«زنِ مرکز ثقل خانواده» غایب سینمای ملی
مسأله زن و خانواده در جامعه به طور عام و در سینمای ایران به طور خاص یکی از مباحثی است که صحبت کردن درباره آن بسیار ضروری و راه گشاست. سینمای ما از خلق یک داستان برای یک زن میانسالی که میتواند مرکز ثقل خانواده بشود ناتوان است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، مسأله زن و خانواده در جامعه به طور عام و در سینمای ایران به طور خاص یکی از مباحثی است که صحبت کردن درباره آن بسیار ضروری و راه گشاست. درگفت وگویی که با دکتر محمد تقی کرمی، عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر در زمینه مطالعات زنان داشتیم، به بررسی نسبت سینما و مسأله زن و خانواده پرداختیم.
به نظر شما مهمترین ضعفی که سینمای ایران در به تصویر کشیدن زن ایرانی دارد چیست؟
ضعفی که ما درباره حضور زن در سینما داریم فقدان موضوعات متنوع و موضوعاتی است که ریشه در زندگی مردم دارد، فقدان نقشهای متفاوتی که زنان در سطوح دختری، مادری و همسری ایفا میکنند. ما در زندگیها میبینیم که زنان در خیلی از خانوادهها در واقع لنگرگاه خانواده هستند. این لنگرگاه بودنشان هم به خاطر آن روحیه صبر، فداکاری، ایثار، گذشت و عامل وحدت بودن زنان ایرانی است. این مسأله در سینمای ما خیلی کمرنگ نشان داده میشود. یعنی موضوعات خیلی منحصرند در موضوعاتی که عمدتاً حول روابط عاشقانه، روابط خانوادگی، طلاق و دوستیهای بین مرد و زن و یک سری از موضوعات محدود
اینچنینی شکل میگیرد. این موضوعات وارداتیاند. موضوعاتی که معمولاً شبیه فیلمهای سینمایی در غرباند، در این جا یک نسخه ایرانیاش تهیه میشود و این مسأله به یک معنا، بیش از حد
نخبه زده بودن سینمای ایران است. یعنی گاهی اوقات مسأله یک گروه خاصی را دائماً تکرار میکنیم.
آقای دکتر! امکان دارد در همین زمینه مثالهای عینیتر بزنید، مثلاً انگارههای فمینیستی چقدر نفوذ دارند؟ کدام انگارهها بیشتر در سینمای ایران پررنگترند؟
اگر من بخواهم مثال بزنم و ایده بدهم که سینمای ما از چه موضوعاتی غفلت کرده است باید بگویم سینمای ما از خلق یک داستان برای یک زن میانسالی که میتواند مرکز ثقل خانواده بشود ناتوان است. اکثر فیلمهایی که حول شخصیت و تیپ مادر در سینمای ایران وجود دارد، مادران زیر سی سال است. یعنی هنوز درواقع آن جاذبههای جوانی در محور دوربین است؛ اما این که چه انگارههای فمینیستی در سینمای ما وجود دارد خب قطعاً این انگارهها وجود دارند و بنده انکار نمیکنم. ولی بارها و بارها گفتهام که ما بیش از آن که نگران انگارههای فمینیستی باشیم باید نگران انگارههای مدرن وارداتی باشیم و تحت عنوان این که باید برای زنان ارزش قائل باشیم، به زنان باید میدان دهیم، این دامنه تأثیرگذاری زنان و دامنه فعالیت زنان را در موضوعات خاصی قلمداد میکنند که بیرون از آن موضوعات گویی زنان نمیتوانند آن فعالیت و یا آن تأثیر را داشته باشند. بله در کنار اینها انگارههای فمینیستی هم داریم.
تفاوت انگارههای فمینیستی با رویکردهای مدرن چیست؟
انگارههای مدرن، انگارههایی هستند که آن قدر در جامعه ما تکرار شدهاند که الان جز ارزشهای غالب ما درآمدهاند. انگارههای فمینیستی از انگارههای مدرن پیشروترند، یعنی انتقادیترند و اتفاقاً در انتقاد به مدرنیته غرب شکل گرفتهاند. به عنوان مثال وقتی بحث حضور زنان در جامعه را به عنوان معیار تأثیرگذار بودن به لحاظ اجتماعی بزرگ و برجسته میکنیم، این یک معیار مدرن است. مثلاً وقتی میگوییم اگر زن در این حوزهها بود، حتماً مؤثر است و اگر نبود قطعاً در جامعه مؤثر نیست. اما آموزههای فمینیستی از قبیل نفی نقشهای جنسیتی و تأکید بر این که خانواده نهاد ستم است، خانواده تبعیض علیه زنان را بازتولید میکند. این چنین انگارههایی را مشخصاً انگارههای فمنیستی میگوییم؛ اما بعضی اوقات در سطح جامعه میبینیم که چیزهایی انگارههای فمینیستی دانسته میشوند که اینها درواقع انگارههای مدرنیتهاند. مدرنیتهای که ما داریم برای آن برنامه ریزی و سرمایهگذاری میکنیم.
درباره به تصویر کشیدن زن در سینما و مشخصاً سینمای ایران آیا باید زن ایده آل را به تصویر بکشیم یا باید زنی را که الان موجود و حاضر در جامعه است، تصویر کنیم؟
یک فیلم در نهایت باید پیام داشته باشد. پیام یک فیلم باید از یک طرف عینیت داشته باشد و از طرف دیگر تعالی را سبب شود؛ یعنی نتیجهاش به تعالی و پیشرفت جامعه در مسیر ارزشهای اخلاقی منجر بشود. گاهی میشود زن عینی جامعه را روایت کنیم و به آن پیامهای اخلاقی برسیم و گاهی میشود زن ایده آل را تصویر کنیم و به آن پیامهای اخلاقی برسیم. گاهی هم میشود هر دو را روایت کرد ولی به آن پیام نرسید. یعنی در واقع این قدر خط کشی ندارد که بگوییم سینما باید این را نشان دهد یا آن را. سینما باید به گونهای باشد که وقتی من از پرده سینما فاصله میگیرم و از سالن سینما خارج میشوم، احساس کنم تمایل به اخلاقیات دارم؛ دقیقاً مثل قرآن کریم. قرآن کریم بیشترین وقت را برای روایت بنی اسرائیل میگذارد که پستترین قوم روی زمین است. وقتی داستان بنی اسرائیل را گوش میدهید، حس میکنید که به اخلاقیات نزدیک شدهاید. یا داستان زلیخا در قرآن کریم، داستان زنی است که قرآن آن را تخطئه میکند ولی شیرینترین داستان قرآن کریم است و انسان احساس میکند که آخر داستان به معنویت نزدیک میشود.
یکی از بحثهای خیلی مجادله برانگیز در بحث به تصویر کشیدن زن در سینما، موضوع حیاست. طبیعتاً حیا داشتن ملازم است با فاصله گرفتن از جلوه گری، فاصله گرفتن از به تصویر کشیدن و فاصله گرفتن از رخ نمایی کردن. حال ما چطور میتوانیم هم حیا را نشان دهیم، هم این چیزی که با ذات حیا ناسازگار است؛ یعنی برای این به تصویر کشیدن فکری بکنیم؟
دنیای سینما یک دنیای مجازی است. یعنی شما باید یک سری محدودیتهای دنیای حقیقی را در دنیای مجازی کنار بگذارید تا بتوانید روایت بکنید. البته غیر از یک سری از خط قرمزهایی که وجود دارند. پیچیدگی کار هنر این است که شما امر
غیر اخلاقی را نشان بدهید و نتیجه اخلاقی بگیرید. این که چگونه میشود چنین کاری را کرد این به خلاقیت فیلمنامه نویس و کارگردان و ... برمیگردد. ولی به نظر من میشود چون قرآن کریم چنین کاری را کرده است. قرآن زلیخا را مثال میزند و نتیجه اخلاقی میگیرد.
عشق را چگونه میتوان نشان داد؟ منظورم همین عشق زمینی است.
اگر سینما عشق را نتواند نشان دهد اصلاً سینما نیست. ولی این که چطور نشان دهد را نمیدانم. به نظر من عشق مهمترین موضوع قابل نمایش در سینماست.
منتهی مسأله ما این است که همه سینما این نیست و مسأله این جاست که در عشق هم، ما به یک الگویی از عشق و آن هم عشق زمینی میپردازیم که نقیصه سینمای ماست. بخشی از سینمای ما باید به عشق زمینی بپردازد. اتفاقاً اگر بتوانند عشق به معنای عشق پاک یک مرد به یک زن و برعکس را نشان بدهند زمینه را برای بسیاری از اخلاقیات و عشق پاک، عشقی که در ادبیات کهن هم میبینیم اگر بتواند این عشق را که یک مفهومی است بسیار روحانی تا یک مفهوم جسمانی نمایش بدهد، سینمای ما موفق خواهد بود. سینمای ما در نشان دادن این عشق ضعیف است.
منبع: صبح نو
انتهای پیام/