بازخوانی یک نامه تاریخی به امام جمعه سابق اصفهان/"حقیقت چیست؟"
یک تاریخدان در نامهای به آیتالله طاهری نوشته بود"دوره کردن آیتالله منتظری و سوءاستفاده فتنهگران از ویژگیهای ایشان در راستای پیشبرد اهداف خود،کار را به جایی کشاند که امام، حاصل عمل خویش را فنا شده یافت و قلبش مالامال از رنج و غم گشت".
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، اگر صفحات تاریخ انقلاب اسلامی را ورق بزنیم، با حوادث و وقایعی روبهرو میشویم که هر کدام از آنها با هر تلخی و شیرینی نقطه عطفی در تاریخ انقلاب محسوب میشوند.
یکی از این وقایع تاریخی نامه سرگشاده و اعتراضی آیتالله سیدجلالالدین طاهری امام جمعه وقت اصفهان در مردادماه 1381 به مردم و استعفای وی بود. پس از این نامه مسعود رضایی کارشناس ارشد تاریخ در نامهای به امام جمعه سابق اصفهان نسبت به مطالب عنوان شده در نامه آیتالله واکنش نشان داد.
با توجه به انتشار بخشهایی از نامه آیتالله جلال الدین طاهری در شبکههای اجتماعی، بازخوانی نامه این تاریخدان به امام جمعه سابق اصفهان، خالی از لطف نیست.
نامهای به آیتالله سیدجلال الدین طاهری، امام جمعه سابق اصفهان
حضرت آیت الله سیدجلالالدین طاهری!
سلام علیکم؛
پیش از هر سخنی، از خداوند متعال مسئلت دارم تا جنابعالی را که عمر خویش را در مسیر اعتلای کلمه اسلام مصروف داشتهاید و به تعبیر خود اینک در سراشیبی عمر، صدای هولناک خطوات مرگ را میشنوید، صحت و سلامت و عافیت عطا فرموده و از جمیع بلیات محفوظ بدارد تا در این دوران که «ندای رحیل» را استماع میکنید، انشاءالله تعالی بتوانید با «موازینی ثقیل» در پیشگاه عدل الهی حضور یابید و ما را نیز مشمول دعای خیر خود فرمایید تا آنچه را در این چند روزه دنیا، از بار عمل نیک اندوختهایم، در فتنههای انگیخته شده از سوی سیاستبازان، نبازیم و آخرت خویش را در پای دنیای دیگران به آتش نکشیم تا مبادا در زمره کسانی محشور شویم که مصداق «حبطت اعمالهم» گردیم و خسران زدگی در دنیا و آخرت، آتشی عظیم و سوزان از حسرت را در درونمان شعلهور سازد، اما مطالعه اعلامیهای که امضای شریف حضرتعالی بر پای آن نقش بسته است، قبل از آنکه محتوا را در عمق جانمان بنشاند، انشا و ادبیات متن آن را در دیدگانمان متجلی میسازد، شاید پیشی گرفتن متن از محتوا، نخست تاحدی عجیب بنماید، اما قطعا به دوستان خود که سالها با سخنان و نوشتههای شما مواجه بودهاند و با بیان و انشای شما آشنایی دارند، حق میدهید که با رویت و قرائت چنین متنی، شگفت زده و بلکه ذوق زده شوند، چراکه متنی به نام شما صادر گردیده که گذشته از محتوای آن، به لحاظ ساختار واژگانی و ترکیب عباراتی، مکتوبی بدیع در میان مکتوبات شما به شمار میآید. البته منظور از این سخن آن نیست که این متن را یگانه و بیهمتا بدانیم، چراکه متون مشابه آن را به لحاظ نوع واژگان مصرفی و به کارگیری استعارهها و ترکیبات ادبیاتی، بارها از سوی افراد و گروههای خاص با اهداف و انگیزههایی خاصتر، دیدهایم و اینک نیز قرائت این متن، ذهن را به سرعت و به شدت متوجه آن متون میکند.
حضرت آیتالله!
اما بعد از این مقدمه، اجازه میخواهم تا باب گفتگویی را درباره محتوای اعلامیه با امضای جناب عالی بگشایم. در حقیقت، همان گونه که جنابعالی از دیرباز قصد بیان مطالبی را به ملت شریف و سرافراز ایران داشتهاید، انتشار این اعلامیه، زمینه و فرصتی را فراهم آورد تا این حقیر نیز به ذکر مسائلی بپردازم که در جهت صیانت از حقایق تاریخی ضروری میدانم.
به طور کلی مطالب مندرج در این اعلامیه را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. یک بخش از مطالب اختصاص به مسائل و مشکلات روز در زمینههای مختلف دارد و در بخش دیگری از آن، به بیان پارهای موضوعات پرداخته شده که به لحاظ تاریخی واجد اهمیت بوده و لذا باید مراقب بود تا دست خوش تغییر و تحریف نشوند.
در ابتدا دو نکته درباره بخش نخست از مطالب این اعلامیه عنوان میشود:
نکته اول: بیتردید کاستیها، نواقص و تخلفاتی در عرصههای مختلف وجود دارند و در این نیز شکی نیست که باید مرتفع شوند و حقوق جامعه به تمام و کمال ادا شود. اما هر یک از این مسائل و مشکلات، در حوزه مسئولیت یک فرد یا سازمان و نهاد است و قاعدتاً باید توسط همزمان بخش نیز به طرق مقتضی برطرف شوند. بنابراین اگر به راستی اراده اصلاح جامعه را داریم باید مشخص کنیم که هر مشکلی، مربوط به کدام حوزه مسئولیتی است و سپس از مسئول مروطه خواستار تلاش در جهت رفع آن شویم. اما چنانچه تمامی مسائل به هم تنیده شده و در هم ادغام گردند، اگرچه ممکن است متن پرشور و هیجانی درباره آنها نگاشته شود، ولی به سبب آنکه بیش از حد، کلی و خارج از اصول کارشناسانه خواهد بود، انتقادات مطروحه نیز صرفا در حد همان متن و مکتوب باقی خواهد ماند و جز بهرهگیریهای سیاسی خاص از چنین مکتوبی توسط افراد و گروههای خاصتر، هیچ بهرهای در برنخواهد داشت.
به عنوان نمونه در بخشی از این اعلامیه آمده است:
از سر غیرت و درد میپرسم تکلیف این همه کاستی و ناراستی و قصور و فتور و فقر و فاقه، عصیان و نقصان و تکاثر و تفاخر و زراندوزی و مردم سوزی و تبعیض چیست؟
یا در بخش دیگر چنین میخوانیم:
مصیبت عظمای دین گریزی و سرخوردگی و بیکاری و تورم و گرانی و شکاف جهنمی فقر و غنا و فاصله عمیق و روز افزون طبقاتی و رکود و سقوط درآمد ملی و اقتصاد بیمار و فساد اداری و ضعف شدید مدیریتی و نقص فزآینده ساختار سیاسی کشور و اختلاس و ارتشاء و اعتیاد و عدم چاره اندیشی کارآمد، تبعات وجیع و فجیعی دارد که همچون سیل بنیان برانداز پشت سد ایستاده و هر لحظه کیان کشور و حیات ملت را تهدید میکند.
درود بر شما که اینگونه معایب و نواقص را میبینید و متذکر میشوید، اما و صدا اما، ای کاش این را نیز اضافه میفرمودید که کدام افراد و سازمانها و نهادهای حکومتی و غیرحکومتی باید پاسخگویی این مسائل باشند.
همچنین در این اعلامیه آمده است:
از اینکه میشنوم تعدادی از آقازادگان و از ما بهتران که بعضا خرقه پوش و دستاربند هم هستند، در سبقت از سرمایه و ثروت کشور در راه اهداف خویش با یکدیگر رقابت گذاشتهاند، به یاد میآورم که بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
هزاران درود بر شما که به یکی از مصائب جانکاه در این کشور اشاره فرمودید. اما یک سوال کوچک در این میان به ذهن متبادر میشود که امید است طرح آن را جسارت تلقی نفرمایید. از آنچه در این بیانیه آمده است، به خوبی معلوم میشود که جنابعالی از فسادهای مالی و اقتصادی توسط افراد و اقشار مختلف آگاهی دارید. از طرفی میدانیم که این گونه عملکردهای خلاف قانون و ضوابط نیز از سالیان پیش آغاز شدهاند و دفعتا در همین یکی دو روز گذشته به وقوع نپیوستهاند. بنابراین سوال این است که حضرتعالی با توجه به اینکه امامت جمعه یکی از بزرگترین شهرهای کشور را برعهده داشتهاید و قادر بودید از این تریبون مقدس، اندرزها و هشدارها و اخطارهای خود را بیان فرمایید و از سوی دیگر با توجه به تأکید و اصرار رهبر انقلاب بر ضرورت مقابله با ثروتهای بادآورده و مفاسد اقتصادی و مفسدان دانه درشت، در این زمینه کاملا مأذون بودهاید، چرا طی این مدت مهر سکوت بر لب نهادید و چشم برهم فروبستید؟ چرا نام یکی از این آقازادهها را نبردید؟ چرا به افشای ماهیت آنان که بیت المال مسلمین را از خود و کشور را ملک طلق و ثروت موروثی خویش میپندارند و آنان که به تکاثر و تفاخر و زراندوزی و مردم سوزی مشغولند، نپرداختید و به نام و نشان و براساس اسناد و مدارک متقن، رسوایشان نساختید؟ چرا حتی به دفتر خود ابلاغ نفرمودید اسناد و مدارک موجود نزد جنابعالی را به دادگاه ارسال دارد تا از طرق قضایی به بازداشت و محاکمه این فاسدان و خاطیان پرداخته شود؟ آیا بهتر این نبود که در فضایی سالم و از طریقی مشخص، به پیگیری این امور پرداخته میشود و نه طی اعلامیهای با مطالب و مسائل درهم تنیده شده، تا به هر تقدیر معلوم شود که دزد کیست و پلیس کدام است، نه آنکه عدهای مفسده جوی سیاسی چنین اعلامیهای را بر سرنیزه کنند و امواج فتنه را برانگیزانند.
حال، اگر چه آنچه میبایست بشود، نشد و آن شد که نمیبایست، ولی «الخیر فی ما وقع» چه نیکوست که آنچه در این اعلامیه در زمینه کاستیها و نواقص و تخلفات آمده، به درستی تفکیک و تبیین شود سپس معلوم گردد که در حوزه مسئولیت کدام فرد و نهاد قرار دارد و آنگاه شخص یا نهاد پاسخگو معین شود تا بالاخره مردم بدانند در هر زمینهای، چه کسی مسئولیت داشته و دارد و علت و دلیل هر پدیدهای، چه بوده است و این گونه نباشد و نماند که هر چیزی به هر چیزی ربط داده شود و کلافی سردرگم به میانه میدان انداخته شود که جز فتنه جویان، هیچ کس دیگر نتواند بهرهای از آن ببرد.
نکته دوم: در جایی از این اعلامیه آمده است: «اصل جمهوری یعنی جابهجایی مرتب و مکرر مدیران کشور و جامعه مدنی یعنی نقد و انتقاد مداوم برنامههای حکومت» و سپس بر مبنای این تعاریف، مطالبی عنوان شده است که چه بسا اگر به حافظه تاریخی خود مراجعه نکنیم ممکن است استنتاجات غیرواقعی از این مطالب به ذهن متبادر شود. در این مرور ایام و رجوع به حافظه تاریخی و مضبوط، به اواخر سال 75 واوایل سال 76 بازمیگردیم، یعنی زمانی که هنوز جناب آقای خاتمی اعلام آمادگی برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری نکرده بود و جناب آقای مهندس میرحسین موسوی نیز علی رغم اصرار و ابرام جناح موسوم به چپ، حاضر به حضور در این عرصه نبود آیا به خاطر دارید در آن زمان چه اتفاقی افتاد؟
یعنی در شرایطی که پیوندهای سیاسی و شبه سیاسی میان جناح چپ و کارگزاران سازندگی شکل گرفته بود و بدین لحاظ مراکز و مناصبی از سوی کارگزاران به عناصری از منتقدان سابق و متحدان لاحق، به رسم تعارف هدیه شده بود. تنها کافی است به شهرداری تهران و ارتباطات آن با با افراد مختلف در ان دوران، نگاهی انداخته شود تا اندکی از مسائل آشکار گردد. به هر حال، در چنین شرایطی، ناگاه کسانی صدا بلند کردند که اگرچه در قانون اساسی انتخاب متوالی بیش از دو دوره یک فرد به ریاست جمهوری منع شده، اما به فلان دلیل و بهمان علت ضرورت دارد که رئیس جمهور وقت، حداقل یک دوره دیگر را نیز در این مسند باقی بماند و مسئله منع قانون اساسی نیز به گونهای حل شود. من در اینجا قصد ندارم وارد ریز و جزئیات قضایای آن دوره شوم و چنانچه زمینه ضرورتی احساس شد، با کمال میل به این امر خواهم پرداخت، اما منظور از این اشاره تاریخی صرفا یادآوری موضعی بود که حضرت عالی در آن زمان انتخاذ فرمودید. آیا به یاد دارید که در آن هنگام با چه شور و هیجان و غلظتی به دفاع از این طرح پرداختید و این همه، در حالی بود که رئیس جمهور وقت، خود نیز موافقتی با طرح مزبور نداشت. ایا در آن زمان اصل جمهوریت معنای دیگری داشت؟ به یقین این نکته را نیز دقیقا در خاطر مبارک دارید که موضع گیری قاطع چه کسی در این مقطع، اصل جمهوری و قانون اساسی را از خدشهگران باری که میرفت بر آنها فرود آید، مصون و محفوظ نگه داشت. بیتردید اشاره به بخشی از پیام شما در تاریخ 08.03.1376 پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری خطاب به رهبری میتواند یادآور برخی نکات و مسائل در ذهن حضرتعالی باشد: اینجانب از عمق دل و از زبان مردم همیشه وفادار اصفهان، سپاس فراوان خود را نسبت به ارشاد لحظه به لحظه رهبر بزرگوار تقدیم داشته، دعای خیرمان را برای حفظ سلامتی و تأیید بیشترتان در ادامه راه امام راحل تکلیف میدانم.
حضرت آیتالله!
اینک اجازه میخواهم تا به موضوعی بپردازم که قصد داشتهاید آن را در صدر مطالب خود به رشته تحریر بکشید و این تأکید جنابعالی، حاکی از اهمیتی است که برای آن قائل هستید. در این بخش از اعلامیه به امضای جنابعالی که به مسئله آیتالله منتظری اختصاص دارد، نکتهای را بیان فرمودهاید که بیش از صددرصد، صحیح است و آن، اینکه: دریغ و درد که دژ مستحکم و نفوذ ناپذیر مرجعیت شیعه به دست غوغائیان معرکه سیاست و بازیگران صحنه ریاست به سود استعمار ضربهای جانکاه خورد. البته صحت این عبارات، از جنبه و زاویهای است که معروض خواهد شد.
به طور کلی مطالب مطرح شده در این باره، به گونهای تنظیم شدهاند که تجزیه آنها معنایی را به ذهن متبادر میسازند و ترکیب آنها، معنایی را اما از آنجا که معنای ناشی از ترکیب جملات در این بخش مورد عنایت و توجه عامه مخاطبان قرار میگیرد و آن، دفاع همه جانبه از شخص آیت الله منتظری است، لذا به منظور آنکه خدای ناکرده بخشهایی از تاریخ این سرزمین، در افکار عمومی مردم و به ویژه جوانان که ممکن است به لحاظ شرایط سنی خود کمتر در جریان وقایع بوده باشند، در ابهام و تاریکی باقی بماند، لذا چارهای نیست جز یادآوری برخی مسائل، حتی اگر این یادآوری برای شما و ما، تلخ و اندوه بار باشد.
سخن در این باره بسیار است اما در این مقال، جز مختصری نمیگنجد. شأن و منزلت فقهی و سیاسی آیتالله منتظری در دوران قبل و سالهای نخست بعد از انقلاب، دست کم بر نسل انقلاب پوشیده نیست. در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب، حضرت امام (ره) با واگذاری مسئولیتهای مختلف در حوزه امور قضایی، تقریبا ایشان را در جایگاه ریاست عالیه قوه قضاییه کشور قرارداد و مسئولیتهای دیگری نیز برعهده ایشان قرار گرفت که شما آنها کم نبود. از سویی، ارجاعات فقهی حضرت امام راحل به آیت الله منتظری در احتیاطات، بیانگر شأن فقهی ایشان نزد امام بود اساسا عنوان فقیه عالی قدر، توسط امام برای ایشان به کار برده شد. در این حال، ارادات و محبت روحانیون و مسئولان بلندپایه کشور به ویژه ریاست جمهوری و رئیس مجلس وقت نسبت به ایشان بر هیچ کس پوشیده نبود. کافی است رجوعی به سخنرانیها و خطبههای امام جمعه تهران شود تاعمق علاقه ایشان در آن زمان به آیت الله منتظری روشن شود و بالاتر از همه اینکه در قضیه مطرح شدن آیت الله منتظری برای قائم مقام رهبری و به تصویب رسیدن آن در مجلس خبرگان، همین دو شخصیت نقش اصلی را داشتهاند که این موضوع در خاطرات منتشره از سوی آیت الله منتظری نیز مورد تأیید واقع شده است.
اما و صد اما، و هزاران هزار افسوس و دریغ و درد که از یک سو دوره شدن آیت الله منتظری توسط غوغائیان معرکه سیاست و بازیگران صحنه ریاست و از سوی دیگر بیتوجهی محض ایشان به توصیههای پدرانه و دردمندانه حضرت امام که مکرر در مکرر صورت میگرفت، نهایتاً یکی از تلخترین و تأسف بارترین وقایع انقلاب را رقم زد.
حضرت آیت الله!
جنابعالی خود در متن این وقایع قرار داشتید و بنابراین به خوبی آنچه گذشت را به خاطر دارید. یقینا به یاد میآورید که امام راحل با توجه بهشناختی که که از سید مهدی هاشمی داشت و از سویی او را در ارتباط نزدیک و تنگاتنگ با بیت و شخص آیت الله منتظری میدید، بارها به ایشان توصیه کرد تا او را از خود دور سازد. مسلما از یاد نبردهاید که امام شخص جنابعالی را مأمور کرد تا به لحاظ سابقه دوستی و مودت با آیت الله منتظری نزد ایشان رفته و از معاشرت با مهدی هاشمی برحذرشان دارید و صد البته این را نیز به یاد میآورید که وقتی از سردلسوزی و خیرخواهی، مطالبی را درباره سیدمهدی به ایشان گفتید، چه رفتاری با شما شد و با چه حال و حالتی از بیت ایشان بیرون آمدید یا به عبارت بهتر...
مسلما اگر همانگونه که شما وقتی حضرت امام توسط دو تن پیغام فرستادند و خواستند تا دیگر سیدمهدی را به خانه خود راه ندهید، این نصیحت را به گوش جان شنیدید و پذیرفتید، آیتالله منتظری نیز به نصایح امام گوش فرا میدادند، بسیاری از وقایع تلخ بعدی روی نمیدادند، اما چه میتوان کرد که چنین نشد و شد آنچه شد تا جایی که امام چارهای جز کنار گذاشتن حاصل عمر خویش در پیش روی خود ندید.
در بخشی از این اعلامیه آمده است: معظم له (آیت الله منتظری) که نیمی از حوزه است و حوزه نیمی از اسلام و براین شناخت بود که رهبر فقید و عظیمالشأن انقلاب اسلامی، حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی گرمابخشیدن به نظام و حوزه را به ایشان توصیه فرمودند.
همه میدانند و شما بهتر از همه، که توصیههای امام به آیت الله منتظری معتدد و فراوان بودند. توصیه به فعالیتهای علمی در حوزه علمی و گرمابخشیدن به نظام و حوزه، درو اقع در انتهای لیست توصیههای امام به آیت الله منتظری قرار داد که البته مشروط به رعایت شدن توصیههای قبلی است. بدیهی است اینک چنانچه این توصیه- که صرفا بخشی کوچک از یک حقیقت بزرگ است- بخواهد به عنوان تمام حقیقت جا زده شود، ظلمی بزرگ در حق تاریخ صورت گرفته است.
جنابعالی خود به خوبی از تعابیر و اوصافی که امام در نامه 1368. 01. 06 برای آیت الله منتظری به کار بردند، آگاهید و این نکته را نیز میدانید که در پایان آن نامه، امام از فرط غم و غصهای که به واسطه جفای دوستان احساس میکردند، از خداوند طلب مرگ کردند. در پاسخ به این نامه، آیت الله منتظری در تاریخ 1368. 01. 07 نامهای را خدمت امام ارسال داشتند که درآن، پذیرش خود نسبت به توصیهها و نصایح ایشان در نامه 1368. 01. 06 را اعلام کرده بودند، در اینجا تنها به یک مورد اشاره میشود.
امام در نامه 1368. 01. 06 به آیت الله منتظری توصیه کردند:
از آنجا که ساده لوح هستید و سریعا تحریک میشوید، در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
و آیت الله منتظری در نامه 1368. 01. 07 اینگونه پاسخ دادند:
مطمئن باشید همانطور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه مراحل همچون سربازی فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرتعالی و در مسیر اسلام و انقلاب بودهاند، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرا دستورات حضرتعالی میدانم.
و لذا با بیان این مطلب، در واقع تمامی دستورات و توصیههای امام در نامه 1368. 01. 06 را پذیرفتند، ضمن آنکه در همین نامه ایشان استعفای خود را از قائم مقامی رهبری نیز-البته بنا به توصیه امام- اعلام داشتند و امر تعیین رهبر آینده را به مجلس خبرگان واگذار کردند:
و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبری، خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحا اعلام میکنم و از حضرت عالی تقاضا میکنم که به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند.
نامه 1368. 01. 08 امام به آیت الله منتظری که درآن به ایشان توصیه فرمودهاند، به فعالیتهیا حوزوی و تدریس بپردازند و مردم و نظام از نظریات ایشان استفاده کنند، در واقع پاسخی است به نامه 1368. 01. 07 ایشان که در آن خود را متعهد به پذیرش تمامی شرایط و توصیههای امام کرده بودند و این نکتهای است که به هیچ وجه نباید آن را نادیده گرفت. به راستی چه نیکو بود اگر آیت الله منتظری به آنچه خود تعهد کرده بودند، متعهد میماندند، اما هزاران افسوس که هم این تعهد خود را نادیده گرفتند و هم پا بر بیعت بعدی خود با رهبر منتخب مجلس خبرگان نهادند و گام در مسیری گذاردند که غوغائیان معرکه سیاست و بازیگران صحنه ریاست با محوریت همان فردی که شما او را خطرناکتر از سید مهدی میدانستید و رأس فتنه خطابش میکردید و اصرار اکید به دستگیری و محاکمهاش داشتید، در پیش پای ایشان قرار دادند. در این میان یک نکته جالب دردناک و غم انگیز نیز وجود دارد و آن پیش بینی امام درباره آیت الله منتظری در نامه 1368. 01. 06 است مبنی براینکه ایشان با تحریک منافقین-به معنای اعم آن- اقدام به نوشتن مطالبی خواهد کرد که بر بار گناهانش خواهد افزود و امروز هنگامی که خاطرات ایشان را ملاحظه میکنیم میتوانیم آن پیش بینی را تحقق یافته، ببینیم، هرچند راه توبه تا زمانی معلوم، برای همگان باز است.
حضرت آیت الله!
جنابعالی امروز به گونهای از حصر آیت الله منتظری سخن میگویید که گویی زمان حصر ایشان، مبدأ تاریخ است و پیش از آن هیچ نبوده است. البته بنده قصد ورود به این مسئله را ندارم و شورای عالی امنیت ملی که چنین تصمیمی را اتخاذ کرده است، خود باید دلایل این اقدام را برای افکار عمومی توضیح دهد. آنچه به اینجانب مربوط میشود آن است که انزجار و نفرت خود را از اعمال و رفتار عوامل و نادانانی که خودسرانه و غیرمسئولانه دست به حرکات ناشایستی زدند ابراز کنم. به اعتقاد بنده، اینان اگر آلت توطئه نباشند، در خوش بینانهترین حالت، کسانیاند که با دوستیهای خرسانه خود، آب به آسیاب دشمن ریخته و میریزند و به مانند یک تیغه قیچی که به ظاهر در جهت مخالف تیغه دیگر به حرکت در میآید، نهایتاً عملکردشان به قطع یک ریشه میانجامد.
غرض از ذکر مطالب گذشته، صرفاً این بود که اگر قصد بیان مطلب و مسئلهای را داریم تمام آن را بگوییم و نه تنها بخشی از آن را، چرا که ممکن است موجبات سوتفاهم و بدفهمی را به ویژه نزد قشر وسیع جوانان کشور فراهم آورد و آنگاه بار مسئولیتی بردوشمان قرار گیرد که باید در سرای جاویدان و در محکمه عدل الهی پاسخگوی آن باشیم.
مطلب به درازا کشید و تصدیع زیاده از حد شد. البته بنده انتظار دریافت پاسخ یا جوابی از جانب جنابعالی را ندارم، چرا که اولا کوچکتر از آنم که چنین انتظاری را در حد خود بدانم و ثانیا از مدتی پیش، حالیه حضرتعالی به گونهای است که بعید مینماید خواندن مطلبی به این درازا و نگاشتن پاسخی هرچند کوتاه، مناسب حال شما باشد. با این همه، اجازه میخواهم تا نکتهای دیگر را نیز معروض داشته و این نوشتار را به پایان برم.
حضرت آیتالله!
جنابعالی در سفر اخیر رهبر انقلاب به استان اصفهان، خود شاهد استقبال عظیم مردم اصفهان و علیالخصوص مردم نجف آباد از ایشان بودید. مواضع و دیدگاههای حضرت عالی نیز قبل و بعد از این سفر، به گونهای بود که ثبت و ضبط شده و محفوظ است. به راستی در طول این مدت چه اتفاقی روی داده یا چه شرایط جدیدی رخ نموده است که اعلامیهای با امضای شما منتشر میشود که گذشته از پارهای جزئیات آن، روح کلی حاکم بر آن به کلی متفاوت با موضعگیریهای قبلی شماست؟
پاسخ دادن به این سوال چندان مشکل نیست. حقیقت آن است که پس از آن سفر تاریخی، حرکتهایی با هدف خنثی سازی آثارو تبعات این سفر از سوی مهرههایی که سالهاست آنها را میشناسید و به ویژه همان رأس فتنه و دیگر فتنه گران، آغاز شد و به تدریج گسترش یافت و به این ترتیب مجموعهای از خناسان و فتنهگران گرد هم آمدند و با شیوهها و حیلههایی که در چنته دارند، نهایتا چنین اعلامیهای را با امضای شما، منتشر ساختند.
متأسفانه ما در طول بیش از دو دهه از انقلاب، شاهد به بار آمدن خسارات و ضایعات زیادی از سوی این قبیل افراد هستیم. دوره کردن آیت الله منتظری و سوء استفاده از ویژگیهای شخصی ایشان در راستای پیشبرد اهداف قدرت خواهانه خود، نهایتا کار را به جایی کشاند که امام، حاصل عمل خویش را فنا شده یافت و قلبش مالامال از رنج و غم و اندوه گشت. از همین طیف بودند که به سان دوره گردان سیاسی به خانه آیت الله علامه محمد تقی جعفری رفتند تا او را علیه ولایت بشورانند و آنگاه که با مخالفت آن بزرگوار مواجه شدند و کوس رسواییشان به صدا درآمد، دهان به هرزه درایی و اهانت گشودند و حریم ادب را آلودند و حق استادی را هیچ رعایت نکردن. حکایت اینان، حکایت هجوم دستهای از ملخهای گرسنه و وحشی است که به مزارع سرسبز و خرم حملهور میشوند و چون میگذرند، جز خشک زاری بیبر برجای نمیگذارند.
حقیقت آن است که اینان امروز، بیش از همه، درصدد انتقام گیری از شخص شما برآمدهاند، انتقام از هوشیاری و درایت شما در ماجرای مهدی هاشمی، انتقام از موضعگیری مدیرانه شما در ماجرای عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی و نهایتا انتقام از پایداری شما بر دفاع از ولایت پس از رحلت حضرت امام راحل و اینک با توجه به کسالت ممتد جنابعالی طی ماههای اخیر، شرایط را برای وارد آوردن ضربات و ضربات تحقق توطئههای خود مناسب یافتهاند.
خداوند را به تمام صفات و اسماء حسنایش سوگند میدهیم که ابواب رحمت خود را برملت قهرمان ایران بگشاید و انقلاب و نظام را در پناه خود محفوظ بدارد و شر توطئهگران و فتنهانگیزان را به خودشان بازگرداند.
«ربنا لا تَکِلنا إِلی أنفُسِنا طَرفَةَ عَینٍ أبداً اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً»
انتهای پیام/