کمی تأمل؛ «مهاجر باید برگردد تا کشور خود را آمادۀ زیست سازد»!!!
سخنانی از این دست که «مهاجر باید برگردد تا کشور خود را آمادۀ زیست بسازد و تا او برنگردد، چه کسی میخواهد این کشور را بسازد.» فقط در مقام سخن خوب است. . . اما در عمل . . .
خبرنگار حوزه مهاجرین، خبرگزاری تسنیم: پس از پخش قسمت بیستوسوم برنامه تلویزیونی «وطندار» با عنوان «بازگشت عزتمندانه مهاجرین» موجی از واکنشها در در رابطه با اظهارت «محمد آصف درزابی» رئیس نمایندگیهای وزارت مهاجرین افغانستا در ایران در فضای مجازی دست به دست گردید.
در همین راستا «محمدکاظم کاظمی» شاعر نام آشنای افغانستانی با ارسال یادداشت اختصاصی به خبرگزاری تسنیم در رابطه با چگونگی و امکان بازگشت مهاجرین افغانستانی به کشورشان به تحلیل نشسته است. متن کامل این یادداشت را در زیر مطالعه میکنید:
سالهاست که نام مهاجر افغانستان با «بازگشت» گره خورده است. گاهی به نظر میرسد که هم برای مهاجر و هم برای میزبان، بازگشت از همه ابعاد دیگر مهاجرت، برجستهتر بوده است و صرفنظر از این که چه تعدادی از مهاجران توانستند به کشورشان برگردند، سایۀ این قضیه بر سر مهاجران سنگینی کرده است. عمرِ بخش مهمی از جامعۀ مهاجر در سودا و دغدغۀ بازگشت سپری شد، بهگونهای که «بازگشت» برای بسیاری از اینان به یک خلجان روحی بدل شده است.
همین طور، برای جامعۀ میزبان و نهادهای متولی امور مهاجرین هم گاهی بیش از همه مسائل مهاجران، قضیۀ بازگشت پررنگ بوده است، به گونهای که خیلی از انرژیهایی که میشد برای ارتقای فرهنگی، علمی و اجتماعی جامعۀ مهاجر صرف شود تا این جامعه بتواند همنشینی بیشتری با جامعۀ میزبان داشته باشد، صرف بازگشت شد، آن هم بدون سود و ثمر بسیار.
اما به راستی موانع بازگشت چیست؟ و چرا بسیاری از مهاجران ما با این که همواره دغدغۀ بازگشت را داشتهاند، ناچار شدهاند با تنگناهای ناگزیر مهاجرت سر کنند؟ به نظر من بهترین کار این است که اینها را دستهبندی کنیم تا بتوانیم با هر یک برخوردی درست داشته باشیم. تا موانع را نشناسیم و تفکیک نکنیم، فقط با شعار کلی «باید مهاجران به وطن برگردند» به جایی نمیرسیم.
درمحیط مهاجرت
بیشتر مهاجران افغانستان مقیم ایران، قریب به سه دهه است که در این کشور به سر میبرند. نسل اول، از جوانی و نوجوانی به این کشور آمده و در اینجا مشغول زندگی و تشکیل خانواده و شغلهای مختلف شده است. اینها لاجرم میان او و دیگر مهاجران و حتی جامعۀ میزبان پیوندهایی ایجاد کرده است، پیوندهای قوم و خویشی، پیوندهای شغلی و معیشتی و پیوندهای عاطفی.
بازگشت به وطن برای بسیاری از اینها، یعنی گسستن از همه این پیوندها و علقهها و ایجاد پیوندهایی تازه در داخل کشور که گاهی به سادگی امکان ندارد. بسیار فرق میکند که کسی بیشتر عمرش را در وطن گذرانده و لاجرم سالهایی در مهاجرت به سر میبرد و سرانجام حب وطن و شهر و دیار، او را به سوی کشورش میکشاند، با کسی که عمرش در مهاجرت گذشته و این حب شهر و دیار اکنون برای او در مهاجرت است که معنی دارد.
این قضیه برای نسل بعدی که در ایران به دنیا آمده است، شدیدتر است. او هیچ تصویری از وطن اجدادیاش ندارد و به واقع فرزند سرزمینی است که در آن به دنیا آمده است، هرچند از نظر مقررات قانونی و مدارک لازم، دستش در این سرزمین به جایی بند نیست. ما باید واقعبین باشیم و نباید هیچ انتظار داشته باشیم که کسی که عمرش در ایران گذشته است، به کشوری جز اینجا علاقه داشته باشد.
مسئلۀ دیگر، اقتصاد و معیشت است. هر کسی و در هر شغلی که هست، یا متکی به تجربه و تخصص است، یا ثروت و دارایی. ولی بسیاری از مهاجران ما در ایران، ثروت و دارایی چندانی ندارند. بیشتر اینها با تجربههای شغلی و ارتباطاتی که با محیط کاری ایران یافتهاند زندگی میکنند. بازسازی این تجربهها، بدون هیچ پشتوانۀ مادی بالا، در محیطی دیگر آسان نیست، گذشته از این که تفاوت فضای زندگی، امکان این بازسازی را هم نمیدهد.
چطور میشود از کسی که در تأسیسات گازرسانی صاحب تجربه شده است، انتظار داشت که از این تجربه در کشوری استفاده کند که فاقد سیستم گاز شهری است و از این گذشته وارد شدن در هر کاری نیازمند یک سلسله آشناییها، ارتباطات و همکاریها با دیگران است که برای کسی که ناگهان به یک محیط زندگی تازه پرتاب میشود، ممکن نیست.
بنابراین باید پذیرفت که قریب به سی سال زندگی کردن در یک محیط، آدمی را از جهات مختلف با آن محیط پیوند میدهد، به گونهای که گسستن این پیوندها برایش دشوار و حتی ناممکن میشود.
در داخل کشور
به نظر بنده مشکل بزرگی که در داخل افغانستان وجود دارد، این است که از نظر امنیت، اقتصاد و سیاست، کشور هنوز قدرت پذیرش مهاجران را نیافته است. همین اکنون بسیاری از مردم ساکن افغانستان به سبب ناامنی، وضعیت بد اقتصادی و شغل و معیشت و یا به خاطر تبعیضهای نهان و آشکار، ناچار به مهاجرت از این کشور میشوند. دولتهای برآمده در این پانزده سال، با همه حمایتهای خارجی، حتی نتوانستهاند زیربناهای لازم برای زیست آرام و بیدغدغۀ مردم ساکن کشور را فراهم کنند، چه برسد به پذیرش مهاجرین.
به همان دلایلی که در بخش قبل گفتیم، این بسیار طبیعی است که برای یک مهاجر که میخواهد به کشور برگردد، انتظار میرود که شرایط داخل کشور به طرز محسوسی برای او مناسبتر از شرایط مهاجرت باشد.
این که هنوز این مهاجر با همه تنگناها و سختیهایی که در مهاجرت تحمل میکند، هنوز کفۀ بازگشت به کشور را سنگینتر نمییابد، نشانگر این است که متولیان داخل کشور نتوانستهاند کشور را به آن درجهای از امنیت و ثبات برسانند که قابلیت بازگشت مهاجران را داشته باشد.
ما باید به این درک رسیده باشیم که سخنانی از این دست که «مهاجر باید برگردد تا کشور خود را آمادۀ زیست بسازد و تا او برنگردد، چه کسی میخواهد این کشور را بسازد.» فقط در مقام سخن خوب است. در عمل باید دید که کدام بخش از مهاجران توانایی ساختن دوبارۀ کشور را دارند. این کار از نسلی که به ایران مهاجرت کرد برنمیآید. این نسل دیگر پیر و فرسوده شده است و اکنون اگر بخواهد به فکر ساختن چیزی باشد، باید شرایط گذران زندگی کهنسالی خود را مهیا کند و بس. کسی که کشور را میسازد، نسل جوان است، نسلی که در ایران بزرگ شده و تحصیل کرده و بسیاری از افراد آن، آمادۀ بازگشت به وطناند. اما حالا جوانی را تصور کنیم که در ایران تحصیل کرده است و اکنون به منظور استفاده از تخصص خویش، راهی کشور میشود. اولین انتظاری که او دارد، امکان استفاده از این تخصص و تجربه است و این برعهدۀ نهادهای داخل کشور است که بتوانند او را جذب کنند.
ولی در کشور ما همواره تبعیض و بیقانونی بیداد میکردهاست، به خصوص در مورد کسانی که از ایران به کشور برمیگردند و به طور ضمنی حامل پیامهای ارزشی و دینی به کشوری شمرده میشوند که اکنون در دایرۀ سلطۀ غربیها قرار دارد. البته مسئولان مملکتی ما بسیار دوست دارند شعار بدهند که در افغانستان حکومت وحدت ملی برقرار است و همه اقشار و تمام کسانی که در آن زیست میکنند، شامل حکومتاند. ولی ما فراموش نکنیم که تشکیل همین حکومت به خاطر همین تضادها و تبعیضها بود. سخن از تبعیض در سطوح پایین نیست. تبعیض سیستماتیک، حسابشده و توأم با هدف و جهت مشخص، همواره در افغانستان وجود داشته است و متأسفانه مهاجران مقیم ایران به خاطر بافت مذهبی و قومی خویش، جزء محرومان این دایرۀ تبعیض بودهاند.
اینجاست که مسئولیت دولت و نهادهای رسمی افغانستان بیشتر میشود و اینها باید پاسخگو باشند که چرا در حالی که کشور این قدر به متخصص نیاز دارد، نمیتوانند این متخصصان جوان را به درستی جذب کنند. این متخصص به کمک اهدایی سازمان ملل در سر مرز نیاز ندارد که مرتب باید آن چهارصد دلار اهدایی را به رخ او کشید. او به احساس امنیت شغلی و اطمینان از به کارگیری به خدمت نیاز دارد.
در مجموع به نظر من میرسد که دولت افغانستان، میباید مسئولانهتر از اینها برخورد کند. مقامات کشور ما در هنگام مذاکره و مفاهمه یا سخنرانی در ایران، از آمادگی کامل کشور برای بازگشت مهاجران سخن میگویند و به این ترتیب کمکهای بسیاری را که برای بازگشت مهاجرین دریافت کردهاند توجیه میکنند، ولی در عمل این کار آنها تنها اثری که دارد، این است که توقع بازگشت مهاجرین در جامعۀ میزبان و مسئولان کشور ایران را بالا میبرد، در حالی که بسترهای این بازگشت، هنوز آنچنان که گفته میشود، آماده نیست.
انتهای پیام/.