مقام معظم رهبری فرمودند بهترین برنامهای که برای تاریخ انقلاب تاکنون دیدهام همین برنامه شما بود
حجتالاسلام روحالله حسینیان گفت: از مقام معظم رهبری شنیدم که میفرمودند: «اینقدر نگارش تاریخ در اوایل انقلاب اسلامی برای ما اهمیت داشت که یک بار با آقای هاشمی تصمیم گرفتیم یکی از ما کارهای اجرایی را رها کند و به نگارش تاریخ انقلاب اسلامی بپردازد.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، روحالله حسینیان در زمره آن دسته از مسئولان جمهوری اسلامی به شمار میآید که در سوابق خود دو دوره کاری کاملاً متفاوت را تجربه کرده است. وی که در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب با ورود به دستگاه قضایی و فعالیت در دادستانی انقلاب اسلامی مشهد، تهران و سیستان و بلوچستان و نیز دادگاه ویژه روحانیت و حتی وزارت اطلاعات، عملاً به عنوان یک شخصیت قضایی و اطلاعاتی شناخته شد، پس از مدتی تغییر مسیر داد و با حضور در مرکز اسناد انقلاب اسلامی، قدم به عرصه تاریخپژوهی و تاریخنگاری گذاشت و سالهای متمادی از دوران خدمت خود را صرف تاریخ انقلاب اسلامی کرد و در کسوت یک مورخ پرگار، کتب تاریخی متعددی را به رشته تحریر درآورد که بیشک مجموعه 5 جلدی انقلاب اسلامی در ایران: زمینهها، چگونگی و چرایی سرآمد آنهاست. وی همچنان ریاست یکی از مهمترین مراکز تاریخنگاری کشور را بر عهده دارد.
بر اساس چه ضرورتی وارد مرکز اسناد انقلاب اسلامی شدید و چه اقداماتی را پس از ورودتان صورت دادید؟
تاریخ نگاری و تدوین تاریخِ واقعهای مانند انقلاب اسلامی بسیار مهم است؛ چه در راستای آسیبشناسی آن واقعه، چه در ارائه آن به نسلهای آینده و چه در پیگیری علل و اسبابی که موجب به وجود آمدن آن واقعه شدهاند.
یکی از دغدغههای حضرت امام قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مسئله نگارش تاریخ انقلاب اسلامی بود که در پیامی که در سال 1357 در رابطه با شهادت مردم «جهرم» و «کرمان» صادر کردند، بر آن تأکید ورزیدند با این مضمون که «از هم اکنون باید کسانی باشند که حوادث تاریخ انقلاب اسلامی را با انگیزههای آن برای نسلهای آینده روشن کنند و چهبسا چیزهایی امروز برای شما واضح، روشن و آشکار است ولی بر اثر مرور زمان تغییر پیدا میکند.»
من از مقام معظم رهبری شنیدم که میفرمودند: «اینقدر نگارش تاریخ در اوایل انقلاب اسلامی برای ما اهمیت داشت که یک بار با آقای هاشمی تصمیم گرفتیم یکی از ما کارهای اجرایی را رها کند و به نگارش تاریخ انقلاب اسلامی و سر و سامان دادن به این موضوع بپردازد.»
تجربهای که ما از تاریخ داریم همین است که سهلانگاری در نگارش تاریخِ وقایع موجب شده است ماهیت حوادث اسلامی و انقلابهای اسلامی یعنی انقلابهایی که اسلام در آن نقش برجستهای دارد، به دلیل کمکاری دوستان و پرکاری مخالفین تقریباً به شکل مقولهای منحرف شده به دست ما برسد.
به عنوان نمونه جریان تحریم تنباکو توسط مرجعی به نام «میرزای شیرازی» و مراجع محلی ایران مانند «میرزای آشتیانی» و بسیاری از علما در تبریز، شیراز، اصفهان و خراسان پیگیری شد و به ثمر نشست و موجب عقبنشینی دولت و استعمار انگلیس گردید، اما به دلیل کمکاری در نگارش تاریخ، روشنفکران شبهات بسیاری را مطرح میکنند و اتهامات فراوانی را میزنند و حتی در اصل اینکه جریان تنباکو توسط میرزای شیرازی رقم خورده است یا نه شبهه ایجاد میکنند.
البته باید بگوییم رحمت خدا بر یکی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی که کتاب واقعه رژی را نوشت که مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم آن را چاپ کرده اما بسیار کمکاری شده است.
در انقلاب مشروطه شما ملاحظه میکنید با اینکه نقشآفرین اولیه آن علمای نجف و علمای محلی بلاد ایران بودند، اما یک کتاب تاریخ مشروطه توسط خودیها، علما و کسانی که تاریخ و آن واقعه را رهبری کردند و به وجود آوردند نوشته نشده و همه توسط مخالفین این قشر به رشته تحریر درآمده است؛ به همین خاطر بسیاری از شبهات و بیانصافیها در تاریخ مشروطه نمود پیدا کرده است.
در نهضت ملی شدن صنعت نفت نقش اول را مذهبیون به رهبری آیتالله کاشانی ایفا نمودند و بسیاری از علمای بلاد مثل آیتالله خوانساری و آیت الله صدر از آن حمایت کردند و مصدق تقریباً آخرین نفری بود که به این نهضت پیوست.
یعنی وی تا آذرماه سال 1329 جزو مخالفین ملی شدن صنعت نفت بود اما وقتی تبدیل به یک خواست عمومی و بسیج ملی شد، او هم خودش را به این موج پیوند داد.
در جریان دفاع از شمال ایران هم که ما با روسیه جنگ داشتیم، علما نقش بسزایی را در دفاع از کشور بروز دادند؛ گرچه حکومت به دلیل بیلیاقتی و بیتجربگی نتوانست از این امکان خوب استفاده کند ولی به هر حال یک حماسه ملی مقابل تجاوزگران و اشغالگران ایجاد شد لکن در حال حاضر این موضوعات به خوبی بیان نشده است.
به همین خاطر من نیز مانند سایر دوستان همیشه این دغدغه را داشتهام که درباره موضوعات تاریخی و احیاناً انحرافاتی که در زمان پیروزی و حاکمیت انقلاب و رهبران آن در حال به وقوع پیوستن است، به فعالیت و تحقیق بپردازم و به همین علت وقتی مقام معظم رهبری از من سؤال کردند: «بعد از دادستانی دادگاه ویژه روحانیت کجا میخواهی بروی؟» گفتم مرکز اسناد انقلاب اسلامی و در ادامه تصریح کردم قول میدهم آنجا را به یک سنگر تبدیل کنم و ایشان هم از من حمایت کردند.
پیشنهاد از جانب چه کسی بود؟
پیشنهاد از طرف آقای سیدحمید روحانی بود و ایشان یک نامه به مقام معظم رهبری فرستاده بودند و رهبری هم موافقت نمودند و از من هم پرسیدند چرا میخواهی بروی؟ گفتم من یک دغدغه اینچنینی دارم و قول میدهم آنجا را تبدیل به سنگری برای دفاع از انقلاب اسلامی کنم.
مرکز تا زمان ورود جنابعالی خروجی خاصی نداشت و فعالیتش خیلی محدود بود و طبق گفته آقای روحانی هم از سال 59 به بعد صرفاً به جمعآوری اسناد طبقهبندی شده پرداخته شد.
اما از زمانی که شما آمدید، این نگاه تغییر کرد و شما به شکل جدی به فکر افتادید که این اسناد و آرشیو به تولید برسد. به طوری که از مقطعی آقای روحانی هم (طبق گفته خودشان) با این مشی شما مخالفت میکند و از مجموعه مرکز اسناد خارج میشود. چه اتفاقی رخ داد که این انگیزه در شما ایجاد شد که اسناد تاریخی به محصول برسد، تولید شود و در دسترس افکار عمومی و مخاطبین قرار گیرد؟
از زمانی که من آمدم، اولین تشخیصم ضرورت سازماندهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی بود؛ یک سازمان که میخواهد تاریخ انقلاب اسلامی را با آن ابعادش بنویسد، اول باید تشکیلات داشته باشد و دوم باید برنامه مشخصی برای خود تدوین کند.
ما در اولین اقدام 10 نفر از متخصصین دانشگاه را دعوت کردیم و یک طرح 10 ساله برای انقلاب اسلامی نوشتیم که مجموعه این طرح، 1880 عنوان موضوع تاریخی بود که اگر تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان مقدمه و مؤخره و چرایی و چگونگی میخواهد نوشته شود، باید درباره این 1880 عنوان، پژوهش صورت بگیرد.
در بازنگریهایی که انجام دادیم، این مجموعه را خلاصه کردیم و 1000 عنوان را از آن استخراج نمودیم، با تجمیع برخی از موضوعات، و تصریح کردیم تاریخ انقلاب اسلامی به نظر ما از سه عنصرِ محرک یا سه عنصرِ به وجود آورنده تشکیل شده است: یکی ایدئولوژی انقلاب اسلامی و اندیشههایی که پشت آن حادثه قرار داشت، یکی مردم و یکی هم رهبری انقلاب اسلامی.
آن 1000 عنوان را بنابر این سه محور نوشتیم و در گام اول شخصاً طرح را خدمت مقام معظم رهبری بردم؛ ایشان نیز پس از گذشت چند روز طی دیداری مجدد فرمودند: «بهترین برنامهای که برای تاریخ انقلاب اسلامی تاکنون دیدهام همین برنامه شما بود.»
دومین دغدغه ما سازماندهی بود که اگر کاری با این وسعت میخواهد انجام شود، اسناد و منابع میخواهد. یادم میآید وقتی اینجا را از آقای روحانی تحویل گرفتم، به همراه ایشان که به اتاق آرشیو رفتیم به من گفتند: «شما بعد از آقای عرفاتی ـ یکی از همکاران ما ـ دومین نفری هستید که به این آرشیو سرکشی کردید؛ یعنی تأکیدشان بر این بود که اینجا باید حفظ شود تا یک وقت دستبردی صورت نگیرد.
ولی واقعیت دیگری هم بود که من به نظرم رسید ما نمیخواهیم انباری از اسناد ذیقیمت را اینجا ایجاد کنیم و در دسترس هیچ محققی قرار ندهیم؛ به هر حال ما هم رهبری، هم ایدئولوژی و هم مردم ایران و هم رهبران ایرانی را چنان مورد اطمینان میدانستیم که هر چند سند در مورد اینها منتشر میشد، به نفع انقلاب بود و چیزی برای سانسور و در اختیار دیگران نگذاشتن نداشتیم.
ما با سازمانهای مختلف نظیر ارتش، نیروی زمینی، نیروی هوایی، نیروی دریایی، حفاظت اطلاعات و رکن دوم سابق ارتش و دادگاه انقلاب اسلامی و بسیاری از جاهایی که دارای پرونده و سند بودند تماس گرفتیم تا به ما کمک کنند و شخصاً نامههایی را به محضر مقام معظم رهبری فرستادم و گفتم تدوین تاریخ انقلاب اسلامی که خدمت شما ارائه کردیم نیاز به اسناد بیشتری دارد و شما راهنماییمان کنید.
ایشان نیز طی یک دستور از تمام سازمانهای دولتی و وزارتخانهها خواستند به مرکز اسناد انقلاب اسلامی کمک کنند. نمیخواهم آمار بگویم ولی ما دهها برابر نسبت به آن 14 سال قبل از حضور بنده سند جمعآوری کردیم؛ هنوز هم روزانه هزاران برگه سند به آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی اضافه میشود.
این ماجرای اسناد بیزبان تاریخ انقلاب اسلامی بود ولی ما منبع مهمی همچون خاطرات داشتیم. ما تلاش کردیم افراد و شخصیتهای مختلف بیایند و خاطراتشان را بگویند؛ در آن زمان گفتن خاطره در ایران فرهنگ نشده بود و ما به هر کسی مراجعه میکردیم، بهانه میآورد که گفتن خاطره ضدارزش و جزو ریاکاری است؛ چارهای نداشتیم جز اینکه این تابو را بشکنیم و این با چاپ برخی از خاطرات میسر بود.
بعد از چاپ خاطرات این فضا شکسته شد و بسیاری از کسانی که با گفتن خاطراتشان مخالفت میکردند، خودشان پیشنهاد دادند خاطراتشان را بگویند و این کار الان جزو فرهنگ شده است و خودشان پیگیری میکنند که چرا چاپ نمیکنید یا چرا با تأخیر چاپ میکنید.
بالاخره کار آسانی نبود؛ کاری که منابع شفاهی باید آن را میدیدند و نتایجش را لمس میکردند تا بتوانند تصمیم بگیرند و همکاری کنند و باید این را بگویم که در حال حاضر یکی از غنیترین آرشیوهای تاریخ شفاهی در دنیا هستیم. من حس رقابت با کسی ندارم و تمام سازمانهایی که تاریخنگاری میکنند را در راستای انقلاب اسلامی میدانم و به همه هم اعلام کردهام هر کاری از دست من ساخته است، برای کمک به سایر سازمانها خواهم کرد.
واقعاً احساس میکنم ما گروهی هستیم که هرکدام از یک دیدگاه و منظر تاریخ انقلاب را مینویسیم و مکمل یکدیگر هستیم؛ نه رقیبیم، نه دشمن و نه مخالف یکدیگر و نباید خودمان را خیلی به این بحثهای تنشزا درگیر کنیم.
اگر انتقادی باشد، ما استقبال میکنیم و در بعضی مسائل هم به اشکالات خود معترفیم. بالاخره یک تجربه ابتدایی است، ولی در مجموع باید برایند یک سازمان را مورد ارزیابی قرار داد.
بنابراین یکی از کارهای دیگری که سازماندهی کردیم، وارد کردن اسناد داخل مرکز اسناد بود. خوب حالا این همه سند که به درد محقق نمیخورد و به قول معروف مانند یک سوزن است در انبار کاه؛ لذا اینها باید سازماندهی میشد.
برای اولین بار در ایران شروع به سازماندهی و کامپیوتری کردن اسناد کردیم که محقق هر موضوعی را که میخواهد ارائه دهد، سندش را ببیند و اگر قابل استفاده است، استفاده کند و این، به عنوان مهمترین کار مرکز اسناد معرفی شد و زمانی هم که از یونسکو برای بازدید آمدند، اعتراف کردند اینجا اولین جایی است که میبینیم اسناد را اینقدر دقیق و خوب سازماندهی کردهاند.
یکی هم مسئله ارائه بود. بالاخره نمیتوانستیم نگهبان این همه اسناد و خاطرات باشیم و باید اینها در اختیار محقققین یا نسل جوان یا خوانندگان قرار میگرفت.
بسیاری از کتابهای ما سند خام است. در برخی موضوعات حتی قضاوت هم نکردیم. مثلاً دکتر شریعتی شخصیتی در تاریخ انقلاب اسلامی بوده که در دعوت نسل روشنفکر آن زمان به اسلام و جلوگیری از مارکسیست شدن آنها نقش مهمی ایفا کرده و قبل و بعد از انقلاب هم در معرض بگومگوهای فراوانی قرار گرفته است.
ما بدون هیچ قضاوتی اسناد مربوط به ایشان را سازماندهی کردیم و به چاپ رساندیم؛ مقدمهاش را هم من نوشتم که ما به دلیل اختلافنظرهای موجود، در خصوص این اسناد هیچ قضاوتی نمیکنیم و اینها را در اختیار محققین و خوانندگان قرار میدهیم تا خودشان قضاوت کنند.
در مورد خاطراتی که منتشر کردید، بعضی به این نکته اشاره میکنند که برخی از این خاطرات دچار تناقض است. نظر شما چیست؟
بله حرف درستی است. بالاخره راوی انسان است و انسان هم فراموشکار. من نمیتوانم این خاطرات را اینجا انبار کنم و بگویم ممکن است تناقض داشته باشد.
مثلاً فلان آقا گفته این اتفاق در فلان روز افتاده است. بعد از اینکه منابع فراوان شد و زیاد به رشته تحریر درآمد، محقق میتواند صحیح را از غلط تشخیص دهد و الان کار ما نیست؛ در حال حاضر ما باید تلاش کنیم منابع تاریخنگاری را افزایش دهیم و در دسترس بگذاریم.
بعضی از کتابهای ما هم تحلیلی است؛ مثل کتاب تاریخ انقلاب اسلامی که توسط بنده نوشته شده است. نکته جالب اینجاست که نیروهای مرکز اسناد انقلاب اسلامی دو بار خدمت مقام معظم رهبری رسیدند و هر دو بار رهبری ما را به رابطه با نسل جوان با نوشتن کتابهای ساده سفارش کردند که حاصل ملاقات اول ما با ایشان منجر شد به چاپ کتاب دانستنیهای انقلاب اسلامی که یک دوره 50، 60 جلدی از دانستنیهای انقلاب اسلامی برای نسل جوان به زبان ساده ولی مستند است.
مرتبه دوم هم تأکید رهبری بر همین بود و فرمودند: «یک کاری بکنید که فقط برای محققین ننویسید. برای امروزیها و نسل جوانی که نمیدانند چه اتفاقی افتاده است، برای آنها هم بنویسید» و از نتیجه این ملاقات هم مؤسسهای به نام «موسسه فرهنگی هنری انقلاب اسلامی» ایجاد شد که کارش ساختن بعضی از تیزرها، قطعات تاریخی و بعضی خاطراتی بود که تلویزیون پخش میکند.
به نظر میرسد مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیش از آنکه به فکر تدوین و نوشتن تاریخ عالمانه و محققانه باشد، در پی تولید تاریخ شفاهی و انتشار کتابهای خاطرات است. آیا اصرار بیش از حد بر انتشار و تولید تاریخ شفاهی درست است؟ آیا باعث نمیشود افراد خودشان را از کار محققانه و عالمانه تاریخی بینیاز بدانند؟
با در نظر گرفتن این موضوع که تاریخ شفاهی یک تاریخنگاری کامل و همهجانبه محسوب نمیشود.ما هیچ وقت تاریخ شفاهی را به عنوان یک تاریخ تمامعیار فرض نکردیم؛ ما گفتیم یکی از منابع تاریخ انقلاب اسلامی خاطرات و تاریخ شفاهی است. در تاریخ اسلام اکثر تاریخهای معتبری که برای ما باقی مانده تاریخ شفاهی است؛ شما به تاریخ طبری مراجعه کنید، میگوید فلانی از فلانی از فلانی روایت کرده است.
به اصطلاح میگویند روایت یک حادثه «عَن شهودٍ» است. حالا ممکن است یک نفر دیگر غیر از این را نقل کند و ممکن است نفری دیگر از بُعدی دیگر نگاه کرده باشد و طور دیگری دیده و آن برداشت خودش را با چیزی که دیده مخلوط و ممزوج کرده و چیز دیگری اتفاق افتاده باشد.
حالا آیا باید بگویند تاریخ اسلام یک تاریخ شفاهی و پر از تناقض است و باید آن را تعطیل کنند و بگویند ما هیچ واقعهای را نمیتوانیم اثبات کنیم؟
نه! آمدند تحقیق کردند و ملاکهایی را برای تشخیص سره از ناسره قرار دادند؛ راوی اهل ضبط بوده؟ حافظهاش خوب بوده یا نبوده؟ راوی راستگو بوده یا نه و روایتش دقیق بوده یا نبوده؟ این تقسیمبندیها در علم «درایه» و «حدیث» به وجود آمده که تشخیص بدهند کدام صحیح است و کدام صحیح نیست؟
کدام حجت است و کدام نیست؟ به کدام میشود اعتماد کرد و به کدام نمیشود؟ تاریخ شفاهی فینفسه در ردیف یکی از منابع تاریخ است مانند اسناد و اسناد هم به تنهایی کافی نیست. ما در بخشی از آرشیو بیش از صدهزار تصویر و بسیاری از صوتها، سخنرانیها و جلسات مربوط به قبل و بعد از انقلاب را جمعآوری، نگهداری، سازماندهی و شناسایی کردهایم که این به محقق در برخی حوادث تاریخی بسیار کمک میکند.
ما یکسری کتاب تاریخی داشتیم که توسط معاندین و مخالفین جریان انقلاب نوشته شده است. ظاهراً در دورهای این کتب توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی خلاصه شده است. مثل کتابهای فریدون آدمیت و کسروی.آیا چنین خبری درست است؟ یعنی آیا مرکز اسناد انقلاب اسلامی به خلاصه کردن این کتابها مبادرت داشته است؟ اگر جواب مثبت است، آیا دامن زدن به بحثهای تاریخی که توسط افراد منحرف نوشته شده است در برههای از زمان درست بود؟
خیر مرکز هیچوقت چنین کاری نکرده بود. این حرف درست نیست ولی در بحث اندیشهای، ما ناچاریم به اندیشههای فریدون آدمیت بپردازیم. در بحث اندیشه انقلاب اسلامی ناچاریم به اندیشههای کسروی و فراماسونرها و امثال اینها بپردازیم.
لذا یک بعد بسیار مهم و عمیق تاریخنگاری، همین بعد فکری و اندیشهای است که یکی از محورها یا یکی از ابعاد تاریخنگاری انقلاب اسلامی محسوب میشود. تفکرات مختلف بایستی نقد و بررسی شود و از درون آن الگوی ایدهآل استخراج گردد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی چند سال پیش شعاری را مطرح کرد با عنوان «هر پنج روز یک کتاب». ماجرا چه بود؟ مرکز این حجم از کتاب را کی و کجا و توسط چه کسانی تهیه کرده بود؟
چهبسا این شائبه هم ایجاد میشد که مرکز به سمت کمیت رفته و از کیفیت عدول کرده است.این یک اصل ثابت نیست که هرچه کمیت بیشتر شود، کیفیت کاهش یابد. ممکن است کیفیت و کمیت با هم بالا بروند و گاهی اوقات هم ممکن است اصلاً هردو پایین باشند؛ لذا اینها نه رابطه عکس با هم دارند نه رابطه مساوی و میتواند متفاوت باشند.
ما یک برنامه 10 ساله را با هزار موضوع تدوین کردیم که باید بررسی میشد؛ از این میان 100 موضوع را برای هر سال انتخاب کردیم تا محور کارمان مشخص باشد؛ سپس اقدام به برنامهریزی کردیم که به یکی از تجربیات سیاحتی من ختم شد. یک سال به نمایشگاه کتابی که در سوریه با نام «اسد» برگزار شده بود، رفتم و در آنجا غرفههای کشور مصر را مملو از کتابهای خوب و جدید دیدم. با ناشرین آنها صحبت کردم که واقعاً شما این همه کتاب را با این دقت و کیفیت چگونه توانستهاید تولید کنید؟
گفتند «ما از دانشگاهها استفاده میکنیم؛ موضوعاتمان را به دانشجویانی که میخواهند رساله دکتری بنویسند ارائه میدهیم و با دانشگاه هم هماهنگ کردهایم که اینها پژوهش کنند و نتایج تحقیقاتشان را بعد از قبولی در اختیار ما بگذارند.»
ما آمدیم بر اساس همین ایده برنامهریزی کردیم و به معاونت پژوهشیمان گفتیم شما لازم نیست مستقیم وارد تحقیق و پژوهش شوید بلکه نظارت پژوهشی کنید؛ یعنی اگر ناشرین مصری نظارت هم نداشتند، ما اینجا واحد نظارت تأسیس کردیم.
به این ترتیب با بسیاری از دانشگاهها پروتکل امضا شد و موضوعات را در اختیارشان قرار دادیم تا انتخاب کنند. اسناد، منابع، پول و نظارت از ما بود و دانشگاه هم کار خودش را انجام میداد.
خیلی از کارهایی که انجام شده، رساله دکتری کسانی است که در دانشگاهها کار کردهاند. در رابطه با کتابهایی که به شخص سفارش میدهیم، یک شورای بررسی تشکیل میدهیم تا درباره کلیت کتاب تصمیمگیری شود و پس از تأیید به کارشناس داده
میشود؛ کارشناس میخواند و اظهارنظر میکند، اگر اثر نیازمند اصلاح اساسی باشد، محقق را در جریان قرار میدهند و پس از اینکه کارشان تمام شد، متن اصلاحی را به نویسنده برمیگردانند و باز دوبار دیگر فرایند ارزیابی را انجام میدهند و بار آخر شخصاً بررسی و ارزیابی میکنم و بعد برای چاپ انتخاب میشود.
الان هم تولید ما فرقی نکرده و به همان روال سابق هر پنج روز یک کتاب را تولید میکنیم اما به دلیل مشکلات مالی که اقتصاد عمومی جامعه دچار آن شده است نمیتوانیم چاپ کنیم؛ ما برنامهریزی کردهایم که در شهریورماه 1399 چه کتابی را چاپ کنیم؛ تا سه سال دیگر اینکه کدام کتاب در چه ماهی باید چاپ شود مشخص است.
اصل کتابها به مرحله تولید رسیده ولی چاپش به علت مشکلات مالی به تأخیر افتاده است.
یکی از موضوعاتی که در رابطه با مرکز اسناد مطرح میشود، استفاده از نیروهای جوان است. چهره جوان یک حسن دارد و آن هم بحث انرژی، فعالیت و سختکوشی است ولی یک عیب هم دارد و آن بحث تجربه تاریخنگاری و تخصص در این حوزه است.
بعضاً افرادی را میبینیم که دانشجوی کارشناسی ارشد یا دکتری بودهاند که در اینجا مشغول شدهاند و کتابهایی نوشتهاند. این چگونه قابل توجیه است؟آیا درصد خطا را بالا نمیبرد؟
ما به مرکز اسناد انقلاب اسلامی به عنوان یک کار محدود تاریخنگاری نگاه نمیکنیم بلکه افق دید ما به این مرکز به مثابه یک مکتب است. این گونه نگاه میکنیم که بیایند، آموزش ببینند، تجربه پیدا کنند و توزیع شوند.
وقتی دوستان میخواهند جای دیگری بروند، میگوییم مزاحم آنها نشوید و بگذارید بروند؛ اینها چند سال در مرکز تجربه کسب کردهاند و نیروی جمهوری اسلامی و انقلاب هستند و هرجایی هم که بروند خدمتگزار انقلاب اسلامی خواهند بود. ولی ما در تعامل با نیروهای باتجربه با دو مشکل مواجه بودیم: یکی اینکه افکار آنها شکل گرفته بود یعنی تفکر و ذهنیتی از تاریخ در ذهنشان نقش بسته بود که قابل اصلاح نبود و با اندیشه انقلاب اسلامی به اجماع نمیرسید.
مسئله بسیار مهم دیگر این بود که توقعشان خیلی بالا بود و مرکز نمیتوانست به آن توقعات و انتظارات پاسخ دهد. شاید هم برحق بود ولی ما توان برآورده کردنش را نداشتیم. بالاخره نسل جوان نسلی است که قابلیت صحبت کردن دارد و اگر اشکال منطقی مطرح شود میپذیرد. ضمن اینکه ما تا چه زمانی میتوانیم به نیروهای گذشته اعتماد کنیم؟
بالاخره ما به زودی خواهیم رفت و چند سال دیگر میمیریم؛ نمیشود همیشه بر ما که نیمهزنده هستیم اعتماد کرد. نسل آینده باید این کاری را که ما شروع کردیم، پیگیری کند. به هر حال بهتر است ما از نسل جوان و تجربیات و روحیه آن استفاده کنیم.
نسل جوان امروز با نسل ما خیلی تفاوت دارد؛ چه در فهم مسائل و چه در تحلیلْ بسیار دقیقتر و ریزبینتر است و گاهی بسیار عالمانهتر از کسانی که پا به سن گذاشتهاند برخورد میکند. نه اینکه بگوییم باتجربهها بروند و در خانهشان بخوابند؛ خیر، در خدمت آنها هم هستیم.
معاونین و مشاورین بنده هم افراد جوان هستند و هم افراد مسن و از هر کسی که در این راستا بتواند قلم بزند استفاده میکنیم اما ترجیحاً تمایلمان به جوانان بیشتر است چون آنان هستند که باید آینده را مدیریت کنند.
مرکز اسناد چندین سال است که به تولید پژوهشهای تاریخی اشتغال دارد. آیا مرکز توانسته آن حلقه مفقوده تاریخنگاری جمهوری اسلامی را که یک روششناسی بومی در این حوزه است تولید کند؟
روششناسی یکی از مسائل بسیار مهم تاریخنگاری است. یک روششناسی را مارکسیستها داشتند و آن هم بر اساس تعریفی بود که از تحولات تاریخی به دست آورده بودند که به اصطلاح اقتصاد را زیربنا میدانستند و ابزار تولید و تغییر آن را موجب به وجود آمدن روندهای تاریخی فرض میکردند. این قالبی بود که آنها درست کرده بودند و میخواستند حوادث را در آن بگنجانند؛ این شدنی نیست.
تاریخ روندی پرنوسان است که نمیشود آن را در هر قالبی گنجاند. ما هم میگوییم به دلیل اینکه انسان موجودی مختار است، در بزنگاههای تاریخی میتواند تصمیمی خاص بگیرد؛ لذا نمیشود تاریخ در یک قالب و شیوه یکنواخت به نگارش دربیاید. عناصر مهم تاریخساز از دیدگاه شیعه این سه مؤلفه هستند: مردم، ایدئولوژی و رهبری و ما در تمام مراحل تاریخنگاریمان به این سه مسئله پرداختهایم.
ما در تاریخ شفاهی خاطرات افراد غیرمعروف را نیز جمعآوری کردهایم. مثلاً راوی یک فرد بازاری یا یک بقال است که در میدان «شهدا» یا «ژاله» سابق کار میکرده است؛ از طرف مرکز رفتیم و خاطرات او را گرفتیم و نقش او را مشخص کردیم.
بسیاری از مردم عادی آمدند مصاحبه کردند و خاطراتشان را طرح نمودند. حتی در ضبط تاریخ شفاهی هم این سه عنصر رعایت میشود و این سه مؤلفه را در نظر میگیریم.
به عنوان یک مورخ و کارشناس تاریخ آیا این ایده را قبول دارید که مورخ باید یک حادثه تاریخی را بدون منظر بنویسد؟ یعنی زمانی که قلم به دست گرفته و مشغول پژوهش است، تعصبات، حب و بغض، زندگی و پیشینه خود را کنار بگذارد و بنویسد یا چنین چیزی اصلاً امکان ندارد و همواره مورخ منظر خودش را دخیل میکند؟
قلم بیانگر شخصیت افراد است. شخصیت نویسنده آن تفکر، اندیشه و احیاناً طبقه و محیطی است که در آنجا رشد کرده است. نویسنده براساس آن تفکر و شخصیتی که دارد، شروع به نوشتن میکند که البته این ایراد نیست؛ به هر حال هرکسی صاحب یک تفکر است و به همین دلیل هم اختلاف کثیری در تحلیلها وجود دارد.
کسی که جزو جبهه ملی است، تاریخ را برمبنای ملیت مینویسد و نقش محوری برای جریانهای ملیگرا قائل میشود و آن کسی هم که مارکسیست است، اصلاً خودش را محور عالم فرض میکند و تاریخ را بر محور خود مینویسد.
کسی که با انقلاب مخالف است، تاریخ را یک طور مینویسد و کسی که موافق است طور دیگر. یعنی واقعیت خارجی این دید را به ما میدهد که نمیتوانیم فردی را بدون منظر بیابیم که جدا از تفکرات محیطی و شکلبسته قبلیِ خود قضاوت کرده باشد که البته این ایراد نیست.
اشکالی که میتوان به تاریخنگاری گرفت این است که مورخ مستند مینویسند یا خیر؟ دادههای او صحیح است یا غلط؟ یعنی بین منابع و مستندات با تحلیل شما باید جدایی باشد. اگر دادهها با واقعیت انطباق پیدا کرد، میتوانیم بگوییم تاریخی صحیح نوشته شده است.
میخواهم بگویم به تحلیل که میرسیم، مشخص میشود آیا تحلیل ارائه شده برمبنای تاریخ واقعی است و با اسناد انطباق دارد یا نه؟ گاهی نویسنده اسنادی را میآورد ولی تحلیلی که ارائه میدهد اصلاً با منابع همخوانی ندارد؛ برعکس این قضیه هم ممکن است. مثلاً شخصی بدون منبع مطلبی را بیان کند که کاملاً مطابق با واقعیت است. اینها با هم تفاوت دارد. پس باید در تاریخنگاری این اصل رعایت شود که گفتهها و تحلیلها با مستندات منطبق باشند و الا هر کسی یک تفکر و یک حب و بغض دارد که در نگارش تاریخ تأثیر میگذارد.
منبع:فارس
انتهای پیام/