راهحل مبارزه با فقر انقراض نسل فقرا نیست!
کاهش بسیار شدید فرزندآوری خانوارهای ایرانی در ۲ دهه اخیر، جمعیت کشور را در سراشیبی تند سالخورده شدن قرار داده و اکنون ایران یکی از ۳ کشور دنیا است که سریعترین حرکت به سمت مرزهای سالخوردگی جمعیت را دارد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، اواخر آذر سال گذشته [1394] بود که به اتفاق گروهی مستندساز، راهی استان سیستان و بلوچستان شدیم. از ابلاغ سیاستهای کلی «جمعیت» بیش از یک سال و نیم میگذشت و ما میخواستیم وضعیت اجرای سیاستهای جدید جمعیتی را رصد کنیم.
پرده نخست
ابتدا سراغ مرکز بهداشت زابل رفتیم. خواستیم ببینیم مراکز بهداشت- که زمانی تمام توانشان را برای تحدید نسل به کار گرفته بودند- اکنون برای پیر نشدن جمعیت کشور چه میکنند؟ نخستین مصاحبه با یکی از کارشناسان این مرکز بود؛ خانمی که قریب به 25 سال سابقه فعالیت در زمینه تنظیم خانواده داشت: «تابستان سال 70 بود که در یکی از مراکز بهداشتی – درمانی «پشت آب» (ادیمی) شهرستان «نیمروز» با عنوان کاردان بهداشت خانواده مشغول کار شدم. 12یا 13 خانه بهداشت تحت پوشش ما بود. برنامههای تنظیم خانواده، تازه شروع شده بود. خاطره خوبم از آن دوره این است که بین همکاران رقابتی بود که در تشویق زنان به «توبکتومی» (عقیمسازی دائمی زنان) نفر اول باشند و ما خیلی در این زمینه موفق بودیم».
با لبخند تعریف میکند: «در منطقه، پزشک ایرانی نداشتیم و پزشک ما بنگلادشی بود. خوب یادم هست فقط یک پزشک ایرانی در دهستان «خَمَک» از شهرستان «زهک» بود که گفته بود من باید آن خانمی را که در نیمروز، زنان را برای توبکتومی میآورد ببینم. در حالی که ما در این مرکز، پزشک ایرانی داریم، آمار توبکتومیهایش از آمار ما بالاتر است و دارد روی دست ما میزند!» «خانمهایی را که به توبکتومی رضایت میدادند، با وسیله نقلیه دانشگاه به بیمارستان میآوردیم. توبکتومی که انجام میشد خودمان یا بهورز بالای سرشان بودیم و بعد از این عمل جراحی، آنها را باز با ماشین اداره به روستایشان برمیگرداندیم و به خانهشان میرساندیم. تا یک هفته هم پزشک برای پانسمانشان میرفت و خدمات میداد. بیمارستانمان خیلی شلوغ بود و بعضاً تا بعدازظهر و بعد از ساعت اداری هم، برای همین عملهای توبکتومی میماندیم تا کارها انجام شود. پزشک متخصص داشتیم و حتی توبکتومی را به صورت سیار هم انجام میدادیم. الان شرایط فرق کرده و مراجعهکننده میآید در اتاق ما و التماس میکند که توبکتومی را برایش انجام دهیم، ولی میگوییم براساس بخشنامههای جدید، شرایطش را ندارید و نمیشود.»
«شاخص تنظیم خانواده ما در اوایل طرح تنظیم خانواده، 20 تا 35 درصد بود که به ما گفته شد باید آن را به 70 درصد برسانیم. خودم وقتی از خانههای بهداشت بازدید میکردم، اولین کارم این بود که میرفتم سراغ شاخص تنظیم خانواده. اگر میدیدم شاخص50 درصد است، توبیخشان میکردم که: «چرا کار نمیکنید؟ باید شاخص به 70 درصد برسد!» مبادا فردا روزی کسی از وزارتخانه برای بازدید بیاید و عملکرد ما زیر سوال برود.» «اینجا بیشترین روشهای مورد استفاده مردم، قرص و آمپول (روشهای هورمونی خطرناک) است. در استان، بویژه در روستاها، مردم از آمپول ضدبارداری بیشتر استقبال میکنند. الان حتی در روستاها هم، کسی بیش از 4 فرزند نمیخواهد. ما برای تشویق به بارداری دوم و سوم، به وضع اقتصادی خانوادهها نگاه میکنیم و بیشتر از 3 بچه را به کسی توصیه نمیکنیم!»
«همکاران در حال تهیه آمار نازایی هستند که تا الان میتوان گفت آمار نازایی در منطقه خیلی بالاست. آمار کسانی که یک فرزند دارند و بهرغم خواستشان دیگر بچهدار نمیشوند هم بالاست. اینها مراجعه میکنند، ولی به دلیل وضع اقتصادی نامناسب نمیتوانند خود را درمان کنند؛ استان هم که مرکزی برای درمان نازایی ندارد. تقریبا هر روز زنان جوانی هستند که میآیند و میپرسند آیا درمان نازایی رایگان شده است یا نه؟» «الان خیلی از خانمهایی که توبکتومی کردهاند، رجوع میکنند که باروریشان را برگردانیم. ما هم مراکز موجود در شهرهایی مثل تهران، مشهد، شیراز و گیلان را معرفی میکنیم که به آنجا بروند.»
از کارشناس میپرسم: «چرا وقتی میخواستید توبکتومی کنید، زنان را با آمبولانس میآوردید، ولی الان برای بازگشت باروری، آنها را نمیبرید و فقط آدرس میدهید؟!» خانم کارشناس در حالی که از سوالم جا خورده، میخندد و میگوید: «این را دیگر نمیدانم...». میخواهم از او بپرسم آیا این رفتار با زنانی که برای نان شب فرزندشان محتاجند، اخلاقی است؟! اما منصرف میشوم. با خودم میگویم آب از سرچشمه گلآلود است و این بنده خدا تقصیری ندارد. سراغ کارشناس دیگری میرویم و مصاحبه دیگری آغاز میشود: «آیا دل پرسنل با سیاستهای جدید جمعیتی همراه است؟» با خنده و پس از مکثی پاسخ میدهد: «نظرها متفاوت است و هر کس با دیدگاه خودش به مساله نگاه میکند».
درباره «سزارین» معتقد است به خاطر چشم و همچشمی آمارش زیاد شده است: «برخی مذاهب براساس آداب و سنتشان، تنها در صورت ناچاری تن به سزارین میدهند. ماما در استان کم است. اخیرا مشوقهایی برای ماماها در نظر گرفته شده که میتواند به افزایش زایمان طبیعی کمک کند. برخی آزمایشهای دوران بارداری هم رایگان شده است.» از کارشناس دیگری میپرسم: «در استان شما معمولاً مردم زیاد بچه میخواهند. شما مادرانی را دیدهاید که فقط یک بچه بخواهند؟» پاسخ میدهد: «بله! زیاد هستند؛ خیلی زیاد! خیلی هم پافشاری میکنند که بیشتر از یک بچه نداشته باشند.» میپرسم: «آیا دورهای دیدهاید که بخواهید به این افراد مضرات تکفرزندی را توضیح دهید؟»
میگوید: «نه! چنین چیزی نداشتیم!» میپرسم: «وزارت بهداشت فواید بارداری برای سلامت زنان را به شما آموزش داده است؟» با تعجب بسیار میگوید: «نه! نمیگویند. سودش را که نمیگویند. اصلا چنین چیزی هم نداریم. سود بارداری نداریم. بارداری همهاش ضرر است! سود نیست.» (قبلاً با یک استاد دانشگاه در رشته تخصصی زنان و زایمان مصاحبه گرفته بودم که قریب به 2 ساعت درباره فواید بارداری، زایمان و شیردهی برای سلامت زنان توضیح میداد. آن هم طبق آخرین مقالات معتبرترین مجلات پزشکی دنیا. بگذریم...!) این کارشناس معتقد بود سوءتغذیه مهمترین مشکل بچههای این منطقه است که کموزنی و مشکلات ضریب هوشی را به دنبال آورده است.
پرده دوم
به میان مردمی رفتیم که در یکی از مساجد زاهدان جمع بودند. دختری جوان میگوید: «نسل جوان سیستان و بلوچستان دیگر نمیخواهند زیاد فرزند بیاورند. میخواهند یک بچه داشته باشند و امکانات را در اختیار او قرار دهند تا نخبه، مخترع یا روشنفکر(!) شود. این بهتر است از اینکه بچهها زیاد باشند و به جایی نرسند». مادری میگوید: «هنوز در استان ما به علت وجود اعتقادات سنتی، مردم مشتاق فرزندآوری هستند. اما آمار بالای بیکاری، نازایی و... سد راه فرزندآوری مردم شده است. برای یک چکآپ معمولی سونوگرافی، بعضاً مجبورند 80 تا 90 هزار تومان پرداخت کنند، اگرنه زنان استان مثل برخی نقاط کشور نیستند که از بچه بیزار یا تنها دنبال راحتی خودشان باشند. خدا را شکر هنوز این باور را دارند که روزی را خدا میرساند و این فرهنگ هنوز حاکم است. سیستان و بلوچستان که زمانی انبار غله کشور بود، حالا به خاطر خشکسالیهای پیاپی، کشاورزی ندارد. من زابلیام. آن اطراف که بروید میبینید روستاهای بسیاری به دلیل مهاجرت، خالی از سکنه شدهاند.» خانم دیگری که در حاشیه زاهدان به امور خیریه مشغول است آمار میدهد 156 هزار کودک و نوجوان در استان از تحصیل بازماندهاند.
میگوید: «افزایش جمعیت باید خوب و درست باشد؛ الان چه کسی به فکر کمبود مدرسه و معلم در سیستان است؟ چرا کسی به فکر خانوادههایی نیست که نمیتوانند شکم بچهشان را سیر کنند؟! اگر صبح زود بروید «دروازه خاش» میبینید 30 یا 40 نفر از بومیهای منطقه نشستهاند که کسی آنها را برای کارگری ببرد. یک ماشین که میایستد، 20 نفر سراغش میروند تا بتوانند لااقل هفتهای یک روز، پول کارگری داشته باشند. در اینجا تحصیلکرده و بیسواد هر دو بیکارند.» دیگری از انتهای مسجد صدایش را بالا میبرد: «این چه تدبیری است که مسؤولان استان ما را از افراد غیربومی انتخاب میکنند که برای مردم استان دل نمیسوزانند و درد مردم را نمیفهمند؟ در حالی که ما بهترین نخبهها و تحصیلکردهها را داریم».
پرده سوم
سری هم به شمال استان سیستان و بلوچستان زدیم، شهرستان مرزی «هیرمند»، روستای «ملاعلی». روستایی در حاشیه دریاچه هامون که از خشکسالی، آسیب بسیاری دیده و کمتر از 2 کیلومتر با مرز افغانستان فاصله دارد. بالای 300 خانوار جمعیت داشته که الان کمتر از 100 خانوار در آن ماندهاند. البته در فصل گرما، مهاجرتها بیشتر میشود و در نهایت 50 خانوار ساکن این روستا خواهند بود. راهنمای گروهمان توضیح میدهد مسؤولان استان در برههای اجازه ندادند مردم اسباب و اثاثیه را برای مهاجرت از روستاها خارج کنند. برای همین هم اهالی منطقه، در خانهها را بستهاند و بعضاً گل گرفتهاند تا برای لقمه نانی، آواره غربت شوند. مادری پیر را میبینیم که همسری نابینا دارد. از مشکلاتش که میپرسیم، قبض برقی را نشانمان میدهد و میگوید: «24 هزار تومان باید پول برق بدهم، در حالی که تمام درآمد ما یارانهای است که میگیریم.» میگوید تنها پسرش به شهر رفته و در آنجا هم بیکار است. گله دارد که بیش از 6 ماه است فرزندش را ندیده و در نهایت با بغض: «اگر همسرم چشم بینایی داشت، من هم اینجا نمیماندم.»
از او میخواهیم از احوال روستا برایمان بگوید.
«بدبختی، بیچارگی و خشکسالی. از اداره برق آمدهاند و کنتور برق همسایهام را که چند سالی است مهاجرت کرده، جمع کردهاند و بردهاند!» میپرسیم: «حالا که جمعیت روستا کم شده، وضع امنیت چطور است؟ دزدی بیشتر شده؟» با خنده تلخی پاسخ میدهد: «باید در خانه چیزی باشد که دزد بخواهد ببرد!» با یک مرد جوان روستایی همکلام میشویم. 4 سال است ازدواج کرده و 2 فرزند دارد. در سال، 5 تا 6 ماه در شهرهای دیگر کار میکند و از خانوادهاش دور است. به لاشه یک قایق ماهیگیری تکیه میدهد، قایقی که زمانی بر موجهای هامون سوار بوده و اکنون تا کمر در خاک است. میگوید: «اگر این روستای لب مرز و روستاهای دیگر خالی از سکنه شوند، دیگر چه امنیتی خواهد بود؟ مرز کاملا رها میشود. اشرار و قاچاقچیها میآیند و در خانههای ما ساکن میشوند.»
میپرسیم: «آیا مسؤولان به شما سر میزنند و رسیدگی میکنند؟» میگوید:«باد و توفان که بشود، میآیند 5 کیلو برنج میدهند و میروند تا سال بعد. مسؤولان کشوری هم که میآیند، مسؤولان شهر، جاهای آباد را نشانشان میدهند». میگوید: «جز رهبر، دیگر هیچکدام از مسؤولان برای ما کاری نمیکنند.» میپرسم: «جز این 2 بچه، چند تا بچه دیگر میخواهید؟» میگوید: «الان که فکر میکنم، میبینم همین 2 بچه هم زیادی هستند. پدرم 11 تا بچه داشت، ولی من از پس این 2 بچه برنمیآیم. دیروز بچهام مریض بود، خدا شاهد است برای بردنش به دکتر از همسایه پول قرض کردم.» با مادر 4 فرزند، همصحبت میشویم. میگوید بچهاش به خاطر فقر نتوانسته بیشتر از دوم دبیرستان درس بخواند و ترک تحصیل کرده است. تعریف میکند با همسرش برای کار به «چناران» رفته بوده و در آنجا صاحب کار، 2 میلیون تومان از حقوقشان را نداده و گفته: «آمدید اینجا چه کار؟ بروید زابلتان را آباد کنید! وقتی دیدیم کرایه خانهمان را هم نداریم، ناچار به روستا برگشتیم.»
پیرمردی را میبینم که راحت و بیتکلف سفره دلش را باز میکند: «زمانی بچهها را برای اردو به این روستا که بسیار سرسبز و کنار دریاچه بود، میآوردند. حالا جز خاک و ریگ چیزی نمیبینید. خاک گور است اینجا. ما با دریاچه زنده بودیم و الان که دریاچه خشک شده، کسی به فکر ما نیست. سر ماه که میشود میگوییم خدایا این یارانه قطع نشود، که اگر آن هم نباشد، ما میمیریم! باور کنید به خدا قسم از گرسنگی میمیریم! ما از این مصاحبهها زیاد کردهایم، ولی هیچ اتفاقی نیفتاده است.»
پیرمرد که پدر 8 فرزند است، تعریف میکند: «از مرکز بهداشت آمدند و به من گفتند تو زیاد بچه داری و باید جلوگیری کنی. آمبولانس آمد و من و 3- 2 نفر دیگر را به زابل بردند و عمل کردند. زمانی برای جلوگیری، آمبولانس میفرستادند و خودم و بچههایم را رایگان عمل کردند؛ کاش الان هم میآمدند! الان برای ویزیت هم به ما جواب درست و حسابی نمیدهند! 20 هزار تومان باید پول بدهم تا با ماشین به بیمارستان زابل برسم. چشمانم هم بر اثر بیماری کمسو شده و پولی برای درمان ندارم (روستای ملاعلی از یک خانه بهداشت هم محروم بود).
«برای کار به بعضی شهرستانها که میرویم مردم به ما کنایه میزنند که زابل را خراب کردهاید و آمدهاید شهر ما را هم خراب کنید! صبح سر کار میرویم و شب برمیگردیم، روزانه 15 تا 20 هزار تومان مزد میدهند و باز میگویند: کار نمیکنید! حضرت امام(ره) و انقلاب ما را زنده کرد؛ اگرنه ما زیر دست خانها بودیم. من خودم از خان کتک خوردهام. ما پابرهنهها انقلاب کردیم و الان دیگران از انقلاب سوءاستفاده میکنند. صبح جمعه که میشود، پای دعای ندبه از بیکسی خودم گریه میکنم. دیگر دلبستگی و طمعی به زندگی ندارم...».
پرده آخر
کاهش بسیار شدید فرزندآوری خانوارهای ایرانی در 2 دهه اخیر، جمعیت کشور را در سراشیبی تند سالخورده شدن قرار داده و اکنون ایران یکی از 3 کشور دنیا است که سریعترین حرکت به سمت مرزهای سالخوردگی جمعیت را دارد. تنها راه مبارزه با پیری جمعیت، افزایش نرخ باروری زنان ایرانی است. افق جمعیت کشور، جمعیت 150 میلیونی است و مقام معظم رهبری فرمودهاند: «هر اقدام و تدبیری که میخواهد برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از 150 میلیون انجام بگیرد» (16مرداد90) ایشان همچنین تصریح کردهاند: «مساله عقیمسازی و جلوگیری، باید جداً جلویش گرفته شود. دستگاههای دولتی مطلقاً به خود اجازه ندهند پول بیتالمال صرف شود برای اینکه نسل متوقف شود.» (19آذر 92) در بند دهم سیاستهای کلی جمعیت نیز آمده است: «حفظ و جذب جمعیت در روستاها و مناطق مرزی و کمتراکم و ایجاد مراکز جدید جمعیتی بویژه در جزایر و سواحل خلیج فارس و دریای عمان از طریق توسعه شبکههای زیربنایی، حمایت و تشویق سرمایهگذاری و ایجاد فضای کسب و کار با درآمد کافی». سیاست «فرزند کمتر» که به شیوهای غیراخلاقی در سیستان و بلوچستان و بسیاری از مناطق محروم کشور اجرایی شده است، «زندگی بهتر»ی برای اهالی این استان به ارمغان نیاورده و همچنان اجرای آن، کمکی به وضع محرومیت در این استان نخواهد کرد؛ چنانکه چندی پیش جمع زیادی از پزشکان کشور نیز این نکته را در نامهای به وزیر بهداشت متذکر شدهاند که «راهحل مبارزه با فقر، انقراض نسل فقرا نیست»! ادامه پروژه تحدید نسل، تنها سبب به خطر افتادن امنیت مرزهای میهنمان خواهد شد که گویا اصلاً محل توجه مسؤولان اجرایی کشور نیست. مردمان نجیب و با ایمان سیستان و بلوچستان از آنجا که سبک زندگی ایرانی – اسلامی را به میزان خوبی حفظ کردهاند، میتوانند تا حد زیادی به بهبود وضع جمعیت ایران اسلامی کمک کنند و حتی میتوانند ترمز پیر شدن جمعیت ایران را بکشند. البته این امر مبارک، مشروط به تامین شغل و تشویق فرزندآوری در این سرزمین است؛ سرزمینی که دچار توفان چهار فصل فقر و استضعاف است. در تشویق فرزندآوری مردم عزیز سیستان و بلوچستان، برکات دیگری نیز هست که وجوب این امر را اثبات میکند. برکاتی که اگر گفته یا نوشته شود، از بین خواهد رفت.
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز...
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/