توان موشکی ایران با همت شهیدطهرانیمقدم چگونه شکل گرفت؟ + فیلم
حسن طهرانی مقدم برای موفقیت در مسیر موشکی میبایست گامهای فرمانده آتشهای پشتیبانی سپاه، توپخانه سپاه و تشکیل تیپ موشکی سپاه را به طور متوالی در روزگار تحریم و حداقل امکانات نظامی طی میکرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، یکشنبه 28 خرداد ماه 96 بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حمله موشکی نیروی هوافضای سپاه به مقرّ فرماندهی و مراکز تجمع و پشتیبانی تروریستهای تکفیری در دیرالزور سوریه، عاملین جنایت تروریستی اخیر تهران را مجازات کرد. بعد از پرتابهای غرورآفرین چند موشک میانبرد سپاه به مقر داعش، یاد تلاشهای فراوان سردار بزرگ تاریخ موشکی ایران شهید حسن طهرانی مقدم بار دیگر برای همه مردم زنده شد. اما اینکه این مسیر پر فراز و نشیب دستیابی به سامانه موشکی چگونه و توسط چه کسانی رقم خورد، کمتر مرور شده است. کسانی که «اولینهای» یگان موشکی را تجربه کردند و تاریخ ایرانی آن را نوشتند. کسانی که بسیاری از آنها در این راه جان خود را نیز گذاشتند تا بتوانند در استقلال توان دفاعی کشور قدم موثری بردارند. برای آنکه ایران در پله افتخار ایجاد موشکهای منحصر به فرد در منطقه خاورمیانه و حتی در دنیا بدرخشد و بتواند با مانور شهاب3 و سجیل لرزه بر اندام دشمنان نظام و رژیم صهیونیستی بیندازد، راه درازی طی شد. راهی که با همت شهید حسن طهرانی مقدم و دوستان شهیدش آغاز شد و تا امروز هم ادامه پیدا کرده است.
حسن طهرانی مقدم برای موفقیت در این مسیر میبایست گامهای فرمانده آتشهای پشتیبانی سپاه، توپخانه سپاه و تشکیل تیپ موشکی سپاه را به طور متوالی در روزگار تحریم و حداقل امکانات نظامی طی کند تا روزی با کاشتن بذر اعتماد به نفس در میان دیگر رزمندگان آنها را به میدان بیاورد. حسن طهرانی مقدم در 21 سالگی و در ابتدای شکلگیری رسمی سپاه پاسداران، به عنوان مسئول اطلاعات منطقه 3 سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و تا 59/7/31 در این سمت باقی ماند. در زمان بروز ناآرامیها در نقاط مرزی که مهمترین آنها حوادث تجزیهطلبانه در کردستان بود، سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد.
تداوم روند موشک باران شهر دزفول و بمباران دیگر شهرهای ایران
16 مهر 1359، در هفدهمین روز آغاز تهاجم سراسری رژیم عراق به کشورمان، اولین موشک کوتاه برد"فراگ 7" ارتش عراق به شهر دزفول اصابت کرد که هفتاد نفر شهید و بیش از سیصد نفر زخمی بر روی دست مردم بیدفاع این شهر گذاشت. رژیم متجاوز عراق در ادامه جنایتهایش تا آبانماه 1361، با بیش از 65 فروند موشک دیگر، زخمی و رنجور شهر مقاوم دزفول را مورد هدف قرار داد. روند موشک باران شهر دزفول و بمباران دیگر شهرهای ایران از سوی دشمن متجاوز تا اواخر سال 1362 تداوم یافت.
آن موقع توپخانه سپاه زیر نظر حسن طهرانیمقدم فعالیت میکرد. حسن مقدم ِ توپخانه بود قبل از اینکه بشود حسن مقدم ِ موشکی! یکجا بند نمیشد تنها در مسیر جبهه-تهران هم کار نمیکرد. مجبور بود مأموریتهای مختلف برود. یک روز باید به مرکز آموزش توپخانهای که در اصفهان راهانداخته بودند سر میزد و یک روز باید میرفت سرکشی گروههای توپخانه در غرب و یک روز جلسه فرماندهان سپاه در مشهد.
تنها داخل ایران هم نبود. همان موقعها مجبور شده بود همراه هیئت نظامی کشور به سوریه و لیبی برود مقامات بالاتر رفته بودند پشت درهای بسته مذاکرات محرمانه انجام دهند و حسن آقا و سایرین رفته بودند از تسلیحات نظامی آن کشورها دیدن کنند. بیش از همه چیز توجه حسن آقا به موشکها جلب شده بود و همان موقع ایران موشکی شده بود یکی از آرزوهای دوربردش. البته اولش به فراگ 7 هم راضی بود. در حرفهای مسئولین دقیق بود. توضیحات سلاح ها و توی ذهنش خیلی از جزئیات را به خاطر سپرده بود تا اگر روزی به یکی از آنها برخورد مقدماتی از آن توی ذهنش باشد.
در واقع تیرماه 1363 محسن رفیق دوست- وزیر وقت سپاه- از سوی دو کشور سوریه و لیبی به طور رسمی دعوت شد. ثمره حضور وزیر سپاه در سوریه و لیبی و به دنبال آن سفر رئیس جمهور وقت- حضرت آیت الله خامنهای- به آن کشورها، دستیابی ایران به این سلاح موثر و راهبردی – موشک میانبرد- بود. در پی این دیدارها و مذاکرات، حافظ اسد- رئیس جمهور سوریه – آموزش بکارگیری موشک به تعدادی از نیروهای ایرانی را متعهد شد و رئیس جمهور لیبی، برای تحویل تعداد محدودی موشک"اسکادبی" همراه با تجهیزاتش به جمهوری اسلامی ایران قول همکاری داد.
وقتی تشکیل یگان موشکی در دل توپخانه سپاه پاسداران کلید خورد
پس از این مذاکرات و بیهیچ تعللی، تشکیل یگان موشکی در دل توپخانه سپاه پاسداران کلید خورد. سیزده نفر از نیروهای با سابقه توپخانه به همراه چند نفر مترجم، برای گذراندن آموزش بکارگیری موشک رهسپار سوریه شدند. سوریها برای آموزش بکارگیری موشک، یک برنامه شش ماهه به نیروهای ایرانی ارائه میکنند. فرمانده توپخانه سپاه – حسن مقدم- که در این ماموریت، مسئولیت نیروهای ایرانی با او بود، از پذیرش مدت شش ماهه آموزش طفره میرود و سرانجام سوریها را قانع میکند آموزش باید حداکثر در سه ماه به پایان برسد.
قبل از رفتن به سوریه بود که آقا رحیم از مقدم پرسید:« حالا که خودت هم میخوای بروی، موشکی رو چی کار کنیم؟! برای فرماندهی این مجموعه جدید کیرو معرفی میکنی؟ چون قراره چند پارتی موشک با تجهیزات به این زودیها از خارج برسه، یک نفر رو به من معرفی کن که اونها را تحویل بگیره و این مجموعه رو تا اومدن شما ساماندهی کنه.» مقدم گفت: « من امیرحاجی زاده رو پیشنهاد میدم. هم جوونه، هم خیلی فعاله...» صفوی، حاجیزاده را میشناخت. گفت: «خیلی عالیه. بچه خوبیه» اسم مجموعه هم شد «تیپ حدید»؛ و به این شکل اولین گامهای تشکیل تیپ موشکی سپاه برداشته شد.
سیزده نیروی توپخانه ، برای گذراندن آموزش بکارگیری موشک راهی سوریه
پنج شنبه سوم آبانماه 1363، موعد اعزام به سوریه بود. حسن مقدم سرپرستی گروه را بر عهده داشت. سیزده نفر بودند و دو نفر مترجم هم همراهشان میرفتند. همهشان جوان بودند و نوزده – بیست ساله نشان میدادند، به غیر از ناصر جمال بافقی و سید مهدی وکیلی که سنشان از دیگران بیشتر بود ناصر حدود 28 سال و سید مهدی حدود 35 سال داشت. در چهره چند نفرشان هنوز مویی سبز نشده بود از میانشان حسن مقدم، ناصر بافقی، مهدی، علی و پیرانیان متاهل و بقیه مجرد بودند. ساعت 14:30 با هواپیمای بویینگ 747 از فرودگاه مهرآباد به مقصد دشمن به پرواز درآمدند. این پرواز، پرواز امید بود. امید ملتی که میخواست روی پای خودش بایستد. حسن آقا که سرپرستی نیروهای آموزشی را بر عهده داشت. تمام تلاشش این بود که هرچه سریعتر کار آموزش شروع شود و وقتشان به بطالت نگذرد. بچهها را دور خودش جمع کرد و سفره دلش را پیش دوستانش باز کرد و از حساسیت ماموریتشان گفت: "جنگ به ما تحمیل شده، درش شکی نیست. ما هم برای دفاع از دین، انقلاب و کشورمون، این همه سختی رو به جون خریدیدم. الان مسئولان و فرماندهان جنگ یک جورهایی چشم امیدشون به ماست. هر جور شده باید این آموزش رو خوب یاد بگیریم."
حسن آقا و نیروهایش همگی لباس فرم سپاه به تن داشتند. محل قرارشان دفتر فرمانده تیپ "سرلشکر عبدالقادر" بود. برای جلسه برنامه ریزی دوره آموزشی، چهار نفر داخل رفتند، حسن آقا، مهدی، سیدمهدی و یک نفر مترجم. فرمانده از پشت میزش بلند شد و کنار نیروهای ایرانی دور میز عسلی نشست. همان اول نشان داد که احترام زیادی برای ایرانیها قایل است. فرمانده سوری در میان حرفهایش از سپاه پاسداران، با عبارت "حرس الثوره الاسلامیه" نام برد و گفت: « من خوب میدونم سپاه پاسداران یعنی چه و چقدر مهمه. من جنگ ایران و عراق به خصوص عملیاتهای شما را دنبال میکنم. از پیشروی و پیروزی شما هم مطلعم، راستش کارهای شما شبیه معجزهست شما پدر امریکا رو در آوردید! انقلاب شما دنیا را متحول کرده، من شما و اهدافتون رو درک میکنم عظمت کار شما خیلی بیشتره..."
درجه «مقدم» در ارتش سوریه/اسرائیل دشمن مشترک ایران و سوریه
مترجم، ایرانیها را معرفی کرد فرمانده سوری وقتی فهمید فرمانده توپخانه سپاه هم در این جمع جوان حضور دارد. بسیار خوشحال شد و همه را با نگاه عمیق خود از نظر گذراند. دستی بر ابروهای بلند و جو گندمیاش کشید و گفت: « من فکر نمی کردم این طوری باشه... آخه شما خیلی جوونین! شگفت زده شدم. شما درجه نظامیتون رو نگفتین؟» مقدم توضیح داد که ما درجه نداریم. سرلشکر عبدالقادر ابروهایش را بالا انداخت پیشانیاش چین خورد. گفت:« مگه به شما " مقدم حسن" نمیگن. پس چطور درجه ندارید؟» ایرانیها به چهره همدیگر نگاه کردند. چیزی نمانده بود که بزنند زیرخنده. فرمانده سوری ادامه داد. «"مقدم" توی ارتش سوریه درجه نظامیه. یعنی سرهنگ2 » وقتی مترجم گفتههای فرمانده سوری را ترجمه کرد لبخندی چهره بچهها را پوشاند. حسن آقا نگاهش را از صورت دوستانش گرفت و رو به سرلشگر عبدالقادر توضیح داد:« نام و نام خانوادگیام" حسن مقدم" است و ربطی به درجه نظامی ندارد.
حسن آقا زود رفت سر اصل موضوع و گفت: «ما اینجا اومدیم که از شما کمک بگیریم. از معلومات شما در کارهای موشکی استفاده کنیم. ما دشمن مشترکی داریم به نام اسراییل. البته ما متوجه حمایتهای سیاسی سوریه از ایران هستیم. اما این بار انتظار حمایت از نوع دیگهای رو داریم.. حالا برنامه آموزشی ما چیه؟» فرمانده سوری گفت:« بله. سوریه حمله عراق به ایران رو از همون روز اول محکوم کرده و این بار هم فرمانده بزرگ ما، حافظ اسد، دستور داده، به شما افسران ایرانی موشک آموزش بدیم. محل آموزش هم توی همین پادگان تیپ 155 موشکیه.»
مدت آموزش از نظر سوریها شش ماه طول میکشید. شرایط سوریها برای بچههای ایرانی قابل پذیرش نبود. شش ماه نمیتوانستند آنجا بمانند. کشورشان درگیر جنگ بود و مهمتر از همه، جنگ شهرها بود که دشمن آن را حربهای منحصر به خود تصور میکرد. مقدم گفت: «مدتی که برای آموزش ما در نظر دارید طولانیه، ما میخواهیم فشرده و کوتاه باشه..» سرلشگر عبدالقادر گفت: «توی سه ماه که نمیشه این آموزشها رو گذروند. علاوه بر این برای آموزش، 45 نفر لازمه، در حالی که شما سیزده نفر بیشتر نیستین. عربی هم که نمیدونین. از مترجم استفاده میکنین. ترجمه خودش کلی وقت کلاسها رو میگیره. ضمن اینکه توی سه ماه میخواین دو نوع سیستم موشکی یاد بگیرین ؛" فراگ 7" و " اسکاد بی" این غیرممکنه...»
بچههایی که باید کار 16 نفر را انجام میدادند
حسن آقا برای سوریها توضیح داد که اینها همهشان در زمینه توپخانه تخصص دارند و بسیاری از بحثهایی را که شما مطرح میکنید، احتمالا بلد هستند. قرار شد دروس عمومی را در برنامه آموزشی نیاورد و پاسداران ایرانی راهی پادگان تیپ 155 موشکی شدند... سرانجام سوریها برنامه آموزش سه ماههای را تنظیم کردند و به سالن چسباندند. شروع کلاسها از ساعت 8صبح تا 12 ظهر بود. بعد از نماز و ناهار دوباره کلاسها تشکیل میشد تا وقت غروب.
امیر، مهدی، رضا و حسن آقا به خاطر سوابقشان در توپخانه به قسمت "فرماندهی سکو" رفتند. حسن آقا با اینکه نامش را در گروه فرماندهی سکو نوشته بود اما به همه کلاسها میرفت و سعی میکرد از بچهها جدا نشود و به یک گروه خاص نچسبد. آنهایی که در تعمیر توپها متخصص بودند. برای قسمت "فنی" انتخاب شدند. مجید هم رفت قسمت تزریق سوخت. فریدون نقل و انتقالات و وصل کلاهک جنگی، جمشید هم متخصص کمپرسور شد. کارش این بود که هوای خشک و عاری از رطوبت را به موشک تزریق کند. نقل و انتقالات شش نفر و وصل کلاهک جنگی چهار نفر لازم داشت؛ وقتی جرثقیل موشک را بلند میکرد، میبایست سر طنابها را میگرفتند تا موشک تکان نخورد و سر جای خود ثابت بماند. دو نفر هم برای بستن کلاهک، یک نفر هم برای بستن سرجنگی، سوخت رسانی هفت - هشت نفر نیرو میخواست؛ سید مجید سرگروه فنیها شد. گروه فنی درسهایشان تا حدودی سبک بود، اما چهارنفره باید کار شانزده نفر را انجام میدادند. علی، پیرانیان و علیاکبر هم برای کلاس هواشناسی تعیین شدند که سیستم هواشناسی آرمس روسی را آموزش ببینند.
حیرت زیاد با دیدن موشک 11 متری اسکاد با برد 300 کیلومتر/بزرگتر از کاتیوشا ندیده بودند
به خاطر تخصصهای زیاد موشک و تعداد کمبچهها، آنهایی که توانایی داشتند برای گذراندن چند تخصص انتخاب شدند. مهدی و حسن آقا علاوه بر درس خودشان بایستی به کلاس نقشهبرداری هم میرفتند. اینها از نقشه و توپخانه و متخصصان توپخانهای اطلاعاتی داشتند که باید مختصات موضع پرتاب را از روی نقشه تعیین میکردند. آن زمان هنوز سیستم "GPS" وارد نقشهبرداری نشده بود. خودرویی بود به نام "توپوگرافی" که مختصات مبدا و مقصد را نشان میداد از این مختصات در عملیاتهای پرتاب موشک استفاده میشد. روزی که برنامه آموزش مشخص شد و بچهها سازمان یافتند، حسن آقا، سید مهدی را به عنوان مدیر آموزشی دوره انتخاب کرد و قرار شد خودش نیز جزو نیروهای آموزشی او باشد.
به تعبیر رئیس ستاد تیپ موشکی سوریه، "افسران ایرانی" آنهایی نبودند که سوریها تصور میکردند. آنها برای وقت گذرانی و خوردن و خوابیدن نرفته بودند. آنها میخواستند یاد بگیرند، اما اینطور هم نبود که هیچ استرسی برای کار نداشته باشند. با دیدن موشک غولپیکر اسکاد و آن همه تجهیزات و ریزهکاریهای موشک، بعضیها با تعجب از خود میپرسیدند:«یعنی میتونیم یاد بگیریم؟! دامنه کار خیلی وسیعه.» با دیدن موشک یازده متری اسکاد با برد سیصد کیلومتر، بر حیرتشان افزوده شد. آنها تا آن زمان کاتیوشا را دیده بودند با طول حداکثر یک و نیم متر تا دو متر که بردشان حدود15 کیلومتر است.
درسها که به عربی تدریس میشد پر از لغات مشکل و اصطلاحات محلی و فنی بود. مجبور بودند کلمه به کلمه بپرسند، معادلی پیدا کنند و بنویسند. مرتب خودشان تکرار میکردند تا فراموششان نشود. فقط مینوشتند و بعضا زیاد هم از نوشته خود سر در نمیآورند. تا اینکه ضبط صوت بزرگی با خود سرکلاس بردند و مطالب را کم و بیش ضبط کردند که درسها فراموش نشود از کلاسها گاهی فیلمبرداری میکردند. زمان کم بود و درسها را فشرده میگفتند. بعد از تطعیلی کلاسها سعی میکردند درسها را برای همدیگر بخوانند و مرور کنند. گاهی وقتها، بچهها تا نیمههای شب بیدار میماندند و به درس و مشق خود میرسیدند. مترجمها در حد بقیه در جریان دروس موشکی قرار میگرفتند و اطلاعاتشان کم از نیروهای آموزشی نبود.
روزهای آموزش موشکی برای افسران ایرانی در سوریه با سختی و شرایط غربت و کار زیاد میگذشت. دستور مستقیم حافظ اسد در مورد آموزش به افسران ایرانی، باعث شده بود در پادگان محدودیت چندانی برایشان قایل نشوند. اعتماد سوریها تا این اندازه بود که 13 نیروی نظامی یک کشور دیگر را در مهمترین پادگان نظامیشان اسکان دادهبودند. در برخی موارد برای خود سربازان سوریه محدودیت ایجاد میکردند؛ اما برای ایرانیها چنین چیزی وجود نداشت.
ارتشی که با 15 سال سابقه موشکی فقط اپراتور روسها بود
سوریها روز اول که افسران ایرانی را دیدند، گفتند اینها چیزی از موشک یاد نمیگیرند. اما کم کم به سابقه درخشان ایرانیها و همتشان در یادگیری اعتراف کردند. این نوع اعترافها گاهی علنی و آشکار بود و گاهی پنهانی. روزی سرهنگ سلیم فرمانده گردان فنی به کار بچههای تست نگاه میکرد. وقتی دید اینها در مدت کوتاه خوب یاد گرفتهاند و تست را با موفقیت زدند، یک لحظه از کوره در رفت. رو به ایرانیها گفت: « اگه من چند نفر مثل شما رو بین نیروهام داشتم، خاک اسرائیل رو به توبره میکشیدم!» ارتش سوریه پانزده سال سابقه موشکی داشت؛ اما تمام کارهایشان زیرنظر کارشناسان روسی انجام میگرفت. به این خاطر هم، سوریها چیزی یاد نمیگرفتند. آنها فقط در قسمت اپراتوری کار میکردند.
روزهای دوشنبه و جمعه، زیارت حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) سرجایش بود و بچهها یکی از عوامل موفقیتشان را توسل به این دو بزرگوار میدانستند. به این اعتقاد رسیده بودند که کارشان واقعاً شبیه معجزه است که یک نفر در سه چهار تخصص آموزش میبیند و به راحتی هم یاد میگیرد. افسران ایرانی همه حاشیهها را حذف کرده و به اصل کار که یادگیری علوم وفنون موشکی بود، پرداخته بودند؛ موشک را چگونه بردارند و روی لانچر(پرتابگر) بگذارند، نحوه زدن سوخت، چگونه اکسید بزنند، چه طوری کلاهک جنگی را وصل کرده و آماده تست کنند و ... هر طور شده میخواستند از استادن خود اطلاعات بگیرند و میگرفتند.
آغاز واژهگزینی موشکی و ساخت معادل فارسی قطعات
آنها به هدف متعالی که در پیش داشتند، فکر میکردند و به روزی که باید برگردند ایران و کارهای بزرگی انجام دهند. کارهایی که تا آن روز کسی انجام نداده بود. روی همین برنامهریزی از همانجا واژهگزینی موشکی را شروع کردند. ناصر، مهدی و علی که نیروی تخصصی به شمار میرفتند، عربی بلد بودند. آنها با کمک مترجمها به فکر افتادند برای قطعات موشک معادل فارسی بنویسند. ساعتها فکر میکردند، مینوشتند، دور هم مینشستند و بحث میکردند. گفتههای همدیگر را نقد میکردند وگهگاه به نتیجهای میرسیدند، اما بعضی مواقع بحثها بینتیجه رها میشد. اصطلاحاتی مثل قنداق، گهواره و... که بعدها در موشکی مصطلح شدند، همه یادگار شبهای آموزش و بحثهای نیروهای موشکی در سوریه بود.
دوره آموزش اسکاد بی، سیام آذرماه 1363 تمام شد و از بچهها امتحان گرفتند. بعد از اتمام دوره آموزش، فرمانده سوری گفت: «به خاطر اینکه بچههای ایرانی آموزش موشک اسکاد رو با موفقیت سپری کردن، اگه بخواین، میتونیم برا تعداد محدودی، سیستم موشک فراگ7 رو هم آموزش بدیم.» امکان آموزش برای همه وجود نداشت، پس از مشورت و همفکری شش نفر از بچهها برای آموزش فراگ7 به محل تیپ موشکی "لونا" رفتند.
خبر ورود اولین پارتی موشکی به کشور/تنبیه متجاوز با سامانه جدید جنگی
رزمندگان ایرانی در سایه آموزههای دینی در این مدت رفتار شایستهای از خود نشان داده بودند. در طول آموزش، سوریها هم چیزهای زیادی از ایرانیها یاد گرفته بودند. سهشنبه 11 دیماه 63 روز بازگشت افسران ایرانی به کشور بود. یک هفته از بازگشت افسران ایرانی به وطن گذشت و یک روز سرد زمستانی "حسن مقدم" از اتاق کارش در توپخانه سپاه با تک تک مسافران موشکی تماس گرفت. مقدم از اتفاقات موشکی و ورود اولین پارتی موشک به کشور خبر داشت؛ اما هنوز دوستانش نمیدانستند. آنها در سایه آموزشهایی که در خارج از کشور گذرانده بودند. امیدوار بودند تغییراتی در روند جنگ، بخصوص جنگ شهرها به وجود بیاورند. آنها برای تنبیه متجاوز با استفاده از سامانه جدید، سرنوشت جنگ را جور دیگری رقم میزدند. شاید هم به نقطه مطلوب نزدیک میکردند. این هم خواسته مسئولان و فرماندهان جنگ بود، هم آرزوی قلبی خودشان.
حسن مقدم نیروهایش را فرا خواند. اینبار حرفهایش از جنس دیگری بود، از جنس سامانه موشکی. حسن آقا گفت:«دوستان، ما از این به بعد دیگه نیروهای موشکی سپاه پاسداران حساب میشیم و از این بابت شکرگذار خداوند متعال هستیم. ماموریت سنگینی روی دوش ما گذاشته شده، وقتی ما اینجا نبودیم دوستان کارهایی کردن، حالا باید کمکشون کنیم. اگه خلاهایی وجود داره، جبران کنیم. پیش از این هم گفتم چشم امید خیلیها توی کشور به این جمع سیزده نفره دوخته شده. حالا برای شروع کارهامون مجبوریم بریم کرمانشاه. البته یکی دو نفر از دوستان مثل آقای ناصر بافقی اینجا میمونند و جزوات آموزشی و مرکز آموزش رو سروسامان میدن. باید خیلی سریع مرکز آموزش موشکی راه اندازی بشه.»
حسن آقا برایشان توضیح داد که:«در غیاب ما، آقای حاجیزاده و همکارانش تیپ موشکیحدید رو در پادگان شهیدمنتظری کرمانشاه تشکیل دادن و تلاش خودشون رو میکنن؛ برای شروع کارهای تخصصی هم چشم انتظار شما هستن. به لطف خدا موشکها هم رسیده و ما هر کدوم تو تخصصی که گذروندیم کارمون رو شروع میکنیم. گروه موشکی حدید نوپاست و احتیاج به تقویت و کار بیشتر داره. من به همه شما دوستان و همرزمانم ایمان دارم. باید صادقانه تلاش کنیم تا مجموعهمون رو به شرایط مطلوب برسونیم...»
گروه موشکی از کرمانشاه با گامهای استوار و امیدوار رهسپار پادگان شهید منتظری در بیست کیلومتری کرمانشاه شدند. جنگ آبستن حوادث تازهای شد...
21 اسفندماه 1363 اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد. البته این اولین پرتاب مستقل ایرانیها نبود. بلکه با کمک لبیاییها انجام شد. دومین موشک هم در بامداد 1364/12/23 به بانک 18 طبقه رافدین بغداد اصابت کرد و موشک بعدی در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود 200 نفر از فرماندهان عراقی را به هلاکت رساند.
لیبیاییها 38 ایراد روی سکوی قطعات گذاشتند
پس از صدور فرمان تاریخی امام(ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سهگانه سپاه پاسداران، شهید مقدم در سال 1364 به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد. از 20 مرداد 1365 تا 10 دی 1365 بعد از عملیات والفجر 8 و قبل از کربلای 4، لیبیاییها در همکاری موشکی کارشکنی کردند و ما توان جواب دادن نداشتیم.کارشکنی لیبیایی ها به خاطر فشار قدرتهای غربی متحد با صدام به قذافی بود. ما در 20 مرداد 1365، پالایشگاه نفتی الدوره عراق را زدیم. در این مقطع پنج موشک زدیم ولی به دلیل کارشکنی لیبیاییها 35 روز توان پاسخ نداشتیم. لیبیاییها 38 ایراد روی سکوی قطعات گذاشته بودند. بعضی از قطعات همزمان با مذاکراتی از کره شمالی وارد شد.
در اواخر جنگ به یک سامانه موشکی و راکت ساخت داخل دست پیدا کردیم به نام راکت نازعات، که بردش بین 80 تا 120 کیلومتر است و با تلاشهایی که انجام داده بودند به 150 کیلومتر رسیده بود. از دلایل طراحی و ساخت این سامانه، کمک در کنار موشک اسکاد بود که بتواند با یک نواخت تیر بالا قدرت مقابله با جنگ شهرها را داشته باشد. موشک اسکاد، موشک گران قیمتی است و به لحاظ آمادهسازی و کم و کیف پرتاب برای اهداف خاص استفاده میشود. ما بعضا اهدافی داشتیم با ابعاد گسترده که حتما نیاز به دقت یا قدرت انفجار زیاد داشت، منتها تنها سامانهای که داشتیم همین اسکاد بود و لذا از همان مقطع، همزمان با فعالیت تحقیقاتی جهت ساخت موشکهای اسکاد، ساخت سامانههای ارزان قیمت و دارای قدرت مانور بالاتر نیز آغاز شد، تا بتوانیم بعضی از اهدافی را که ارزش و اهمیت چندانی ندارد با آن سامانه مورد اصابت قرار بدهیم. همانجا تلاش و پیگیری برای ساخت و تولید موشک نازعات در اولین قدم طرحریزی شد و در دستور کار قرار گرفت که ما در پایان جنگ، یعنی اواخر سال 1366 موفق شدیم به این سامانه دست پیدا کنیم.
شهید حسن طهرانی مقدم در اول مهر سال 84 بهعنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوایی سپاه پاسداران منصوب شد. در 25 آذرماه سال 85 بهعنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد. در سازمان خودکفایی سپاه همچنان به ساخت سامانههای جدید موشکی در کنار نیروهای شجاع و متخصصی و کارآمد مشغول بود. سرانجام در 21 آبانماه 90 در پادگان شهید مدرس و در حال آمادهسازی آزمایش موشکی بر اثر انفجار زاغه مهمات همراه با 38 تن از یارانش در جهاد خودکفایی به شهادت رسید.
بخشهایی از مستند «مردی با آرزوهای دوربرد» در ادامه قابل مشاهده است:
در نگارش این گزارش از منابع اطلاعاتی کتابهای «پاییز 63» و «مرد با آرزوهای دوربرد» استفاده شده است.
انتهای پیام/