانه منتشر خواهد شد و به سمع مخاطبان خواهد رسید و امیدواریم که رهتوشهای برای زائران اربعین باشد.
پس از این صحبت کوتاه، محمود اکرامی به شعرخوانی پرداخت:
عصر عاشورا، کنار خیمههای سوخته
ذوالجناحی ماند، با یال رهای سوخته...
***
از آن دمی که شکستیم پا به پای چگور
سکوت ریشه دوانیده در صدای چگور...
***
درخت اگرچه نبوده است آشنای تبر
ولی شده است به صد حیله مبتلای تبر ...
***
منم که در قدم گلفروش میمیرم
سر بریدهی خود را به دوش میگیرم ...
شاعر بعدی، هادی جانفدا بود که برای خواندن اشعارش دعوت شد. وی دو غزل با این مطلعها را خواند:
گریه کردن برای امشب، یا گریه کردن برای فرداها؟
هرچه دیدیم گریه بود و گذشت، مثل یک خواب، روز عاشورا...
***
لباسی باید از جنس تجلی بر تنت باشد
که عریانی گواه اشتیاق رفتنت باشد...
محمدرضا طهماسبی نیز در ادامه سه غزل با این مطلعها خواند:
حق بود کرد آنچه که روزی نبود را
آن دم عدم شنید صدای وجود را...
***
گر بر زبان به رسم زبونان ستم کنید
بر ملک زهر خویش اگر مالکم کنید...
***
کوهی و داغها کمرت را شکستهاند
باغی و شاخههای ترت را شکستهاند...
فاطمه نانیزاد شاعر دیگری بود که سرودهای با موضوع اربعین خواند:
پاییز من! بگذار تا آبان بماند
این برگهای آخر گلدان بماند...
شاعر بعدی، مصطفی محدّثی خراسانی بود که پس از تقدیم سلام و ادب، چند رباعی، یک نیمایی و یک قصیده را قرائت کرد:
مبارک باد
بر آیینهها خورشید
بر پروانهها آتش
مبارک باد خون
خون خدا در رگرگ هستی
مبارک باد این جوشش
مبارک باد این مستی
***
خورشید اگر به مهر تابنده شده است
وز عطر بهار شهر آکنده شده است...
تغییر نیامده است در لیل و نهار
ذرات تو در جهان پراکنده شده است
***
هرچند که سوگوار برمیگردد
آشفته و بیقرار برمیگردد
از دشت شکوفههای رقصان در باد
این قافله از بهار برمیگردد
***
یکبار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
هرچند که عمر نوح را پیدا کرد
تاریخ به سن درک اصغر نرسید
***
کم را به رواق کرمش میخواند
تا درک حماسهی غماش میخواند
خارج شده است تابلو فرشچیان
ما را به دفاع حرماش میخواند
***
رفتند یاران و به کوی جان رسیدند
تا محضر خورشیدی باران رسیدند...
محمدجواد آسمان غزلی با این مطلع خواند:
سخنی ز کربوبلا بگو، نفسی از آنچه که دیدهای
دو سه بیت تازه و تر بخوان، که چه دیدهای، چه شنیدهای...
شاعر بعدی، استاد اسرافیلی بود که قصیدهای از زبان حضرت زینب (س) در اربعین و غزلی تقدیم به پیشگاه حضرت قاسم ابن الحسن (ع) را برای حاضران خواند:
گرچه دشمن کرد تبعدیم حسین
پیش دژخیمان نلرزیدم حسین...
***
اسب شد دور از نگاه حرم، سوی میعادگاه خونیناش
نوجوانی رشید، مثل عقاب تیغ در کف نشسته بر زیناش...
فریبا یوسفی چند غزل خواند:
قصه تکراری یغماگری است، برگ به تاراج خزان میبرند
شب نه! که آیند و چراغی به کف، رهزن روزند، عیان میبرند...
***
ادعا میکنیم اگر بودیم، نه مگر کلُّ یوم عاشورا؟
عشق هرجا که خیمه زد خون شد، نام آن گشت دشت کربوبلا
شاعر بعدی، شهریار که از شاعران پارسیزبان پاکستان بود که غزل عاشورایی خود را به ساحت مقدس سیدالشهدا تقدیم کرد:
کور شد چشم حریفان از غبار نیزهها
از غبار پای سر در رهگذار نیزهها...
پس از این شعرخوانی، زهیر توکلی نیز چند سروده در ادامه خواند:
چو به شیر عشق پرورد، چه کند به شیر پرده؟
پدری هزارمرگه، پسری هزار مرده...
***
چه مانده؟ هیچ مرا جز به عشق رو کردن
خوشا ز خویش رمیدن به دوست رو کردن...
***
سری دارم که از مستی قرارش نیست بر گردن
سری سرخوش که گویا کار و بارش نیست بر گردن...
شعرخوانی بعدی را محمدسرور رجایی از شاعران پیشکسوت افغانستان انجام داد. وی در ابتدای حضور خود این توضیحات را در خصوص غزلی که قصد خواندن آن را داشت، ارائه داد: «در روز تاسوعای حسینی در سال 1390، یک اتفاق تلخ و جانگدازی در افغانستان اتفاق افتاد که بر اثر انتحاری در بین زائران حسینی در زیارتگاه منسوب به حضرت ابالفضل العباس (ع) بیش از 150 نفر به شهادت رسیدند و زخمی شدند. همزمان در همان روز دو انفجار دیگر در قندهار و مزارشریف میان عزاداران حسینی انجام گرفت و باعث شهادت بسیاری از هموطنان ما شدند. یک نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که واژهی چرّه که من در این شعر به کار بردم معنای ترکش را دارد». مطلع غزل را در زیر خواند:
ای وارث حقیقت آل عبا، شهید!
تفسیر سرخ تازهای از هل اتا شهید...
شاعر بعدی، محمدرضا سهرابینژاد از شاعران انقلاب و رباعیسرایان پیشکسوت انقلاب و بعد از آن بود. وی چندین رباعی را برای حاضران قرائت کرد:
روزی که ستم دستدرازی میکرد
با خنجر، حنجر تو بازی میکرد
وقتی که سرت به منبر نیزه نشست
دیدند که نیزه سرفرازی میکرد
***
بیش از همگان جام بلایت دادند
در مدخل گودال، عصایت دادند
ایوبهی کربلای سر تا پا غم
گنجی تو که در خرابه جایت دادند
***
در نیمه شب تنور ظلمانی من
چون سینهی سیناست ز مهمانی من
خاکسترم و به آسمان سایم سر
خورشید نشسته روی پیشانی من
***
تا عشق تو را به جان و دل بگزیدم
چون شعله میان دود خود پیچیدم
در کنج خرابه در میان طبقی
خورشید به شب ندیده کس، من دیدم
***
مه خنجر آب دیده را میماند
شب یاغی آرمیده را میماند
غلتیده به خون میان گودال خون
خورشید سر بریده را میماند
***
برخاست نسیم و پیکرت را بوسید
آن حنجرهی ز خون ترت را بوسید
آن شب که رخات به نیزه نورافشان دید
مه خم شد و با گریه سرت را بوسید
***
آن تشنه لبی که منسب سقا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
برداشت کفی آب و به لب برد و نخورد
غیرت به تماشای وفا قد افراشت
***
آن نخل به خون تپیده را میبوسید
آن مشک به هم دریده را میبوسید
خورشید کنار علقمه خم شده بود
دستان ز تن بریده را میبوسید
***
هفتاد و دو زخم جاوداناش در یاد
میرفت به سوی کوفه، شهر بیداد
با نالهی سرد و حلقهحلقه خون اشک
زنجیر به دست و پای زینب (س) افتاد
***
با عشق که جذبههای آن طوفانی است
ماندند کنار او که باقی فانی است
رفتند به زیر تیغِ رقصان، رقصان
امروز غروب، جشن سرگردانی است
***
با یاد عجوبهای که در دهر یکی است
مردی که به خون تپید و با ننگ نزیست
هفتاد و دو روضه در دلم برپا شد
دل خواند و گریستیم، خواندیم و گریست
پس از این شعرخوانی، مودب برای شعرخوانی حاضر شد. وی یک رباعی و یک چهارپاره تقدیم حاضران کرد:
در خیل تو خواستم سواری باشم
در لشگر تو طلایهداری باشم
افسوس که هیچ بودم آنقدر که باد
نگذاشت در این هوا غباری باشم
***
چو شب زد خیمه بر اردوی شنها
جهان نیزار خاموشی شد و خفت
به هر سو چلچراغی سبز پژمرد
ز الّا در بیابان نیزه بشکفت...
شاعر بعدی که به شعرخوانی پرداخت، شاعر جوان اهل بیت محمد شمس بود که غزلی کوتاه با این مطلع خواند:
چنان بعد از تو از ننگ بقا سازم نفس پنهان
که هر گامام نمایم پای پیش از پای پس پنهان...
شاعر بعدی، قادر طراوتپور شاعری از دیار کهکیلویه و بویراحمد بود. او شعری در مورد خدا با این مطلع خواند:
دوش از سرم گذشت خیال دوبارهای
چون در شب کویر عبور ستارهای...
مرتضی امیری اسفندقه نیز در ادامه مثنوی اربعین خود را برای حاضران خواند:
زمین و آسمان اندوهگین است
هلا هو های! یاران! اربعین است...
امیری اسفندقه در ادامه گفت: جای تألیفی در ادبیات آیینی، محرمی، عاشورایی، کربلایی به نام حرّیّات خالی است. این تألیف میتواند شامل شعرهایی از شاعرانی که به ظاهر شخص آنها ارتباطی با این عالم و حال و مقام ندارد، اما شعری که به زبان آنها جاری شده است، سرشار از مضامین اخلاقی و ارزشی است. حتی شعر گودال و قتلگاه میتوان را در شعر نصرت رحمانی یافت. به نظر میرسد حرّیّات بهترین اسم برای این دسته از اشعار است. حتی شعر حافظ با مطلع «که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی؟/ که به کوی میفروشان دو هزار جم به جامی...» در همین دسته قرار میگیرد و میتواند در همان تالیف قرار گیرد.
وی ادامه داد: حافظ غزلی دیگر با مطلع «قتل این کشته به شمشیر تو تقدیر نبود/ ورنه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود» که به غزل سجّادیه معروف است، دارد. غزل «یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد/ به پیامی دل غمدیدهی ما شاد نکرد» که به غزل مسلمیّه معروف است، غزل «روز و شب، شبنشین در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع/ شبنشین کوی سربازان و رندانم چو شمع» که به غزل عبّاسیّه معروف است، غزل «زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی/ خط بر صحیفهی گل و گلزار میکشی» که به غزل حضرت علیاکبر (ع) معروف است، میتواند در تالیف مربوط به حرّیّات قرار گیرد.
رضا وحیدزاده از دیگر شاعرانی بود که به شعرخوانی پرداخت:
تو از سلالهی نوری، دوام سلسلهای
امام حضرت صبری، امید قافلهای...
شاعر بعدی که برای شعرخوانی دعوت شد، علیرضا قزوه بود. قزوه غزلی کوتاه و بندی از ترکیببندی تازه را برای شاعران خواند:
یکی ز خیل شهیدان گوشه چمناش
سلام ما برساند به صبح پیرهناش...
***
گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود
تنها تر از مسیح کسی بر صلیب بود...
وی پس از قرائت اشعارش، ضمن توصیه به حاضران به شرکت در پیادهروی اربعین افزود: من امسال سال سومی است که برای پیادهروی اربعین مشرف میشوم و توصیه میکنم که دوستان تا جایی که توان دارند در این سفر حضور به هم برسانند. انسان گاهی در این سفرها با چیزهایی برخورد میکند که تا مدتها در ذهناش باقی میماند. در سفری که ما سال گذشته داشتیم، وقتی از حیدریه پیاده شدیم تا ماشینها را عوض کنیم، دختر سه سالهای به همراه مادرش در همان بیابان بود که دستاش را گرفته بود. این دختر بدون اینکه از ماجراهای کربلا خبری داشته باشد، به مادرش گفت مامان گم نشیم! این صحنه تا نجف در ذهن من بود. به همین دلیل است که این سفرها واقعاً سفرهای خوبی است و اگر دوستان بتوانند تجربه کنند، رزق معنوی خوبی نصیبشان میشوند انشاالله.
شاعر بعدی، زهرا بشری موحّد بود که غزلی کوتاه و مسمّطی با موضوع اربعین با مطلعهای زیر را برای حاضرین قرائت کرد:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصّه سر آید
هر که مهیّا شده است در سفر آید
آی اسیران خاک! بار ببندید...
***
من کیستم مگر که بگویم تو کیستی
بسیار از تو گفتهام اما تو نیستی...
شاعر بعدی، محمدسعید میرزایی بود که از شاعران جوان و پرکار در حوزهی شعر آیینی و شیعی بود. میرزایی اشعاری را با این مطلعها خواند:
ای سر دور از بدنات قاری آیات خدا
سینه تیر خوردهات دِیر مناجات خدا...
***
دیدم بهار پرپر من قطعهقطعه شد
ماه به خون شناور من قطعهقطعه شد...
***
روزی که هرچه بود برای تو گریه کرد
آتش گرفت رود، برای تو گریه کرد...
شاعر بعدی، علی عباسی یک رباعی، قصیده و غزلی برای حاضرین خواند:
از شور عزا شعور درآوردی
از این شب تیره نور درآوردی
سوزاندی و سوختی و خورشید شدی
تا اینکه سر از تنور درآوردی
***
آسمان فرش عزاخانهی آیین غمات
فطرس از عرش پر آورده برای علمات...
***
راوی رسیده بود به پایان داستان
جایی شبیه شام غریبان داستان...
شاعر بعدی، محمدمهدی سیّار بود که غزلی به این مطلع را «تقدیم به ساعات آخر عاشورا که تکیه بر شمشیر زد نظر به چپ و راست کرد و اعلام نمود: هل من ناصر ینصرنی؟ هل من معین یعیننی؟» حاضرین کرد. سپس غزلی دیگر تقدیم به صبر بلند حضرت زینب کبری (س) نیز برای حاضران خواند:
تکیه بر شمشیر زد، پرسید یاری هست؟ یاری هست؟
تا مرا یاری کند، مردی، سواری هست؟ یاری هست؟...
***
در مقاتل خواندهام گودال غوغا شد ولی
آن طرفتر غوغا، آن طرفتر، بر تلی...
محمدمهدی خانمحمدی شاعر بعدی بود که غزلی را با موضوع دیدار حبیب و میثم تمّار در کوفه برای حاضرین قرائت کرد. در زیر مطلع این غزل را میخوانید:
دو مرد رزم رسیدند تا به یکدیگر
یکی به خنده چنین گفت: مدتی دیگر...
شاعر بعدی، خانم پونه نکوی، بود که غزلی با این مطلع را تقدیم حاضران کرد:
رقص خون باید که بگشاید غل و زنجیر را
عشق میخواهد که زیباتر کند تصویر را...
رضا یزدانی، شاعر دیگری بود که شعری برای حاضرین قصیدهای کوتاه تقدیم به ساحت مقدس حضرت علی اکبر (ع) با این مطلع خواند:
زمین تاریک و ماه از شانه شب میرود بالا
گرامی باد این رخشنده! این تابان بیهمتا...
پس از این، سرکارخانم فرمانی بود که غزلی کوتاه با این مطلع خواند:
در هر محرّم راه افتادیم تنها
پشت صفوف دستهی زنجیرزنها...
حمید درویشی شاعر دیگری بود که غزلی کوتاه را با این مطلع برای حاضران خواند:
زمین از کربلا تا شام بارانخورده است انگار
در این شام غریبان ماه هم افسرده است انگار...
محمدحسین نجفی، شاعری دیگر بود که غزلی را با این مطلع برای حاضران خواند:
ذبح این است و اسم اعظم این است
اسمی که با آن توبه کرده است آدم این است...
میلاد عرفانپور نیز خود غزلی را که به تازگی سروده بود، برای حاضران خواند. در زیر مطلع این غزل محرّمی را میخوانید:
دلهای سوگوار فقط از تو گفتهاند
جانهای بیقرار فقط از تو گفتهاند...
آخرین شاعری که در این برنامه نورانی شعری را تقدیم نمود، محمود حبیبی کسبی بود که غزلی تقدیم به ساحت مقدس حضرت علی اکبر (ع) با این مطلع برای حاضرین و اساتید در این جلسه قرائت کرد. وی پیش از قرائت این شعر اشاره کرد که غزل حاضر را به استقبال غزلی از حکیم رکنا مسیح کاشانی رفته است. وی افزود: «مطلع شعر مسیح به کل غزل من میارزد: ای که میپرسی سرت کو؟ سر نمیدانم چه شد/ تیغ در کف دیدماش، دیگر نمیدانم چه شد».
دل نمیدانم چه شد، دلبر نمیدانم چه شد
سر نمیدانم چه شد، پیکر نمیدانم چه شد...
انتهای پیام/