شکارسری: رویکرد عرفانپور هستیشناسانه است/ داودی: شاعرانه دیدن جهان، دغدغه اصلی عرفانپور است
در اولین جلسه از نشست «عصر نقد» حمیدرضا شکارسری و علی داودی به نقد و بررسی تازهترین مجموعه رباعی میلاد عرفانپور با عنوان «راهبندان» پرداختند و جایگاه این کتاب در میان آثار عرفانپور را مورد ارزیابی قرار دادند.
به گزارش خبرگزاری فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، عصر روز سهشنبه بیستم تیرماه سال جاری اولین جلسه تخصصی نقد ادبی «عصر نقد» با حضور علاقمندان ادبیات در محل باشگاه خبرنگاران پویا خبرگزاری تسنیم برگزار شد. این جلسه از سلسله جلسات «نقد عصر» که به مجموعه شعرِ «راهبندان» تازهترین اثر «میلاد عرفانپور» شاعر جوان معاصر اختصاص داشت با حضور منتقدان و صاحبنظرانی چون حمیدرضا شکارسری و علی داودی برگزار شد. در ابتدای جلسه مجری برنامه محمدامین اکبری ضمن پوزش از مخاطبین به علت حضور نیافتن آقای ناصر فیض شاعر و منتقد شناخته شده به علت کسالت از آقای علی داوودی به دلیل پذیرفتن حضور در این جلسه به عنوان منتقد تشکر کرد، پس از آن نوبت به ارائه نظرات منتقدان در مورد مجموعه رباعیِ «راهبندان» میلاد عرفانپور رسید که حمیدرضا شکارسری شروع کننده جلسه بود.
شکارسری: عرفانپور یکی از لیدرهای رباعی سرایی در جریان شعر معاصر است
حمیدرضا شکارسری در ابتدای صحبتهای خود تعریف مختصری از چگونگیِ نقد ادبی ارائه داد و سپس به کتاب «راهبندان» پرداخت : «هیچ نقدی مگر در موارد خیلی استثنایی نمیتواند و نمیخواهد بگوید که کتابی، کتاب شعرِ خوب یا بدی است، مثلاً یا اثر بسیار با ظرافت باشد یا با اثر شاهکار روبرو باشیم، در این شرایط حکم از پیش مشخص است و راجع به آن حکم صحبت میکنیم؛ ولی غالباً این اتفاق میافتد که منتقد از دو وجه به اثر ادبی نزدیک میشود، یکی معیارها و شاخصهایی را درنظر میگیرد و متناسب با آنها به بررسی میپردازد و سپس چنین نتیجه میگیرد که شاعر تا چه میزان موفق شده به این معیارها و شاخصها نزدیک شود، طبیعی است که درنظر گرفتن این معیارها و شاخصها، دقت میخواهد به خاطر اینکه هر معیار و هر شاخصی مناسب هر اثری نیست، باید ببینیم آن اثر در چه وادیای قرار گرفته است.
وجه دیگر این است که وضعیت کتاب باید نسبت به کتابهای قبلی شاعر مورد بررسی قرار بگیرد، یعنی شاعر در این اثر نسبت به آثار قبلیاش به کجا رسیده یا نرسیده؛ بنابراین بخش اول صحبت را اختصاص میدهم به اینکه چه شاخصهایی را میشود برای این اثر در نظر گرفت و «راهبندان» آقای عرفانپور نسبت به این شاخصها چه وضعیتی داشته است. طبعاً مهمترین ویژگیِ این کتاب، تبعیت از یک جریانِ کاملاً بارز و غیرقابل انکار در شعر روزگارمان است و آن کلیتِ کوتاهسرایی است، برای روشن شدن این جریان اشاره به این نکته ضروریست که ما در روزگاری به سر میبریم که حتی خود شاعران حوصله و فرصت خواندنِ منظومههای طولانی و قصیدههای بلندبالا را ندارند و بیتردید بخشی از این به مخاطب و خوانندگان اثر هنری برمیگردد و به گمان من کوتاهسرایان روزگار ما به خوبی دریافتند که اگر مخاطب را از دست بدهند، در واقع خواننده از دست رفته و وجه اقتصادی قضیه به صفر میل میکند. وقتی خواننده وجود نداشته باشد، جریان نقدی به وجود نمیآید و کتاب پنهان میماند و به منصۀ ظهور نمیرسد.
از این منظر به گمان من جریان کوتاهسرایی که در ابتدای انقلاب اسلامی، حول و حوش سالهای 58 و 59 به وجود آمد و به رباعیسرایی محدود میشد -البته با پیشینهای که رباعیهای آقای اوجی در سال 55 و 56 منتشر کرد و شعر انقلاب از آن متاثر بود- و در ادامه پس از پایان جنگ و در حدود سال 68 متوقف شد، در نیمۀ دوم دهۀ هفتاد با حضور چهرههایی مانند بیژن ارژن و زبردست و چند نفر دیگر احیا شد و تا به امروز ادامه دارد. و به گمان من اگر امروزه بخواهیم از لیدرهای این جریان رباعیسرایی نام ببریم حتماً در کنارِ نامهای محترمی مانند ارژن، زبردست، صفربیگی، باید نام جناب عرفانپور را نیز قرار دهیم ، یعنی فردی که بخش مهمی از هویت شعری خودش مدیونِ کوتاهسرایی در قوالب سنتی است، البته ذهنیتِ جناب عرفانپور وقتی به سمت قوالب مدرن نیز حرکت کرده است به جریان کوتاهسرایی متمایل است به عنوان مثال در یکی از آخرین کتابهایی که من از ایشان خواندم شعرهای نویِ نیمایی بود که به انقلاب و شعر انقلاب و جریان هنر انقلاب تقدیم کرده بودند که همهگی در رده شعرهای کوتاه قرار میگرفت.
پس ایشان هم انتصاب خودش را به جریانِ کوتاهسرایی به گمان من هوشمندانه و رِندانه اعلام کرده و بنابراین از لیدرهای این گروه محسوب میشود. با توجه به حجم کارهایش و کیفیت کارهایش و دیگر اینکه در واقع وفادار ماندن به ذهنیت خودش که یک ذهنیت کوتاهسرا است.»
شکارسری: رباعیهای عرفانپور از لحاظ ساختاری منسجمند.
شکارسری در ادامه صحبتهای خود با اشاره به اقتضائات کوتاهسرایی، «راهبندان» را از این منظر مورد بررسی قرار داد: «وقتی کوتاه مینویسید طبعاً زمینه را برای ساده نوشتن فراهم میکنید، نمیگویم شعر کوتاه نمیتواند پیچیده باشد، چون اینها لزوماً همراه با هم نیستند اما قاعدهاش این است و غالباً این اتفاق میافتد که وقتی شاعر اقدام به کوتاهسرایی میکند زمینه برای سادهنویسی او فراهم میشود. این سادهنویسی با چند عامل به دست میآید، یکی سلامت زبان است یعنی فاصله گرفتن از بازیهای زبانیِ پیچیده و فرمهای زبانیِ پیچیده، فاصله گرفتن از بعضی سپیدنویسیهای خاص، خصوصاً در شعرهای نو و بنابراین نوعی سهل سخن گفتن با توجه به سلامت زبان، و دیگر آن ملاکی که آقای شفیعیکدکنی گفتند: «یعنی اگر نوآوری میخواهیم بکنیم باید رسا هم باشد» : رسایی زبان. باز در این مورد هم به نظر میرسد رباعیهای آقای عرفانپور این رسایی را با خودش دارد، حالا سوال پیش میآید چطور این رسایی را دارد؟ عرض میکنم ببینید : بیت اول را غالباً در کلیتِ آثار رباعی آقای عرفانپور رها شده، نمییابیم، انگار یک زمینهسازی میکند بیت اول برای اینکه بیت دوم نوشته شود و به این تعبیر، آن تعبیر قُدمایی که رباعی شعری است که مصرع آخرش یا بیت آخرش چنگ میزند به دل، عرفانپور دارد کاری میکند که تمام رباعی یعنی تمام مصاریع چنگ بزند به دل، از همان مصرع اول مضمون را شروع میکند؛ بنابراین رباعیهای ایشان یک ساختار است، در واقع ساختارِ طولی است نه ساختار عرضی، میشود مثالهای فراوانی زد که تمامِ مصرعها به گونهای با هم این ارتباط را حفظ کردند و غالباً مراعاتنظیرند، یعنی مراعاتنظیرگونهای رعایت میشود که بیت دوم پاسخ بیتِ اول باشد و این باعث میشود شعر رسا بشود، یعنی رسایی مربوط میشود به اینکه تمام ابیات در یک رده هستند، دو بیت در یک رده هستند که شیوۀ بعضی از رباعیسراها اینگونه نیست که بیت اول بعداً نوشته شده تا بیت خودش را نشان بدهد که این یکی از مهمترین ویژگیهایی است که هر کدام از رباعیسرایان روزگار ما اگر موفق بودند به این ساختارِ طولی وفادار بودند، چه دوستانی که نام بردیم و چه آقای عرفانپور، به عنوان مثال به این رباعی توجه بفرمایید:
«شعرِ تر و آستینِ تر حوض حیاط/ تصویرِ دو ابرِ رهگذر حوض حیاط
بیتابیِ بید در هجوم تب و لرز/ پاشویۀ آفتاب در حوض حیاط»
در واقع انگار شاعر در بیت اول یک لوکیشنی فراهم میکند، یک فضاسازی ایجاد میکند که در بیت دوم میخواهد به این فضا جواب بدهد، یعنی آن اتفاقِ کلی رباعی با فضاسازی بیت اول فراهم میشود و در غیر این صورت بیت دوم فقط مانند یک مضمونِ ساده جلوهگری میکند، این بیت اول یک فضاسازی و آمادهسازی لوکیشن و فضای اتفاق افتادنِ درام است تا بیت دوم طبیعی جلوه کند. از این منظر هم این کتاب میتواند یک نمونه باشد برای رباعیسرایانی مانند ما که میخواهیم به سمت رباعی برویم و از این ساختار طولی استفاده کنیم.
شکارسری: رویکرد عرفانپور هستیشناسانه است و شعر او متوجه ناپیداییهای جهان است.
نکتۀ بعد و شاخصۀ بعدی نوعی توجه به معنویت و جهان معنی در شعرهای آقای عرفانپور است، ساده است اگر بگویم نوعی عرفانگرایی، در واقع عرفان به این معنا که ما در پس کلمات با یک معنای قابل توجهی روبرو باشیم، چیزی را جستجو کنیم و آن چیز اصل ماجراست. حتی در اجتماعیترین آثاری که در این کتاب و کتابهای دیگر عرفانپور میبینیم انگار این رویۀ ماجراست، چیز دیگری در پسِ این صورتِ عینیِ قضیه وجود دارد و آن در واقع اصلِ شعر است؛ بنابراین رویکرد آقای عرفانپور در یک نگاهِ کلی به رباعی یک رویکرد فرمالیستی نیست، یعنی نمیتوانیم بگوییم اولوبت نخست عرفانپور فرم و بازیهای زبانی یا حتی به نوعی به تصویرسازی است، نه اینها در پسِ چیز دیگری قرار میگیرد و آن چیز دیگر توجه به ناپیداییهای هستی است، توجه به ناپیداییهای جهان است که به گمان من اکثریت غریب به اتفاق شعر ایشان را دارای یک لایۀ درونی میکند که در پسِ لایۀ اولیۀ شعر قابل جستجوست، مثلاً اگر در این کتاب صحبت از راهبندان میشود ، این به این معنا نیست که ما در شهر چه مشکلاتی داریم، حتی میخواهم بگویم این نیست که جهان مدرن این مشکلات را دارد، نه پسِ آن این لایه وجود دارد، این راهبندان باعث میشود ما به چه نرسیم؟ در هستی باید به کجا برسیم که این راهبندان نمیگذارد ما برسیم: «تنها و غریب مانده انسان در شهر/سنگین شده سایۀ رفیقان در شهر» میگویند طرف در چاه گیر میکند بعد برای اینکه خودش را نجات بدهد به هر چیزی در این دیوارۀ چاه چنگ میزند در یکی از این چنگ انداختنها دستش به یک چیزی خورد لَزج بود، گفت بد نیست بگیرمش، گرفت باز دستش به یک چیز دیگری گیر کرد، چارهای نبود باز آن را هم گرفت بعد فهمید یکی از آنها مار است و یکی عقرب است بعد برای صعود از چاه دستاویزی جز اینها نداشت، نکند ما هم چنین وضعیتی داریم! یعنی اینقدر گرفتارِ رنگ و رسیدن به جایی که فکر میکنیم نهایتِ کار است، شدیم که گرفتار رنگ و این کثرتهای ظاهری شدیم، جهان در واقع کثرتی است که ما را دارد از آن وحدت دور میکند.
بنابراین رویکرد شاعر یک رویکرد هستیشناختی است در اکثر غریب به اتفاق شعرها نه حتی یک رویکرد اجتماعی، من میخواهم قدمی فراتر بروم و بگویم حتی در شعرهای مذهبی هم مهمترین شعرهای مذهبیِ آقای عرفانپور آنهایی نیست که حالت تکیهای و هیاتیپسند دارد به تعبیری، نه اینها هم حتی ظاهر ماجراست، آنها به چه میخواستند برسند؟ آنها دنبالِ چه پنهانهایی در هستی هستند؟ بنابراین پیشنهاد میکنم به دوستانی که باز هم راهبندان و دیگر رباعیها را میخوانند در واقع یک لایۀ درونیتر را جستجو کنند در پسِ پشتِ این شعرها در واقع اصلِ کار و آن نگاهِ هستیشناختی که در واقع معنویتگرایی ویژگی خاصش است شاید در هنر این معنویتگرا بودن یک مقدار مناقشهبرانگیز باشد به عنوان جملۀ آخر ولی باید بپذیریم در هنرهای کلامی یک واقعیت است و قابلِ انکار نیست، یعنی کلمه این خصلت را برای شاعر فراهم میکند چون او مدام میخواهد زیر و رو و پس و پشت و فرهنگ این کلمه را دربیاورد، کجاهای آن پنهان مانده؟ بنابراین دنبال وجوه سمبلیک و وجوهِ هستیشناختی آن کلمه میرود و کشفهایی در پدیدهها و اشیاء به عمل میآورد که در دیگران هنرها به این آسانی به دست نمیآید.
علی داودی: شاعر ماندن و شاعرانه دیدن جهان، دغدغه اصلی عرفانپور است
در ادامه جلسه محمدامین اکبری با خواندن یک رباعی از مجموعه شعرِ «راهبندان»:
از شوق تو رود پشت سد میگرید/دریا هنگام جزر و مد میگرید
باران یعنی که آسمان مدتهاست وقتی به تو فکر میکند میگرید»
از آقای علی داودی شاعر و منتقد حاضر در جلسه دعوت کرد که به ارائه نظرات و انتقادات خود پیرامون کتاب «راهبندان» بپردازد:
علی داودی در ابتدای صحبتهای خود با اشاره به رباعی معروفِ : «از آخر مجلس شهدا را چیدند» میلاد عرفانپور صحبتهای خود را در مورد «راهبندان» آغاز کرد: « چه بگویم راجع به شعر شاعری که با شعرش رهبر انقلاب را گریانده! حتماً اشک ما را هم درمیآورد. یکبار در یک جمع دوستانه گفتم ما میلاد عرفانپور را به رباعی نمیشناسیم بلکه سالهاست که رباعی را با میلاد عرفانپور میشناسیم. که انصافاً یکی از چهرههایِ شاخصِ این جریان در یک دهه اخیر است. البته رباعی همیشه بوده یعنی هرازگاهی یک بازخوانیهایی شده و تحولی پیدا کرده است، شاید به نوعی پرکاربردترین قالب است برای مواجه با مخاطب و مردم و در انواع و اقسام محافل و مجالس، عام و خاص در خطابهها، در منابر استفاده میشد، شکل و قالبش خیلی جای بحث دارد، چه ظرفیتها و تواناییهایی در پتانسیلی که این قالب دارد و میشود سخن گفت و حرف را در 4 مصرع بست، یک ایدهای را و یک نکتهای را از یک جا شروع کنیم و مقدمهسازی کنیم در حدِ دو مصرع و به نتیجهای برسیم که با مصراع چهارم، همه آن یک فهم شده باشد؛ این است که ما میبینیم بزرگان صوفیه در محافلشان رباعیات تربیتی و اخلاقی داشته، معما، همه اینها به این شکل بیان میشده و نشان میدهد که واقعاً قالب تک مضرابی است که میتواند یک تلنگری و یک معنایی را منتقل کند و مخاطب را متوجه بحث کند.
شاید نکتهای که از عهدۀ قالبهای بلندتری که آقای شکارسری هم بحث کردند برنیاید و خصوصاً امروزه روز به واسطۀ شرایط خاصی که ما در زندگیهایمان داریم خیلی گریزانیم حتی من فکر میکنم در قالب مثلاً منظومه، میخواستم برای نقض صحبت استاد یک نمونهای پیدا کنم؟ پیش خودم گفتم سهراب سپهری منظومه است چرا پس گرفته؟ بعد نگاه کردم دیدم آن شعری که ایشان دارد قالبش قالبِ منظومه به معنای مصطلحی که ما در گذشته داشتیم نیست، آن هم دقیقاً سطر است و هر کدام از سطرها مستقل با خودش حالا اینها را کنار هم چیده و با یک روایتی که در ذهن داشته تلفیق کرده است وگرنه شکل آن در قالب کلاسیک تک بیت قرار میگیرد در واقع مجموعهای از تکبیتها. به همین خاطر خیلی با شعر هندی سنخیت دارد، رباعی هم به نظر من یکی از جایگاههایش همان تعریف شعرِ کوتاه است که شکلهای مختلف دارد، شعر کوتاه هایکو این سالها خیلی رواج و گسترش پیدا کرد و نه تنها مثلاً محدود به این نیست که مبتنی بر کشف باشد، نه فقط یک تلنگر و یک درنگی است، یک مکثی است، در این حد مخاطبی که ذهنش با آن مانوس است و آن را میپسندد معمولاً گرایش دارد و حتی کسانی که مثلاً با شعر کلاسیک مانوس نیستند، شعر نو، شعر آزاد و سپید زیاد میخوانند، حداقل از میان قالبهای کلاسیک با رباعی کنار میآیند یعنی آنقدر طولانی نیست که وقتگیر باشد.
اما میلاد عرفانپور هم که در کنار شناخته شدن به این قالب خودش هم یک چهرۀ شناختهشدهای است، شاعر مسلمان و مومن و شاعری که یک خط جدیِ کاملاً مشخصی دارد و این در همۀ کارهایش نمود دارد و چه در کارهای اجتماعی، سیاسی، حتی شعرهایی که نقد شخصی و نفس است ما میبینیم که آن شخصیت آن نگاهِ دینی و ایمانی در آنها حضور دارد. شاعر پرکاربرد که برای هر چیز و هر روز، شعری داشته است همین که در این سن، نهمین کتاب شعر مستقلش را داریم میخوانیم مبین نکتهای ست که عرض شد ، اینکه برای هر چیز فکر کنم لازمۀ نگاهِ شاعرانه به دنیا همین باشد که در هر چیزی دنبال شعر باشد و محدود نکنیم صرفاً چون ما شاعریم و دارای وجه و عنوان شاعری انقلاب هستیم فقط موضوعات خاصی را بگوییم، نه کما اینکه در همین مجموعه ما میبینیم شاعر هیچ ابا نکرده، یک شعر دارد کاملاً فانتزی ، یک شعر دارد کاملاً تصویرگرا ، یک شعری هم دارد که از قبر و قیامت و محاسبۀ نفس گفته است، نشان میدهد آن چیزی که برای آقای عرفانپور مهم است و موضوعیت دارد، شاعرانه بودن و شاعرانه دیدن جهان است نکته دیگر در رابطه با کتاب اینکه عرفانپور کار خوبی که کرده این است که کتاب را به چند فصل تقسیم کرده است، یکی از ظرافتهایی که به خرج داده، رباعیها را دستهبندی و فصلبندی کرده است که باز این از تبحر ایشان خبر میدهد که صرفاً رباعی را به عنوان رباعی نسروده است.
داودی: توانایی بالای عرفانپور در رباعی به او اجازه میدهد که مضامین مختلفی را در این قالب ارائه دهد.
پایان بخش قسمت اول صحبتهای علی داودی در رابطه با مجموعه شعرِ «راهبندان» پرداختن به تبحر عرفانپور در قالب رباعی بود، وی در این رابطه گفت: «یک نکتۀ دیگری بگویم و آن، اینکه در حال حاضر دیگر رباعی برای آقای میلاد عرفانپور از یک قالب گذشته است، شاید از جهتی بشود متهم کرد یا اینکه انتقاد کرد خیلی تکساختی، تکساحتی در حوزۀ رباعی کار میکند اما اینکه شاعر تنوعِ صحبت دارد و با قالب محدود دارد کار میکند همین نشان میدهد که ایشان راحت میتواند با این زبان صحبت کند، در واقع اینها صرفاً شعرهای میلاد عرفانپور نیست، بلکه عالم میلاد عرفانپور است و نشان میدهد که رباعی در دستش مانند مومی است که شکل گرفته و هر چیزی را که میخواهد بگوید اعم از شعر سیاسی، دینی، عرفانی، عاشقانه و ... را میتواند در این قالب بسراید و به جایی رسیده که 4 مصرعِ آقای میلاد عرفانپور تبدیل به یک مصرع شده است به عنوان مثال ، یک نمونه بگویم صفحه 27 یک رباعی دارند: «هر سبزه اشارهایست از چهرۀ یار/ هر غنچه دهان گشودهمانند هزار
از پنجرهها سری تکان داد و گذشت/باران یعنی پیامِ تبریک بهار»
فکر کنید همۀ اینها دنبال همدیگر است و هیچ فاصلهای بین آنها نیست، این تصاویر، تصاویرِ متفاوتی نیست که ذهن را منحرف کند و در مصرع بعدی بخواهیم دوباره فراخوان کنیم تا به یک جای دیگری برویم، نه مراعاتنظیر کاملاً در این رعایت شده و یک تمرکزِ کاملاً مشخصی داریم در اول مصرع میداند چه بگوید، مثلاً میخواهد راجع به بهار بگوید و جلوی همۀ انحرافات را گرفته و شعر کاملاً هدایتشده به سمتِ تصویری که میخواهد از بهار بگوید و حرفی که بهار میخواهد بگوید، منتشر کرده و پخشش کرده در مصرعهای دیگر.