"مثنوی هفتاد من" خبرنگاری در بروجرد و خبرهای تلخ و شیرینی که خبرنگاران زودتر میفهمند
روز خبرنگار که فرامیرسد واگویههای یک سال زحمت و رنج مخابره اخبار از زبان خبرنگاران یادآوری میشود تا دیگران بدانند تهیه یک خبر آنچنان هم که تصور میکنند برای رسانههایی که هیچ امکاناتی در اختیار ندارند، ساده نیست.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد، اینجا بروجرد است شهر پرآوازهای که منشأ برخی مناسبتهای تقویم کشور شده است، اینجا بروجرد است شهر خبرنگار شهید محمود صارمی. شهری که خبرنگارانش با دستی خالی از امکانات، بیشترین تعداد اخبار را از وقایع شهرشان به سراسر کشور مخابره میکنند.
روز خبرنگار که فرامیرسد واگویههای یک سال زحمت و رنج مخابره اخبار از زبان خبرنگاران یادآوری میشود تا دیگران بدانند تهیه یک خبر آنچنان هم که تصور میکنند برای رسانههایی که هیچ امکاناتی در اختیار ندارند و اتفاقاً صاحب اخبار بهروز و با بازدید فراوان هستند، ساده نیست.
روزهای شیرین خبرنگاری
خبرنگاری وقتی شیرین میشود که مسبب به ثمر نشستن پروژهای و یا رفع گرهای در شهر گزارش تو باشد. وقتیکه خبر میدهی "پیگیریهای تسنیم نتیجه داد"، اینجا نقطه عطف خبرنگاری است. تازه بالاتر وقتی است که میشنوی کارگران شهرداری در اثر فشار رسانههای همین شهر که تو هم یکی از آنها بودهای، یک ماه حقوق گرفتهاند و تو آب خوشی از گلویت تازه پایین میرود.
خبرنگاری شاید در نگاه برخیها ساده نوشتنهایی است که آنچنان هم سخت نیست که دو سهساعتی پای حرف مسئولی نشستن و بعد جوری نوشتن که نه "سیخ بسوزد و نه کباب"، که طرفِ کسی را نگیری در نوشتنهایت، که به کسی برنخورد از انتقادهایت، که مثلاً بگویی شهرت چه بوده و امروز چه شده تا چشم به خوابرفته برخی مسئولان بابت انتقادهایت کمی بازتر شود!!!
تلخیهای خبرنگاری در بروجرد
خبرنگاری آنجا سخت میشود که باید فراتر از ساعات کاری معمول کارکنی، ساده نیست شبهای انتخابات را بهآسانی تا صبح به سر کردن و چشم به مانیتورها دوختن و گوشیهای تلفن در دست برای مخابره آخرین اخبار تعداد آراء مردم. حتی شبهای انتخابات استرس خبرنگاران برای مخابره اخبار لحظهبهلحظه از خود کاندیداها نیز بیشتر است وقتیکه خود کاندیداها هم اخبار تعداد آرایشان را از خبرنگاران میخواهند.
ساده نیست رنج و محنت کارگران اخراج شده از صنایع را با غصههای خود آمیختن و بر روی صفحه آوردن وقتی خانواده و دوست و آشنایان تو نیز قربانی این بیتدبیریها در اخراج کارگران شده است.
ساده نیست رنج دستفروشان شب عید را دیدن و از آنها نگفتن وقتی التماست میکنند بگذاری یکلقمهنان دربیاورند و از آنها عکس نگیری که فردا برایشان دردسر شود.
ساده نیست آمار طلاق را در شهرت بنویسی و بعد پشت سرش اشارهکنی و نامحسوس در گیومه بیاوری که "بیشتر طلاقها به دلیل بیکاری کارگران صنایع مختلف" شهرت بوده است و تو همچنان میشماری و در گزارشهایت مینویسی که نساجی، سامان کاشی، کاشی جم، زاگرس خودرو چه میزان کارگر اخراج شده داشتهاند و با سهنقطه ته جملهات را میبندی اما غصه تعطیلی و رکود این صنایع در دلت تمام نمیشود که شهرت را به زیر کشیده است.
غصههای خبرنگاری
میگویند: "خبرنگاران قاصدان امین و راویان صادق اطلاعات و اخبار اند" و چه درست توصیف میکنند آن زمان که برای مخابره خبری از میان روستاها و کورهراهها بیحواس خودت مشغول نوشتن هستی حتی با گوشی تلفنت تا اخبار را زودتر به دست مردم برسانی بیهیچ منت و خستگی حالا اگر همان گوشی هم در آن کورهراهها آنتن ندهد و اینترنت نداشته باشی میشود غصه آن روزت!
خبرنگاری وقتی سختتر و سختتر میشود که از امنیت شغلی بیبهره باشی، دلت آرام و قرار نداشته باشد که علاقهات را که خودت پرورشش دادهای به هر بهانهای از تو بگیرند. اینجا درد خبرنگاری است دردی که قلب را میشکند، خبرنگاری در شهر کوچکی همچون بروجرد با امکاناتی اندک وقتی سختتر است که بدانی آینده شغلی هم نداری و نتوانی این را به بالادستیهایت انتقال دهی.
خبرنگاری آنجایش درد و غصههایت را دوچندان میکند که تو آن هنگام که امین دردهای کارگران صنایع مختلف بودی، با پای جان برایشان پیگیری کردی، زخمزبان و تهدیدها از مسئولان شنیدی اما از احقاق حقوق کارگران دلسرد نشدی اما اگر روزی بیاید که به هر دلیل نتوانی کارکنی کسی نباشد که کار نکردنهای تو را پیگیری کند و از تو و جای خالیات در جلسات سراغی بگیرد. راستی وقتی نیستیم چقدر همهچیز آرام است!
خبرنگار شدم تا...
اما خبرنگاری فراتر از همه اینهاست، چراکه خبرنگار شدم تا "درد سوختن در دل آتشنشانان بروجرد" را آن هنگام که خبر تلخ پرواز ققنوسهای پروبال سوخته پلاسکو داغ شده بود را به سراسر کشور مخابره کنم تا مردم ببینند آتشنشانان شهر من نیز چند ماهی است حقوق نگرفتهاند.
خبرنگار شدم تا "رنج بافت تاریخی بروجرد از نبود اعتبار" را بارها و بارها بنویسم تا مسئولان بدانند بروجرد شهری تاریخی است و نیازمند توجه بیشتر.
خبرنگار شدم تا محرومیت شهرها و روستاهای استانم را پابهپای جهادگران اردوهای جهادی به رشته تحریر درآورم و سوار بر بال خیالم به روستاهای اشترینان و دلفان سفر کنم تا محرومیتهای آنان را که حتی نمیدانند رئیسجمهور وقت کیست، مخابره کنم.
خبرنگار شدم تا با پای دل، عشق و شور این مردم را در حفظ و حراست از کیان انقلاب در راهپیماییها و مراسمات ملی مذهبی این شهر مخابره کنم و بگویم این مردم با تمام کمبودها پای انقلابشان مردانه ایستادهاند و تحریم که هیچ رکود صنایع و بیکاری جوانانشان نیز ذرهای از عشق و ارادت آنها به امام و رهبری انقلاب کم نمیکند و همچنان مردمانش شهیدپرور و مدافع ارزشهای انقلاباند.
خبرنگار شدم تا...
گزارش از الهام شاهدپور
انتهای پیام/