دست از طلب ندارم تا «پوستر»ی برآید
نگاه به پوسترهای دهه دوم جشنواره بین المللی فیلم فجر را میتوان در دستانی خلاصه کرد که طلب باران میکنند اما رحمت الهی شامل آنها نمیشود و پوسترها مانند کویری روزبه روز خشکتر و بی حاصلتر میشوند.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» -حسین نظرعلی
جشنواره فیلم فجر قطعاً یکی از معتبرترین رویدادهای بین المللی کشور است. رویدادی که از همان روزهای اول انقلاب نیاز به وجود آن حس شد. 35 دوره از آن زمان میگذرد و سطح کیفی آثار جشنواره گام به گام با جهان پیشرفته است. این درحالی است که سطح پوسترهای ادوار مختلف این جشنواره هرگز به حداقل کیفیت نرسیده است. پیش از این در اینجا قسمت اول «سرگذشت سیمرغ در سرزمین عجایب» را روایت کردیم و گفتیم که در نهایت در دوره دوازدهم مرغکی بد قواره در پوستر جا خوش کرد و خوابید و از آنجا که همه چیز در تاریخ ثبت میشود. مرغک نیز به خواب مستانهخود ادامه داد و همگان در دوران مختلف سیمای بی قواره او را دیدند و به قول مادربزگم «ای رحمت به قبر باعث و بانیش ببارد»
در دوره سیزدهم جشنواره؛ یکی از افرادی که به دنبال سیمرغ میگشت پرسان پرسان زنگ دری را زد. جشنواره سیزدهم که به نظر اهالیش نحس میآمد «12 + 1» نام گذاشته شد و برای دوری از نحسی سر درش «فدخلوها به سلام امین» زدند؛ بی خبر از آن که روز ولادت امیرالمومنین «13 رجب» است و نحسی از عدم نظارت بر پوسترهاست. خلاصه که از آن روز تاکنون دست بیچاره روی زنگ است. کسی هم نفهمید که پشت در چه بود و برای چه در دوره سیزدهم به فکر افتادند که از در وارد شوند. مگر دوازده دوره قبل از کجا وارد شدند؟
دوره چهاردهم را میتوان دوره پسا ورود نام نهاد. چون پوستر دوره چهاردهم بسیار شبیه پشت دری بود که در پوستر دوره سیزدهم باز شد. وجه اشتراک این دو قسمت «سفیدی» بود. یعنی آنچنان در پوستر دوره چهاردهم از سفیدی بهره برده بودند که حتی سیمرغ هم به فکر افتاد که طراح پوستر شود.
فتوشاپ که کم کم با فیلترهایش محبوب طراحها شده بود. در اجرای این پوستر نقش مهمی داشت. سیمرغ میگوید:«طراح اول مرا به میان پوستر آورد. بدون هیچ ذهنیتی؛ گردینتی از رنگ بنفش و سیاه روی صفحه سفید کشید. بعد از آن به اندازه یک دایره از وسط آن برداشت. بعد با خوشحالی ایده در ذهنش شکل گرفت. فکر کرد چقدر خوب است نقش ماه در کاسه نفتی سیاه شبیه فیلمی سفید شود. البته هیچگاه به این فکر نکرد که فیلم سیاه است و آنچه نقش ماه را منعکس میکند آب است.» چون نفت را به پوستر ریخته بودند؛ همه از ترس نفتی شدن نزدیک پوستر نمیشدند.
پوستر دوره پانزدهم علاوه بر بی ربط بودن به فیلم و جشنواره؛ تکراری هم بود پوستری که در دوره دهم خود تقلیدی بیجا از دوره قبل یدک میکشید. البته نباید از سیمرغ گذشت که از سر جاه طلبی «دوبار تکرار» خوانده میشد. کاش در آن دوران جشنواره هنرهای تجسمی فجر نیز به راه افتاده بود تا این پوستر به عنوان یکی از بهترین پوسترهای جشنوارهای موجود خرج جشنواره هنرهای تجسمی ایرانی میشد. البته اگر نخل تجسمی(نماد جشنواره فجر تجسمی) ناراحت نشود.
دوره شانزدهم دوره بدون حاشیهای برای طراح پوستر بود. او که طراحی پوستر را ا ایدهای متوسط کلید زد به فکر تطهیر چهره جشنواره بود پس آینه را برای بازتاب نور جشنواره به خدمت گرفت. در این میان مهمترین عنصر بی ربط کفتری بود که علت حضورش تا منون مشخص نشدهاست.
چشمها را باید شست «سی کفتر» باید دید میان قلب اسنان نیمهکارهای از جنس ابر، کلاکت، گلوبوته و فیلم سیوپنج میلیمتری. البته نباید فراموش کرد نقش موثر تکه کاشی را در پوستر که علت حضورش مشخص نشد.
البته اگر نگاه کنیم به پوسترهای فستیوالهای دیگر در دوره مشابه متوجه عمق فاجعه میشویم.
از دوره هجدهم تا بیستم جشنواره فجر سیمرغ در سزمین عجایب گم شدهبود و مجبور بود از باغ همسایه عبور کند. همسایه بیچاره هم از بخت بد باغش سوخته بود. پس در این سه دوره بی ربط ترین پوسترها رقم خورد. پوسترهایی که طراحان آن مشخصاً حق جشنواره را ادا نکردند.
بلاخره فیلم سازان تصمیم گرفتند شخصاً دنبال سیمرغ بگردند بنابراین دوربینها را برداشتند و در بیابانها جستجو کردند. بی خبر از آنکه سیمرغ آن دوره قرار است در آسمان حلول کند. ایدهی نقش بستن با ستارههای آسمانی هر چند ایده مناسبی برای طراحی یک پوستراست امانمادی از یک جشنواره بین المللی نمیتواند باشد البته ما به ایده احترام میگذاریم و از کنار ایرادات جزئی رد میشویم.
وای به روزی که بگویند استفاده از دست در پوستر؛ غیر مجاز است. آن زمان باید نصف تاریخ سینمای ایران را بسوزانیم؛ چرا که پوسترهای چندین دوره جشنواره بین المللی فجر همه از دستهای رو به آسمان بهره میبرند؛ هرچند علت عدم نزول رحمت آسمانی هنوز مشخص نیست. فقط میتوان امیدوار بود که باران ببارد تا دستها از پوسترهای بیرون بیایند.
در دوره بیست و دوم که طراح از نزول باران رحمت الهی نامید شده بود تصمیم گرفت تا از دست به آسمان ذراتی بفرستد تا شاید آسمان از ریزگرد عطسهاش بگیرد، گریه کند و باران ببارد.
انتهای پیام/