پاسخ عباس سلیمی نمین به عطاءالله مهاجرانی درباره تعرض به ابنیه تاریخی
عباس سلیمی نمین در پی یادداشت مهاجرانی، خطاب به وی نوشت: باید پرسید علیرغم اینکه تصاویر بهروشنی گویای نقض مقررات ابنیه تاریخی از سوی عدهای است، چرا مأمور وظیفهشناس هتک حرمت شده مجدداً در مکتوب شما با تعبیر «بلاهت» مورد ظلم واقع میشود؟
به گزارش خبرگزاری تسنیم، عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران در پی یادداشت مهاجرانی وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی، خطاب به وی نوشت: باید پرسید علیرغم اینکه تصاویر بهروشنی گویای نقض مقررات ابنیه تاریخی از سوی عدهای است چرا مأمور وظیفهشناس هتک حرمت شده مجدداً در مکتوب شما با تعبیر «بلاهت» مورد ظلم واقع میشود؟
متن یادداشت عطاءالله مهاجرانی
قدر کورش کبیر را بدانیم
«سیدعطاءالله مهاجرانی»، وزیر اسبق ارشاد در یادداشتی در وبلاگ خود نوشت:
بهمناسبت روز بزرگداشت کورش کبیر، افتخار تاریخ و فرهنگ و سیاست در سرزمین ما و شکوه خرد ناب در جهان، دو فیلم متفاوت از پاسارگاد دیدم؛ یکی نشانی از بلاهت و دیگری نشانی از حکمت. در فیلم نخست مردم، جمعیتی که تقریباً تمامی جوان هستند و میتوانند از نردههای فلزی مانع با پرشی گذر کنند، در محوطهای دور از مزار کورش ایستادهاند و مأموران حراست از نزدیک شدن آنان جلوگیری میکنند، حتی مأموری با جلیقه خاکیرنگ با جوانی که بلیز سبز پوشیده، گلاویز میشود و به او لگد میزند. عدهای میانداری میکنند تا آنها را جدا کنند و بعد موج جوانان حرکت میکند و مأموران حراست محو میشوند. این رفتار یعنی ممانعت جوانان از نزدیک شدن به آرامگاه کورش، نشانه بلاهت مضاعف است! میبایست استانداری و مراکز فرهنگی فارس خودشان ابتکار عمل را در دست بگیرند و روز کورش را در پاسارگاد با شکوه تمام برگزار کنند؛ برنامه سخنرانی و موسیقی بگذارند. کورش بزرگتر از آن است که بتوان نادیدهاش گرفت! مثل کسی که بخواهد خورشید را نبیند و یا انکار کند.
ذمّ خورشید جهان ذمّ خود است
که دو چشمم کور و تاریک و بد است!
کورش کارت شناسایی ملّی ما بهعنوان مردم ایران است!
فیلم دوم: جمعیتی در نزدیکی پاسارگاد جمع شدهاند و یک هموطن عربِ ایرانی (نه عربِ اهوازی چنان که رسانههای عربی منطقه و العربیه ترویج میکنند) از ایران و کورش سخن میگوید، بر ایرانی بودن خود تأکید میکند و در کنار او کُرد سنندجی و کُرد کرمانشاهی و لُر بختیاری و ترک قشقایی و بلوچ و سیستانی و آذری و… ایستادهاند و نیمحلقهای را تشکیل دادهاند، میگوید ایران وطن ما و کورش پدر ماست! انصاف این است که این سخنان را اگر صدا و سیمای جمهوری اسلامی، اندک خرد سیاسی و فرهنگی داشته باشد میبایست بارها، صد ها بار منتشر کند، بهویژه وقتی آن عربِ ایرانی با صراحت تجزیه طلبان را محکوم میکند.
این دو فیلم نشانههای روشنی است که فرهنگ ملی ما ایرانیان نمیتواند نادیده گرفته شود. عید غدیر با تمام شکوهش نمیتواند جای نوروز را بگیرد، هر کدام درست در جای خود هستند. کورش رکن فرهنگ و سیاست و دفاع از آزادی ادیان و اندیشه و دیگر فرهنگها در جهان پیش از اسلام است. در کتاب مقدس بهویژه در کتاب عزرا، نام او بیست و سه بار بهتصریح و بارها بهاشاره مطرح شده است. از او بهعنوان مسیحا، بهنیکی و با شکوه تمام یاد شده است. بهروایت و تفسیر علامه طباطبایی با اشاره به پژوهش مولانا ابوالکلام آزاد، ذوالقرنین در سوره کهف، بهعنوان یک رهبر الهی، مصداقش کورش است. ما در جهان امروز بیش از همیشه نیازمند افق دید و خرد ناب کورشیم.
نمیشود در کشوری مثل ایران برای کورش که قله افتخار فرهنگ ملی و تاریخی و سیاسی ماست، بزرگداشت برگزار نکرد و اگر هم جوانان بهشکل خودانگیخته آمدند با آنان برخورد پلیسی و امنیتی کرد.
1
وبسایت: سهندنامه/ سال: 1395/ انتشار خبر: 8 آبان 1395, ساعت 18:51
پاسخ عباس سلیمی نمین
باسمه تعالی
جناب آقای عطاءالله مهاجرانی
باسلام، مکتوب کوتاه شما را که انعکاس دهنده یک تأسف و یک خرسندی بود خواندم. هرچند بخشی از آن را تلاش برای ترمیم مرزبندیهای درهم ریخته با برخی کشورهای عربی میپندارم که در جای خود نکوهیده است اما پرسش اولیهام آن است که آیا چنین ترمیمی درغلتیدن از وادی افراط به تفریط را طلب میکرد؟
جنابعالی بهتر میدانید که بزرگنمایی بخشی از تاریخ باستان ایران و محدود ساختن آن به دو هزار و پانصد سال، که قدمت چندانی ندارد با چه اهدافی صورت گرفته است. این درشتنمایی حتی اگر بدون تعرض به سایر مقاطع تاریخ باستان این مرز و بوم صورت گرفته بود جا داشت برای اثبات استمرار پایبندی به تعلقات ملی خود در وادی تقویت این سناریوی تاریخی قرار نگیریم.
قبل از ورود به بحث، در ارتباط با حراست از ابنیه تاریخی باید یادآور شوم که مأموران اخذ وجه ورودیه، مسئولیت اصلیشان رعایت حریم آثار باستانی از سوی بازدیدکنندگان است. در روز تجمع مورد اشاره شما، بازدید رایگان اعلام میشود؛ لذا حراست با توجه به تجربیات تلخ گذشته صرفاً بر رعایت حریم آثار باستانی از سوی بازدیدکنندگان متمرکز بوده است. بنابر روایت جناب آقای دکتر امیری ــ رئیس سازمان میراث فرهنگی فارس ــ در گفتوگو با صاحب این قلم، جوان مطرح شده در مکتوبتان ابتدا بر گونه تذکر دهنده مقررات سیلی میزند و سپس با کنار زدن وی، بهاتفاق دوستانش حتی از حفاظ شیشهای نیز عبور میکنند و دیگران را به تأسی از این عملکرد قانونشکنانه خود فرامیخوانند. حال باید پرسید علیرغم اینکه تصاویر بهروشنی گویای نقض مقررات ابنیه تاریخی از سوی عدهای است چرا مأمور وظیفه شناس هتک حرمت شده مجدداً در مکتوب شما با تعبیر «بلاهت» مورد ظلم مضاعف واقع میشود؟ آیا سوار شدن بر موجهای ناپایدار، ارزش این میزان حقکشی و ترویج قانون شکنی را دارد؟
از شما بهعنوان معلم تاریخ انتظار زیادی نیست که بهجای دامن زدن به اقدامات احساسی و زودگذر جامعه را به تعمق بیشتر در تاریخ فراخوانید. همان گونه که واقفید تا آغاز سده نوزدهم هیچ مورخ و مستشرقی بنای موسوم به مشهد مادر حضرت سلیمان را مقبره کوروش نمیدانست. از نظر پیشینه، این تغییر نام به شروع پژوهشهای ایران شناسی در هند همزمان با تأسیس کمپانی هندشرقی و بهدنبال آن ایجاد انجمن آسیایی بنگال ازسوی ویلیام جونز در سال 1784 م. بازمیگردد. البته پیش از شروع این مطالعات منسجم انگلیسیها در هند و ایران عهد قجر، سیاحان و سفرنامه نویسان اروپایی دورههای صفویه تا زندیه مشاهدات خود را از ابنیه باستانی ثبت و ضبط نموده و زمینه این مطالعات را فراهم آورده بودند. اما بهدنبال آنها مأموران سیاسی و نظامی و محققان انگلیسی در دوره قاجار در زمره نخستین ایران شناسان غربی در مطالعه و جهتدهی به کشف گذشته باستانی و نگارش تاریخ ایران باستان قرار میگیرند.
ویلیام اوزلی از اولین ایران شناسان غربی در این وادی بود که همراه هیئت سیاسی برادرش کور اوزلی ــ خاورشناس و نماینده سیاسی انگلستان در دربار فتحعلی شاه ــ در اوایل قرن نوزدهم رهسپار ایران شد. او در بازدید از شهرها و مناطق مختلف ایران بهتفصیل به پیشینه تاریخی آن محلها اشاره کرده است. اقدام مهم و اساسی دیگر ایران شناسان غربی در تدوین و بازکشف تاریخ باستان ایران شناسایی آثار بهجایمانده از سلسلهها و امپراتوریهای ایران قبل از اسلام و تدارک شناسنامه برای آثار بهجایمانده از هزارههای پیش از میلاد بود. این اقدام که در حقیقت تکمیل روند نگارش تاریخ باستان به شمار میرفت در کنار کاوشهای باستان شناسی هدفمند در سایتهای تاریخی گوناگون (بیتوجهی به برخی سایتهای تاریخی و سرمایه گذاری ویژه نسبت به برخی دیگر سایتها) موجب شد تا هویت تازهای برای بسیاری از آثار باستانی بهجایمانده از ایران قدیم تعریف و قرائتهای جدیدی درباره هویت بعضی از این آثار ارائه شود، بهعنوان مثال، تخت جمشید که طی سدههای گذشته همواره بهعنوان تختگاه جمشید ــ پادشاه اساطیری ایران ــ شناخته میشد و تا همین امروز نیز با همین نام کهن خود شناخته و خوانده میشود، در نتیجه مطالعات باستان شناسی و تحقیقات ایران شناسان غربی بهعنوان تختگاه و پایتخت سلسله هخامنشیان شناسایی و معرفی شد و بدین شکل هویت نوین و تازهای یافت که در گذشته هیچگاه بدان شناخته نمیشد، یا بنای مقبره مادر حضرت سلیمان در مشهد مرغاب که نامش با سلیمان نبی در تورات گره خورده بود، بهعنوان مدفن کوروش ــ بنیانگذار امپراتوری هخامنشیان ــ شناسایی و معرفی شد و هویتی متفاوت با تلقی پیشینیان از این بنا یافت.
قابل تأمل اینکه تا مدتها بعد از این هویتبخشی جدید، ایرانیان همچنان بر اعتقاد خود راسخ بودند. برای نمونه، جورج ناتانیل کرزن در این زمینه مینویسد: «روایت ایرانیان ــ نوشته بودم که ایرانیان این بنا را قبر مادر سلیمان مینامند و این عقیده در سراسر دوره اسلامی شایع بود... اولین تطبیق آن با قبر کوروش ــ در سال 1809 (م) روی هم رفته موریه را نخستین فردی میدانستند که مقبره کوروش را شناخته بود و معلوم شد چنان که آریان و استراین و دیگر نویسندگان قدیم نقل کردهاند آنجا بهوسیله اسکندر آسیب دیده بود، ولی اظهار این مطلب نیز حیرت انگیز است که وقتی که به عبارات مربوط به کتاب او مراجعه نمودم معلوم شد که وی این موضوع را مطرح کرده بود تا خود نقض کند. اوزلی که همان سال در آنجا بوده رفتار مشابهی اختیار نمود. بهنظر من کرپورتر اولین انگلیسی است که از عهده تطبیق برآمد، اما میتوان فرض و تصور کرد که عامل این شناسایی و تطبیق پروفسور گروتفند باشد و قبول یا رد این نظریه منوط است به مقابله و تطبیق عبارات راجع به محل واقعی قبر کوروش در نوشتههای نویسندگان قدیم و... با آنچه در محل یعنی بهطوری که شرح داده شد در دشت مرغاب هست.» (ایران و قضیه ایران، جورج کرزن، مترجم غلامعلی وحید مازندرانی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، سال 1387، جلد دوم صص 7ــ96)
همان گونه که مشخص است کرزن بسیار محتاطانه در این زمینه سخن میگوید. قابل تأملتر آنکه در زمان سفر هرمان نوردن (1928 م.) به ایران، یعنی بعد از گذشت 110 سال از تاریخ پردازی کمپانی هند شرقی برای این سرزمین، ایرانیان همچنان بر اعتقاد خود راسخ بودند: «از دشت وسیع گذشتیم و از دهکده کوچک و کوچههای پر از گِل و لای عبور کردیم تا به مقبره کوروش رسیدیم. این ده کوچک «مادر سلیمان» نام دارد. عجیب است که تاریخ با افسانههای اسلامی و سامی در هم آمیخته و ساکنین اطراف، این مدفن را متعلق به مادر سلیمان پیغمبر میدانند.» (زیر آسمان ایران، هرمان نوردن، ترجمه سیمین سمیعی، تهران، دانشگاه تهران، 1356 خ، ص 98)
هرچند بعدها با تخریب قبرستان قدیمی اطراف این مقبره و تغییر نام دهکده حاشیه آن تلاش وسیعتر و همهجانبهتری برای این هویت سازی جدید صورت گرفت، اما این سؤال همچنان باقی است که اگر بزرگنمایی معاصر از هخامنشیان برای تثبیت تاریخ دو هزار و پانصد ساله پیشینهای آن گونه که شما نیز ترسیم میکنید داشت آیا کمپانی هند شرقیها در باوراندن نظریاتشان با چنین دشواری مواجه بودند؟
جناب آقای مهاجرانی! اگر این هویت سازی با تخریبهای عامدانه برای برجسته سازی هخامنشیان همراه نبود، تبعیت بدون تأمل شما از این سناریو چندان اهمیتی نداشت، اما زمانی که اسناد بیانگر این واقعیتاند که با هدفی خاص آثاری محو شدهاند همراهی با بزرگنمایی از این مقطع از تاریخ باستان ملت ایران، دیگر بهمعنای تکریم از سابقه تمدنی این دیار نخواهد بود.
جهت اطلاع شما در مناظرهای که در خبرگزاری میراث فرهنگی در سال 1385 بین بنده و آقایان پرویز رجبی محقق تاریخ باستان، عبدالمجید ارفعی استاد زبان ایلامی (بهصورت حضوری) و محمد حسن طالبیان مدیر اجرایی چغازنبیل (بهصورت غیرحضوری) برگزار شد در پاسخ به این پرسش که آثار باستانی کشفشده در اطراف تخت جمشید که تصاویر آن در کتاب «تخت جمشید» نوشته اریش ف. اشمیت آمده چرا تخریب شده است، ابتدا آقای طالبیان گفت: «امروزه دیگر معتقدند نباید در یک اثر باستانی چیزی کم یا زیاد شود و باید هر آنچه که هست مورد حفاظت قرار گیرد. در آن زمان بهدلیل آنکه سقفها ریخته شده بوده و نمیتوانستند دیوارها را نگه دارند کوتاهشان میکردند و در حد پلان نگه میداشتند. در حال حاضر قسمتهای پایینی بهصورت خشت اصل باقی مانده و روی آن مرمت شده است. این قبیل اتفاقات در گذشته تنها در تخت جمشید و در چغازنبیل هم اتفاق میافتاده است؛ هنگامی که نمیتوانستند حفاظت کنند دیوارها را کوتاه میکردند».
این کارشناس محترم تابع هویت سازی جریان کمپانی هند شرقی برای آثار باستانی ایران ضمن اینکه معترف است این هویت سازان در ابنیه تاریخی ما دخل و تصرف کردهاند (با نابودی یا افزودن بر بنا) در مقام توجیه عملکردها برمیآید، در حالی که تصاویر به ثبت رسیده از حفاریها در اطراف تخت جمشید گویای کشف بنایی متفاوت از تخت جمشید است که هیچ نشانی از فروپاشی در دیوارهای آن به چشم نمیخورد، متأسفانه اکنون از این بناهای خشت و گِلی هیچ گونه اثری در اطراف تخت جمشید نیست.
تأسفبارتر، توجیه آقای پرویز رجبی است: «رجبی: پا قانقاریا بکند قطعش میکنند. سلیمی نمین: مگر آثار باستانی قانقاریا گرفته است؟ رجبی: ساختمان دارد میریزد. سلیمی نمین: وقتی دارد میریزد باید خرابش کرد؟... سلیمی نمین ... فرمایش آقای طالبیان مبنی بر این است که تغییرات، صورت گرفته است؛ این گزارش دوست شماست که شما قبولش دارید. اما تصاویر نشان میدهد که تخریب فاجعه آمیز است، تصاویر آقای اشمیت بهعنوان مستندات این نیست که خشت و گِل بین درگاهیها باشد اصلاً خودش یک بنای مستقل است، بنای مستقلی است که الآن وجود ندارد. (خبرگزاری میراث فرهنگی کد خبر 52377، 85.4.25)
جناب آقای مهاجرانی! اگر این گونه دفاع از هویت سازان دو هزار و پانصد ساله باستانی را که در واقع تکریم از تمدن ملت ایران نیست (بلکه تجلیل از تاریخ یهود است که گویا با ورود به فلات ایران موجب تمدن سازی شدهاند) عالمانه نمیدانید بهجای طرح مسائل احساسی کمک کنید تا ملت ایران با آگاهی از اهداف کم و زیاد کردن ابنیه تاریخی در مسیر مطالعه برای کشف هویت واقعی باستانی خود برآید.
عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران 1395.08.25
بهپیوست تصاویر تقدیم میگردد.
تصاویری از آثار غیرهخامنشی که اکنون نابود شده است:
انتهای پیام/*