موسسات حقوق بشری بحرین، گرگ در لباس میش
خانوادهام با دیدن آثار شکنجه روی بدنم به بخش ویژه تحقیقات شکایت کردند، اما این شکایت نه تنها باعث کاهش شکنجهها نشد، بلکه به طور مفصل به علت این شکایت، شکنجه شدم.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس 2015 را مستند کنند. این کتاب شامل 67 گزارش دستنویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا 28 روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام 63 تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.
گزارشهای منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان میدهد که در برابر مشکلات و سختیها با عزم و ایمان و اراده مقاومت میکنند و ثابت کردند که اسارت نمیتواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.
توفیق یوسف عبدالوهاب الطویل
سن: 26 سال
حکم: 7 سال زندان
منطقه: سترة
در تاریخ 10 مارس هم زمان با حمله نیروهای ضد شورش به ساختمان شماره چهار آنها وارد اتاقها و بخشهای مختلف این ساختمان شدند تا اینکه بعدها به ما رسیدند. این نیروها بلافاصله کتک زدن ما را از طریق باتوم و عصا آغاز کرده و ما را با کتک از بخش شمالی به محوطه استقبال خارج کردند. آنها ما را که بالغ بر 95 زندانی بودیم، در این محوطه جمع کردند.
مدتی بعد به ما دستور دادند که به سمت ورزشگاه خارجی برویم. محوطه مملو از عناصر وزارت کشور بود که در دو صف ایستاده بودند و ما از میان آنها عبور میکردیم. در هنگام عبور، آنها ضربات سختی را به سر و پشت ما می زدند تا اینکه نهایتاً به ورزشگاه خارجی رسیدیم. تعداد زیادی از زندانیان روی زمین افتاده بودند و نیروهای ضد شورش آنها را کتک میزدند. در آن زمان دستان زندانیان با نوارهای پلاستیکی از پشت بسته شده بود. آنها ما را تا روز بعد با همین شرایط و درحالیکه دستهایمان بسته بود و روی زمین افتاده بودیم،رها کردن. آنها حتی اجازه خوابیدن یا رفتن به سرویس بهداشتی به ما ندادند.
شوک الکتریکی
در 11 مارس و حدود ساعت پنج بعدازظهر من را به همراه دو تن از زندانیان به دفتر ساختمان بردند، در آنجا ما به مدت حدود یک ساعت مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم. نیروهای امنیتی از انواع روشهای شکنجه برای آزار ما استفاده کردند. آنها حتی چندین بار شوک الکتریکی به ما وارد کردند، شوکی که آثار آن تا امروز بر روی بدن ما باقی است. بعد از ضرب و شتم و توهینهای زیادی که در آنجا دریافت کردیم ، ما را از ساختمان خارج کردند و مجبور کردند به سمت ساختمان شماره 10 بدویم. نیروهای امنیتی همچنان ضرباتی را در طول مسیر به ما میزدند تا اینکه به ساختمان شماره 10 رسیدیم. از دیدن شرایط زندانیان موجود در این ساختمان شوکه شده بودیم. آنها در شدیدترین شرایط ممکن در محوطه خارجی ساختمان شکنجه میشدند. نیروهای امنیتی موهای سر من را به صورت خفتباری تراشیدند و در ادامه بار دیگر بر سر من ریختند و مرا کتک زدند. آنها من را به مجموعه زندانیان در حال شکنجه ملحق کردند و ما را مجبور کردند عبارتهایی بی ادبانه بر زبان بیاوریم و خودمان را فحش دهیم. آنها همچنین ما را در آب سرد انداختند. تمسخر ما نیز همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعت 11 شب ما را به اتاق های ساختمان بردند. اتاق هایی که فرش نداشت و اصلا برای ماندن مناسب نبود.
40 روز در ساختمان شماره 10
در 40 روز اول و بعد از اینکه من را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند، ما همه روزه از ایستادنهای طولانی رنج میبردیم ، علاوه بر این که بیش از یکی دو ساعت در شبانه روز اجازه خوابیدن نداشتیم که آن هم بدون زیرانداز و پتو بود. ما همچنین اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی و وضو گرفتن برای نماز را هم نداشتیم، حتی اجازه نداشتیم با یکدیگر صحبت کنیم. در این شرایط عناصر منتسب به وزارت کشور شبانه به ما حمله میکردند و در تمام طول شب ما را شکنجه میدادند.
در تاریخ 20 آوریل 2015 من را به ساختمان شماره دو منتقل کردند. هنوز به ساختمان جدید نرسیده بودیم که نیروهای ژاندامری اردن به ما حمله کردند و به مدت بیش از نیم ساعت ما را شکنجه کردند. در یکی از این شکنجهها آنها یکی از زندانیان ساختمان شماره دو را که بیش از 150 کیلو وزن داشت، مجبور کردند که در حالی که من روی زمین افتاده بودم، روی من بایستد و پاهایش را روی شکم من بگذارد. این موضوع باعث شد من چندین بار استفراغ کنم.
من قبل از تاریخ 10 مارس در درمانگاه به علت مشکلاتی که در معده ام داشتم، تحت مداوا بودم. اما پس از انتقال به این ساختمان تمام ملاقاتهای پزشکی من لغو شد. در جریان شکنجهها حتی اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی به صورت طبیعی و منظم را به ما نمیدادند. این موضوع باعث شد مشکلات معده من به شدت افزایش پیدا کند.
جعفر عبدالله جعفر محمد
سن: 28 ساله
حکم: 15 سال زندان
منطقه: عالی
بعد از اینکه من به زندان رسیدم ،مروان پلیس یمنی الاصل من را تحویل گرفت و به کابین بازرسی برد تا موهای سر من را بتراشد. او حتی ابروهای من را تراشید. من به شدت از سوی نیروهای ویژه کتک خوردم. در ادامه به ساختمان شماره سه منتقل شدم. در آنجا نیز نیروهای پلیس در یک اتاق کوچک با مشارکت یگانی از نیروهای ویژه اقدام به کتک زدن من کردند. صادق حسین و حسین احمد نیز با من بودند.
وقتی به ساختمان شماره شش منتقل شدیم، بار دیگر همین شرایط تکرار شد. من را در آنجا به سایر زندانیان منتقل کردند و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. شکنجه من حدود هفت ساعت طول کشید ، یعنی از ساعت هشت بعدازظهر آغاز شد و تا 2 بامداد ادامه پیدا کرد.
صبح که شد ، من از سوی نیروهای اردنی و افرادی از یگان ویژه احضار شدم تا بار دیگر کتک بخورم، این موضوع به صورت هفتگی تکرار میشد.
در تاریخ 30 مارس بنا به روال سابق من را با دستور مدیریت زندان به ساختمان شماره 10 منتقل کردند. محمد سلیمان و محمد محسن که تابعیت پاکستانی داشت و جمعه و بلال و خالد و سامر و محمود و محمد حسنی به صورت روزانه من را کتک می زدند. در این روز وقتی صبح از خواب بیدار شدم، آنها من را مجبور کردند صادق دوست خودم و وائل القابندی را کتک بزنم. ما مجبور بودیم به صورت یکدیگر سیلی بزنیم. ما همچنین در داخل سرویسهای بهداشتی نیز کتک می خوردیم. علاوه بر اینها مجبور میشدیم خودمان را با آب خیس کنیم و در سرمای محوطه خارجی ساختمان بایستیم.
در تاریخ 1 می 2015 یک پلیس از زندان الحوض الجاف آمد و من را به سرویسهای بهداشتی برد، چرا که دوربینهای امنیتی آنجا را پوشش نمیدادند. او به همراه تعداد دیگری از نیروهای پلیس در آنجا من را کتک کرد و به خانواده و اعتقاداتم توهین کرد. آنها با ابزارهای مختلف شکنجه من را آزار می دادند، به گونهای که همچنان آثار این کتک و شکنجهها در تمام بخشهای بدنم دیده می شود.
جعفر علی عون
سن: 29 سال
حکم: 18 سال زندان
منطقه: سماهیج
در تاریخ 10 مارس 2015 و هنگام یورش نظامیان به ساختمان شماره چهار که با سلاحهای مختلف سرکوبگرانه صورت گرفت ، تمامی زندانیان به شدت با سلاح و باتوم ها و میلههای آهنی کتک خوردند. این موضوع باعث مجروحیت شدید تعدادی از زندانیان شد، من نیز یکی از این افراد بودم. بعد از آن ما را به محوطه خارجی زندان بردند و دستانمان را از پشت سر بستند . در ادامه آنها به ما لگد میزدند و به خودمان و اعتقاداتمان توهین میکردند. گروهی از شخصیتهای ارشد دولتی نی ناظر این تجاوزهای زشت و خشن بودند از جمله آنها شیخ خلیفه بن احمد آل خلیفه رئیس پلیس استان جنوبی و سرهنگ ناصر بخیت و سرگرد حسن جاسم و ستوان عیسی الجودر و ستوان خالد التمیمی و ستوان محمد عبدالحمید و تعداد دیگری از افسران اردنی بودند.
بعد یکی از افراد پلیس زندان آمد که برگه ای در دست داشت که نام تعدادی از زندانیها در آن نوشته شده بود. نام من نیز در این گروه بود. من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان به ساختمان شماره 10 که مخصوص شکنجه و اعتراف گرفتن از طریق آزار جسمی و جنسی بود، بردند. در هنگام ورود ، ما به صورت توهینآمیزی مورد بازرسی بدنی قرار گرفتیم. علاوه بر کتک خوردن ، در این ساختمان موهای سر ما را نیز به صورت توهینآمیزی تراشیدند و ما را وارد اتاقها کردند. آنها بار دیگر ما را به محوطه خارجی ساختمان بوده و با باتوم و میلههای آهنی مورد ضرب و شتم قرار دادند. آن ها ما را کتک میزدند و مجروح کردند اشعاری را در تأیید نظام بخوانیم. آنها همچنین ما را مجبور میکردند یکدیگر را کتک بزنیم. آنها ما را به سطل های زباله می انداختند و مجبور می کردند صدای حیوانات را تقلید کنیم. همچنین به مدت دو شبانه روز ما را از خوردن و آشامیدن منع کردند. ما حتی اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی و خواندن نماز و مداوای جراحتهای خود را نیز نداشتیم.
چند روز بعد ، در نیمههای شب من راا به ساختمان شماره چهار بردند و وارد یکی از اتاقها کردند. در آنجا به شدت توسط چندین نفر از نیروهای پلیس و عناصر یگان ویژه مورد شکنجه قرار گرفتم و بعد از آن بار دیگر من را به ساختمان شماره 10 بازگرداندند.
بعد از حدود 40 روز شکنجه در ساختمان شماره 10، من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان به ساختمان قرنطینه بردند. در هنگام ورود به ساختمان نیز یک پلیس اردنی من را کتک زد. او لباس های من را در آورد و به من تجاوز جنسی کرد و بعد هم من را به اتاق قرنطینه انداخت. بعد از گذشت تقریباً یک هفته در این بخش، من را به ساختمان مدیریت احضار کردند. در آنجا هم بار دیگر از سوی نیروهای پلیس مورد شکنجه قرار گرفتم. آنها در خصوص حوادثی که مربوط به زندان نبود، میخواستند از من بازجویی کنند. بازجوییها در رابطه با راهپیماییهای صورت گرفته و عوامل تحریک بر ضد نظام بود. آنها در تمام مدت بازجویی من را کتک میزدند، بعد از آن بدون اینکه مورد مداوا قرار گیرم، مرا به ساختمان قرنطینه بازگرداندند. این در حالی بود که از گوش و برخی دیگر از بخش های بدنم خون جاری بود.
روز بعد خانواده ام به ملاقاتم آمدند و آثار ضرب و جرح و شکنجه را در جسمم دیدند. آنها شکایتی را به بخش ویژه تحقیقات ارائه کردند. این بخش من را برای انجام تحقیقات احضار کرد و من را به پزشکی قانونی ارجاع داد که آنها نیز وجود برخی سوراخها در لاله گوش و جراحتها در صورت و پشت به علت شکنجه را تأیید کردند. در آن زمان مسئول این یگان اعلام کرد که در صدد ارسال نامهای برای مدیریت زندان است تا از شکنجه من جلوگیری به عمل آید. روز بعد من به ساختمان مدیریت زندان احضار شدم. ستوان محمد عبدالحمید من را احضار کرده بود. وی به همراه تعداد دیگری از نیروهای پلیس به علت شکایتی که انجام داده بودم، مرا شکنجه کردند. بعد از چند ساعت من بار دیگر به ساختمان قرنطینه منتقل شدم. در این مدت هر از چند گاهی به ساختمان مدیریت برده میشدم و مورد ضرب و شتم و بازجویی قرار میگرفتم. بعد از آن من را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند که زندانیان آن را ساختمان شکنجه میگفتند. در آنجا نیز شکنجهها ادامه پیدا کرد.
جلال عباس حسن العصفور
سن: 22 سال
حکم: 38 سال زندان
منطقه: الدراز
در روز سهشنبه 10 مارس 2500 در حالی که در ساختمان شماره 14 اتاق شماره 9 بودم خبر یورش نیروهای ضد شورش به ساختمان را شنیدم. پرسیدم چه اتفاقی افتاده، هنوز پاسخم را دریافت نکرده بودم که نیروهای امنیتی ما را غافلگیر کرده و از بخش خارج کردند. آنها دو صف را تشکیل دادند و اقدام به حمله به ما با باتوم و سیمهای برق و میلههای آهنی کردند تا اینکه از میان این دو صف به محوطه موجود در کنار بخش شماره پنج از همین ساختمان رسیدیم. آنها ما را در محوطه رها کردند. صدای زندانیان به آسمان بلند شده بود و شکنجه ها تن آنها را به درد آورده بود.
بسیاری از زندانیان را دیدم که دچار جراحتهای خطرناک و متوسط شده بودند، اما هیچکس به آنها رحم نمیکرد. شرایط موجود سه روز ادامه پیدا کرد و ما همچنان در محوطه خارجی زندان بودیم. هیچ پتویی وجود نداشت که ما را از حرارت خورشید یا شدت سرما محافظت کند. ما حتی اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی برای حمام یا قضای حاجت را نیز نداشتیم. قضای حاجت زندانیان در همان محوطه صورت میگرفت که همین موضوع باعث انتقال برخی بیماریها به زندانیان شد.
احتمالاً روز سوم یا چهارم حوادث زندان جو بیود که من درخواست رفتن به سرویسهای بهداشتی را کردم. نیروهای ضد شورش با تمامی روشهای شکنجه من را به خاطر این درخواست شکنجه کردند. مشاجره شدید بین من و آنها در این رابطه درگرفت. آنها من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان به مدت یک ساعت یا بیشتر شکنجه کردند. آنها موی سر ما را به شکل توهینآمیزی تراشیدند. در تمامی این مدت مجبور بودیم روی پا بایستیم و همواره ضرباتی بر روی سر و پاها و پشت ما وارد می شد. کتک زدن ما وقتی متوقف شد که سر عبدالله مکی یکی از زندانیان به شدت خونریزی کرد.
حوادث مختلف در ساختمان شماره 10
بعد از این اتفاقات احمد الکاتب آمد و ما را به ساختمان شماره 10 برد. در هنگام ورود به ساختمان اتفاقات مختلفی برای ما رخ داد که عبارت بودند از:
1-هنگام ورود ، افسران بحرینی از جرم ما و میزان محکومیت ما سوال می کردند و در ادامه زنجیره شکنجه ها شامل کتک و ضربات لگد و ایستادن بر روی یک پا و ریختن آب سرد آغاز میشد. اینها علاوه بر توهینهایی بود که به زندانی و اعتقادات او صورت می گرفت. شکنجه من بیش از سه ماه ادامه پیدا کرد.
2- یک شب در شیفت کاری محمد، نیروهای پلیس من را به نزدیکی یخچال که در بخش شماره 2 بود، بردند و به شدت و با شدیدترین روشهای شکنجه ، مرا کتک زدند.
3-یک روز نیروهای ضد شورش وارد بخش شدند. ما در اتاق شماره 7 بخش 1 خوابیده بودیم. یکی از چراغهای اتاق کار نمیکرد. آنها ما را کاملاً از زندان خارج کردند. آنها ما را به تخریب این چراغ متهم می کردند. به همین علت ما را شکنجه کردند و در آب سرد قرار دادند و بیش از سه ساعت در محوطه نگه داشتند. آنها حتی ما را از رفتن به سرویسهای بهداشتی منع کردند.
علاوه بر اینها ما از سوی این نیروها شکنجه میشدیم. یک بار محمد زکریا به همراه یکی از نیروهای مسئول اردنی به نام زهیر وارد سلول ما شد و ما را به شدت کتک زد. آنها بدن ما را لگد می کردند و با سیم برق ما را کتک می زدند. بهانه آنها هم این بود که روی دیوار برخی مطالب نوشته شده بود. این در حالی بود که چیزی روی دیوارها نوشته نشده بود و اساسا ورود قلم و دفتر به داخل سلول ها ممنوع بود.
4- موارد بسیار زیادی از شکنجههای مختلف بر ضد ما صورت می گرفت که بخشی از آنها جلوگیری از خوابیدن طی روزهای متوالی و جلوگیری از رفتن به سرویسهای بهداشتی بود. در صورت اجازه دادن برای رفتن به سرویسهای بهداشتی نیز تنها یک دقیقه زمان برای رفتن به سرویسهای بهداشتی یا 5 دقیقه زمان برای رفتن به حمام و شستن لباس اختصاص داده میشد. از شکنجههای دیگر میتوان به ایستادن سر پا طی ساعتهای متوالی اشاره کرد که گاه تا سه روز طول می کشید، فرو بردن بدن در آب سرد و باقی گذاشتن بدون غذا و آب و غیره از دیگر شکنجههای موجود در زندانهای بحرین است.
حسن عبدالغنی علی فرحان
سن: 22 سال
حکم: 15 سال زندان
منطقه: سترة
تعداد زیادی از نیروهای پلیس به ساختمان شماره چهار که من در آنجا بازداشت بودم حمله کردند. آنها در ابتدا از گازهای اشکآور و گلولههای صوتی و حمله با باتوم ضد ما وارد عمل شدند. آنها ما را با کتک از اتاق خارج کردند و دستور دادند به سمت ورزشگاه خارجی بدویم. در طول راه نیز همواره توهین و ضربات مختلف به ما می زدند. یکی از این ضربات به سر من برخورد کرد که باعث شد دچار سرگیجه شوم و از هوش بروم. آنها مرا به محوطه خارج منتقل کردند و دستور دادند که روی زمین بنشینیم. ما ساعتهای متمادی به این حالت باقی ماندیم.
مدتی بعد مجبور شدم درخواست رفتن به سرویسهای بهداشتی را داشته باشم که نیروهای امنیتی با آن مخالفت کردند، اما بعد از اصرار من را کنار کشیدند و مجبور کردند در برابر همه قضای حاجت کنم، به علت اضطراری که داشتم مجبور به این کار شدم، اما در اثنای این کار یکی از نیروها من را به عقب کشید و همین موضوع باعث شد روی لباس خودم ادرار کنم. آنها بعد از لگدها و سیلی های زیادی که به من زدند، من را به جای اول برگرداندند. من تا ساعت هشت بعد از ظهر در آنجا باقی ماندم تا اینکه یکی از افراد مدیریت زندان نام من را صدا کرد. در ادامه من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان به ساختمان شماره 10 بردند.
ظهر روز 11 مارس بود که صدای داد و فریاد ناشی از شکنجه در ساختمان پیچید. نوبت اتاق ما شد. گروهی از نیروهای ضد شورش وارد شدند و ما را با کتک و فحش و ناسزا به محوطه خارجی بردند. شکنجه برخی از زندانیان در شدیدترین شرایط ممکن بود. مرا به سمت سرویسهای بهداشتی بردند و مجبور کردند که با لباسهایم استحمام کنم. آنها من را در زیر آب با مشت و لگد و توهین و ناسزا شکنجه میکردند. هنوز از زیر آب خارج نشده بودم که موهای سر من را تراشیدند، با این کار جراحتهایی در سر من ایجاد شد. در ادامه به مدت طولانی تحت ضربات باتوم و لگد قرار داشتم و در نهایت مجددا من را به اتاق بردند.
در حالی که هنوز لباس هایم سرد بود، من را مجبور کردند به مدت 7 ساعت زیر کولر باشم. ما همچنین مجبور بودیم شعارهایی در حمایت از نظام حاکم بحرین سر دهیم. این در حالی بود که در نتیجه شکنجههای موجود، صدای داد و فریاد از محوطه خارجی به گوش میرسید و شرایط روانی بدی را برای ما ایجاد کرده بود.
مدتی بعد نیروهای امنیتی و ضدشورش به اتاق ما حملهور شدند و ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. آنها در درجه اول نقاط حساس بدن و صورت را هدف قرار می گرفتند. آنها در ادامه ما را به محوطه خارجی ساختمان که داد و فریادها از آنجا به گوش میرسید بردند. به ما دستور دادند که در کنار دیوار بایستیم و به دیگر زندانیان ملحق شویم که مورد شکنجه قرار میگرفتند. آنها هر از چند گاهی صورت ما را به دیوار می کوبیدند. این کار تا ساعت 11 ادامه پیدا کرد تا اینکه در این ساعت ما را با کتک به اتاق هایمان بردند.
ساعت یک بعد از ظهر روز 18 مارس بود که یکی از هم اتاقی های من درخواست رفتن به سرویسهای بهداشتی را داشت تا دست هایش را بشوید، اما پاسخ دادند که سرویسهای بهداشتی ممنوع است. ما اصرار به رفتن به سرویسهای بهداشتی کردیم، اما لحظاتی طول نکشید که نیروهای امنیتی و ضد شورش وارد سلول شدند و به شدت ما را کتک زدند و به محوطه خارجی زندان بردند. ما حدود 17 زندانی بودیم که هدف انواع شکنجه و ناسزا قرار میگرفتیم. آنها در عین حال از کتک زدن ما دست بر نمیداشتند. آنها سر ما را به دیوار میکوبیدند و با شکنجه ما برای خود تفریح درست کرده بودند.
محمد میرزا بیشترین شکنجه را متحمل شد، چرا که اولین کسی بود که درخواست رفتن به سرویسهای بهداشتی را کرده بود. او که دستهایش هم از پشت بسته شده بود، را بیرون کشیدند و 4 نفر از عناصر ضد شورش او را سینه خیز بردند. ما را به ساختمان مدیریت بردند. در طول مسافتی که میرفتیم ، بارش باران ادامه داشت و ما همواره کتک خوردیم تا اینکه به ساختمان مدیریت رسیدیم. ما را وارد کابینه مجاور ساختمان مدیریت کردند. به مدت چهار ساعت در آنجا تحت نظارت شدید بودیم. دو نفر از زندانیان در نتیجه درد در قفسه سینه بیهوش شدند. آنها مشکلات ریوی و دیسک کمر داشتند. در نتیجه این اتفاق بود که ما را به ساختمان شماره 10 بازگرداندند، گویا که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
در روز 25 جولای و حدود ساعت دو بعد از ظهر ما درخواست رفتن به سرویسهای بهداشتی را داشتیم، اما نیروهای پلیس بر سر ما فریاد کشیدند، وقتی این درخواست با اصرار برخی از زندانیان بیمار مواجه شد، تعدادی از نیروهای پلیس زندان حاضر شدند و تمامی زندانیانی که درخواست رفتن به سرویسهای بهداشتی داشتند را به محوطه خارجی بردند. ما حدود 16 نفر بودیم. ما را با یک اتوبوس به ساختمان مدیریت بردند. هنوز نرسیده بودیم که کولر اتوبوس را خاموش کردند. سلمان با اصالت یمنی تمامی شیشه ها را بست و ما را در اتوبوس مملو از زندانی رها کرد. ما حدود یک ساعت در اتوبوس بودیم. همین موضوع برای تنگینفس ما کافی بود، چرا که اکسیژن فضا کم شده بود. همزمان با سختی تنفس من دچار تشنج و فقدان تمرکز شدم و روی زمین افتادم. سایر زندانیان از پلیس کمک خواستند. آنها هم آمدند و ما را به تمسخر گرفتند. آنها من را از اتوبوس پیاده کردند. در ادامه من را به درمانگاه بردند ، اما در آنجا نیز از سوی برخی نیروهای پلیس و امدادگران کتک میخوردم . وقتی که روند اکسیژن رسانی من کامل شد، مرا به ساختمان مدیریت منتقل کردند. در آنجا به مدت 15 دقیقه از سوی محمد حمید معروف تهدید می شدیم و در نهایت بعد از 7 ساعت به ساختمان بازگشتیم.
طی سه ماه اول ما در ساختمان شماره 10 باقی ماندیم و انواع مختلف شکنجهها بر ضد ما اعمال شد که بخشی از آنها عبارتند از:
- روزهای متمادی روی زمین و تخت آهنین می خوابیدیم، در شرایطی که سلول ها فرش و رختخواب نداشت.
- به مدت چند روز از غذا و آب محروم بودیم.
- تنها دو بار در روز اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی به ما داده میشد که هر بار از یک دقیقه تجاوز نمیکرد.
- برای چند روز از نماز و روزه منع می شدیم.
- برای ساعتهای طولانی مدت و برخی موارد تا چند روز مجبور به ایستادن میشدیم.
- بی خوابی در زندان ادامه داشت و تنها دو ساعت در روز می توانستیم بخوابیم.
- طی 15 روز اول از تماس با خانواده محروم بودیم و بعد از آن نیز تنها یک دقیقه در هفته اجازه تماس به ما داده میشد.
- طی یک ماه اول ما از ملاقات خانواده محروم بودیم.
- تمام وقت های گرفته شده برای درمانگاه لغو شده و از مداوای ما جلوگیری میشد.
- اجازه استفاده از لوازم بهداشتی را گاه تا بیش از یک ماه نداشتیم.
- مجبور به انجام برخی حرکات نظامی و تمرینهای ورزشی سخت میشدیم.
- مجبور میشدیم صدا و حرکات حیوانات را تقلید کنیم.
- به مدت سه ماه مجبور بودیم هر روز شعارهایی در حمایت از رژیم حاکم بحرین سر دهیم.
- مجبور به رقص و غنا می شدیم.
- مجبور می شدیم در ساعات ظهر در محوطه خارجی زندان سینهخیز برویم.
- مجبور می شدیم طی ساعات شب لباس های خود را خیس کنیم و در هوای آزاد و در سرما بمانیم.
- حدود سه ماه اتاق های ما همه روزه بازرسی میشد.
- اجازه اذان دادن به سبک شیعیان داده نمیشد.
- اجازه نماز خواندن به سبک شیعیان داده نمیشد و ما را مجبور می کردند به روش اهل تسنن نماز بخوانیم.
ادامه دارد....