گودرزی: «حریم» رمان رئالیستی دینی است
این نویسند و منتقد بیان داشت: به نظر من مهم ترین عنصر داستانی این رمان تعلیق آن است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نشست نقد و بررسی رمان «حریم» با حضور نویسنده کتاب صادق کرمیار و منتقدین محمدرضا گودرزی و حسین پاینده عصر سه شنبه در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
محمدرضا گودرزی در این جلسه نقد و بررسی به ترکیب ژانرها در این رمان اشاره کرد و گفت: ترکیب ژانر ها امروزه باب شده است. به دلیل این که من معتقدم کسی که در جهان امروز زندگی میکند، طبیعتا ترکیبی از انواع دیدگاه های ژانری را میبیند. این موضوع باعث میشود که تعیین قطعی ژانر را دچار مشکل کند. علاوه بر آن، ژانر یک فضیلت نیست. این که بگوییم متن فرا داستانی است، خیلی خوب است یا اگر مدرن باشد خوب است و ... اما به صورت کلی فضیلت نیست. یک اثر کلاسیک میتواند یک اثر ارزشمندی باشد. من معتقدم که این رمان، یک رمان رئالیستی با پسوند دینی است. از نظریه جناتان کالر استفاده میکنم که راجع به واقع گرایی میگوید که 2 عنصر هست که راست نمایی فرهنگی است. یکی تجربه زیستی است و دیگری قرار داد ادبی است. چرا که واقع گرایی به این معنی نیست که متن منطبق بر واقعیت است. تخیل بر همه اعمال وجود دارد. برای مثال عناصری که راست نمایی فرهنگی دارند در داستان وجود دارد. مثلا شمس قبل از این که سجادی را در واقعیت ببیند، او در عالم خواب دیده است. یا برای مثال دیگر، تاثیر امام رضا بر کنش شخصیت ها که باعث تحول تمام شخصیت ها میشود و دیگر شخصیت منفی نداریم. علاوه بر این، از دیدگاه متن خودآگاه یا فرا داستانی، نکاتی در متن وجود دارد. عدم قطعیت مرکزی در متن ها نیست. مثلا نمیگوید که به هر کس ظلم کنی، به تو ظلم میکند. در حقیقت نکات داستان این گونه است که به نتایج قطعی نمیرساند. بلکه عدم قطعیت هایی وجود دارد و معلوم نیست که خوب کدام است. در این رمان و در نهایت، اعتقاد به اندیشه ای وجود دارد که از هر دست بدی از همان دست میگیری و در نهایت تمام داستان یک مرکزیت پیدا میکند. به اعتقاد من تمام عناصری که در متن خودآگاه است، دلیلی ندارد که بگوییم این متن کلا فرا داستانی است. من میگویم که کل این متن این گونه است که آن چیزی که در نهایت در ذهن ما میماند این است که متن کتاب یک متن دینی است. به همین دلیل در متن اشاره میتوان نمود که شخصیت اصلی امام رضا است و اگر راوی هم نگوید، دقیقا به دلیل تاثیر حضور ایشان بر رخداد ها، امام رضا را میتوان شخصیت اصلی نام برد. مثلا گفته میشود که در داستانهای مکان محور، هنگامی که مکان این قدر مهم باشد که کنش شخصیت ها معطوف به آن باشد، شخصیت اصلی هم مکان است. در این داستان نیز هم خود راوی اشاره میکند و هم میتوان برداشت نمود که شخصیت اصلی امام رضا (علیه السلام) است.
وی ادامه داد: شیوه روایت این رمان به تاخیر انداختن اطلاعات داستانی است. به عنوان نمونه یک راوی اول شخص (نویسنده) در داستان است. من فکر میکردم که این راوی خود آقای کرمیار است که در این صورت با فرا داستان هماهنگ تر میشد اما کرمیار نیست. یکی از شخصیت های داستان است که این را می نویسد. این موضوع کمی متفاوت است و ما خیلی دیر این را متوجه میشویم. من خودم فکر کردم که این راوی همان آقای کرمیار است اما در مواردی که میگوید «بی طرف نیستم، شرمنده در جریان داستان دخالت کردم و ..» دقیقا به ویژگی های فرا داستانی اشاره دارد. من بیش تر دوست داشتم که راوی نویسنده خود کرمیار باشد نه شخصیت های دیگر. چرا که مثلا مرجان در مواردی به صورت بیرونی ازخود صحبت میکند. در صورتی که اگر راوی اول شخص باشد، قاعدتا باید به گونه دیگری راجع به مرجان صحبت کند. باید این نکته را اشاره کنم که شگردها قطعیت ندارد. این که بگوییم این شگرد است که این قطعیت ها را دارد و در همه جا به یک شکل است، اصلا این گونه نیست. عموما هر متن میتواند ویژگی های خاص خود را داشته باشد و این به معنی ایراد نیست. چرا که نویسنده تشخیص داده است که راوی نویسنده یکی از شخصیت های داستان باشد که از بیرون ماجرا را روایت میکند، بهتر است. ایشان این شگرد را انتخاب کرده است.
گودرزی اضافه کرد: حرکت زمانه رمان بین 10 سال پیش تا اکنون است. روایت اکنون وجود دارد، 10 سال بعد برمی گردد و روایت میکند. این موضوع شگرد بسیار خوبی است. این ویژگی رفت و برگشت ها یکی از ویژگی رمان های مدرن است. در اکنون روایت، راوی نویسنده ترم 5 دانشگاه است. بنابراین کل رمان در دو بخش زمانی رخ می دهد که فاصله شان 10 سال است و کار بسیار جالبی است. این فاصله 10 ساله به دلیل تحول شخصیت ها و موقعیت ها انتخاب شده است. در حقیقت در 10 سال بعد چیزهایی عوض شده است که در رمان جذابیت ایجاد کرده است. برای مثال، شمس دچار تغییراتی شده است و شخصیت جدیدی را ایجاد کرده است. نکته بعد مربوط به قرار داشتن بنیان رخدادها بر تصادف است. اغلب رخدادها کاملا عامدانه است. این موضوع منطق رمان را تشکیل میدهد بلکه نویسنده و خود متن منطقی دارد که بگوید تصادف ها می تواند رخ دهد. این موضوع در ژانر عامه پسند بسیار به چشم میخورد. در گروه داستانی پست مدرن، تصادف را علت داستان میدانند. اگر فلان اتفاق رخ نمیداد، فلان اتفاق دیگر رخ نمیداد. در حالت زندگی مجموعه ای از تصادف ها است که به عنوان یک منطق مطرح میگردد. من فکر میکنم که منطق کتاب آقای کرمیار جور دیگری است. در این حالت تصادف ها منطق پیدا کرده و جزئی از داستان میشود. با مشاهده تصادف ها در داستان میتوان گفت که انگار این جهان، جهان بسیار کوتاهی است که به این شکل به یکدیگر ربط پیدا میکند. در خود رمان این تصادفها را به گونه ای جمع میکند و منطق میدهد که برای ما باور پذیر باشد. به نظر من منطق تمام این تصادف ها را در جمله شخصیت مرجان میتوان دید. «جهانی را میبینم که به موازات این هستی بسته و کارتونی (اشاره به دوران کودکی خود)، بر زمان و مکان اشراف دارد. این جهان ها همانند حلقه های پیاز در یکدیگر است». البته در ادامه به قسمتی میرسیم که امام رضا مرکز ماجرا قرار میگیرد. در آن زمان مصلحت و منطق این که همه رخداد ها را امام رضا بدانیم، دیگر تصادفی نیست. این مصلحتی است که باید این گونه اتفاق بیفتد.
وی ادامه داد: شخصیت پردازی داستان در دو وهله انجام شده است. در وهله اول، شمس و مهراب فر و دیلمی، پویا و زینت و مرجان قرار دارند. در وهله دوم، کاشفی، نسرین، پیمان، پروانه و رضوانی هستند. در صفحه 147 راوی نویسنده میگوید که شخصیت اصلی امام رضا (علیه السلام) است که با چیدن دقیق داستان ها، همه چیز را به سمت اصلاح امور و رشد شخصیت ها سوق داده است. در حقیقت اگر جهان بینی تمام این تصادف ها را ایشان بدانیم، داستان رئالیسم دینی است. کسی که به این مسائل باور دارد، با توجه به بینش دینی خود داستان را رئالیسم میبیند. امام رضا شخصیت اصلی است چرا که ایشان مرکز رخداد تمام تحول ها هستند و این نکته مساله منطق تصادف را در مجموعه ای قرار میدهد که نیروی مقدس، ما را به سمت دیگری ببرد.
این نویسند و منتقد بیان داشت: به نظر من مهم ترین عنصر داستانی این رمان تعلیق آن است. این موضوع را آقای کرمیار به خوبی در داستان های خود دارند. این همان جذابیتی است که خواننده را به دنبال خود بکشاند. تعلیق های پشت سر همی در داستان به وجود میاید که خواننده را برای خواندن ادامه داستان ترغیب میکند. چرخش وقایع گاهی اوقات باعث تغییر در نگرش ما نسبت به شخصیت ها میشود مثلا تا یک جایی از داستان فکر میکنیم که فلان شخصیت بد است در حالی که در ادامه وقایع مشخص میشود که او شخصیت خوبی دارد. به دلیل مرکزیت قرار گرفتن امام رضا در داستان میتوانیم بگوییم که تقریبا هیچ شخصیت منفی در داستان وجود ندارد. شخصیت های پویا و دیلمی هم به دلیل تاثیرپذیری که دارند تغییر میکنند. حال اگر ما پسوند رمان دینی را برمی داشتیم باید میپرسیدیم که چگونه این همه اتفاق رخ میدهد. از تکنیک چکیده در داستان استفاده شده است. در این تکنیک اتفاقات زیادی در چند جمله خلاصه میشود. تکنیک دیگری که در داستان استفاده شده است، تکنیک تاخیر است. اتفاقی در صفحه 8 کتاب رخ میدهد و در صفحه 80 دلیل آن معلوم میشود. استفاده از لحن و تکیه کلام برای شخصیت پردازی ها به خوبی صورت گرفته است. نثر رمان شیوا است و به دلیل تعلیق آن، متن بسیار خواندنی است. به نظر من حتی اگر از نظر جهان بینی کسی با جهان بینی رمان موافق نباشد، باز هم از خواندن رمان لذت میبرد چرا که ساختار داستانی خوبی شکل گرفته است. پایان داستان گشوده است و به عهده خواننده گذاشته شده است اما معتقدم این از مواردی است که میتوان پایان را پیشبینی نمود چرا که گزینه های زیادی برای رخداد وجود ندارد. در نهایت از آن جایی که قرار است داستان با مرکزیت قرار گرفتن امام رضا پایان یابد، پایان داستان به گونه ای باز گذاشته شده است اما خط و خطوط پایان داستان به خواننده داده شده است.
در ادامه صادق کرمیار صحبت کرد. او درباره ی شخصیت سجادی سخنان کوتاهی را بیان نمود و گفت: در جلسه گفته شد که این شخصیت تک بعدی است. آن چه که در شخصیت های داستان آورده شده است، شخصیت منفی قرار داده نشده است. مرتبه های وجودی و انسانی شخصیت ها با هم متفاوت است. متاسف شدم که با شخصیت سجادی ارتباط برقرار نکردید. این شخصیت دارای مرتبه وجودی است که با بقیه متفاوت است. تنها رفتار اشتباه او در جایی است که با امام رضا قهر میکند. در منابع گفته میشود که ان چه برای عوام الناس حلال است برای اولیا الله حرام است. مرتبه وجودی آدم ها به گونه ای است که ممکن است کاری برای من مستحب باشد اما برای شخصیت دیگری حرام باشد. در حقیقت مرتبه وجودی افراد است که کارهای آن ها را معلوم میکند. مرتبه وجودی امام رضا این است که همه را چه گناهکار و چه بی گناه میپذیرد. حال در مورد شخصیت سجادی نیز همین است. آدم های خوب از قبیل او، اعصاب خرد کن هستند و این آدم ها در این جامعه که هر کس میخواهد کار خیری انجام بدهد، چرتکه میاندازد، باعث اعصاب خرد شدن دیگران میشوند. در این رمان با آدم های خوب سر وکار دارم. با کسانی سر و کار دارم که همیشه به دیگران کمک میکند. در این جامعه آدم هایی مثل سجادی قابل تحمل و درک نیستند و افراد حس میکنند که انگار او آدم بی خیالی است.