سنت نژادپرستانه «لینچ کردن» سیاهان در آمریکا پس از نیم قرن با ترامپ احیاء می شود
«جس واشینگتن» یک نوجوان سیاهپوست و معلول ذهنی بود که سفیدپوستهای آمریکاییها در حین اینکه زندهزنده او را میسوزاندند، گوشها و انگشتانش را قطع کردند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،روز جمعه اولین روز از بهمنماه سال 95، دانلد ترامپ رسماً چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا شد. یکی از انتقاداتی که پیش از برگزاری انتخابات آمریکا از ترامپ میشد و اکنون که او در انتخابات پیروز و رئیسجمهور آمریکا شده، انتظار میرود به معضل بزرگی پیش روی مردم این کشور تبدیل شود، موضوع نژادپرستی است. تاریخ آمریکا ابعاد مخفی زیادی دارد که شناخت آنها میتواند به درک بهتر واقعیتهای امروز جامعه این کشور کمک کند.
«جس واشینگتن» نوجوان سیاهپوست و معلول ذهنی؛ سفیدپوستان با بیل و آجر او را مورد ضرب و جرح قرار دادند، عقیمکردند، گوشها و انگشتانش را قطع کردند و نهایتاً او را زندهزنده سوزاندند؛ این تصور پشت یک کارت پستال است و پشت آن نوشته شده: «این باربکیویی است که دیشب داشتیم»
نژادپرستی در آمریکا به طور مستقیم با موضوع بردهداری در تاریخ نه چندان دور این کشور گره خورده است؛ و چنانکه کارشناسان و تاریخشناسان متعدد آمریکایی میگویند[1]، بردهداری بخشی جداییناپذیر از تاریخ پیدایش یک کشور مستقل به نام ایالات متحده آمریکاست. اگر بردهها نبودند، شاید هیچگاه نیروی کار، سرمایه، زیرساخت و ملزومات دیگر تأسیس آمریکا تأمین نمیشد.
از طرفی، اصرار ایالتهای جنوبی آمریکا بر ادامه بردهداری، اصلیترین دلیل وقوع جنگ داخلی در این کشور بود؛ جنگی که اگرچه پایانش به معنای پایان رسمی بردهداری در این کشور بود، اما نه تنها بردهداری در آمریکا را متوقف نکرد، بلکه آن را وارد مرحله جدید و خطرناکتری کرد که امروزه در شکل نژادپرستی به بخشی از جمعیت آمریکا به ارث رسیده است. یکی از پدیدههایی که با تغییرات حداقلی، از اواخر قرن 19 تا امروز ادامه پیدا کرده است، قتل سیاهپوستان بدون محاکمه و دادگاه بوده است. این پدیده «لینچ کردن[2]» نام دارد.
لینچ کردن را عموماً «مجازات فراقانونی توسط گروهی غیررسمی» توصیف میکنند. این پدیده در تاریخ آمریکا بیشتر به معنای اعدام یک فرد معمولاً به روش حلقآویز کردن در نظر گرفته میشود که توسط گروهی از مردم عادی و بدون انجام هیچگونه تحقیق یا محاکمهای انجام شود[3]. این روش «اعدام سریع[4]» گاهی توسط گروههای تبهکار برای زهرچشم نشان دادن هم انجام میشد.
این کار امروزه توسط نیروهای پلیس آمریکا و با شلیک گلوله به سیاهپوستان انجام میشود؛ با این تفاوت که عمدتاً افسران پلیس حتی نیازی به «اطلاع» از (و نه اثبات) ارتکاب جرم توسط فرد سیاهپوست هم ندارند و عملاً با حمایت کامل دولت و نظام قضایی در آمریکا اقدام به لینچ کردن سیاهپوستان میکنند.
لینچ کردن در آمریکا طی حدود 50 سال پس از پایان جنگ داخلی در این کشور و آزادی بردگان، یعنی از سال 1865 تا سال 1917 بیشترین تعداد قربانیان را از میان سیاهپوستان گرفت. از آنجایی که این پدیده بیشتر در ایالتهای جنوبی آمریکا و علیه سیاهپوستان رخ میداد، شاید بتوان آن را واکنش مردم شکستخورده در جنگ داخلی در «ایالتهای مؤتلفه آمریکا[5]» به آزادی بردهها دانست.
البته این پدیده جنبههای دیگری هم داشت و بسته به منطقه (مثلاً در «غرب کهن» یا همان «غرب وحشی») علیه بومیان آمریکا، مکزیکیها و چینیها رواج داشت. بخشی از تاریخ این پدیده که موضوع اصلی گزارش حاضر است، طی دوران سرکوب اجتماعی و سیاسی سیاهپوستان توسط سفیدپوستان به ویژه پس از جنگ داخلی و اعطای حق رأی به آمریکاییهای آفریقاییتبار شکل گرفت[6].
بعد از پایان جنگ داخلی در آمریکا در سال 1865 (بنا به برخی تعاریف، دو سال پیش از پایان جنگ[7]) دوره جدیدی در تاریخ آمریکا آغاز شد که به «دوره بازسازی[8]» مشهور است. جنگ داخلی، ارکان ایالات متحده را لرزانده بود و بنابراین اصلاحات اجتماعی و سیاسی ضرورت داشت. بخشی از این اصلاحات مربوط به اتحاد دوباره ایالتها برای یکپارچگی کشور میشد، اما برخی اصلاحات ماهیت جنجالیتری داشتند.
در نتیجه جنگ، حدود چهار میلیون برده در ایالتهای جنوبی آمریکا آزاد شده بودند؛ ایالتهایی که عمدتاً تحت تسلط سیاسی دموکراتهای محافظهکار و مخالف حقوق بردگان بودند. لینچ کردن در این ایالتها دلایل مختلفی داشت که برخی اقتصادی و برخی سیاسی اجتماعی و بودند. مزرعهداران آمریکایی به نیروی کار بردهها از جمله سیاهپوستان وابسته بودند و بنابراین آزادی بردهها را کاملاً خلاف منافع خود میدانستند.
از سوی دیگر اعطای حق رأی به بردهها به هیچ عنوان به مذاق سفیدپوستان افراطی خوش نمیآمد. همچنین عدهای از سفیدپوستان نژادپرست نیز تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند جایگاه اجتماعی همتراز با خودشان برای سیاهپوستان قائل شوند. در نتیجه، لینچ کردن در ایالتهای جنوبی آمریکا نوعی روش غیررسمی برای اثبات و اعمال برتری سفیدپوستان به شمار میرفت.
اولین «کو کلاکس کلان[9]» [گروه سفیدپوستان افراطی و نژادپرست] در همین دوره در سال 1866 (یک سال بعد از پایان جنگ داخلی) توسط کهنهسربازان «مؤتلفه» تشکیل شد. با این وجود، فقط اعضای این گروه نبودند که به سیاهپوستان حمله میکردند. طی سالهای 1868 تا 1871 دموکراتهای سفیدپوست به جمهوریخواهان سیاهپوست و سفیدپوست حمله میکردند تا با ارعاب آنها مانع از تصویب قوانین به نفع بردگان یا استفاده بردهها از حق رأی خود و شرکت در انتخاباتها شوند.
حملات تروریستی و شبانه سفیدپوستان به خانههای سیاهپوستان برای توقیف اسلحههای آنها (که مطابق متمم دوم قانون اساسی و برای دفاع از خود تهیه شده بودند)، قتل یا شلاق برای ارعاب و یادآوری دوران بردگی به سیاهپوستان، و به کارگیری روشهای دیگر برای سرکوب سیاهپوستان و جلوگیری از رأی دادن آنها در دوران بازسازی رواج زیادی داشت. از جمله اوایل دهه 1870 دموکراتهای سفیدپوست برای جلوگیری از رأی دادن سیاهپوستان به جمهوریخواهان که از حقوق بردگان حمایت میکردند، دست به خشونت زدند.
از اواسط دهه 1870 به بعد، خشونت توسط دموکراتها در قالب فعالیت گروههای شبهنظامی شورشی در عمق ایالتهای جنوبی افزایش پیدا کرد. هدف از این خشونتها جلوگیری از رأی دادن سیاهپوستان و گرفتن قدرت از دست جمهوریخواهان بود. این سیاست ایجاد رعب و وحشت بالأخره جواب داد؛ تا جایی که، به عنوان مثال، در شهر «یازو» در ایالت میسیسیپی که یک جمعیت سیاهپوست 12,000 نفری داشت، در انتخابات سال 1874 تنها 7 رأی به نفع جمهوریخواهان ثبت شد. در نتیجه، حزب دموکرات قوه مقننه در ایالت میسیسیپی را تحت تسلط خود درآورد.
این پیروزی به کام دموکراتها خوش آمد و اعضای این حزب در ایالتهای دیگر نه تنها این روش تروریستی را اتخاذ کردند، بلکه برای آن یک نام رسمی هم گذاشتند: «طرح میسیسیپی[10].» این طرح موفق شد به کمک شبهنظامیان مسلح غیررسمی و با ترور رهبران سیاسی و فعالان اجتماعی، و با ارعاب رأیدهندگان نتیجه انتخابات سال 1876 را به نفع دموکراتها رقم بزند، و عملاً حق اساسی رأی و سایر حقوق مدنی سیاهپوستان را سرکوب نماید.
به این ترتیب ایالتهای آمریکا یکی پس از دیگری، دموکراتها را در رأس قدرت دیدند. آمارها حاکی است که در سالهای 1868 تا 1876 هر سال بین 50 تا 100 مورد لینچ کردن رسماً ثبت میشد. دموکراتهای سفیدپوست پس از به دست گرفتن قدرت با جمهوریخواهان وارد رقابت شدند. دو حزب درباره انتخابات ریاستجمهوری در سال 1876 به توافق رسیدند و یک رئیسجمهور جمهوریخواه روی کار آمد. با این وجود، نتیجه این توافق، فشار جمهوریخواهان برای احقاق حقوق اساسی بردگان متوقف شد و دوره بازسازی رسماً در سال 1877 به پایان رسید.
بعد از دوره به اصطلاح بازسازی، دوران جدیدی به نام «دوره سلب رأی[11]» آغاز شد. بارزترین مشخص این دوره، راهحل دموکراتها برای کاهش خشونتها علیه سیاهپوستان بود: حذف کامل بردگان از معادلات سیاسی کشور. ایالتهای جنوبی آمریکا پس از شکست در جنگ داخلی، ملزم بودند تا قوانین اساسی خود را اصلاح یا حتی بازنویسی کنند. از آنجایی که قوههای مقننه این ایالتها در کنترل دموکراتها بود، قوانین جدیدی هم در آنها برای حذف سیاهپوستان و بردگان از روند تصمیمگیری در آمریکا تصویب شد.
با توجه به اینکه بسیاری از موارد لینچ کردن، برای ارعاب بردگان و جلوگیری از استفاده آنها از حق رأی و مشارکتشان در انتخابات انجام میشد، دموکراتها تصمیم گرفتند برای حل این معضل، سادهترین روش را انتخاب کنند: پاک کردن صورت مسئله. به این ترتیب در قوانین جدید انتخاباتی در ایالتهای جنوبی، مواردی مانند تعیین مالیات برای رأیدهندگان، آزمونهای تعیین سطح درک و سواد پیش از رأیگیری، و افزایش ملزومات شهروندی، عملاً مانع از رأی دادن اکثر سیاهپوستان و حتی سفیدپوستان فقیر در انتخاباتها شد.
با این وجود، سلب حق اساسی رأی دادن از سیاهپوستان نیز موجب نشد تا پدیده لینچ کردن متوقف شود. سیاهپوستان از اواخر قرن 19 تا اواسط قرن 20 همچنان هدف لینچ کردنهای سفیدپوستان قرار داشتند[12]، اما اینبار به بهانههای دیگر. لینچ کردن سیاهپوستان در این دوره انعکاسی از مشکلات آمریکا در زمینه نیروی کار و تحولات اجتماعی از جمله تصویب قوانین تفکیک نژادی موسوم به «قوانین جیم کرو[13]» و تلاش سفیدپوستان برای اثبات برتری نژادیشان مقابل سیاهپوستان بود.
البته انگیزههای اقتصادی نیز در قتل سیاهپوستان به روش لینچ کردن بیتأثیر نبودند. به عنوان مثال، در ایالتهایی مانند میسیسیپی و تحت تأثیر بحران اقتصادی در آمریکا و کاهش قیمت پنبه (به عنوان اصلیترین محصول ایالتهای جنوبی آمریکا) در فصل تسویهحساب مزرعهداران با کارگران سیاهپوست، آمار قتل سیاهپوستان افزایش چشمگیری داشت. این کار یا برای خلاص شدن مزرعهدار از تسویهحساب انجام میشد و یا برای درس دادن به سایر سیاهپوستان برای آنکه با «اربابان قبلی» خود چانهزنی نکنند.
پس از سال 1876، سرکوب سیاهپوستان و تسلط دوباره دموکراتها بر آمریکا فرصت را برای اعمال قوانین تبعیضآمیزتر فراهم کرد. بخشی از این قوانین که در دهه 1890 تصویب شدند و به قوانین جیم کرو مشهور هستند، رسماً تبعیض نژادی در آمریکا را تجویز میکردند. این قوانین عملاً سیاهپوستان را شهروند درجه دو محسوب میکردند و در نتیجه آنها آمار پدیده لینچ کردن به اوج خود رسید.
لینچ کردن در این دوره نوعی نمایش عمومی قدرت سفیدپوستان و وسیلهای برای اعمال کنترل اجتماعی بود. بیش از 85 درصد از 5000 مورد تخمینزدهشده از لینچ کردن طی دوره پس از جنگ داخلی، علیه سیاهپوستان رخ داد. آمار قتلها در سال 1892 به اوج بود یعنی 161 مورد علیه سیاهپوستان در یک سال رسید. این آمار طی سالهای 1889 تا 1923 برابر با دوره بازسازی یعنی 50 تا 100 مورد لینچ کردن در سال در ایالتهای جنوبی رسید.
ایدئولوژی ضدسیاهپوستان آنچنان در جامعه آمریکا رخنه کرده بود که «بنجامین تیلمن» فرماندار و سناتور نماینده کارولینای جنوبی سال 1900 طی سخنرانی رسمی خود پشت تریبون مجلس سنای آمریکا گفت: «ما [مردم] اهل جنوب، هرگز حق نیگروها [سیاهپوستان] برای حکومت بر انسانهای سفیدپوست را به رسمیت نشناختهایم، و هرگز این کار را نخواهیم کرد. ما هرگز باور نکردهایم که آنها با انسانهای سفیدپوست برابر باشند، و هرگز این باور را نخواهیم داشت؛ و ما کوتاه نمیآییم تا آنها شهوت خود را با همسران و دختران ما ارضا کنند، بدون آنکه آنها را لینچ کنیم[14].»
بخش آخر سخنرانی تیلمن اشاره به برخی از بهانهها یا دلایلی دارد که سیاهپوستان به خاطر آنکه به قتل میرسیدند. دلایل سیاسی و اقتصادی اگرچه چنانکه توصیف شد در گسترش پدیده لینچ کردن تأثیر زیادی داشتند، اما تنها انگیزه سفیدپوستان برای قتل سیاهپوستان نبودند. برخی دلایل اجتماعی نیز پشت این تحولات وجود داشت که بررسی آنها ضرورت دارد.
لینچ کردن سیاهپوستان به بهانههایی جز آنچه تا اینجا توضیح داده شد نیز در آمریکا اتفاق میافتاد. بیشترین دلیلی که برای لینچ کردن سیاهپوستان ذکر میشد، قتل یا سوءقصد بود. دلایل دیگری که در پروندههای لینچ کردن به چشم میخورد، شامل مواردی نظیر «رقابت تجاری جسورانه» و «استقلال فکری» بود. البته این اتهامات هم نباید لزوماً اثبات میشد.
روند اتفاقات بعد از جنگ داخلی، سفیدپوستان را متقاعد کرده بود که بهرغم اعطای برخی حقوق به سیاهپوستان، هنوز هم جان این «شهروندان درجه دوم» در دست «نژاد برتر سفیدپوست» است. به همین دلیل اگر عدهای سفیدپوست به این نتیجه میرسیدند که یک سیاهپوست مرتکب جرمی شده است، دیگر لزومی نمیدیدند او را محاکمه یا حتی جرم او را اثبات کنند.
موارد زیادی از این دست در تاریخ ثبت شده است. به عنوان مثال، سال 1893 یک نیروی پلیس شهر پاریس در ایالت تگزاس به نام «هنری وانس» هنگام دستگیری سیاهپوستی به نام «هنری اسمیت» با باتوم به او حمله کرد[15]. اسمیت بعد از این حادثه به خانه برگشت، اما مدتی بعد ناپدید شد. طی همین مدت، دختر سهساله وانس، مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسید. نوعی شورش شهری در واکنش به این جرم شکل گرفت و همه مردم به دنبال هنری اسمیت گشتند تا او را پیدا و به خاطر این جنایت مجازات کنند.
بالأخره اسمیت را در ایالت آرکانزاس پیدا کردند و به پاریس بازگرداندند. در مسیر آرکانزاس تا تگزاس هم قطار حامل اسمیت از شهرهای مختلف، مردمی را سوار کرد که میخواستند در مراسم لینچ کردن یک سیاهپوست به خاطر ارتکاب «بزرگترین جنایت در تاریخ تگزاس» حاضر باشند. درون شهر، سکویی بلند آماده شد و چیزی بین 10 تا 15 هزار نفر دور آن سکو گرد آمدند. ابتدا اسمیت را به یک تیر چوبی بستند و 50 دقیقه بدن او را از پا تا صورت با آهن گداخته سوزاندند. چشمهای او را سوزاندند و بیرون آوردند و در دهان او آهن فرو کردند. سپس در حالی که اسمیت بین مرده و زنده بود، نفت روی او ریختند و او را آتش زدند.
این نمونه شاید مشهورترین نمونه از لینچ کردن سیاهپوستان باشد، چراکه جمعیت چندین هزار نفری در آن حاضر بودند و نقش فعالی هم در قتل اسمیت داشتند. قبل از آغاز شکنجه، لباسهای اسمیت تکهتکه شد و هر کس که میتوانستند، تکهای را به یادگار برای خود برد. هنگام آتش زدن هم هر کس هر ماده آتشزایی را که به فکرش و دستش میرسید، در آتش ریخت. هر بار که اسمیت از درون آتش به اینطرف و آنطرف میغلتید، افرادی که دور او بودند، او را دوباره درون آتش میغلتاندند و نفت روی آتش میریختند. هر بار که صدایی از اسمیت یا از جسدش بلند میشد، جمعیت از شادی فریاد میکشید. و در نهایت هم جمعیت تکههای زغالشده جسد اسمیت را به عنوان یادگاری برداشتند.
اوایل قرن 20، یکی از تفریحات مردم در آمریکا تبادل تصاویر و کارت پستالهایی بود که روی آنها عکسهایی از صحنههای لینچ کردن سیاهپوستان خودنمایی میکرد. در برخی از این کارت پستالها یک سیاهپوست در حال سوختن در آتش، همراه با جمعیتی به تصویر کشیده شده بود که در اطراف او جمع شده و برای گرفتن عکس یادگاری به دوربین نگاه میکردند. برخی از این کارت پستالها رسماً با هدف ارعاب سیاهپوستان منتشر میشدند تا جایی که روی آنها عبارت «هشدار» یا حتی شعرهای نژادپرستانه مانند این شعر نوشته شده بود: «اکنون نیگرو به لطف دائم [خداوند] / باید بیاموزد که سر جای خودش بنشیند / در جنوب آفتابی، سرزمین آزادگان / تا ابد سفیدپوست برتر است.»
نکتهای که درباره همه موارد لینچ کردن صدق میکند، عدم محاکمه قربانیان است. به این ترتیب هیچگاه ثابت نمیشود که قربانی واقعاً مرتکب جرمی شده است یا نه. به عنوان مثال، 15 ژوئن سال 1920، سه سیاهپوست که در یک سیرک کار میکردند، در شهر «دلوث» در ایالت مینهسوتا به اتهام تجاوز به یک زن سفیدپوست لینچ شدند، اما در آزمایشهای بعدی یک پزشک روی آن زن، هیچ اثری از تجاوز یا حمله فیزیکی را نشان نداد[16]. پس از حدود 80 سال، در سال 2003 پلیس این شهر حتی یک بنای یادبود هم برای این سه نفر ایجاد کرد.
19 جولای سال 1935، «رابین استیسی» کشاورز بیخانمان سیاهپوست بعد از آنکه چندین بار درِ خانه مردم را زد و از آنها درخواست غذا کرد، به جرم ایجاد آزاد برای شهروندان دستگیر شد. با این وجود، عده از مردم استیسی را از مکانی که در آن بازداشت بود ربودند و به قتل رساندند. بهرغم آنکه چهره قاتلها در تصاویر گرفته شده از این مورد لینچ کردن قابلتشخیص بود، اما دولت اقدامی در زمینه مجازات این افراد انجام نداد.
مجازات و قتل سیاهپوستان «بدون محاکمه» و به «اتهام» جرائمی مانند «کنار نرفتن از جلوی خودروی یک سفیدپوست[17]» یا «اعتراض به لینچ کردن یک فرد دیگر» تصاویر ذهنی آشنایی هستند که این روزها هرچند ساعت یک بار در آمریکا تکرار میشوند. نیروهای پلیس آمریکا بدون آنکه نیازی ببینند یک فرد سیاهپوست را «به دست قانون بسپارند» صرفاً به این خاطر که نگران هستند نکند مورد حمله او قرار بگیرند، به او شلیک میکنند و او را میکشند.
در تاریخ آمریکا هیچ رقم دقیقی برای موارد لینچ کردن ذکر نشده است. البته آماری مبنی بر لینچ کردن 3446 سیاهپوست بین سالهای 1882 تا 1968، یا 4075 سیاهپوست بین سالهای 1877 تا 1950[18] یا حتی 4742 سیاهپوست بین سالهای 1882 تا 1968 وجود دارد، اما هیچیک از این آمارها قطعی نیستند و موارد گزارشنشده از لینچ کردن را شامل نمیشوند.
این در حالی است که امروزه آمار کشتار سیاهپوستان توسط پلیس آمریکا بسیار بیش از اینهاست، اما باز هم اقدام جدیای برای حل این معضل نمیشود. ترامپ 1 بهمن سال 95 در حالی رئیسجمهور آمریکا شد که مخالفان و موافقانش به نژادپرست بودن او اعتراف دارند. مکزیکیهایی که ترامپ مهمترین قول داخلی خود را ساخت یک دیوار در مرز آمریکا با کشورشان میداند، طبق برخی آمارها حدود 600 نفر از هموطنانشان را بین سالهای 1848 تا 1928 به همین روش لینچ کردن از دست دادند.
ترامپ علاوه بر تمام شعارهای نژادپرستانهاش، قول داده پلیس آمریکا را مجهزتر و از نیروهای پلیس حمایت کند. پلیسی که با همین وضعیت امروز از کشتن سیاهپوستان هیچ ابایی ندارد، قطعاً با حمایتهای شخص رئیسجمهور دست خود را بازتر هم خواهد دید. ترامپ همچنین مانند جمهوریخواهان تأکید زیادی هم روی مسلح کردن مردم عادی در آمریکا داشته است و اکنون باید منتظر ماند و دید آیا رئیسجمهور جدید آمریکا موفق میشود سنت قدیمی لینچ کردن را به این کشور بازگرداند یا نه.
پینوشت:
[1] «شاکو باتم»؛ جایی که دولت آمریکا به قبرستان سیاهپوستان هم رحم نمیکند +عکس لینک
[2] Lynching Link
[3] Lynching in the United States Link
[4] Summary execution Link
[5] Confederate States of America Link
[6] Lynching in the West : 1850-1935 Link
[7] Reconstruction (1865–1877) Link
[8] Reconstruction Era Link
[9] Ku Klux Klan Link
[10] Mississippi Plan Link
[11] Disenfranchisement after the Reconstruction Era Link
[12] Lynchings: By State and Race, 1882-1968 Link
[13] Jim Crow laws Link
[14] The Blight That Is Still With Us Link
[15] AMERICAN LYNCHING: A Documentary Feature Link
[16] 1920 Duluth lynchings Link
[17] Blood At The Root Link
[18] Lynching in America: Confronting the Legacy of Racial Terror Link
منبع:مشرق
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.