روز دهم جشنواره در برج میلاد؛ روز اعتراض، روز انصراف


اعتراض به داوری‌های جشنواره به روز دهم جشنواره کشید. حتی عوامل فیلم فصل نرگس حاضر به حضور در نشست خبری نشدند.

خبرگزاری تسنیم-امیر اهوارکی:

«ایستگاه اتمسفر» بهترین فیلم روز دهم جشنواره در سالن همایش‌های برج میلاد بود، اولین ساختۀ مهدی جعفری که در خارج از مسابقه نمایش می‌یافت. این فیلم از «فصل نرگس» که در بخش مسابقه قرار دارد، بهتر و جدی‌تر بود. در روز دهم نیز اعتراضات به داوری‌های غیرمعقول همچنان ادامه داشت و حتی عوامل فیلم فصل نرگس به همین سبب در نشست مطبوعاتی شرکت نکردند.

در این روز، فیلم‌های فصل نرگس(نگار آذربایجانی)، یادم تو رو فراموش(علی عطشانی)، ترومای سرخ(اسماعیل میهن‌دوست) و ایستگاه اتمسفر(مهدی جعفری) در سالن نمایش برج میلاد به اکران شدند.

پیام‌زده

فصل نرگس/ نگار آذربایجانی

 خلاصه داستان: فیلمی در خصوص اهدای عضو.

دومین فیلم خانم آذربایجانی، بسیار ضعیف‌تر از فیلم اولش از آب درآمده است. فیلم آینه‌های روبرو (1388) گرچه حاوی پیام بود و مشکلات افراد دوجنسیتی را مطرح می‌کرد اما پیام فیلم در بطن قصه القاء می‌شد و نه اینچنین واضح و آشکار.

فصل نرگس سه خط قصه را با هم پیش می‌برد. قصۀ مرکزی ماجرای زنی به نام نرگس است که می‌خواهد در سالروز تولدش، سند اهدای عضو را امضاء کند. نمی‌دانم این فیلم ضعیف چطور به بخش مسابقه راه یافته است. و عجیب‌تر از آن، عوامل فیلم هستند که به سبب اعتراض به عدم نامزدی فیلمشان برای دریافت سیمرغ، از حضور در نشست خبری انصراف دادند. ظاهراً همه گمان دارند که بهترین شاهکار تاریخ سینما را ساخته‌اند و هیچکس اعتراف نمی‌کند که ماست او ترش است.

بعد از ساخت فیلم شگفت‌انگیز «بودن یا نبودن» (کیانوش عیاری/ 1376) واقعاً ساخت این فیلم چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ جز اینکه بگوییم عسل بدیعی که با آن فیلم نخستین بازی خود را تجربه کرد و در نقش یک زن نیازمند به عضو، بسیار خوب درخشید خود نیز در پایان زندگی‌اش در فروردین 1392 به اغماء رفت و اعضایش بخشیده شد. خلاصۀ کلام اینکه راقم تماشای چهلمین نوبت «بودن یا نبودن» را به دیدن یک نوبت فیلم فصل نرگس ترجیح می‌دهد.

دریغ از پارسال

یادم تو رو فراموش/ علی عطشانی

 خلاصه داستان: تیارا (میترا حجار) یکی از عاشقان دامون شمس (حسین یاری) فوتبالیست مشهور سابق، بعد از 10 سال ظاهر می‌شود و زندگی پنج سالۀ او و همسرش ترانه اشرفی (ماه چهره خلیلی) را در معرض خطر قرار می‌دهد.

قصۀ فیلم، از ماجرای واقعی ناصر محمدخانی و شهلا جاهد برداشت شده است. فیلمنامه را پیمان عباسی نوشته که قبلاً فیلمنامه‌هایی همچون پرتقال خونی (سیروس الوند/ 1389) را از او دیده‌ایم. با توجه به اقتباس درخشانی که سال گذشته هومن سیدی با فیلم «خشم و هیاهو» از این ماجرا به دست داده است واقعاً ساخت این فیلم اصلاً توجیهی ندارد. مخصوصاً که بسیار ضعیف و ابتدایی از کار درآمده است.

یادم تو رو فراموش، با تکنیک و داستانگویی سی سال قبل سینمای ایران ساخته شده. فیلم با تک‌گویی تیارا آغاز می شود و این گمان را به وجود می آورد که با یک روایت اول شخص مواجه هستیم. اما فیلم به زودی از تیارا منصرف شده و موضع دانای کل می‌گیرد. دامون ظاهراً فوتبالیست است اما ما او را هیچگاه در زمین ورزش نمی‌بینیم. فقط یک نوبت برای گفت‌وگو دربارۀ مباحث کاری به یک ساختمان وارد می‌شود. کل شخصیت‌های فیلم پنج نفرند! دامون و همسرش ترانه (ماه چهره خلیلی)، تیارا (میترا حجار)، مازیار فلاحی (در نقش خودش به عنوان خواننده و مزقونچی) و همسرش سیمین. معلوم نیست چنین شخصیت مشهوری که تصویر او در اخبار ورزشی تلویزیون پخش می‌شود چطور می‌تواند اینطور دور از مردم و اقوام زندگی کند. فقر فیلمنامه در حد افتضاح است. متعاقباً بازی‌ها نیز مضحک جلوه می‌کنند. چون بازیگران برای رفع تکلیف کارمندی خود در فیلم حاضر شده‌اند و خودشان نقش را باور نکرده‌اند. بیشتر از این وقت خوانندگان را با این فیلم تلف شده نخواهم گرفت.

 

 

نمایشنامۀ رادیویی

ترومای سرخ/ اسماعیل میهن‌دوست

خلاصه داستان: یک روز از زندگی نگار ایران‌دوست (پریوش نظریه) و سفرهای شهری او.

عمده فعالیت آقای میهن‌دوست در ساخت تله‌فیلم و سریال بوده است. «برخورد خیلی نزدیک» (1388) اولین ساختۀ سینمایی او بوده است و ترومای سرخ دومین آنها. این اثر را می‌توان یک «فیلم شخصی» تلقی کرد؛ فیلمی که چندان دغدغۀ مخاطب ندارد.

فیلم تروما، ظاهراً اقتباسی است از فیلم لاک (2013) Locke ساختۀ استیون نایت که تماماً در اتومبیل می‌گذرد. نگار (پریوش نظریه) در حال رانندگی با دوستان و افراد خانواده‌اش مکالمۀ صوتی و تصویری برقرار می‌کند. و این، تا نیمی از فیلم ادامه می‌یابد که در حوصلۀ اغلب تماشاگران امروز نمی‌گنجد. جناب کارگردان به این شیوۀ اغراق‌شده، به ما القاء می‌کند که انسان‌ها از یکدیگر دور شده‌اند و روابط به سردی گراییده است. نگار سپس به سراغ مش بایرام (آتش تقی‌پور) خادم امامزاده عینعلی و زینعلی می‌رود. موضوع فرعی دیگر فیلم که در صحبت با بایرام مطرح می‌شود قول و قرار عاشقانه است. از زن قرمزپوش میدان فردوسی سخن می‌رود که تا حدود سال 1367 در آن میدان می‌نشست و مشهور بود که منتظر معشوقش نشسته است. موضوع دیگر در صحبت با مش بایرام، این است که فرزین شوهر اول نگار چون دیر به قرار حاضر شده، معشوقه تصادف کرده و نگار پس از مرگ فرزین، سال‌ها است که نذر سالانۀ آن مرحوم برای معشوقه را ادا می‌کند.

این مباحث به عنوان دیالوگ در فیلم مطرح می‌شود و مخاطب شاهد هیچ ماجرایی نیست. نگار در تمام سکانس‌های فیلم حضور دارد و عجیب این است که روایت فیلم، اول‌شخص نیست. اگر نگار، تک‌گویی و مونولوگ داشت تماشاگران بهتر می‌توانستند با فیلم ارتباط برقرار کنند. در فیلم کنونی، مخاطب باید پیام‌های مبادله شده بر صفحۀ موبایل یا مانیتور اتومبیل را بخواند و به خاطر بسپارد که مثلاً رضا کیانیان صداپیشۀ نقش ایرج است که به عنوان شوهر نگار، صداپیشگی کرده، یا اینکه مهرداد صدیقیان که فقط عکس خود را به این فیلم هدیه نموده پسر آنها است و غیره. اگر جناب کارگردان برای فیلمش نریشن بنویسد مخاطب بهتر در جریان این نمایشنامۀ رادیویی قرار خواهد گرفت.

 

 

نقدی بر زنان مطلّقه

ایستگاه اتمسفر/ مهدی جعفری

خلاصه داستان: بعد از مرگ مرجان (سوگل قلاتیان) شوهر سابقش وحید (محسن کیایی) که به تازگی از او جدا شده برای تسویۀ بدهی 420 میلیونی او تلاش می‌کند.

سابقاً از آقای مهدی جعفری، یک مستند غافلگیرکننده دیده بودم به نام «23 و آن یک نفر» (1387) که به ماجرای اسارت 23 اسیر نوجوان تیپ ثارالله کرمان می‌پردازد. جناب جعفری، فیلم‌های کوتاه و مستندهای دیگری نیز ساخته، اما عمده‌ترین فعالیتش در مدیریت فیلمبرداری است که از سال 1383 با فیلم «ما همه خوبیم» آغاز شده و به دو فیلم اخیر مصطفی کیایی انجامیده است (بارکد و عصر یخبندان).

ایستگاه اتمسفر، اولین تجربۀ کارگردانی مهدی جعفری در سینما محسوب می‌شود. این فیلم در بخش چشم‌انداز سینمای ایران نمایش یافته است.

مرجان (سوگل قلاتیان) هشت ماه قبل، از شوهرش مهندس وحید عامری (محسن کیایی) جدا شده اما هیچکس از این ماجرا خبر ندارد. وقتی مرجان در حادثه‌ای می‌میرد معلوم می‌شود که 420 میلیون تومان پول نزول کرده، مبلغی که معلوم نیست در کجا صرف شده است. وحید سعی دارد مبلغ بدهی را به نحوی تهیه کرده و به طلبکار بازگرداند.

ایستگاه اتمسفر، فیلم شریف و قابل توجهی است. محسن کیایی در یک نقش کاملاً جدی، بازی کرده و از عهده برآمده است. بر خلاف بسیاری از فیلم‌های فمینیستی که در این جشنواره نیز امثال آن را دیدیم (آذر، رگ خواب) در این فیلم به چهرۀ کمتر بازگو شدۀ زنان ایرانی پرداخته شده. امروزه زنان هر کاری دلشان بخواهد می‌کنند و هیچکس جلودار آنها نیست. در این سال‌ها که حق طلاق را از شوهران گرفته و به دست قضات سپرده‌اند هشتاد درصد دادخواست‌های طلاق را زنان ثبت کرده‌اند. و این نشان می‌دهد که زنان به تعهدات خود در ازدواج پایبند نیستند. این فیلم اشارۀ کوچکی دارد به همین اوضاع در جامعۀ کنونی ایران.

ضعف عمدۀ فیلم در آن است که درام فیلم چندان قوی نیست. فیلم اگرچه خسته کننده به نظر نمی‌رسد اما برای آنکه مخاطب بهتر بتواند با آن ارتباط برقرار کند بایست دراماتیزه شود. ایستگاه تمسفر نام بی‌مسمّایی برای این فیلم اجتماعی به نظر می‌رسد. جز اینکه یکی از ایستگاه‌های متروی تهران که تابلوی «اتمسفر» را بر خود دارد، گاهی در فیلم نشان داده می‌شود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط