نجات دو نفر از چنگال «قاتل خاموش» با عملیات احیا


نجات دو نفر از چنگال «قاتل خاموش» با عملیات احیا

در اولین اقدام، تمامی اهالی منزل را از محل خارج کردم، وقتی که نبض هر دو را گرفتم، ضربان قلبشان به سختی احساس می‌شد. در آن موقع، کاملا دست تنها بودم...

به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران پویا؛ آتش‌نشانان با «عزمی راسخ» و «شجاعتی مثال‌زدنی» همیشه گوش به زنگ و آماده جان‌فشانی هستند، آنها در هر برهه از تاریخ دِین خود را ادا کرده‌اند، از دوران جان‌فشانی در هشت سال دفاع مقدس تا اکنون که غیرت‌مندانه برای تداوم زندگی‌ها، همچنان به دل آتش می‌زنند، می‌سوزند و «در راه خدا متاع جان را بی‌چند و چون عرضه می‌کنند».

بازخوانی خاطراتی از خودگذشتگی‌ها و جان‌فشانی‌های این غیورمردان خاموش خالی از لطف نیست. روایتی از لحظات سخت مأموریت و عملیاتهای نفسگیر را از زبان آتش‌نشانان می‌خوانید:

زمستان سال 86 فصل بسیار با سوز و سرمایی بود، ماه محرم و ایام سوگواری سیدالشهدا نیز با این سرما مصادف شده بود.

بر اثر شدت سرما تا مدت‌ها برف و یخ در کنار خیابان و پیاده‌روها جا خوش کرده بود، آن موقع به عنوان آتش‌نشان کاردان در شیفت ایستگاه 13 شهید تروند سازمان آتش‌نشانی تهران در حوالی ترمینال جنوب مشغول خدمت بودم.

در یکی از همان روزها در حالیکه ساعتی از غروب آفتاب گذشته بود به اتفاق یک آتش‌نشان جوان که به تازگی دوره آموزشی خود را به پایان رسانده و به ایستگاه ما منتقل شده بود، عازم مأموریت شدیم.

این مأموریت که با دستور فرمانده ایستگاه صورت گرفت، بازدید از اماکن مذهبی و تکایا بود. به علت سردی هوا و استفاده از وسایل گرمازای غیراستاندارد، ایمن نبودن اغلب این مکان‌ها و هم چنین حضور عزاداران زیاد در آن، سازما،ن بازدید از مراکز مذهبی و انجام امور لازم و ارائه توصیه‌های ایمنی را در اولویت خود قرار داده بود. با خودروی نیسان لوله‌کشی ایستگاه، برای بازدید از اماکن مذهبی و تکایا راهی محله 18 متری تختی شدم.

من و همکارم سرگرم بازدید از چادر تکیه بودیم که ناگهان صدای بی‌سیم در خودروی نیسان به صدا درآمد و با اعلام کد ایستگاه 13 متوجه شدم که زنگ ایستگاه محل خدمتم به صدا درآمده، با دقت بیشتری به صدای بی‌سیم توجه کردم که در حال اعلام حادثه و نشانی آن بود.

با شنیدن نشانی متوجه شدم محل حادثه در نزدیکی محل قرار دارد. به دلیل دور بودن ایستگاه تا محل حادثه، بلافاصله به وسیله بی‌سیم با ستاد فرماندهی تماس گرفته و اعلام موقعیت کردم. ستاد فرماندهی و همین طور فرمانده‌ام که با نیروها در حال حرکت به سمت محل بود، پاسخ دادند که خودم را جلوتر از آنها به محل حادثه برسانم.

ظرف کمتر از یک دقیقه به محل اعلام شده، رسیدم. جلوی منزل بسیار شلوغ بود، با کنارزدن مردم، خودم را داخل منزل که ساختمانی دو و نیم طبقه قدیمی بود رساندم. با راهنمایی اهالی خانه به سوی محل حادثه در طبقه همکف رفتم و با پیکر نیمه‌جان پیرمرد 68 ساله و نوه 10 ساله وی که بر اثر گازگرفتگی در داخل حمام کوچک افتاده بودند، مواجه شدم. ساکنان و بستگان آنها به گمان فوت شدن این دو نفر به شدت گریه و زاری می‌کردند.

در اولین اقدام، تمامی اهالی منزل را از محل خارج کردم. وقتی که نبض هر دو را گرفتم، ضربان قلبشان به سختی احساس می‌شد. در آن موقع، کاملا دست تنها بودم، چون همکارم هم تجربه لازم را نداشت و هم باید جلوی مردم را می‌گرفت تا مانع عملیات نشوند. از طرفی هم باید با بی‌سیم در ارتباط بود و کل نیروها را برای رسیدن به محل راهنمایی می‌کرد.

با توکل به خدا شروع کردم به انجام کمکهای اولیه و دادن تنفس مصنوعی، 30 ثانیه کودک و 30 ثانیه هم آن پیرمرد را احیا می‌کردم و همینطور این کار را برای هر دوی آنها انجام می‌دادم، با وجود سرمای شدید، به خاطر فعالیت زیاد تمام بدنم عرق کرده بود، آن هم در آن هوای سرد و یخبندان زمستانی. در حین انجام کار نیز به طور مرتب ذکر می‌گفتم و صلوات می‌فرستادم تا از این عملیات شرمنده بیرون نیایم. در همین حال بود که به یک باره کودک که بعدا فهمیدم نامش علیرضاست، به شدت استفراغ کرد و تمام آن را بر روی صورت و بدنم پاشید.

بعد از این اتفاق، وی شروع به تنفس کرد، شاید اگر شخص دیگری بود حالش بهم می‌خورد، ولی من با دیدن به هوش آمدن آن پسر بچه، خیلی خوشحال شدم. بعد از اینکه خیالم از زنده ماندن علیرضا راحت شد، انجام کمکهای اولیه و احیا را بر روی کاووس، پدربزرگ پسر بچه متمرکز کردم. در این لحظات بود که نیروهای ایستگاه از راه رسیدند. همکارانم وقتی خستگی و وضعیت من را دیدند من را به بیرون از ساختمان بردند و برای احیای پیرمرد کار را ادامه دادند.

با خواست خداوند، پیرمرد هم به زندگی برگشت و زنده ماند. چه لحظات خوش آیندی بود. همه به خصوص خانواده‌های این دو از خوشحالی معلوم نبود می‌خندند یا گریه می‌کنند. به هرحال غوغایی در محل به پا شده بود و اشکها بود که از چشمان جاری می‌شد.

بعد از آمدن اورژانس هر دو نجات یافته را به اورژانس تحویل دادیم و سپس به ایستگاه خود برگشتیم. پس از اینکه بچه‌های ایستگاه لباس‌های کار را درآوردند و تجهیزات را مرتب کردند وخود نیز با استحمام به قولی گرد و خاک عملیات از سر و روی زدودند، با دستور فرمانده مان آقای چراغی همگی در اتاق فرمانده جمع شدیم. در این جلسه مثل همیشه، حادثه‌ایی را که رفته بودیم مرور کردیم.

فرمانده ایستگاه که مثل همه بچه‌ها درحالی بسیار خوشحال به نظر می‌رسید ناگهان از جا بلند شد و با اشاره به من، از تمامی همکارانم درخواست کرد که برای سلامتی ام صلوات بفرستند. در یک لحظه غافلگیر شدم و اشک بر پهنه صورتم پدیدار شد. نمی‌دانید که این حرکت چقدر برایم لذت بخش بود و همه آن خستگی و فشارکاری که بر من وارد شده بود به نوعی از تنم خارج شد. این صلوات و دعای خیر آن خانواده هم برای من از هر پاداشی با ارزش‌تر است.

چراغی در ادامه سخنانش همچنین با اشاره به زنده ماندن این دو شهروند در نتیجه تلاش‌هایم، اظهارامیدواری کرد که این کارم مقبول درگاه خداوند نیز واقع شود چرا که خداوند متعال در کتاب قرآن می‌فرماید: «هرکس جان یک نفر را نجات دهد مانند این است که همه انسان‌ها را نجات داده است.»

کارشناسان آتش‌نشانی پس از بررسی محل حادثه علت گازگرفتگی این دو نفر را انتشار گازمونوکسید کربن از آبگرمکن دیواری و نفوذ آن به داخل حمام ذکر کردند.

این آبگرمکن به علت کمبود جا در قسمت دستشویی منزل که در مجاورت حمام قرار داشت، نصب شده بود. تحقیقات اولیه نشان می‌داد که با روشن شدن آبگرمکن دیواری در زمان استحمام این پیرمرد و نوه اش، گاز منواکسیدکربن از دودکش آبگرمکن خارج شده و از طریق پنجره رابط بین دستشویی و حمام به مرور به داخل فضای حمام نفوذ کرده و موجب مسمومیت شدید این دو شده بود.

چون مونوکسیدکربن بدون بو و رنگ و مزه است بنابراین افراد به هیچ وجه متوجه آن نمی‌شوند. این گاز فقط با دستگاه‌های ویژه قابل شناسایی است.

انتهای پیام/

حج و زیارت
پربیننده‌ترین اخبار اجتماعی
اخبار روز اجتماعی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
گوشتیران
triboon