خیاط‌زاده: آرامش حق مردم ما بود نه فتنه ۸۸/آنانی که حرف از رفع حصر می‌زنند، خانواده‌ شهدا و جانبازان ۸۸ را ندیدند

خیاط‌زاده: آرامش حق مردم ما بود نه فتنه 88/آنانی که حرف از رفع حصر می‌زنند، خانواده‌ شهدا و جانبازان 88 را ندیدند

خیاط زاده، می‌گوید با کشاندن مردم به کف خیابان، جامعه را به جان هم انداختند و خانواده بزرگ ایران را تکه تکه کردند. برخی هنوز بر زخم ما نمک می‌پاشند. او می‌پرسد: فردی که صلاحیتش برای ریاست جمهوری تأیید شد چطور بازیچه باشد؟ او باید پاسخگوی خون‌ها باشد.

خبرگزاری تسنیم: وقتی خبر آتش زدن مسجد لولاگر به گوش بچه‌ها رسید همه بی قرار شدند. دل آشوبه‌های آن روزهای شهر کم نبود اما هتک حرمتِ مسجد، این نگرانی‌ها را مضاعف کرده بود. می‌گوید: نه مسلح بودند و نه قرار بود امکاناتی بگیرند، خودشان بودند و غیرتشان. محله شلوغ شده بود. دورتا دور مسجد را پر کردند که نکند اتفاق تلخ مسجد لولاگر تکرار شود. نکند آشوبگران به داخل نفوذ کنند و یا دستشان به سلاح‌های سازمانی برسد و خون بریزند و هزینه آن را به گردن جمهوری اسلامی بیندازند. همه این حدس و گمان‌ها او را به مقابل مسجد کشاند.ظهر عاشورای 88 بود. هیأت محل برای نماز ظهر آماده می‌شد که به سمتش تیراندازی شد و دنیایی که در نظرش تیره و تار نه که به یکباره سفید شد. چند ساعت بعد پزشکان فهمیدند که گلوله سلاح غیرمجاز، نخاعش را نشانه رفته و او را برای همیشه از راه رفتن محروم کرده است.

هادی خیاط زاده متولد 1365 است. در 23 سالگی و در جریانات مبارزه با فتنه سال 88 جانباز شد و هم اکنون با 30 سال سن، جوان‌ترین جانباز قطع نخاع کشور است.  سال 92 در بنیاد شهید مشغول به کار شد و حالا بعد از گذشت 7 سال از زمان مجروحیتش برای نخستین بار مقابل دوربین یک رسانه قرار گرفته و از ناگفته‌های تلخ سال 88 می‌گوید. مشروح گفتگوی تفصیلی تسنیم با خیاط زاده را در ادامه می‌خوانید:

* تسنیم: اگر موافق باشی از سال 88 شروع کنیم. چه اتفاقاتی افتاد و شما آن ایام کجا بودی و چه می‌کردی؟

تا به حال در این زمینه صحبت نکرده‌ام و دوست نداشتم صحبت کنم. برای اینکه نظام اسلامی پابرجا باشد اگر احساس وظیفه کنم، هرکاری که از دستم برمی‌آید از جان و دل انجام می‌دهم تا مملکتم در آرامش باشد. به خاطر همین می‌گویم سال 88 هم کار خاصی انجام ندادم که بخواهم از آن تعریف کنم.

* تسنیم: وقایع سال 88 را چطور دیدی که گفتی «احساس وظیفه» کردم؟ دوست دارم روایتت از تحولات را بشنوم؟ می‌خواهم ببینم اوضاع را چطور می‌دیدی؟

به نظر من در حالت عادی شاید کسی کارایی بسیج را کسی نمی‌بیند. شاید به این دلیل که بسیج بنای ورود به این مسائل را نداشت اما اوضاع به شکلی شد که دیگر باید به کف خیابان می‌آمدیم. ناامنی فراگیر شده بود. وقتی این اتفاقات سال 88 افتاد واقعاً بسیج دیده شد؛ بچه‌های بسیجی با جان و دل و با دست خالی با فتنه گران و با اتفاقاتی که افتاد، مقابله کردند.

* تسنیم: عضو بسیج کدام مسجد بودی؟

عضو بسیج مسجد 14 معصوم و بعد به خاطر جابجایی منزل بسیج مسجد رضوی در خیابان قصر دشت بودم.

* تسنیم: چقدر کوتاه جواب می‌دهی. یک مقدار بیشتر از آن زمان بگو. بیشتر توضیح بده.

اوضاع و احوال جمهوری اسلامی خوب نبود. واقعا یک عده نادانسته یا دانسته کارهای عجیبی شروع کردند و با ندانم کاری شان فتنه‌ای به راه انداختند که واقعاً حق ملت ایران نبود و نهایت کارِ توطئه روزانه یک مشت آدمی شده بود که می‌شود گفت هیچ چیزی نمی‌فهمیدند. تنها چیزی که برایشان مهم بود این بود که شهر شلوغ شود. می‌خواستند همه جا را به هم بریزند. همین. خوشبختانه با رهنمودهای مقام معظم رهبری و روشنگری‌ها و حمایت‌های ایشان، غائله تمام شد. رهبری از حق و حقوق مردم دفاع کردند.

آرامش حق مردم بود/این ناآرامی حق مردمی نبود که در 8 سال جنگ خون داده بودند

* تسنیم: چه حقی از مردم داشت ضایع می‌شد؟

مردم حقشان آرامش بود. حقشان این بود که در آسایش زندگی کنند. ملت ایران 8 سال جنگ تحمیلی را تحمل کرده و از مملکت دفاع کرده بود تا بتواند در آرامش زندگی کنند. جوان‌هایی داده بود که بتواند در‌ آرامش زندگی کند. این ناآرامی حق مردمی نبود که در 8 سال جنگ خون داده بودند. داخل پرانتز یک چیزی بگویم. برایم جالب است و بنظرم کلمه 8 برای ایران مقدس است. از اهل بیت(ع) امام هشتم در ایران ما هستند. هشت سال دفاع مقدس داشتیم و به دنبال آن در سال 88 هم هشت ماه دفاع در برابر فتنه داشتیم. عدد هشت برای من عدد مقدسی است. (می‌خندد)

راهپیمایی 9 دی را که دیدم، احساس غرور کردم

* تسنیم: ماجرای 88 از جایی شروع شد که بحث انتخابات پیش آمد و آقای موسوی به عنوان یکی از طرفین انتخابات، نتیجه را قبول نکرد و مدعی شد که تقلب شده. نظرت درباره روندی که در انتخابات آن سال و شیوه‌ای که افرادی مثل ایشان پی گرفتند، چیست؟

به نظر من انتخابات یک رأی گیری عادلانه بود و با توجه به اینکه آرا، شمارش هم شده بود بعضی افراد نتوانستند، نتیجه را قبول کنند چون با برنامه ریزی جلو آمده بودند و این نتیجه هم خیلی برایشان سخت بود که بخواهند به خودشان بقبولانند که رأی نیاوردند و شکست خوردند. فکر می‌کردند بیشترین رأی را آوردند که اتفاقاً وقتی حضور پر شور مردم در 9 دی را دیدند، مردمی که تا پیش از آن مانند آن‌ها به خیابان نیامده بودند، این حقایق ثابت شد که رأی اکثریت ملت ایران چه بود. البته من 9 دی در بیمارستان بودم اما بعد که مرخص شدم و صحنه های 9 دی را دیدم احساس غرور کردم. احساس خاصی بهم دست داد. وقتی جمعیت پرشور 9 دی را در سال 88 در رسانه‌ها دیدم واقعاً لذت بردم. واقعاً به این اتفاقی که افتاده افتخار کردم.

* تسنیم: بعد از آن نشست خبری شبانه آقای موسوی، شاهد بودیم جریانی که انتخابات را به نوعی باخته بود، به دعوت ایشان و براساس مدعای تقلب در 25 خرداد در کف خیابان حاضر شد. انتخابات یک حرکت مدنی و دموکراتیک بود. همه چیز قرار بود براساس قانون پیش برود و حتی این ادعا در چارچوب قانون قابل پیگیری بود. ولی فراخوان برای کشاندن مردم به کف خیابان حرکتی بود که معلوم بود بنا دارد اوضاع را به هم بریزد. ماجرای کف خیابان ابعاد دیگری پیدا کرد و منجر به درگیری مردم در خیابان شد. مردم به جان هم انداخته شدند. از این ماجراها چه مشاهدات عینی داشتی؟ چه چیزهایی دیدی؟ از دریافت‌های شخصی خودت بگو.

بله، ما هم نگران شدیم. در آن ماجرا به سهم خودمان انجام وظیفه کردیم. هر روز اوضاع بیشتر بهم می‌ریخت. در خیابان حضور پیدا میکردیم و اوضاع را نگاه می‌کردیم. بارها به چشم افراد سوءاستفاده‌گر را دیدیم. عده زیادی دنبال آن بودند که آب را گل آلود کنند تا بتوانند راحت‌تر کاری که می‌خواهند را انجام بدهند. آن‌ها به کثرت در میان همین تجمع‌ها بودند.همان‌ها بودند که یک دفعه یک تظاهرات راه انداختند تا بتوانند به منافع شخصی خودشان دست پیدا کنند. در همه رسانه‌ها دیده شد که این اتفاقات افتاد و منجر به 8 ماه ناآرامی و طبیعتاً مبارزه مردم و ما با فتنه شد.

* تسنیم: مشخصاً سهم آقای میرحسین موسوی و کروبی را در این ماجرا چقدر می‌دانی؟ یک عده می‌گویند این افراد بازیچه شدند و یک عده دیگر می‌گویند که این طور نبوده است؟

در این سال‌ها کم زخم زبان نشنیدم. پس بگذارید بدون اشاره به نام افراد حرفم را بزنم. اگر فردی بازیچه شد به این خاطر بود که خودش فتوا ‌داد ملت به عنوان اعتراض به خیابان بیایند، این حرف‌ها را همه ما از دهان آن‌ها بارها شنیدیم. اینکه چه کسی این فتنه‌ را ایجاد و مردم را تحریک کرد، پاسخش معلوم است ولی اینکه این  فرد بازیچه دست کسی بوده یا نه؟ مردم خیلی چیزی از جزئیات ماجرا نمی‌دانستند. آن‌هایی که به فراخوان دعوت ایشان به خیابان آمدند به حرف او اعتماد داشتند و چون یک علاقه‌ای به ایشان داشتند، با توجه به حرف‌ها و وعده‌هایی که او داده بود و باب میل طرفدارنشان بود، به او گرایش پیدا کرده بودند و جزئیات ماجرا را نمی‌دانستند. به همین دلیل تحریک شدند و با حرف او به خیابان آمدند. حالا اینکه او بازیچه بوده یا آگاهانه این کار را کرده، مسأله اصلی نیست. نتیجه اقدام این شد که مردم را وارد نزاع خیابانی کردند.

برخی تحریک شدند، برخی فریب خوردند، بخشی هم عامدانه فعالیت می‌کردند

* تسنیم: همه بحث روی مدعای تقلب چرخید. قبل از اعلام نتایج قطعی انتخابات، آقای میرحسین در نشست خبری اعلام کرد که من پیروز انتخابات شده‌ام و حتی خانم عفت مرعشی، همسر آقای هاشمی رفسنجانی هم به صراحت اعلام کرد که اگر این اتفاق نیافتاد همه به خیابان‌ها بریزید. اگر آقای موسوی بازیچه بوده، چرا جریانی که آقای میرحسین موسوی کاندیدای آن‌ها بود، حاضر نشدند در مسیر قانون باقی بمانند و کار را دنبال کنند. آن‌ها که مسیر قانونی بازشماری آراء توسط شورای نگهبان را دیده بودند و مشخص بود که این مدعا دروغ است.

نقطه قابل ابهام درباره آن نشست خبری همان بود که گفتید، چطور قبل از اینکه رأی‌ها شمارش شود، این نشست خبری برگزار شد و این حرف زده شد. حتی در بعضی صندوق‌ها هنوز رأی گیری به پایان نرسیده بود که ایشان سخنرانی کردند. این نشان می‌دهد از قبل برای اینکه ماجرا از فردای انتخابات چطور پیش برده شود، برنامه‌‌ریزی شده بود چه آن فرد که فراخوان داد بداند، چه بازیچه بوده باشد، این را نمی‌شود رد کرد که برنامه‌ریزی‌ای در میان نبوده است. همه این جریانات، خواستِ افراد سوءاستفاده‌گر و منفعت طلب بود. حضرت آقا به خاطر اینکه این اتفاقات بوجود نیاید و تنش‌ها صورت نگیرد، دستور فرمودند که رأی‌ها را بازشماری کنید تا خیال مردم راحت شود ولی باز هم یک عده چون بازیچه شده بودند، فریب خورده بودند یا به حرف ایشان تحریک شده بودند، یا حتی عده‌ای به عمد قبول نکردند. ولی متأسفانه حرف حرف خودشان بود و قبل از اینکه صندوق‌ها باز شود هم اعلام پیروزی کرده بودند. آن بنده خدا هم خودش را رئیس جمهور حساب کرده بود.

همه زخم خوردیم؛ زخم‌ کهنه در دل داریم/ هنوز بر زخم ما نمک می‌پاشند

* تسنیم: دعوا برسر قدرت بود.

بله. مردم برای آن‌ها موضوعیت نداشتند. کشیده شدند کف خیابان تا کامل کننده بخشی از یک پازل قدرت طلبانه باشند.

* تسنیم: وقتی ماجرا به کف خیابان کشیده شد، درگیری و کشتار شروع شد. همه جا به آتش کشیده شد. دیگر اوضاع قابل کنترل نبود.

بله بزن بزن و کشتار شروع شد. هنوز هم ترکش‌های این جریان وجود دارد. برخی هنوز هم دست نکشیدند. هنوز رسانه‌های بیگانه دست بردار جریانات سال 88 نیستند و در آن جریانات دنبال یک روزنه می‌گردند که سوءاستفاده خود را بکنند و باز هم بین مردم اختلاف بیاندازند.

* تسنیم: هنوز هم میان بخشی از جامعه نسبت به دیگری کدورت‌هایی وجود دارد. زخم‌هایی در دل برخی از مردم نسبت به همدیگر باقی مانده است.

هم نسبت به همدیگر و هم نسبت به مسئولین.

* تسنیم: جامعه ایرانی چند تکه شد. جامعه‌ای که قرار بود لذت مشارکت 85 درصدی، بالاترین مشارکت در انتخابات در کل دنیا را بچشد، کامش تلخ شد. ایران بزرگ تکه تکه شد.

واقعیتی است. دقیقاً همینطور است. آن چیزی که واقعیت عملی و واکنش جدی مردم بود و شعاری نبود، فقط راهپیمایی 9 دی بود. واقعیتی که دیده ‌شد، راهپیمایی 9 دی  فقط حرف نبود. واکنش عملی مردم نسبت به جریانات آن سال بود. مردم حرفشان را به صراحت در برابر این مسائل زدند.

دشمن، از خواهر و برادرهایمان برای خودش سپر بلا ساخته بود

* تسنیم: یک چیزی برای من خیلی تلخ بود. مردم تا پیش از قضایای کف خیابانی، نسبت به همدیگر زاویه‌ای نداشتند. مسئولانی که دنبال قدرت هستند را نمی‌گویم. دارم درباره مردم صحبت می‌کنم. آن موقع من و شما هموطن بودیم. اما وقتی این ماجرا پیش آمد، ذیل خواسته‌های یک جریان و فرد خاصی که می‌خواست قدرت داشته باشد، موضوع ابعاد وحشتناکی پیدا کرد. مردم همه یکدیگر را قبیله گرایانه نگاه می‌کردند. دیگر شما از یک قبیله و من از یک قبیله دیگر تصور شدیم. با همدیگر ارتباطی نداشتیم. خصومت شکل گرفت. این ماجراها کار را به جایی رساند که درگیری فیزیکی ایجاد شد و عده‌ای همه چیز را به  آتش کشیدند، بانک‌ها را سرقت کردند. پمپ‌های بنزین، مراکزی مردم از آن خدمات می‌گرفتند را نابود کردند. بخشی از خانواده بزرگ ایران را به هم ریختند و به جان هم انداختند. شما چطور فکر می‌کنی؟

عمده تجمعات در راسته خیابان انقلاب تا آزادی بود. بیشترین شلوغی در خیابان آزادی بود و اعتراض از همان خیابان و میدان آزادی شروع شد که متأسفانه افراد سوءاستفاده گری که بین مردم اجیر شده بودند، شروع کردند به اتفاقاتی که انتظارش را نداشتیم. یک مشت آدمی که خوی حیوانی داشتند، مردم را با آجر، قمه، و حتی دیدیم با گلوله می‌زدند و همه چیز را به آتش می‌کشیدند. یک انسان وقتی می‌بیند یک حیوان را می‌زنند و اذیت می‌کنند، حس بدی پیدا می‌کند این جا که دیگر بحث مردم و هموطن خودمان بود. در خیابان آزادی ما به چشم خودمان دیدیم که عده‌ای به اسم اعتراض واقعاً سر و دست می‌شکستند و چاقو می‌زدند. اجیر شده و تحریک شده بودند. اتفاقاتی افتاد که هیچ کس پیش بینی نمی‌کرد. من هم به شخصه خودم فکر نمی‌کردم چنین جریاناتی پیش بیاید. اگر رهبری مقام معظم رهبری نبود، فکر نمی‌کنم که ماجرا8 ماهه ختم می‌شد. ما فکر می‌کردیم که قضیه به این راحتی جمع نشود. کار برای ما هم سخت بود چون نباید درگیر می‌شدیم. چون جدا کردن حساب فریب خورده از سوء استفاده‌گر سخت شده بود، فقط می‌بایستی دفاع می‌کردیم در برابر اویی که مشخص بود، عامدانه دارد حمله می‌کند.

* تسنیم: شما از بچه‌های بسیج بودید و آن روزها رسانه‌های خارجی و حتی برخی رسانه‌های داخلی مدام می‌گفتند، کسی که با چماق به جان مردم افتاده و کف میدان با مردم درگیر شده، بسیج است. بسیج است که همه را زیر چوب و چماق گرفته و لت و پار می‌کند. اما شما می‌گویی که اتفاقاً ما می‌دیدیم که مردم را می‌زدند و برای دفاع از مردم می‌رفتیم.

شما همان اتفاقی که در خرداد ماه افتاد، را ببینید. درگیری بین خود مردم شکل داده شد، عصبانی و هیجانی شده بودند. همان ایام هم می‌دیدیم که قمه کشی و چاقوکشی شد و فردی باآجر می‌زد سر دیگری را می‌شکست. یادم هست یک نفر را فقط به خاطر اینکه مقداری ریش داشت، چطور زدند. بنده خدا نظامی هم نبود. جزوی از مردمی بود که مخالف این جریان بود. اما در همین تجمعات او را زدند. ما از جایی به بعد وارد شدیم تا جلوی این اتفاقات را بگیریم. آمدیم تا افراد درگیر را از هم جدا کنیم . نگذاریم درگیری بوجود بیاید. نیروهایی که در آن روزها حضور داشتند، برای دفاع آمده بودند. ما خودمان دست خالی در آن فضا حضور داشتیم. اگر اوضاع آرام بود، چرا از همه زندگی بزنیم و به خیابان بیاییم؟ دشمن به ما حمله نکرده بود. این بار هموطنان، خواهر و برادرهای خودمان بودند را تحریک کرده بود و سپر بلای خودش کرده بود. برخی هم نادانی کرده بودند و برخی هم واقعاً بازیچه بودند. خیلی‌ها آسیب دیدند. بسیج مگر که بود؟ بسیج هم بخش دیگری از مردم بودند. چرا باید بین ما اینطور بهم می‌ریخت؟ هنوز بعضی‌ها به قول شما یک زخمی دارند که کهنه شده و هنوز عده‌ای بر آن نمک می‌پاشند. برخی رسانه‌ها وقتی صحبت جریانات سال 88 می‌شود روی این زخم‌ها نمک می‌پاشند که این اشتباه است. همین رسانه‌های بیگانه وقتی صحبت از سال 88 می‌کنند باز قصدشان  تحریک کردن مردم است.

اعضای بسیج مگر غیر از خود همین مردم بودند؟/مردم را به جان هم انداختند

ما ملتی هستیم که بهای آرامشمان را داده‌ایم. شهیدان و جانبازان زیادی دادیم. خیلی از جوان‌های کم سن و سال به جبهه‌های جنگ دوران دفاع مقدس رفتند. شناسنامه‌هایشان را دست کاری می‌کردند تا برای دفاع بروند. با جان و دل و با دست خالی با دشمن می‌جنگیدند. سال 88 هم این اتفاقات افتاد. جوان‌ها ایستادگی کردند. مقام معظم رهبری هم نسبت به بسیجیان فرمایشی داشتند که فرمودند که بسیجیان مظلوم واقع شده‌اند. در جریانات فتنه هم اینطور بود. بسیجیان مظلومیت عجیبی داشتند. ما کتک می‌خوردیم ولی نباید کتک می‌زدیم. شخصی که با ما درگیر می‌شد می‌دیدیم از هموطنان خودمان است و دشمن نیست که بخواهیم با او بجنگیم. وقتی حمله می‌کرد فقط او را می‌گرفتیم یا هول می‌دادیم که ضربه نزند یا حتی بتوانیم فرار کنیم. وقتی می‌زدند، رحم نمی‌کردند.

* تسنیم: اما آن ایام حرف از نیروهای خودسر هم زده می‌ششد. افرادی هم بودند که در درگیری‌ها حضور می‌کردند و به اسم بسیج و نیروی نظامی صحنه‌های بدی مثل کوی دانشگاه به وجود آوردند که رهبری تعبیر جنایت را برای آن به کار بردند.

همه جا آدم سوءاستفاده‌گر بود. برخی واقعاً اجیر شده بودند و خودشان را به عنوان نیروهای انتظامی، نیروهای بسیجی و سپاهی جا می‌زدند و حتی لباس‌های آن‌ها را ‌می‌پوشند تا نظام را بدنام کنند.به واسطه اقدامات اشتباه یا به عمد این‌ها مظلومیت بسیج مضاعف هم بود، چون متهم می‌شد که کتک هم می‌زند.

*تسنیم: بالأخره برخی هم بودند که احساسی می‌شدند یا کنترل خود را از دست می‌دادند. شاید نتوان گفت همه آن‌هایی که به کوی ریختند، اجیر شده بودند. برخی تحریم شده بودند. برخی فکر می‌کردند کار درستی می‌کنند. به هر حال آن‌ها مصالح بالاتر را نمی‌بینند.

وقتی کار کف خیابانی شد این چیزها بالأخره پیش می‌آید هر چند که ما آن را نباید بپذیریم و باید با آن هم برخورد کنیم. وقتی بین دو فرد عادی دعوا می‌شود انسان‌ها ولو به صورت غریزی از خودشان دفاع می‌کنند. یکی عصبانی می‌شود، یکی تحریک می‌شود. یادمان نرود، مشکل از آنجایی شروع شد که کار به کف خیابان کشیده شد.  در همین حال حاضر که به لطف خدا مملکتمان آرام است، حتی در این امنیت و آرامش، افرادی را داریم که یونیفرم تنشان می‌کنند، عنوانی را جعل می‌کنند و به اخاذی و اهداف دیگر می‌پردازند. این همه جای دنیا نمونه دارد. در این وقایع 88 که دیگر آشکار است، عده‌ای دنبال خراب کردن اسم نظام بودند.

این طرف هم بود بعضی‌ها در یک مخمصه گیر می‌کردند، در درگیری بالاخره برای دفاع ممکن بود کسی دیگری را هل بدهد تا از آن مخمصه فرار کند. رسانه‌های بیگانه هم در این موارد روی چنین صحنه‌هایی زوم کردند. یعنی بسیجی که کتک می‌خورد را نمی‌دیدند اما اگر یک بسیجی یک نفر را هل می‌داد برای فرار کردن، آن را نشان مردم می دادند که ذهنیت بدی را برای مردم نسبت به بسیج، نیروهای انتظامی و یگان‌های ویژه ایجاد کنند. همه چیز برعکس شده بود.

اهانت به امام مثل اهانت به پدر خانواده بود/در برابر این بی‌احترامی، سینه سپر می‌کنیم

* تسنیم: به نکته خوبی اشاره کردید. خیلی‌ها از سر ندانستن پای کار آمدند و خطی که سران جریان می‌دادند را پیگیری می‌کردند. آنقدر در فضا گیر افتاده بودند که حتی متوجه انحراف از خطشان نشده بودند. این را در شعارهای این جریان هم می‌توانیم بررسی کنیم. اوایل با شعار «یاحسین میرحسین» جلو آمدند بعد کار به هتک حرمت عاشورا کشید. میرحسین موسوی را محترم برشمردند و شایسته چون او را نخست وزیر امام می‌خواندند. در حالی که نسبت به بی احترامی به امام و هتک حرمت ایشان توسط بخشی از این جریان هیچ کنشی نشان ندادند. حتی بیت امام در این باره سکوت کرد. حرف از دین بود اما آن‌هایی در نمازجمعه آقای هاشمی یا روز قدس شرکت کردند که روزه نبودند یا نماز خواندن نمی‌دانستند. همه چیز کاریکاتوری بود.  انگار ماجرا رنگ عوض می‌کرد اما کسی گوشش بدهکار نبود. شعارهایی که داده بودند، بزک ماجرا شده بود. شما این فریب خوردگی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

آمدند با افکار و اعتقاد ملت جلو رفتند. همه ما در مملکت اسلامی بزرگ شدیم و اعتقاد خیلی زیادی به ائمه(ع) داریم. به همین دلیل این‌ها از دریچه ایمان و اعتقاد مردم وارد شدند. قبل از سال 88 مردم به نیت تبرک به دستشان پارچه سبز می‌بستند. پارچه سبز به عنوان نماد یا تبرکی از ضریح مقدس امام حسین(ع) و ائمه برشمرده می‌شد.در سنت ما بود که مردم این پارچه‌ها را با اعتقاد به بازویشان می‌بستند. به مچ دستشان می‌بستند. اما آن‌ها آمدند از آن رنگ سوءاستفاده کردند و با اعتقادات مردم وارد شدند که بتوانند مردم را بیشتر وارد قضیه کنند. در سال 88 هر کسی سبز دستش بود می‌پرسیدند طرفدار موسوی هستی؟ متأسفانه افکار مردم را نسبت به این جور چیزها خراب کردند.

* تسنیم: راجع به امام چطور؟ وقتی به امام اهانت شد و حتی به تز اصلی اسلام برای اداره حکومت که توسط امام احیا و اجرایی شده بود یعنی آن وقتی که می‌‌گفتند مرگ بر «اصل ولایت فقیه»، احساستان چگونه بود؟

احساسمان خیلی بد بود. ما همه یک خانواده هستیم و رهبری که داریم به عنوان پدر یک خانواده نقش آفرینی می‌کند. وقتی به پدر بی‌احترامی شود به شخصه هر کسی باشد سینه‌اش را سپر می‌کند و می‌ایستد. واقعاً اعتقاد من این بود. من به اعتقادات همه احترام می‌گذارم ولی اگر کسی بخواهد به اعتقادات من بی‌احترامی کند تا جایی که می‌توانم جلویش می‌ایستم. حتی هیچ ابایی برای از جان گذشتن ندارم.

برخی به امام بی‌احترامی کردند این‌ها همه نادانی بود. ما این انقلاب و این آرامش و امنیت را مدیون همان امام هستیم. اگر رهبری همان امام خمینی(ره) نبود شاید جمهوری اسلامی ایران الان نبود. خود امام می‌فرمودند ما مدیون خون شهدا هستیم. بعضی از مسئولان در سال 88 بازیچه شدند، در این موارد هم سکوت کردند و خون شهدا را پایمال کردند.

همسرم برای قبول ازدواج با من، ایثار کرد/هنوز زخم زبان می‌شنوم

*تسنیم: الآن اوضاع زندگی‌ات چطور است؟

همسر اول مادر من شهید شده و دو پسر عموی پدرم هم شهید شده‌اند. من حاصل ازدواج مجدد مادرم با پدرم هستم که پدرم هم یک جانباز 70 درصد است. از خانواده شهدا هستیم که اعضای خانواده با جان و دل در عرصه دفاع مقدس حضور داشتند. بعد از این اتفاقی که برای من افتاد و جانباز شدم در مراسمی من را معرفی کردند. قسمت شد و با خانواده همسرم آشنا شدم. پدر خانمم هم ایثارگر است. به لطف خدا همسر خوب قسمتم شده. این ازدواج هم برای همسرم واقعا یک ایثار است. واقعا جا دارد از همه همسران جانبازان مخصوصا جانبازان نخاعی و اعصاب روان تشکر کنم به خاطر ایثاری که دارند.

جالب است بدانید یکی از آرزوهای همسرم این بوده که کاش در زمان دفاع مقدس بودم و می‌توانستم با یک جانباز ازدواج کنم که تقدیر اینطور می‌شود و این اتفاق می‌افتد که با هم ازدواج می‌کنیم. در حال حاضر جوان‌ترین جانباز نخاعی هستم و این یک افتخار برای من است.

ظهر عاشورا مجروح شدم/ در حال دفاع از مسجد بودیم

متاسفانه موضوع امروزه خاطرات شهدا و فرهنگ ایثار و شهادت خیلی خاک می‌خورد. به نظر من اگر این فرهنگ ترویج پیدا کند و بیشتر اطلاع رسانی شود بهتر است، ما زمان جنگ بچه بودیم. اما چه خوب است فرهنگ آن زمان بازبینی و ترویج شود، که من دهه شصتی حداقل ببینم که چه اتفاقاتی افتاده است.  بعضی جاها می‌شنوم که تعدادی جوانان غافل خیلی راحت به جانباز و خانواده شهید می‌گویند می‌خواستید نروید. برای خودتان رفتید. اگر آگاهی داشته باشند این اتفاقات نمی‌افتد.

* تسنیم: به شما این حرف‌ها را می‌زنند؟ زخم زبان می‌شنوی؟

در برخی از مراسم‌ها شده که می‌گویند: «نمی‌زدید تا نمی‌خوردید»، اما ما نه زدن در کارمان بود و نه حتی نیت زدن داشتیم. ما فقط دفاع کردیم و خوردیم؛ بعد از ماجرای آتش زدن مسجد لولاگر ما مقابل مسجد دیگری بودیم که این اتفاق برای آن نیافتد و فقط بنا داشتیم از مسجد دفاع کنیم. ولی متأسفانه بعضی‌جاها این حرف‌ها را به ما می‌گویند. واقعاً این حرف‌ها خیلی سنگین است، خیلی فشار روحی روی ما هست. ناراحت می‌شویم ولی افتخار می‌کنیم که به عنوان یک خدمتگذار انجام وظیفه کردیم. این اتفاق سعادتی بود که برای ما افتاد. شاید این زخم زبان شنیدن‌ها هم ادامه همان مسیر باشد و باید باز هم مقاومت کنیم.

* تسنیم: از مجروحیتت بگو. آن روز چه اتفاقی افتاد؟

اتفاقی که برای من افتاد سعادت بود. دقیقاً ظهر عاشورای سال 88 که مصادف با 6 دی ماه بود، در شلوغی عاشورا اتفاقات خیلی بدی افتاد. افرادی که از صدقه سری امام حسین(ع) زندگی می‌کنند، کسانی که اگر به درجات بالا می رسند، از همین برکت بوده، انگار همه چیز را فراموش کردند و آن روز را به صحنه بدی تبدیل کردند. امام فرمودند این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. من هم به شخصه همه چیزم را از محرم و عاشورا دارم.

مجروحیت من ظهر عاشورا اتفاق افتاد. در خیابان آذربایجان روز عاشورا مقابل مسجد ایستاده بودیم. بعد از آتش زدن مسجد لولاگر به خاطر اینکه به مسجد دیگری دوباره اهانت نشود، در همان منطقه مستقر شده بودیم. درگیری بالا گرفت. ما آنجا ایستاده بودیم و فقط مراقب بودیم کسی به مسجد حمله نکند. در میانه ازدحام و شلوغی  احساس کردم چیزی به من اصابت کرد. از سمت چپ من را با گلوله زده بودند. گلوله  از پشت بازوی سمت چپ ورود کرد و از پشت قلب به نخاع اصابت کرد و بعد ریه را مجروح کرد و بعد در بازوی سمت راستم گیر کرد که خوشبختانه خودش واقعا یک معجزه بود که گلوله در بازو گیر کند.

بر فرض اسلحه هم می‌داشتیم، چه کسی را می‌توانستیم بزنیم؟

*تسنیم: گیر کردن گلوله معجزه بوده؟

بله این خودش یک پیام مهم بود که فهمیدیم گلوله برای اسلحه‌های غیرمجاز بوده است. گلوله به پزشکی قانونی انتقال پیدا کرد و بررسی شد و متوجه شدیم که گلوله برای کلت با کالیبری بود که غیرمجاز بود و اسلحه سازمانی نبود. اتفاقی که روز عاشورا در آن منطقه افتاد از همان پاترولی شروع شد که بعدها معروف شد که متعلق به نیروهای نظامی است و از روی مردم دارد رد می‌شود اما بعدها مشخص شد که چنین چیزی نبوده ولی حقیقت ماجرا به اندازه این دروغ برجسته نشد و به چشم نیامد. پاترول دزدی بود. راننده را در فرمانداری با اسلحه زده بودند و از ماشین بیرون انداخته بودند. خوشبختانه موفق نشدند کارشان را تکمیل کنند. پاترولی که در خیابان آزادی آتش گرفت و برای منافقین بود هم همین بود. خیلی از مردم عادی با همان ماشین زیر گرفته شدند و یک نفر از داخل همان پاترول به من شلیک کرد.چون شیشه‌هاش پاترول دودی بود ضارب را ندیدیم. مشخص شد که شیشه عقب یک وجب باز بود که اسلحه و یک مچ بیرون بود و شلیک کرد. واقعا می‌گویم ما تنها چیزی که می‌توانستیم انجام بدهیم این بود که دفاع کنیم.

* تسنیم: شما اسلحه نداشتید؟

نه.

* تسنیم: تجهیزاتتان چه چیزهایی بود؟

فقط باتوم و گاز اشک آور بود.

* تسنیم: جایی که می‌دانستید اسلحه هست هم اسلحه نداشتید؟ همان ایام صانع ژاله را زدند. با باتوم و اشک‌آور رفتید؟

ما می‌دانستیم اسلحه هست ولی نمی‌دانستیم دست کدام یک از افراد حاضر در جمعیت است. کجای جمعیت و دست چه کسی است؟ بر فرض که اسلحه هم داشتیم به چه کسی تیراندازی می کردیم؟

اگر به انبار اسلحه می‌رسیدند، مردم را با سلاح سازمانی می‌زدند

* تسنیم: ولی فضا جور دیگری معرفی می‌شد. همه را می‌گفتند نیروهای نظامی زدند. تو خودت چیزی نشنیدی؟ مثلاً وقتی گلوله خوردی شک نکردی گلوله نیروهای نظامی تو را زده؟

من هم شنیده بودم اما وقتی گلوله انتقال پیدا کرد به پزشکی قانونی متوجه شدم که سازمانی نبوده است. برای من هم یک لحظه این پیش فرض به دهنم آمد که نکند گلوله خودی خوردم. چون عموماً همه سخت باور می‌کرد یا کمتر محتمل می‌دانست که آن‌ها از لابلای جمعیت مردم را بزنند. آنجا واقعاً به این قضیه یک مقدار شک کرده بودم که نکند از سمت نیروهای خودی خورده باشم که خوشبختانه فهمیدم چنین نبوده است. ما اصلاً حق تیر نداشتیم هیچ ارگانی در آن منطقه حق تیر نداشت، مردمی حضور داشتند که معلوم بود عموماً هیجانی شدند و فریب خورده هستند. می‌دانستیم معاند بینشان هست اما تفکیک کردنشان سخت بود برای همین دستور داشتیم فقط دفاع کنیم.

* تسنیم: یعنی می‌خواستند با حمله به مسجد از پایگاه بسیج اسلحه بردارند?

بله. دنبال این بودند که دستشان به اسلحه برسد. اگر دستشان به اسلحه می‌رسید دیگر نمی شد قضیه را به این راحتی جمع کرد. یکی از دلایلی که ما اسلحه حمل نمی‌کردیم هم همین بود که یک دفعه اگر در جمعی قرار می‌گرفتیم امکان خلع سلاح وجود داشت و مشکل ساز می‌شد برای رسانه‌های بیگانه می‌شد یک سوژه که ببینید فشنگی که با آن مردم را می زنند متعلق به اسلحه‌های یگان خاصی است. الحمدلله در آن ایام یک مورد هم نتوانستند دست به مهمات سازمانی برسانند.

* تسنیم: بعد از اینکه گلوله به شما اصابت کرد و مجروح شدید، چه شد?

گلوله که خوردم دقیقا صلاة ظهر عاشورا بود. مردم عزاداری می‌کردند که اذان را بگویند و نذری پخش کنند. حسینیه حسینی در خیابان آذربایجان آن موقع از سال همیشه مراسم دارند. گلوله که خوردم احساس کردم از قفسه سینه به پایین بدنم قطع شد. خوردم زمین تا چند لحظه‌ای احساس می کردم یک خورشید توی صورتم می‌تابد یعنی فقط سفیدی می‌دیدم و هیچ چیز دیگری نمی‌دیدم. بیمارستان شهریار نزدیکترین بیمارستانی بود که به آن محل نزدیک است بچه ها سریع مرا به آن بیمارستان رساندند و اگر این اتفاق نمی‌افتاد من زنده نمی‌ماندم. چون تیر بالن ریه را به شدت مجروح کرده بود و ریه من پر خون بود. دو لیتر و نیم خون داخل ریه جمع شده بود. وقتی به هوش آمدم دکتر گفت من در شما معجزه‌ای دیدم که باور نکردنی است. زنده ماندن من به گفته تمام دکترهای بیمارستان معجزه بود. شاید قسمت بود بمانیم که یک روزی مثل امروز بتوانیم این حرف‌های ناگفته را بگویم.

* تسنیم: یک سری در این ماجراها کشته شدند. اکنون که در شهر می‌چرخی، معترضان آن روزها، شما را مسبب خون آن‌ها نمی‌دانند؟

مانند ماجرای من گلوله‌هایی که در این جریان پیدا شد به پزشکی قانونی انتقال داده شد و وقتی بررسی شد، دیدند که این تیرهایی که شلیک شده بود و در بدن افراد وجود داشت برای اسلحه‌های غیرمجاز بوده است. اسلحه‌هایی که عموما مربوط به نیروهای نظامی ما نیست. ما بچه‌های بسیج، با دست خالی دفاع کردیم. با جان  و دل دفاع می‌کردیم چون همه هموطنان خودمان بودند، نمی‌شد آن‌ها را به راحتی تفکیک کرد. فقط می‌خواستیم بدانند که اشتباه می‌کنند و نباید می‌گذاشتیم که اوضاع خرابتر شود.

فردی که صلاحیت‌اش برای ریاست جمهوری تأیید شده چطور بازیچه شده است؟/باید پاسخگوی همه خون‌ها باشد

* تسنیم: در رابطه با برخی کشته‌ شده‌ها هنوز ابهاماتی در سطحی از افکار عمومی وجود دارد. برای نمونه یکی از افرادی که اثبات شد با اسلحه غیر سازمانی کشته شد، خانم ندا آقاسلطان بود ولی هنوز آنطور که باید علی رغم اسناد مکرر، جمهوری اسلامی نتوانسته متهم اصلی را معرفی کند. به هر حال فردی مانند آرش حجازی که قبل از این وقایع ایران نبوده و به یکباره بالاسر پیکر ایشان در لحظه جان دادن دیده می‌شود و چند روز بعد با فاصله زمانی کوتاه روی آنتن بی بی سی درباره ماجرا صحبت می‌کند، می‌تواند سرنخی باشد، اما هیچ کاری نشده و رها کردن ماجرا به حال خود هم کمکی نمی‌کند.  در ایامی که فضای مخابراتی ایران بسته است و کسی دسترسی به اینترنت و تلفن ندارد در کمتر از 45 دقیقه خبر ترور این خانم روی آنتن سی ان ان می‌رود. کسی که از صحنه فیلمبرداری کرده حتماً به امکاناتی فراتر از امکانات مرسوم مردم دسترسی داشته و از طریق تجهیزات ماهواره‌ای توانسته فیلم را برای آنان ارسال کند. بالاخره در کشته شدن این خانم چه کسی مقصر است؟ اگر هنوز برای پیدا کردن قاتل کاری نکردند لااقل این مشخص است که چه کسی بستری فراهم کرد که حضور خیابانی فراهم شود و در نتیجه شلوغی‌ها بستری فراهم شود که این خانم حالا با هر نیتی به خیابان آورده شود و به او سوء قصد شده و کشته شود.

این‌ها همه افراد پشت پرده بودند. ببینید یک مقصر می‌تواند آن فردی باشد که بسترش را فراهم می‌کند که مردم به خیابان بیایند. حتی اگر بگویند آن فرد بازیچه بوده و فریب خورده باز هم باید به خاطر کارش بازخواست شود. چون ایشان یک فرد تحصیل کرده بود که صلاحیتش برای انتخابات تأیید شده بود. کسی که صلاحیتش تأیید شده چطور می‌تواند بازیچه باشد؟ بالأخره گزینه شایسته برای اداره کشور بوده است که به خاطر نیامدنش این همه جنجال به پا شد یا بازیچه بوده است؟ اگر بازیچه بوده است به درد کشورداری می‌خورد؟

حالا که می‌گویند بازیچه قرار گرفته، یعنی نباید پاسخگو باشد؟ پاسخگوی خون همه این افراد باید باشد. چه نیروهای مردمی، چه نیروهایی که به سازمان‌هایی وصل بودند، چه بسیجی‌ها و نیروهای انتظامی چه حتی مردم عادی و بیگناهی که آسیب دیدند چه حتی آن‌هایی که براساس سخنان ایشان به خیابان‌ها آمدند و هر چند که ماجرا برایشان جور دیگری و به اشتباه جا افتاده بود. باید پاسخگوی هر ارگان و خانواده‌ای باشد که در این قضیه شهید و زخمی داد. هر طور که بخواهید حساب کنید باید پاسخگو باشد. او یک آدم کامل است که صلاحیت اولیه‌اش برای ریاست جمهوری یک مملکت مورد تأیید قرار گرفته است. این شخص به هر دلیلی اگر بازیچه هم شده است، باید پاسخگو باشد. باید پاسخگوی خانواده شهدا باشد. خانواده این افرادی که آسیب دیدند یا عزیزی از دست دادند.

 بیگانگانی که در کشتار مردم ما، متحد صدام بودند، چطور خواهان خون مردم ما هستند؟/کانون گرم خانواده بزرگ ایران را به هم زدند

افرادی که مثل من به صحنه آمدند برای دفاع از مواضع رهبری آمدند. اما عده‌ای هم برای اعتراض آمدند که ایشان را رهبر خودشان می‌دانستند. براساس قضاوت‌های ایشان به خیابان آمدند. به صورت اعتراض و شورش در کف خیابان حاضر شدند. این‌ها به دستوریا به دعوت یا تحریک ایشان می‌آمدند. بعضی از اتفاق‌هایی که افتاد رسانه‌ای شد و برخی دیگر رسانه‌ای نشد. آنهایی که به نفع رسانه‌های بیگانه بود در رسانه‌های بیگانه نشان داده شد و  آن‌هایی که به ضررشان بود اصلاً نشان ندادند. دنبال منفعت خودشان بودند. دنبال این بودند که ذهنیت ملت  را خراب کنند تا به آن‌ها گرایش پیدا کنند. چرا از این زاویه ماجرا را نگاه نکردند؟

در هشت سال دفاع مقدس چه کسانی رفتند و شهید و جانباز شدند؟ همه پدران و برادران و دایی‌ها و عموهای ما بودند. هموطنان خودمان بودند. همین‌ها مقابل کشورهای بیگانه با دست خالی ایستادند. حالا همان بیگانگان در جریانات اغتشاشات وسط آمده و مدعی هستند که میخواهند از حقوق ایرانی‌ها دفاع کنند.  ما در هشت سال دفاع مقدس هم خودمان از حقوق خودمان دفاع کردیم و اجازه ندادیم هیچ بیگانه ای در مسائل مملکتمان دخالت کند یا در مسائل کشوری و سیاسی مان ورود پیدا کنند.بیگانگانی که در کشتار مردم ما، متحد صدام بودند، چطور به عنوان خواهان خون مردم ما حرفشان را بپذیریم؟

خیلی‌ها می‌گویند، پشیمانند

عموم حضور برخی افراد در اغتشاشات در روزهای فتنه 88 از روی جهل و نادانی بود. عده‌ای کاری کردند که دعوا درون خانواده‌ها بیاید. مردم خودمان را به جان خودشان انداختند، کانون گرم خانواده بزرگ ایران را به هم زدند، صمیمیت بین ایرانی‌ها زبان زد بوده و هست. در بعضی مراسماتی که من را به عنوان جانباز دعوت می‌کنند و حضور پیدا می‌کنم، بعضی افراد می‌آیند و ابراز پشیمانی می‌کنند. متوجه می‌شویم اینها آن لحظه از جانب دیگران تحریک شدند. در شرایطی قرار گرفتند که می‌توانیم به آن‌ها حق بدهیم که واقعاً شیطان وسوسه‌شان کرد و در آن شرایط خاص قرار گرفتند.همین که حالا ابراز پشیمانی می‌کنند جای شکر دارد. یعنی متوجه اشتباهشان شده‌اند. امیدوارم هیچ وقت و هیچ وقت در هیچ شرایطی قرار نگیریم که بخواهیم بازیچه افراد سوءاستفاده گر یا بیگانگان بشویم. یا بخواهیم به خواهر و برادر خودمان اهانت کنیم و نسبت به آن‌ها بدبین باشیم.

شما الان دنیا را ببینید. همه جا می‌خواهند یک کاری کنند که ایران شلوغ باشد. همه کشورها و خصوصاً کشورهای اطراف ما شلوغ شده ولی ایران به لطف خدا، به لطف خون شهدا و جانبازان و ذیل توجهات امام عصر(عج) و روشنگری‌ها و هدایت مقام معظم رهبری یک امنیت خاصی دارد. خودمان را به خواب نزنیم. کسی که خواب باشد را می‌شود بیدار کرد ولی افرادی که در سال 88 خودشان را به خواب زدند و نمی‌خواهند بیدار شوند را چطور بیدار کنیم.

* تسنیم: شما خودت، یکی از قربانیان سال 88 هستی و معتقدی بخشی از حقوق این قربانیان بر گردن کسی است که مسبب ایجاد این شلوغی‌ها بود ولی امروز این طرف و آن طرف هم کسانی مانند آقای علی مطهری هستند که می‌گویند سران فتنه باید رفع حصر شوند. به نوعی یک فضای مظلوم‌نمایی عجیبی به نفع ایشان در رسانه‌ها شکل داده شده است. برخی ماجرا فتنه را آنقدر بدون ارائه محتوای لازم خرج کرده‌اند که شعاری شده و به همین دلیل فضا برای پیش بردن این حرف‌ها فراهم شده است. نظرت راجع به این حرف‌ها چیست؟ حق کسانی که کشته شده‌اند چه می‌شود؟

ما دیده نشدیم. شاید اگر ما دیده می‌شدیم اینجور مسائل پیش نمی‌آمد. واقعا بچه‌های خانواده‌های آسیب دیده 88 دیده نشدند. خانواده‌های شهدا و جانبازان و حتی خود جانبازان دیده نشدند. برخی در رسانه‌های خارجی دیده شدند. آنهایی که مغزشان شستشو داده شده بود. رسانه‌های بیگانه برخلاف واقعیت مطالبی را به خورد آن‌ها داده بودند تا علیه ایران صحبت کنند. استفاده شان را کردندو و آن‌ها را رها کردند. با زهم با این حال این افراد دیده شدند ولی متأسفانه ما دیده نشدیم و همه تصور می‌کنند، آن تمام ماجراست در صورتی که عده‌ افرادی که بر این اساس آسیب دیدند بیشتر است اما کسی سراغشان نیامد. یعنی همیشه واقعیت‌ها درست نبود حالا ما علاقه هم نداشتیم که دیده شویم ولی شاید این دیده نشدن هم درست نبود. باید دیده می‌شدیم تا واقعیت به چشم مردم بیاید. مردم متوجه شوند که واقعاً واقعیت این است که ما فقط دفاع کردیم و آسیب دیدیم.

گفتند این صندلی چرخ‌دار، پاهای توست

ولی خوب متأسفانه این اتفاقات همه دست به دست هم داد. حالا آن بنده‌های خدایی که حرف از رفع حصر می‌زنند با این نگاه که این سران فتنه را مظلوم معرفی کنند، شاید اگر اینجور مسائل را می‌دیدند چیز دیگری می‌گفتند. اگر این افراد مشکلات خانواده‌های آسیب دیده‌ 88، خانواده شهدا و جانبازان را ببینند واقعی‌تر تصمیم بگیرند. باید زودتر ماجرا بررسی شود و کسانی که باید در برابر این خانواده‌ها پاسخگو باشد، معرفی شود. اگر این‌ها روشن شود شاید مرهمی بر زخم های این مردم بشود.

* تسنیم: یک سری از رسانه‌های بیگانه در همان غائله‌ها و حتی بعد از آن هم سراغ خانواده‌های شهدای مبارزه با فتنه و خانواده مجروحین رفتند و قصد مصادره به مطلوب داشتند. مثلا درباره حسن میرزاخان که یکی از مجروحین نخاعی آن روزها بود و سال 91 به شهادت رسید، این اتفاق افتاد. به محض اینکه خبر شهادتش منتشر شد، رسانه‌های ضد انقلاب شروع کردند سوءاستفاده کردن که او از مخالفان نظام بوده و در این مدت بایکوت رسانه‌ای بوده است و نمی‌توانستیم با او مصاحبه کنیم. خلاصه کلی شلوغ بازی تا این افراد را علیه نظام معرفی کنند و در مجلس ختم او هم عده‌ای حضور پیدا کردند. چیزی که توسط خانواده محکوم شد و حتی گزارش‌های پرونده از احراز قطعی شهادت او خبر می‌داد. حتی همان اوایل وقتی سراغ خانواده این شهدا و مجروحان می‌رفتند وعده‌‌های مالی هنگفت هم می‌دادند این چیزی بود که در خلال گفت‌وگوها بارها از لسان خود خانواده‌ها شنیدیم. می‌خواستم بدانم سراغ شما هم آمدند؟

در همه جا اینطور است که کسی که بخواهد از کشوری سوءاستفاده کند دنبال یک روزنه‌هایی هست که بتواند کمر آن کشور را بشکند. این اتفاق‌ها بود و به صورت سربسته به من هم پیشنهاداتی شد. خیلی جاها افراد سوءاستفاده‌گر سعی نمی‌کنند مستقیم وارد شوند ولی غیر مستقیم وارد می‌شوند که خودشان را از مسیر خیرخواهی به تو معرفی کنند و با این توجیه که مثلا می‌خواهند به تو کمک کنند، وارد شوند. این پیشنهادها حقیقتاً به خود بنده داده شد. می‌گفتند نمی‌خواهی مصاحبه کنی و خاطراتت نوشته شود، نمی‌خواهی حقوق بشر از تو دفاع کند؟ چرا از ایران نمی‌روی؟ در خارج از ایران بیشتر رسیدگی می‌کنند و امکانات بیشتری به تو می‌دهند. خیلی از این صحبت‌ها شد ولی من دنبال امکانات نبودم. چون امکانات آن‌ها کاذب است. ما امکانات مورد نیازمان را باید همینجا کسب کنیم. اینجا گاهی اوقات امکانات مناسب سازی نیست، یک جاهایی با شرایط ویلچر ما سازگاری ندارد. در این موارد برخی مسئولان کوتاهی می‌کنند. چه در برابر بچه‌های جانباز هشت سال دفاع مقدس و مقابله با فتنه و چه در برابر بچه‌های مدافع حرم، این احساس می‌شود.

وقتی زمین می‌خوردم باید دیگران بغلم می‌کردند

* تسنیم: وقتی گفتند یک جانباز قطع نخاع شده‌ای چه کردی؟ چگونه با این شرایط کنار آمدی؟

موضوع نخاعی شدنم را اوایل نمی‌دانستم. قبل از مجروحیت و اوایل آن همیشه پیش خودم می‌گفتم اگر لایق باشم و شهید بشوم افتخار می‌کنم اما فکر جانبازی را نمی‌کردم. جانبازی سختی مستمر دارد ولی سختی جانبازی لذت خاصی دارد. با شرایط ویژه زندگی کردن لیاقت می‌خواهد. در بیمارستان وقتی به بخش عمومی منتقل شدم، یکی از دکترها متاسفانه خیلی با افکارم بازی کرد که گفت بی ‌حرکتی‌ات از عوارض بی‌هوشی است و موقع مرخص شدن هم گفت تا شش ماه دیگر خوب می‌شوی. این امیدهای بی‌جا که به من داد واقعاً روحیاتم را خیلی به هم ریخت. چون دائما منتظر بودم بهبودی حاصل شود. بعد از شش ماه مراجعه کردیم و گفتیم هیچ عکس‌العملی ایجاد نشده است. گفت تا یک سال دیگر صبر کنید. تا اینکه دکتر احمد صدر آمد صحبت کرد و گفت تو جوان هستی احتمال برگشت زیاد است.احتمال اینکه علم پیشرفت کند هم هست اما در حال حاضر این صندلی چرخدار پاهای تو هست برو دنبال ورزش، مسافرت و تحصیل.

اولایل برایم سخت بود. من یک بچه خجالتی بودم مثلاً با این وضعیت وقتی شب تشنه می‌شدم، این اجازه را به خودم نمی‌دادم که پدر یا مادرم را بیدار کنم که این پارچ، آب ندارد.از بچه‌گی کارهایم را به کسی نسپرده بودن حالا برای جزئی‌ترین کارها نیازمند کمک دیگران بودم، این خیلی سخت بود. اوایل وقتی می‌خوابیدم، دور تا دورم متکا بود که از این طرف و آن طرف زمین نخورم. مثلا وقتی هنوز بلد نیستی با ویلچر کار کنی کنار آمدن با آن سخت است. گاهی ویلچر برمی‌گشت و زمین می‌خوردم و می‌بایست زیربغلم را بگیرند و بلند کنند، روزهای خیلی سختی بود ولی خدا را شکر، خدا خودش لطفی که کرد هم در بیمارستان، هم در خانه، دیگران روحیه خوبی به من دادند تا بتوانم تحمل کنم.

* تسنیم: پیش آمده بود که سر برخی مسائل و خواسته‌هایتان خجالت هم بکشید؟

بله؛ من آن موقع 23 سال سن داشتم. اوج غرور جوانی بود. من زمانی که سالم بودم حتی صبحانه را خودم آماده می‌کرد. زمان‌هایی که مادرم آماده می‌کرد، خجالت می‌کشیدم و پیش خود می‌گفتم به این سن رسیدم خوب نیست که مادرم صبحانه درست کند. البته خانواده‌ام رسیدگی می‌کردند و با جان و دل برایم وقت می‌گذاشتند. لازم است از آقای اسدزاده که یکی از جانبازان نخاعی هشت سال دفاع مقدس است تشکر کنم. کسی که خیلی به من روحیه داد.

من به باشگاه ورزشی نیکان مراجعه کردم و برای ادامه دادن ورزش اقدام کردم. شروع ورزش با این وضعیت خیلی سخت بود. قبل از مجروحیت من ورزش رزمی، کار می‌کردم ولی با این شرایط ورزش رزمی را دیگر نمی‌شد ادامه بدهم. به همین دلیل وزنه برداری را انتخاب کردم. آنجا با بچه‌های جانباز هشت سال دفاع مقدس آشنا شدم. همه به من لطف داشتند ولی یک نفر که خیلی بیشتر از همه هوای من را داشت آقای مهدی اسدزاده بود. از آن روز به بعد آقای اسدزاده یک آموزگار و یک الگو برای من شد و تمام تجربیاتش را در اختیار من گذاشت.

شرایطم را با قبل مقایسه نمی‌کنم/ گاهی اوضاع به قدری سخت شده که اشکم در آمده

* تسنیم: الان که بدنتان، مثلاً پاهایتان نیاز به ورزش دارد، چه کسی ورزش می‌دهد؟

الان دیگر تمام کارهای خودم را خودم انجام می‌دهم. حتی ماشین سوار شدن، ویلچر داخل ماشین آوردن و بیرون آوردن، همه کارها را خودم انجام می‌دهم. این کارها را هم آقای اسد‌زاده به من یاد داد. اینکه چطور صندلی چرخدار را روی صندلی ماشین بکشم و احتیاج به کسی نداشته باشم.گاهی حتی برای دیگران سوال می‌شود که چگونه این کارها را بدون کمک دیگران انجام می‌دهم. حرف‌های سردار علی فضلی هم به من خیلی کمک کرد. در میان مسئولین برخورد آقای فضلی خیلی خوب بوده است.

* تسنیم: الان شرایطتان نسبت به قبل سخت‌تر شده است؟

من اصلا دنبال مقایسه شرایط امروزم با گذشته‌ام نیستم و مقایسه نمی‌کنم. این لحظه‌ای که زندگی می‌کنم را نگاه می‌کنم که واقعاً به لطف خدا یک همسر خوب و مهربان و واقعا فرشته دارم. به لطف خدا نزدیک به سه سال است که ازدواج کرده‌ایم. یک سال پیش خدا به ما دو نوزاد دو قلوی دختر و پسر عنایت کرد. اینها همه شیرینی‌هایی است که پشت سر هم برایم اتفاق افتاد و باعث شد به وضعیتم فکر نکنم. این مسائل باعث شده واقعاً زندگی برایم شیرین شده است.

تحمل بی تفاوتی‌ بعضی انسان‌ها، سخت‌تر از چیزهای دیگر است

* تسنیم: پیش آمده که در این سختی‌ها، در آن زمانی که تنها می‌شوی، اشکت هم دربیاید؟ به گذشته فکر کنی و برای یک لحظه پشیمان شوی که ای کاش نمی‌رفتم.

بله؛پیش آمده. در آن لحظه اینطور شده اما بعد که فکر کردم نظرم تغییر کرده.

*تسنیم: غیر از این می‌گفتی، می‌گفتم شعار می‌دهی. ماجرای آن دلخوری‌ها چی بود؟ نمی‌خواهم ناراحتت کنم.

روزهایی بوده که با توجه به شرایطم خیلی جاها زمین خورده‌ام یعنی مثلا خیابان مناسب سازی نبود و وقتی با ویلچر می‌‌رفتم شیب زمین باعث می‌شد چرخ‌های جلوی ویلچر گیر کرده و زمین خورده‌ام. در این شرایط بغض گلویم را می‌گرفت. در ماشین و در خلوت و تنهایی خودم دور از چشم خانواده اشک هم می‌ریختم. واقعاً آن لحظه‌ها خیلی سخت بود. غرور به کنار اما واقعاً می‌دیدیم بعضی‌ها از کنار این قضیه خیلی راحت می‌گذشتند.

یادم هست یک بار چرخ ماشینم افتاد داخل چاله، پنچر شد خیابان خلوتی بود. یکی دو نفر رد شدند و از آن‌ها خواستم ویلچر را از پشت ماشین به من بدهند. فقط ویلچرم را می‌خواستم، همین. یکی می‌گفت کمرم درد می‌کند و یکی دیگر خیلی راحت از بغلم رد شد و گفت: «حقوقش را کس دیگری می‌گیرد، ویلچرش را من بلند کنم؟» خیلی تحمل این حرف برایم سخت بود. بغضم گرفت. اوضاع سختی داشتم. صبر کردم، حالم که جا آمد، زنگ زدم به برادرم تا بیاید کمک کند.

یا مثلا همین روزها که با فرزندانم سر و کله می‌زنیم، لحظاتی شده که بغض کنم. گفتم خدا یک دختر و پسر دوقلو نصیبمان کرده است. بچه داشتن خیلی شیرین است. وقتی از سر کار برمی‌گردم بچه‌ها سمت ویلچر می‌آیند از پایه‌های ویلچر می‌گیرند تا بغلشان کنم. خیلی ذوق می‌کنم. بغلشان می‌کنم اما چون دو تا هستند، وقتی بغلشان می‌کنم دیگر نمی‌توانم چرخ ویلچر را جلو ببرم و راهشان ببرم. من هم دوست دارم بغلشان و با آن‌ها راه بروم، اما نمی‌شود. یا وقتی یکی را بغل می‌کنم باید یک دستی چرخ را جلو ببرم. همین سختی‌ها گاهی روحیه‌ام را به هم می‌ریزد. اما خدا را شکر می‌کنم.

* تسنیم: شما روز عاشورا و هنگام نماز ظهر جانباز شدی در حالی که ایستاده بودی تا کسی حرمت مسجد را هتک نکند. در ساعات و عوالم تنهایی خودت شده این را دستاویزی کنی تا ارتباط خاصی با امام حسین(ع) و ... برقرار کنی؟

پارکینگ خانه مادرم هر سال محرم، آشپزخانه هیئت می‌شود. امسال یک مقدار به هم ریخته بودم. با بچه‌ها در آشپزخانه هیئت راجع به حال بدی که دارم صحبت کردیم. انیمیشنی ساخته شد با نام انیمیشن ناسور که راجع به عاشوراست. بچه‌ها زحمت کشیدند و افتتاحیه فیلم ناسور دعوتم کردند. خیلی برای من جالب و جذاب بود. از وقتی آن را دیدم تا به امروز که چند ماهی می‌گذرد به خاطر محتوای خوب این کار حال خوبی دارم. ظهر عاشورا واقعاً یک معجزه بود. چون فیلم انیمیشن ناسور واقعاً سختی‌هایی که بر اهل بیت(ع) گذاشت را خیلی واضح تصویرسازی نمادین کرده، اثرگذاری خاصی دارد البته باید آماده باشی و ظرفیتش را داشته باشی. بچه‌های من هم آن موقع 6 ماهه بودند. واقعا وقتی تیر سه شعبه به حنجره حضرت علی اصغر(ع) خورد، ناخواسته اشک می‌ریختم. ما همه زندگی‌مان را مدیون ائمه هستیم. من همه زندگی‌ام و خانواده‌ای که دارم را مدیون اهل بیت(ع) هستم.

گفتم سینه‌خیز هم بشود به دیدار آقا می‌روم

بعد از مجروحیت داخل بیمارستان بودم. وقتی مادرم بالای سرم رسید، اشهدم را هم خواندم و گفتم حلالم کنید که نمی‌‌مانم. واقعا روز بدی برای خانواده‌ام بود، پدرم آن موقع شهرستان بود وقتی خبر به او رسید، کل مسجد شهرستان و هیأت آنجا از شنیدن این خبر به هم ریخته بود. همیشه مادرم و پدرم می‌گویند که سعادت نصیبت شده که چنین اتفاقی در روز عاشورا برای تو افتاده است. واقعا ممنون امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) هستم. پیش از تولد بچه‌ها در حرم امام رضا(ع) نیت کرده بودیم که اگر فرزندمان پسر باشد نامش را محمد مهدی بگذاریم و اگر دختر باشد نازنین زهرا .  به لطف خدا دوقلو شد و هر دو اسم را گذاشتیم. این‌ها همه عنایتی است که فکر کردن به آن‌ها برایم لذت بخش است.

* تسنیم: با حضرت آقا هم دیدار داشتید؟

بله؛ سعادت داشتم. سال گذشته به دیدار ایشان رفتم. در بنیاد شهید مشغول به کار بودم که یکی از بچه‌ها گفت: «می‌خواهی به دیدار رهبر بروی؟» من گفتم: « بله؛ اگر سینه خیز هم بشود به دیدار ایشان بروم می‌آیم.»  آنجا سردار انصاری(قائم مقام بنیاد شهید) من را به حضرت آقا معرفی کردند. فکر می‌کنم تابستان و دیدار با خانواده جانبازان و مسئولان بنیاد شهید بود. دیدار خصوصی و غیر منتظره‌ای پیش آمد. چون قرار نبود ما به صورت خصوصی به محضر حضرت آقا برویم. که یک دفعه من ناخواسته از یکی از مسئولین خواهش کردم که بگذار من دست آقا را ببوسم که خوشبختانه موفق شدم. دو سه نفر ویلچری آمدند و همه را به صورت خصوصی‌تر  خدمت حضرت آقا بردند. پیش از آن خیلی دوست داشتم که چنین دیداری داشته باشم. خیلی هم سعی کردم. نامه نگاری کردم که حتی خطبه عقد ما را حضرت آقا بخوانند. موفق نشدم و سعادت نداشتم.

* تسنیم: در این دیدار حضرت آقا چه چیزی به شما گفتند؟ فهمیدند شما جانباز سال 88 هستید؟

بله؛ یک مقدار زمان دیدار برای من بیشتر بود چون واقعا ما دیده نشده بودیم و واقعا حضرت آقا آن روزی که ما را دیدند زمان بیشتری را به ما اختصاص دادند. ایشان از ما تشکر کردند، بابت انجام وظیفه‌ای که کرده بودیم. هنوز هم وقتی به این دیدار فکر می‌کنم یک لبخند خاصی روی لبم می‌آید. واقعا رویایی بود. دیدن حضرت آقا با این وضعیت در آن محفل واقعا سعادت بود.

------------------------------------------------
گفت‌وگو از : مهدی طوسی- نجمه‌ السادات مولایی
------------------------------------------------

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران