۳۵ سال گذشته است هیچ اتفاقی نیفتاده/عکسها و فیلمهای شهدای هفتم تیر را برده بودند و اصلاً خانوادهها اعتماد نمیکردند
کامران شهلایی و محمد لارتی که این روزها در تئاتر شهر روایتی مستند از انفجار حزب جمهوری اسلامی بر صحنه بردهاند، در میزگرد این نمایش از سختیها و کاستیهای آفرینش یک تئاتر مستند سیاسی میگویند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نمایش «هفت روز از تیر شصت» عنوان تازهترین همکاری کامران شهلایی و محمد لارتی است. نمایشی با مضمون انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تیر سال شصت که منجر به شهادت دکتر محمد بهشتی و 72تن از نیروهای انقلابی، با محوریت شخصیت محمد کلاهی، این روزها مورد توجه رسانهها و اهالی تئاتر شده است.
نمایش که نگاهی مستند به حضور محمد کلاهی، عامل اصلی انفجار دفتر حزب دارد، برخلاف آثار سفارشی دهههای اخیر تئاتر، رنگ و بوی شعارزدگی ندارد. نمایش وفادار به اصول کلاسیک درام، توانسته است جهانی نمایشی و البته گفتاری مستند از یک واقعه تاریخی را داشته باشد.
اهمیت موضوع نیز زمانی بیشتر میشود که سال گذشته در چنین روزهای مقام معظم رهبری از عدم توجه به این واقعه دردناک تاریخی سخن گفتند و در همان روزها هیاهوهایی میان دستگاههای فرهنگی در ارائه اثری درخور پدید آمد؛ اما به نظر در این ماراتن فرهنگی، نقش اهالی تئاتر پررنگ بوده و پیشگامی آنان شرایطی فراهم کرده است تا بار دیگر نگاهی جدیتر به دنیای نمایش داشته باشیم.
آنچه میخوانید گفتگویی دو ساعته با عوامل نمایشی است که این شبها در تالار سایه هنرنمایی میکنند.
***
تسنیم: چه شد که این کار به شما سفارش داده شد و ساخته شد؟
شهلایی: ما این کار را به نوعی خودمان سفارش دادیم، یعنی در درجهٔ اول به دوستانمان در بخش فرهنگی بنیاد شهید، آقای بیات و همکاران ایشان، من ایده را پیشنهاد دادم و بسیار استقبال کردند و پشت ماجرا را گرفتند و ارشاد هم آقای مرادخانی و دوستانشان و بعد آقای شریعتی، آقای شفیعی پای کار آمدند. به خاطر اینکه این موضوع بِکر بود و اولین بار بود که راجع به آن بحث میشد و خیلی ضرورت و نیازش احساس میشد؛ حتی رهبر انقلاب هم راجع به این قضیه صحبت کرده بودند، دیگر یک گروهی بسیج شدند روی این قضیه و مراحلش طی میشد. بالاخره مسائل اداری چیزهای مختلف دارد.ما از تیر ماه پارسال درگیر این ماجرا بودیم. یک مقطعی حتی متوقف شد، یعنی من دو ماه تحقیق کردم. بعد گفتند فعلاً امکانش از نظر حمایتی نیست و بعد دقیقاً اواخر اسفند به من زنگ زدند که ماجرا دارد درست میشود. خیلی آلودهٔ قضیه شده بودم و دلم میخواست این اتفاق بیفتد چون که موضوع خیلی موضوع حساسی بود.
تسنیم: اگر حمایت هم حذف میشد شما دوباره تولیدش میکردید؟
شهلایی: نه، من این کار را نمیکردم؛ چون این کار باید اجرا شود. من که برای خودم این کار نمیتوانم بنویسم. این کار بسیار کارِ پرهزینهای برای ما بود، اجرای قبلی ما در انتظامی با آقای لارتی، کلاً هزینهاش 4 میلیون تومان بود. بیشتر هزینه را هم آقای لارتی داد. وضع مالی من که خیلی خوب نیست. الحمدلله دو برابر آن هم فروختیم و هزینهها جبران شد؛ ولی این کار خیلی پرهزینه بود و ما باید قرارداد میبستیم. با هر کسی که میخواست بیاید در این پروژه. اصلاً تئاتر بدون حمایت بیمعنی است. حالا یک جاهایی ما این کارها را میکنیم خیلی عجیبوغریب است نه فقط این موضوع همهٔ موضوعات.
تسنیم: از اول مستند بود؟
شهلایی: نه، اول نمیدانستم چه میخواهیم بنویسم. ما اول فقط روزنامهها را داشتیم، یعنی من چند نفر را میدیدم که داشتند روزنامه میخواندند و چیز دیگری نمیدیدند تا به این پلات داستانی رسیدم. خیلی سخت بود و شاید سختترین بخش قضیه همین بود، یعنی همین رسیدن به همین پلات داستانیش و برای من خیلی مهم بود و بعد به این نتیجه رسیدیم که باید حتماً مستند شود. حالا در کنارش جذاب هم باشد. امکان ندارد کاری اجرا کنم [که جذاب نباشد]. برای من که در اجراها مینشینم، در تمام اجراها این استرس وجود دارد که خسته شوم، یعنی به نوعی به تماشاچی باج میدهم برای من تماشاچی خیلی مهم است.
تمام قصههای عاشقانه این نمایشنامه هر کدامیک قصهای دارد؛ چون قصه عاشقانه اصلاً نبود. خانوادههای شهدای هفتم تیر با من صحبت نمیکردند چون اعتماد نمیکردند. 35 سال گذشته است هیچ اتفاقی نیفتاده. نتیجهٔ فرهنگیِ بسیار سطحی داشته و حتی عکسها و فیلمهایشان را برده بودند و اصلاً خانوادهها اعتماد نمیکردند. خیلی از آنها با من صحبت میکردند و الآن دوستان خوبی برای من شدند؛ ولی قصهای روایت نکردند و هنوز که هنوز است روایت نمیکنند.
تسنیم: یعنی شما با هیچکدام از آنها به توافق نرسیدید؟
شهلایی: نه البته من وقتی با آقای نادعلی صحبت کردم نیتی کردم راجع به شهید سرافراز بنویسم؛ چون که خیلی ایشان از آقای سرافراز به عنوان همکارشان در حزب صحبت میکردند و میگفتند خیلی آدم بینظیری بودند، دو نفر را ایشان معرفی کردند یکی شهید مالکی و یکی هم سرافراز، خانم شهید مالکی هم با من همکاری میکرد؛ ولی قسمت شد همسر شهید سرافراز را بنویسم.
تسنیم: همسر شهید سرافراز با شما همکاری کردند؟
لارتی: بله، خانم مالکی هم من را خانهشان دعوت کردند و دیگر این قصه آمد من بیشتر از این نیاز نداشتم. تمام کلمات این نمایشنامه مستند است، ما یک ذره از خیال استفاده نکردیم، بسیاری از اتفاقات دیگری هم بود که من ننوشتم.
شهلایی: 35 سال گذشته است اصلاً میگفتند شما چه میگویید؟ بزرگترین حادثه تروریستی کشور ماست و معلوم است که پیشنهاد میدهند. همه آدمهای فرهیخته و آمریکا و خارج درسخوانده بودند، فرهیختهترین آدمها با دید حزب جمهوری اسلامی بودند. خانواده شهید عباسپور خودشان هزینه کرده بودند که فیلمی ساخته شود، با خانم آبیار صحبت کرده بودند که مستندی ساخته شود که مشکلاتی پیش میآید و خیلی هم از خانم آبیار دلخورند.
تسنیم: از چه زمانی شما به اطلاعات داستانیتان رسیدید و فهمیدید که باید مستند کار کنید و چیدمانتان باید اینگونه باشد؟
شهلایی: خیلی زود از اول خرداد، اصلاً قطعیتی نبود، اواسط خرداد شاید. من آخر اردیبهشت باید این متن را تحویل میدادم، اما 15 اردیبهشت به این نتیجه رسیدم.
تسنیم: چقدر طول کشید متن را بنویسید؟
لارتی: این پروژه بیشتر حجم پژوهشی داشت.
شهلایی: من دو ماه از قبل سال پژوهش کردم و دو ماه هم بعد از سال یعنی از 26 اسفند که گفتند من دوباره پژوهشهایم را ادامه دادم و بعد مصاحبهها و صحبتها و پیدا کردن این آدمها که خیلی سخت بود، مثلاً آقای نادعلی را من خیلی سخت پیدا کردم در اینستاگرام برای هزار نفر پیغام گذاشتم و بعد او را که پیدا کردم به راحتی قرار نمیگذاشت.
لارتی: مثلاً ما یک مشکلی هم داشتیم کار ما به زمان انتخابات نزدیک شده بود و فکر میکردند ما میخواهیم کار انتخاباتی کنیم و بعد کار ما خیلی از انتخابات میگذرد و بعد اجرا میشود و فکر میکردند ما میخواهیم برای نمایندهشان تبلیغ بکنیم. بدبین هستند.
شهلایی: حق هم دارند. اینقدر کارهای آبکی در این چند سال راجع به شهدا انجام شده است.
لارتی: ما با اصرار و خواهش آنها را میآوریم سر اجرا و میآیند آنجا مینشینند و میخواهیم این بدبینی را از بین ببریم و این حس اعتماد را میخواهیم بین خودمان و آنها ایجاد کنیم. الآن وقتی اجرا را میبینند میآیند صحبت میکنند و حسی را که دارند میگویند.
شهلایی: خانوادهها دیدگاههای سیاسی خیلی مختلفی هم دارند یعنی از راستِ راستی تا چپِ چپی، الحمدلله هر کسی آمده با هر دیدگاهی راضی بودند و قرار شده است جانماز کنار سِن بگذاریم و همانجا نماز بخوانند. این ماجرا بسیار برایشان دردناک است، شما قاتل پدرتان را میبینید، سیار دشتی دارد قاتل پدر شما را بازی میکند، خیلی وحشتناک است.
تسنیم: چه واکنشی نسبت رامین سیاردشتی، بازیگر نقش کلاهی دارند؟
شهلایی: کلاً بعد از اجرا کسی با او صحبت نمیکند ارزشی برای او قائل نیستند.
تسنیم: چه زمانی برای تمرین و انتخاب بازیگران کلید زدید؟
شهلایی: تئاتر شهر خیلی دیر به ما جواب داد و این متن داشت نوشته شده میشد ولی مشخص نبود و هیچ قطعیتی وجود نداشت؛
لارتی: نمیشود گفت آنها دیر همکاری کردند ولی کلاً با زمان کم و کار زیاد.
شهلایی: آقای شریعتی گفت ابتدا باید متن شما را ببینم که چه نوشتید.
لارتی: ما تمام ماه رمضان را تمرین کردیم از 9 شب تا 2 نصف شب، زمان تمرین، زمان سخت و کُشندهای بود و من از گروه تشکر میکنم خیلی سخت کار کردیم.
تسنیم: اولین کسی که در تئاتر شهر خواند آقای شریعتی بود؟
لارتی: من متن را برای او فرستادم فردا صبح زنگ زد و با ولع خواند. هم برای ما و هم برای ارشاد و هم برای بنیاد شهید مهم که در روز هفتم تیر اجرا رویم؛ علیرغم تعطیلات عیدفطر و مشکلاتی برای تبلیغات داشتیم، دو روز تعطیلی بعد از عیدفطر بود و دقیقاً مصادف میشد با هفتتیر، خود سرچشمه و بنیان هفتم تیر هم یک برنامه داشت که از ساعت 5 بعدازظهر تا 7 شب آنجا برنامه داشتند، آنها به ما گفتند وسط این شلوغی شما چگونه میخواهید افتتاح کنید؟! گفتیم خدا کمک میکند و واقعاً هم کمک کرد و توانستیم آن را به یک جایی برسانید.
تسنیم: آقای زائری افتتاحیه شما آمد؟
لارتی: نه باید به او زنگ بزنیم خیلی دوست دارم بیاید خیلی از ایشان تعریف میکردند.
شهلایی: ما برای دو تا نقش به نوعی ثابت بودیم، به نوعی قطعیت داشتیم یعنی اولین نفری که قطعیت داشت آقای محدث بود برای نقش نادر، یعنی واقعاً ایشان را از ابتدا مشخص کردیم، آقای محدث بسیار بازیگر توانمندی هستند و میدانستم این نقش را با ویژگیِ کمدی هم که در بازیشان دارند، ایشان هر نقش جدی را هم میتوانند یک طراوت کمدی در آن بدمند با دمِ اهوراییشان [میخندد]
تسنیم: آقای نادعلی هم آقای شوخطبعی بودند؟
شهلایی: در قدیم اینطور بودند. من که ایشان را دیدم اصلاً شوخطبع نبودند و ایشان یک پدرخوانده کوچکی هستند برای خودشان، 7، 8 نفر دستیار دارند و برنامهگذار هستند و برای همه ادارات برنامه برگزار میکردند و بعد از حزب کارمند رادیو میشوند و بعد میروند جبهه و تا پایان جنگ جبهه بودند و تمام بدنش هم تکهتکه است، آنها برای ادارات و شهرداریها که مراسم دارند مراسم برگزار میکنند، مثلاً با همهٔ خوانندههای مطرح کار کردند و همه او را خیلی دوست دارند و خیلی آدم کاربلدی است و خیلی هم سخت آدم را تحویل میگیرد و تمام تلاشم بود که بیاید اجرای ما را ببیند؛ ولی تا الآن نیامده است.
تسنیم: شخصیت نادعلی را چگونه دیدید؟ اصلاً خود نادعلی را رفتید ببینید یا نه؟
محدث: نه نتوانستیم آقای نادعلی را ببینیم. فقط خود آقای شهلایی دیده بود و براساس یکسری مصاحبهها و یکسری خاطرات و چیزی هم که آقای شهلایی راجع به آقای نادعلی صحبت میکرد تلاش کردیم به آن فضا نزدیک شویم. چیزی که در همه مصاحبهها و خاطرات بود اینکه آدمهایی که در حزبشان فعالیت میکردند آدمهای خشکی نبودند. یک طراوتی در حزب بوده، اصلاً داشتند زندگی میکردند دیگر، شوخطبعی داشتند، شوخی میکردند.
الآن اصولاً در بازیگری و در فیلمسازی حتی در نمایش خیلی کمتر به مقولهٔ دهه 60 و سازمانی پرداخته میشود، در سینماها دارد پرداخته میشود، شما اگر نگاه بکنید آن شوخطبعی بین عوامل وجود دارد مثلاً در ماجرای نیمروز عواملی که برای اطلاعات سپاه هستند همه با هم شوخی میکنند و میخندند و در بحران هم هستند؛ ولی شوخطبعی خودشان را حفظ کردند، تمام خاطراتی که در مورد حزب جمهوری وجود دارد این است که این آدمها با هم صمیمی بودند با هم شوخی میکردند، دوست بودند. ما تلاش کردیم این را در روابط حزبی که در نمایشنامه وجود، این را بیاوریم و نمایش دهیم.
دقیقاً دهه 60 نادعلی یک پسر 19 ساله بوده و این شور انقلابی در او وجود داشته، هیجان در او وجود داشته و روابطش با آدمها مطمئناً یک روابط صمیمی بوده، حتماً روابط عمومی قویای داشته که هنوز فضای تدارکات و تبلیغات را دارد ادامه میدهد و آدمها دارند با او کار میکنند. ما خواستیم در فضای حزبی آن روابط صمیمی و دوستانه در حزب باشد و در مونولوگها آن وجه دیگر این آدم را داریم میبینیم، یعنی تعریفی که از آن دوران دارد میکند یا خاطراتی که تعریف میکند و اتفاق هفتم تیر، آن وقت ما داریم آن آدمِ جدیِ غمگینی که نام شهید بهشتی میآید اشک میریزد، در آن مونولوگها داریم.
آن وجه دیگرش را میبینیم در فضای حزب داریم آن شور و زندگی و آن شوخطبعی و صمیمی بودن حزب را از روز اول تمرین مدنظرمان بود که این صمیمیت حزب دربیاید که این آدمها همه در کنار هم بودند و با هم صمیمی بودند و به خاطر همین آدمی مانند کلاهی میتواند رخنه کند، آدمها کنار هم بودند و اصل بر برائت بود و فکر نمیکردند کسی که کنار آنها کار میکند بتواند بمبگذار باشد.
تسنیم: این کُنتُراست را آقای شهلایی تزریق کردند یا در مطالعه متن خودتان به این رسیدید؟
محدث: در خاطرات و متن که دارید میخوانید همه این چیزها وجود دارد، یعنی لگد زدن به کیف کلاهی جزء این ویژگیهای این آدم بوده که هر وقت من او را میدیدم یک لگد به کیفش میزدم، پس این جزء ویژگیهایی بوده که خود این آدم تعریف کرده است. اصولاً در پرداخت کاراکتر شما نباید یک وجهش را در نظر بگیرید، وجوه مختلف یک کاراکتر وقتی در نظر بگیرید آن کُنتراست به وجود میآید. منحنی نقش شکل میگیرد. به هر حال بازیگر با خودش ایده میآورد که فضا را درست بکند و برود به سمت شخصیتپردازی؛ ولی در نهایت شما دارید ایده کارگردان را اجرا میکنید و این گفتگوی دوطرفه بود یعنی آقای لارتی و شهلایی همین ایدهها را داشتند که میخواستند این فضای سنگین حفظ شود.
نمیخواستند همه شخصیتها یک شخصیتهای اتوکشیده باشند، جالب است آدمهایی هم که آمدند کار را دیدند، بعضی که از دوستان حزب بودند میگویند نادعلی همینطوری بود، یک تفاوتهایی وجود دارد، از نظر ظاهری خیلی با من متفاوت است، قدش و نوع آرایش سر و صورتش، ولی میگفتند همین کارها را میکرد و همین شور و هیجان را داشت و این کنتراست بین این سه شخصیت شکل میگیرد، اگر ما سه شخصیت ایستا داشتیم آن وقت صحنههای حزب، صحنههای سکون میشد ما احتیاج به یک شخصیت داشتیم که این هیجان را به وجود بیاورد، شوخی کند، چایی بدهد، این کار را بکند، اگر ما سه شخصیت داشتیم که فقط نشسته بودند و حرف میزدند، آن وقت دیگر آن جذابیت شکل نمیگرفت، این ایده مطمئناً ایدهٔ آقای شهلایی و لارتی بود و بعد با پیشنهادها من همهٔ اینها به تلفیق رسید که بتوانیم به یک نظر کلی برسیم.
شهلایی: البته در کارگردانی من معتقدم که بعد از متن بازیگر تا آنجایی که خودش میتواند بیاورد باید بیاورد و آقای محدث آوردهٔ زیادی داشتند، کارگردان زمانی باید دخالت بکند که کمبودی وجود داشته باشد، به نظر من بازیگر خوب میزانسن را میآورد و همه چیز را خودش با هوشمندیاش باید بیارود.
تسنیم: اینکه میزانسن آقای محدث بیشترین مساحت سالن را شامل میشود و تنها کسی است که وارد حریمِ کلاهی میشود.
محدث: در تمام خاطراتی که میبینیم، این آدم صمیمیترین دوست کلاهی بوده،
لارتی: من فکر میکنم کلاهی عمداً دوستی را با او برقرار میکند، چون آدم سالمی بوده و همه جا نفوذ میکرده و با همه برخورد داشته و کار تدارکات میکرد و عمدی وجود داشته است.
محدث: مثلاً یک خاطرهای که در مصاحبهها بود و با آقای لارتی هم صحبت کردند آن جلسهای بوده که ظاهراً نظم جلسه به هم میخورد که با قوری دارد چایی میدهد و بعد در مصاحبهاش نوشته است که من میرسم به آقای زوارهای چون قدم از او کوتاهتر بود - قد آقای نادعلی کوتاه بوده - میگوید من فکر کردم او میخواهد قوری را از من بگیرد. من قوری را رها کردم، وقتی شما این چیزها را کنار هم میگذارید میفهمید این شخصیت شخصیتِ شیرین و تودلبرو است و همه کاری میکند. بعد گفت شروع کردم به خندیدن و این آدم یک شور و هیجانی داشته، به نظرم یک چیزی که خیلی مهم است وقتی شما قرار است یک دهه را بازی بکنید یا نمایش بدهید باید وارد حیطهٔ آدمهای آن دهه شوید، چون نمیتوانید با تفکر سال 95 آدمهای دهه 60 را بازی بکنید، یعنی شما باید بشوید آدمهای دهه 60، نوع نگاهشان، نوع برخوردشان، نوع رفتارشان، حتی بیاناتی که دارند.
من دهه 60 دو سالم بوده و این تجربه را من کشف و شهود کردم و جالب است وقتی قرار شد در این کار بازی بکنم خیلی لب مرز است، چون بعضی وقتها از این دست کارها ساخته شده که خوب کار نشده است، یعنی به سمت کارهایی رفته که در حد شعار مانده و وجه هنریاش ساخته نشده است، برای همین وقتی ساخته میشود یک مقدار آدمها نمیدانند چه اتفاقی در نمایش دارد میافتد. من سر تمرین که با آقای شهلایی بودیم در آنتراکت مدام در اینترنت داشتم جستجو میکردم که این مصاحبهها چیست، در مورد آقای دیالمه بدانم، اطلاعات پیدا کنم در مورد آقای نادعلی اطلاعات پیدا کنیم، عکسها را پیدا میکردیم که این آدمها چگونه بودند و چه رفتاری میکردند.
در مورد هفتم تیر من از مادرم خیلی پرسیدم، از 30 خرداد تا 7 تیر آن اتفاقاتی که در تهران و ایران افتاد از مادرم پرسیدم، تلاش کردم خودم را به آن آدمها و به آن فضا نزدیک کنم، یک جوان انقلابی دهه 60 یک جوان انقلابی که شور انقلاب در او وجود داشت چون تازه 2 سال از انقلاب گذشته بود، به نظر من وقتی آن آدمها میفهمند دخترهای بنیصدر ایران نیستند خیلی شور و هیجان و عصبانیتشان متفاوت است تا اینکه در دهه 90 فکر کنید مثلاً دختر فلان وزیر برود در فلان کشور، الآن میگوید دارد درس میخواند؛ ولی آن زمان میگوید برای چه باید دختر رئیسجمهور برود خارج و دو سه سال پیش این حساسیتها نبوده و الآن دارد به وجود میآید؛ ولی در دورهٔ انقلاب این حساسیتها ده برابر بوده. وقتی شما به عنوان یک جوان انقلابی دارید جوان دهه شصتی را بازی بکنید باید با آن حساسیت بازی بکنید، نمیتوانید با تفکر سال 95 بروید دهه 60 را بازی بکنید حالا بگویید مثلاً او دارد درس میخواند، این غلط است و وقتی آن لحظه میفهمد دخترهای بنیصدر خارج هستند باید عصبانی شود یا وقتی میفهمد دادستانی حکم دستگیری بنیصدر را صادر میکند انگار یک فتحالفتوحی است و میگوید درست شد و من سعی میکرد آن شور و هیجان انقلابی با کمک آقای لارتی و شهلایی برسانیم به آن شور و هیجان دهه .60
نوع نگاه آدمهای دهه 60 و نوع تفکرشان خیلی انقلابی بوده است جالب است رفتم در اینترنت سرچ کردیم ویدیوی سخنرانی شهید دیالمه در مجلس، چه سخنرانیِ آتشینی دارند من سعی کردم او را به عنوان یک آدمی که در دهه 60 زندگی میکند و یک جوان انقلابی و با خصوصیت نادعلی که یک آدمی که با همه سروکار داشته و با همه سلام علیک میکند و شغلش تبلیغات و تدارکات حزب جمهوری اسلامی بوده، یعنی با همهٔ آدمها سروکار داشته برای همین کلاهی چون در آن سِمت بوده میتواند آن اتفاق را شکل بدهد، چون به همه جا میتوانسته سَرک بکشد این آدم این ویژگیها را داشته است، البته به هر حال به عنوان بازیگر یکسری ایدهها میآورید هنوز هم معتقدم که صاحب یک اثر کارگردان کار است، شما به عنوان یک بازیگر ایده میآورید اما در نهایت کارگردان است که تأیید میکند شما از کدام ایدهها باید استفاده کنید و چه جنس بازی را رعایت بکنید و چگونه بازی بکنید.
تسنیم: روی دو نفر تأکید داشتید اولی آقای محدث، دومی؟
شهلایی: آقای سیاردشتی بودند، آقای سیاردشتی هم برای ما به نظر برای نقش میخورد، من سالها این دو نفر را میشناسم و بازی از اینها دیدم و آقای جعفری هم پای ثابت ما هستند و آقای سردشتی آدم مثبت و شیرینی هستند ولی بسیار بازیگر توانایی هستند و به نظرم آقای توانا همه نقشی را میتواند بازی بکند.
ادامه دارد...
=======================
مصاحبه از احسان زیورعالم
عکس از ناصر جعفری
=======================
انتهای پیام/