جایگزینی فیلمفارسی دهه پنجاهی به جای واقعیت دهه ۵۰
تولید و پخش فیلم سینمایی «سلام بمبئی» با داستانی هندی و تکرار شده در سینمای هندوستان نماد فیلمفارسی دهه پنجاهی است که اکران فیلهای دیگر سینما از جمله سیانور را که به واقعیت دهه ۵۰ میپردازد تحتالشعاع قرار دادهاست.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، فیلم سینمایی «سلام بمبئی» پس از حواشی بسیار سرانجام از روز پنجشنبه 11 آذرماه اکران خود را آغاز کرد. اکرانی که فروش حدود 600 میلیون را در یکی دو روز آغاز اکران را به همراه داشت.
فیلم سینمایی«سلام بمبئی» همانگونه که از نامش مشخص است، فیلمی بالیوودی و محصول سینمای هند است، فیلمی که یادآور داستانی تکراری از سینمای هند است، داستانی که در آن پسری عاشق دختری میشود و در راه رسیدن به آن دختر در داستان خود با گره رو به رو میشود و در نهایت پسر عاشق میماند و داغ از دست دادن معشوق... داستانی که شاید کمتر کسی را بتوان پیدا کرد که حداقل 10 بار آن را دیده یا نشنیده باشد. اما همیشه اکران و فروش مختصات خود را داشته است و به قول برخی تهیهکنندگان فیلمهای به اصطلاح بفروش، مخاطب قلق خاص خود را دارد. پس با برخی طرفندها جذب فیلم میشود و فرصت دیدن فیلمی ایدئولوژیک را صرفا به امید همکاری چند چهره مشهور ایرانی در سینمای هند از دست میدهد اما باید از همین مخاطب پرسید بعد از دیدن فیلمی مانند «سلام بمبئی» چه احساسی دارد؟
حال گاهی خود مسئولان امکان ارائه فرهنگ و ایدئولوژی را به بهانههای کاپیتالیستی از مخاطب می گیرند و در تعداد سالنهای اکران فیلمها بهگونهای دست می برند که بر آمار فروش فیلمها نیز موثر باشد. اگر هدف از راهاندازی نهادهای فرهنگی صرفا کسب درآمد است و انتقال فرهنگ و تاریخ از دریچه هنر موضوع ثانویه، پس پیشنهاد می شود نهادهای فرهنگی متولی بر همین سیاست استوار بمانند چون به مقصود خود خواهند رسید، اما اگر اینکه برایشان مهم است که مخاطب پس از دیدن یک فیلم چه نطری درباره ان خواهد داشت کمی از انگیزههای کاپیتالیستی خود بکاهند.
فیلم «سلام بمبئی» با بازی محمدرضا گلزار در نقش علی و جراح قلب آغاز میشود، آغازی که مخاطب را در ابتدا با فیلمی ایرانی روبرو میکند، اما به ناگهان فیلم فلاش بکی 10 ساله میخورد به سوی هندوستان و خط داستانی آن تغییر کرده و مخاطب را با نمایش فانتزیهای هندی و سینمای بالیوود مواجه میکند. در این فیلم داستان آشنایی یک دختر هندی و یک پسر دانشجوی ایرانی روایت میشود که هر دو دانشجوی پزشکی هستند اما در آن اِلمانهای ایرانی رنگ باخته و اثری در آن دیده نمیشود. در ادامه که بازی ضعیف بنیامین بهادری (خواننده پاپ) هم به آن اضافه میشود که دلیل حضور این چهره مشهور در فیلم را خود مخاطب میتواند ارزیابی کند به هر حال چهره بفروشی خواهد بود.
کارگردان در این فیلم، به افراط در سکانسهای مختلف از کلمه «دوستت دارم» به زبانهای انگلیسی، فارسی و هندی سعی کرده است تا بتواند رابطه عمیق و عاشقانه بین علی (گلزار) و کاریشما (دیا میرزا) را به تصویر بکشد، افراطی که به نظر میرسد فیلم را از چهارچوب خود خارج کرده و به ناکجا آبادی برده که بعضاً برای مخاطب خسته کننده است. به نظر میرسد کارگردان در روند داستان تصمیم دارد با استفاده از روابط بین دختر و پسر که نه ایران بلکه در تمام دنیا جذاب است، فیلمش را به فروش برساند و دیگر فرقی نمیکند که داستان چقدر فراز و فرود داشته باشد.
نکته حائزه اهمیت دیگر فیلم «سلام بمبئی»، بازیگران هندی آن است، بازیگرانی که به نظر میرسد تحت تاثیر فضای فیلم قرار گرفتهاند و بازی ضعیفی از خود ارائه دادند، بازی بیکیفیتی که به تعبیر اکثر مخاطبان آنها را شبیه به آدم آهنی کرده است.
زد و خورد فراموش نشود
شاید وقتی اسم سینمای هند به گوشمان میخورد، نا خودآگاه صحنههای زد و خوردی را به یاد میآوریم که بسیار اغراق آمیز است؛ اغراقی که گاهی آدم را به خنده میاندازد. فیلم «سلام بمبئی» جدای فیلمنامه و بازی ضعیف آن نیز این قابلیت را فراموش نکرده و همچون فرزند گوش به فرمان از این قابلیتها استفاده کرده است، قابلیتی که اگرچه برای کارگردان فیلم بسیار جذاب است؛ اما این جذابیت به مخاطب دست نمیدهد-ایرانی که میخواهد هندی بسازد و هرکاری میکند نمیتواند- و این صحنهها را برای مخاطب چونان باتلاقی کرده است که مخاطب میخواهد سریعتر تمام شود تا بتواند کمی نفس بکشد.
سینمای ایران که چندین گام از سینمای بالیوود جلوتو بوده است در «سلام بمبئی» کارگردان پا را فراتر گذاشته و علاوه بر نمایش رقص و پایکوبی هندی که سالیان درازی است سینمای ایران از آن فاصله گرفته است؛ با نمایش عادی سازی روابط دختر و پسر با یکدیگر و هم چنین ساخت صحنههای ضعیف زد و خوردهای هندی بار دیگر سینمای ایران را به باد فراموشی سپرده و یادآور فیلم فارسی در ذهن مخاطب میشود.
در فیلم «سلام بمبئی» صحنه ای از فیلم پخش میشود که در آن شادی، جشن و پایکوبی و رقص هندی در کابارهای نمایش داده میشود آن هم به سبک فیلمهای هندی بوده و سالهاست که این سکانس ها در ایران به فراموشی سپرده شده است و جایی در سینمای ایران ندارند و اگر کارگردان مجال پیدا میکرد در گیلاسهای آن به جای آب پرتقال نوشیدنیهای دیگر استفاده میکرد و ما را یادآور فیلم فارسیهای دهه 50 می اندازد.
حال جای این سوال پیش می آید که این سبک کارهای ضعیف و دور از شان مخاطب ایرانی چگونه مورد تایید مدیران ارشد سینمایی کشور قرار میگیرد تا با نمایش بر پرده سینماهای ایران فرصت دیده شدن فیلمهایی را که میتواند کمی مخاطب امروز را به فکر فرو ببرد از او میگیرد. مخاطبی که تحت تأثیر هجمه ورود اطلاعات از دریچههای مختلف فضای مجازی است مجالی برای رفتن به سینما پیدا میکند و تحت تأثیر تبلیغات و کنجکاویهای ذهنی فیلمی را انتخاب می کند که میتوانست با گرفتن مشابهش از سینمای هند تجربه دیداری خود را ارضا کند.
انتهای پیام/