برای شهیدی که نمیخواهد تفنگش روی زمین بماند؛ "مهر، کتاب، تسبیح " تمام دلبستگی "سیدجواد" از دارِ دنیا
شهید "سید جواد جهانی" هم یک همکار رسانهای بود و هم بارها توصیه کرده بود که مبادا تفنگش پس از شهادتش در جبهه نبرد با تکفیریها روی زمین بماند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، شب گذشته بود که خبری رسید مبنی بر اینکه شهید جهانی که در جبهه نبرد علیه نیروهای تکفیری در سوریه حاضر بوده به شهادت رسیده است.
خبر شهادت این شهید مدافع حرم شاید برای رسانهایها از جهتی بیشتر مورد اهمیت قرار گرفت که وی به نوعی از همکاران رسانهای محسوب میشد و در موسسه فرهنگی و هنری خراسان مشغول به فعالیت بود.
عصر امروز قرار است مراسم بزرگداشتی برای این شهید گرانقدر در محل مسجد المنتظر مشهد برپا شود و از همین رو در گفتوگویی کوتاه تلاش کردیم تا بخشی از زندگی این شهید را مورد بررسی قرار دهیم.
برادر شهید سید جواد جهانی در مورد روحیات شهید جهانی اظهار داشت: سید جواد از نوجوانی تغییر و تحول عجیبی در وجودش و افکارش ایجاد شد. در سن 14 سالگی نوار سیاحت غرب را در منزل یکی از دوستانش گوش کرده بود و وقتی به خانه آمد حال و هوای عجیبی داشت، رنگش پریده بود و نصف شب با صدای بلند گریه میکرد و نماز شب میخواند.
وی افزود: از همان مرحله به اندازهای تغییر کرد که همه به او «بچه شیخ» میگفتند، علاقه زیادی به خرید کتابهای دینی و مُهر و تسبیح و انگشتر داشت و خیلی زود در سن 20 سالگی ازدواج کرد.
برادر شهید عنوان کرد: جواد فوق دیپلم رشته حقوق داشت و در اداره پست چناران کار میکرد و سپس به عنوان بسیجی فعال به مشهد منتقل شد و در بخش اداری روزنامه خراسان مشغول به کار شد.
وی تصریح کرد: سید جواد با همه فرق میکرد با اینکه یک برادر دیگر هم دارم اما همیشه روی جواد تعصب خاصی داشتم؛ جواد دوستان منبری و خوبی داشت و بیشتر اوقات با دوستانش بود. جواد هر روز باید دست پدر و مادرم را میبوسید بعد فعالیتهای زندگیاش را از سر میگرفت و نماز شب را هیچوقت ترک نکرد.
وی خاطرنشان کرد: جواد سه بار دیگر به سوریه رفته بود؛ آخرین باری که قرار بود برود به ایشان گفتم نرو برادر؛ تو یک دختر 3 ساله و یک پسر 8 ساله داری؛ باید بچهها را از آب و گل درآوری، جنگ سوریه و عراق ادامه دارد، اجازه بده یکی دو سال دیگر برو اما در جواب من گفت دل من نازکتر از این حرفها است؛ دل کندن از خانواده و پدر و مادر برایم سخت است هرشب تا صبح گریه میکنم اما این راه را باید بروم.
برادر شهید گفت: جواد به من گفته بود اگر اگر خدا خواست و شهید شدم تفنگ من را روی زمین نگذارید و در آخرین تماسی که با هم داشتیم گفت حواست به همه چیز باشد، گفت من برمیگردم اما پیکرم میآید، میخواهم به عنوان خط شکن بروم، جواد به خواسته خودش رسید چرا که خیلی دوست داشت شهید شود و همیشه میگفت دعا کنید شهید شوم.
انتهای پیام/