شاعرِ زمینشناس
آقای حمیدرضا شکارسری، شاعر است و با حفظ سمت کارشناس وزارت راه و ترابری و زمینشناسِ سالهای دور جهادسازندگی. هفته گذشته در منزل آقای شاعر مهمانش بودیم و از شعر گفتیم و جادهسازی.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، چشمهایش به اشک نشسته. دارد قصه مشهد رفتن ده دوازده سال قبلش را تعریف میکند. روایتی که اگر هر کسی جز محمدرضای شکارسری بود به حقیقتش شک میکردم. شب برفی و شبهای شلوغ نوروز و گرد و خاک مسیری هزار کیلومتری... اینها را میگوید و جزء به جزء روایت میکند. حتی بعضی جزئیات مثل تصویر شهید و پدر و مادرش را هم به یاد دارد اما از نام و مسیر و محل چیزی در ذهنش نمانده. اعتراف میکند که چند باری هم رفته سراغشان اما محل را نیافته. اینها همه را میگوید تا برسد به تهِ ماجرا که کتاب «آسمان زیر ابرها» باشد. بقیه را هم به همان دقت روایت میکند:
«تهران که برگشتم انگاری گیر کرده بودم روی موضوع! تا یک مدت هر وقت شعر میگفتم سمت و سوی قضیه میرفت سمت امام رضا؟ع؟. آسمان زیر ابرها مجموعه شعرهایی است که بعد از آن سفر عجیب سرودم! عنوان کتاب هم برگرفته از نام یکی از شعرهاست که وقتی خلبان به آسمان مشهد میرسد، دچار دوگانگی میشود که آیا فضایی که او در دل آسمان حقیقی در حال پرواز است یا آنکه آسمان آن چیزی است که الان زیر ابرهاست! از همان زمان هم بود که دیگر کتابهای مجموعه شعر را تعطیل کردم و تصمیم گرفتم هر کتابی شامل اشعار حول یک موضوع باشد!»
برای شکارسری اتفاقی افتاده؟
نیم ساعتی هست که رسیدهایم منزل شکارسری. همان اول، دم در موقع کفش کندن، یکی از رفقا در آمد و خطاب به شکارسری گفت داستان آمدن به خانه شما را به یکی از دوستان گفتم، تعجبزده پرسید مگر برای شکارسری اتفاقی افتاده که میخواهی بروی خانهاش؟! شکارسری پقی میزند زیر خنده و میگوید: «یاد نگرفتهایم دیگر! انگاری هر وقت کسی افتاد گوشه خانهاش باید برویم دیدن و گفت وگو!» آنجا من هم همراه با شکارسری و بقیه خندیدم ولی واقعیتش را بخواهم اعتراف کنم این است که وقتی رفیق شفیق به من زنگ زد و دعوت کرد برای رفتن به خانه آقای شاعر، من هم به ذهنم رسید که شاید اتفاقی برای شکارسری افتاده باشد!
شعر و جادهسازی
شکارسری و همسرش خوشامد میگویند و جاگیر میشویم کنار پنجره پذیرایی. خودش و همسرش هم شروع میکنند به پذیرایی و شیرینی و میوه و شربت و بعدش هم گپ و گفت گرم میگیرد. وقتی میفهمد خبرنگار کدام رسانهام، ذکر خیری از روزنامه میکند که گه گاهی تماسی میگیرند و احوالی و مطلبی. در ادامه هم به بهانه درد زانو، گریزی میزند به سالهای دور و ایام جوانی که کوه و دشت و دره را بالا و پایین میکرده و به قدر یک کوهنورد، سابقه درهنوردی و دشتنوردی دارد. چیزی که برای خیلیها شاید عجیب بنماید از جمله خودم. اینکه کوهنوردی و دشت و بیاباننوردی چه ربط و ارتباطی با شاعر و اهل ادبیات دارد. خودش اما شروع به رمزگشایی میکند:
«من زمینشناسی خواندهام، زمینشناس بودم و عضو جهاد سازندگی. البته از قبل از پذیرش قطعنامه، تابستان که میشد، همراه با گروههای جهادی به مناطق جنگی میرفتیم. کار اصلیمان هم آجر بالا انداختن بود. بعد از اتمام جنگ هم ما هم تحصیلاتمان تمام شده بود و آمدیم و به استخدام جهاد سازندگی در آمدیم. به تناسب تخصصی که داشتم برای ساخت جاده، مسیریابی میکردیم. روی همین حساب روی خیلی از کوهها و درهها را با پای پیاده بالا و پایین کردیم! این متلاشی شدن و درب و داغون شدن پا و زانوهایم هم سوغات به جای مانده از همان دوران است! آنقدر خاطره و تجربه از همین بشاگرد دارم که حد ندارد.»
یکی از رفقا گریزی میزند به وضعیت این روزهای شکارسری. جواب میدهد که در فرهنگستان بهمن و خاوران مشغول به فعالیت است و کار و تدریس و شعر. نکته جالب در کارنامه شکارسری، معلمی و روزنامهنگاری هم به چشم میخورد. از روزنامه همشهری یادی میکند که زمان آقای زهیر توکلی، ستونی داشته به نام شاید وقتی دیگر: «آن زمان من در این ستون یک سری شاعران نوقلم را معرفی میکردم. تجربه جالبی بود. الان بعضی از همانها امروز شاعران با حساب و کتابی شدهاند و اثر و کتاب دارند. خیلی از فعالیت آن مقطع راضی هستم.»
هفتسین در بهمن ماه
صحبت از بعضی آثار و کتابهای آقای شاعر هم به میان میآید: «هفتسین در بهمن ماه، ناظر به بعضی اشعار متعلق به بازه زمانی انقلاب است. ما گونهای به نام شعر انقلاب داریم اما اشعاری که ناظر به همان وقایع اصل انقلاب و سال 57 باشد کم داریم. روی همین حساب من شروع به جستوجو کردم و هر چه شعر درباره اصل واقعه سروده شده بود، گردآوردی کردم. در نهایت 57 شعر را انتخاب کرده و در کتابی با عنوان هفتسین در بهمنماه به چاپ رساندم.»
ورق زدن نیایش
در ادامه هم میرود سراغ کتاب بعدیاش که آن هم داستان خاص خودش را دارد: «کتاب دلیل پنجره هم مجموعه بعضی نیایشهایم در شبهای قدر است. در زبان فارسی، بعد از انقلاب شعر مذهبی رشد کرد اما بیشتر مدح و مرثیه بود. التفات چندانی به نیایشنویسی نداریم در حالی که در قدیم حتی اگر شاعر میخواست لیلی و مجنون را هم روایت کند، با نیایش شروع میکرد. این شد که من هم باز توی این موضوع گیر کردم و حاصل نیایشهایم در شبهای قدر با مقداری حک و اصلاح به دلیل پنجره تبدیل شد. از آقای عابسِ قدسی مدیر انتشارات سپیده باوران تشکر میکنم که تا از موضوع مطلع شد، بلافاصله چاپ آن را به عهده گرفت.»
عقربههای ساعت مشغول سبقت گرفتن از یکدیگر برای رسیدن به حوالی عصر و غروب هستند که از آقای شاعر خداحافظی میکنیم. هوای اردیبهشتیِ مجیدیه شمالی آنقدر دلچسب هست که مقداری پیاده گز کردن را چاشنی حرفهایمان کنیم. آسمان، ابری شده. دل پری دارد که هنوز نباریده. این بار من اما برخلاف شکارسری از آسمانی سخن میگویم که روی ابرهاست. آسمانی که برای خیلیهایمان از فرط در دسترس بودن، به عادت و تکرار افتاده است.
منبع: صبح نو
انتهای پیام/