دوستان پدرم او را خانهنشین کردند/ برخی از دوستان «حبیب» برای عکسانداختن میآمدند، نه عیادت/افرادی که به سینماگران دفاع مقدس تهمت میزدند، امروز از مسیر انقلاب خارج شدهاند
حرفوحدیثهای بسیاری درباره مراسم تشییع پیکر حبیبالله کاسهساز به وجود آمده است. این اولین باری بود که مراسمی با این رسمیت در خانه سینما برگزار میشد، مراسمی که هم قاری داشت و هم مداح داشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا؛ چند وقتی است که از انتشار خبری ناگوار میگذرد، خبری که پس از شنیدن آن اهالی فرهنگ انقلاب اسلامی متأثر شدند؛ خبری با این محتوا «حبیبالله کاسهساز درگذشت». بعد از آن بسیار احساس همدردی کردند، فردی از دوران دفاع مقدس میگفت، دیگر از کار کردن کنار آن مرحوم و در نهایت همه آن را با یک نام خواندند «حبیب سینمای ایران»، لقبی که اگرچه از نام آن مرحوم نشأت میگرفت، اما بهمعنای دوست سینمای ایران است.
حبیبی که همه او را با مهربانیهایش میشناختند، بعد از سالها نادیده گرفته شدنها و بیتوجهیها، پس از گذران دورهای بیماری چونان دوست قدیمی دست به دست دوستان شهیدش دارد و زندگی دنیایی را بهدرود گفت و بهسمت معبود خود شتافت، معبودی که همواره مخاطب درددلهای حبیبالله کاسهساز بود و چه حرفهایی که جز به معبودش به هیچکس دیگری نگفت. از حبیبالله کاسهساز میتوان بهاندازه یک کتاب حرف زد که خارج از حوصله این مطلب است.
بهتازگی خبرگزاری تسنیم پای صحبتهای محسن و محمدجواد کاسهساز (فرزند و برادر حبیبالله کاسهساز) نشسته است و آن مرحوم را از دریچه ذهن و نگاه آنها دیده است. فرزند و برادر که از مهربانیهای حبیبالله کاسهساز میگفتند و کنارش از دشمنیهایی سخن میگفتند که دوستان حبیب کاسهساز بر آن مرحوم روا داشتهاند.
در ادامه بخش نخست این گفتوگو را مشاهده میکنید:
* * * * *
حبیب یکی از مؤسسان انجمن سینمای دفاع مقدس بود
تسنیم: صحبتهایمان را از زمانی آغاز کنیم که حاج حبیب کاسهساز پس از سالها حضور در جبهههای دفاع مقدس، وارد حوزه سینما شد. از این ورود برایمان بگویید و تفکری که پشت این ورود بود.
محمدجواد: من برادر کوچک خانواده بودم و بزرگترین برادر ما در وزارت دفاع کار میکردند، از طرفی دیگر بسیار علاقهمند به هنر و بهخصوص تئاتر بود. این علاقه برادرمان، ما را نیز آرام آرام به این حوزه علاقهمند کرد. حبیب برادر سومم بود و علاقه بسیار به هنر مخصوصاً سینما داشت. در سالهای انقلاب انجمن ندای اسلامی در محله قدیمی ما شکل گرفت که حبیب در آن انجمن کارهای انقلابی خود را آغاز کرد. انجمن ندای اسلامی هم کارهای تبلیغاتی انجام میداد و هم کارهای نظامی؛ اما کارهای تبلیغاتیاش بیشتر بود. در حال حاضر بسیاری از افرادی که در انجمن ندای اسلامی فعالیت میکردند مسئولان ارشد کشور هستند و خدمتگزاری میکنند. ندای انقلاب بهنحوی آغازکننده هنر، نمایش و سینمای انقلاب بود و برادر بزرگترم مسئول این بخش از ندای انقلاب بود.
حبیب در سالهای جنگ وارد لشکر عاشورا شد؛ در همان لشکر عاشورا هم دغدغه مسائل هنری و تبلیغاتی داشت. از آنجا بحثهای تبلیغاتی وارد جبههها شد. حبیب در 3 سالی که در جبهه حضور داشت هم کار تبلیغاتی انجام میداد و هم اسلحه به دوش داشت و با دشمن میجنگید. خاطرات بسیار از سالهای جنگ داشت و برایمان تعریف میکرد. بعد از جنگ حبیب وارد حوزه سینما شد و یکی از مؤسسان انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس بود که اوایل به انجمن سینمای دفاع مقدس معروف بود. خاطرم هست که دفتر انجمن سینمای دفاع مقدس را در خیابان فاطمی راهاندازی کردند و این انجمن باب حضوری شد تا هنرمندانی که علاقه داشتند در عرصه سینمای دفاع مقدس، مجال فیلمسازی پیدا کنند. سینمای ایران مدیون سینمای دفاع مقدس است، چرا که در سالهای دفاع مقدس سوژهای برای فیلمسازی وجود نداشت و عاملی که باعث سینمای کشورمان رشد داشته باشد سینمای دفاع مقدس بود که به مضامینی چون ایثار، شهادت، از خود گذشتگی و رفاقتها میپرداخت.
شکلگیری سینمای دفاع مقدس به این شکل انجام شد و بسیاری از کسانی که امروز از بزرگان سینما به حساب میآیند کارشان را از آن سالها آغاز کردهاند. فعالیت در سینمای دفاع مقدس مخصوصاً در روزهای دفاع مقدس کار آسانی نبود؛ چرا که متاع آثار جنگی اسلحه و انفجار بود، این موضوع بسیار خطرناک بود. البته در آن سالها به برخی از افراد تهمت هم زده میشد.
افرادی که به سینماگران دفاع مقدس تهمت میزدند، امروز از مسیر انقلاب خارج شدهاند
تسنیم: چه تهمتی میزدند؟
محمدجواد:مثلاً به برخی از دوستان ما میگفتند که "بهخاطر رانت میخواهند اولین اثر خود را دفاع مقدسی بسازند و بعداً مسیرشان را تغییر میدهند". بهنظرم کسی که عاشق حوزه دفاع مقدس باشد چنین اتفاقی برایش نمیافتد، بسیاری از آن آدمهایی که در آن روزها مورد تهمت قرار گرفتند امروز از بزرگان فیلمسازی دفاع مقدس هستند و کسانی که به آنها تهمت میزدند از مسیر انقلاب خارج شدند. وقتی جنگ به پایان رسید بسیاری تصور کردند که سینمای دفاع مقدس نیز با آن به پایان میرسد و این موضوع بسیاری از کسانی را که به نظام جمهوری اسلامی پایبندی نداشتند خوشحال کرد. درباره عدم لزوم سینمای دفاع مقدس هم صحبتهای بسیاری میکردند، مثلاً میگفتند "یک تاریخی بود تمام شد رفت، دیگر نیازی نیست درباره آن فیلم یا سریالی بسازیم". بعد از این صحبتها مقام معظم رهبری در سخنرانی خود درباره اهمیت پرداخت به دفاع مقدس پس از اتمام جنگ صحبت کردند، مخصوصاً درباره ساخت آثار هنری در این زمینه. صحبتهای آن روزهای مقام معظم رهبری بسیار راهگشا بود چرا که بهگونهای حجت را تمام کرد. خاطرم هست که مقام معظم رهبری میفرمودند که «مضامین دفاع مقدس برای نسلهای آینده درسآموز است». سینمای دفاع مقدس فراز و نشیب بسیاری را پشت سر گذاشته است. هر دوره که دولت تغییر میکرد، نگاه به سینمای دفاع مقدس نیز دستخوش تغییر میشد. متأسفانه در کشورما وقتی جناح دیگری قدرت را دست میگیرد از صدر تا ذیل را تغییر میدهد و مهرههای خود را جایگزین میکند.
درب دفتر حبیب کاسهساز همیشه روی سینماگران باز بود
زمانی که آقای ضرغامی بهعنوان معاون سینمایی انتخاب شد، از حبیب درخواست کرد که کنارش حضور پیدا کند، حبیب هم قبول کرد و مسئولیت معاونت تولید سازمان سینمایی را عهدهدار شد. آقای ضرغامی از بچههای سپاه بود و سالهای بسیاری را در جبهه گذرانده بود؛ اما در آن سالها تخصصی در حوزه هنر و سینما نداشت، برای همین حبیب بسیار به او کمک کرد و سالها به او در امور سینمایی مشاوره میداد. حبیب در آن سالهایی که در سازمان سینمایی مسئولیت داشت حامی بسیاری از فیلمسازان بود، بهخصوص فیلمسازان دفاع مقدسی، هنوز بسیاری از بچهها وقتی من را میبینند میگویند دوران مدیریت حبیب بهترین دوران برای فیلمسازان دفاع مقدس بود. بعد از مدتی حبیب در سازمان سینمایی ارتقا گرفت و مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی شد. مدیر قبل از حبیب فردی بسته و بهاصطلاح دُگم بود، مثلاً اگر کسی از او وقت میگرفت به او دو ماه دیگر وقت ملاقات میداد، در نهایت هم کار انجام نمیداد. وقتی حبیب این مسئولیت را عهدهدار شد اولین کار که انجام داد به منشیاش گفت "درب دفترم باید همیشه باز باشد و هر کسی خواست میتواند وارد شود". خاطرم هست بچههای سینما به حبیب میگفتند که انگار از زندان آزاد شدهاند، واقعاً هم اینطوری بود. روزهای سهشنبه جلسات آزاد داشت و همه میآمدند، میآمدند و در آن جلسه شرکت میکردند. حبیب آدم فراجناحی بود، اینطور نبود که فقط به بچههای دفاع مقدسی اهمیت دهد، او هوای همه را داشت.
حبیب در تمام طول مدیریتش یک بار هم بین سینماگران تفکیک قائل نشد
تسنیم: یعنی منظورتان این است که رونق بار دیگر به سینمای کشور بازگشت؟
محمدجواد: بله؛ سینما در آن سالها رونق خوبی گرفت. حبیب در تمام طول مدیریتش یک بار هم بین سینماگران تفکیک قائل نشد، او همه آنها را با یک چشم نگاه میکرد. در آن سالها سانسور در فیلمها بسیار بیشتر از حال حاضر بود، حبیب همواره تلاش میکرد که این سانسورها کم شود چون میدانست اگر سانسورها زیاد شود به شیرازه اصلی داستان یک فیلم ضربه میخورد، حتی در برخی موارد خود مینشست پشت میز لابراتوار و میگفت مثلاً "فلان بخشی که گفتهاند باید حذف شود، ایراد الکی است" و آنها را حذف نمیکرد.
زمانی که آقای حاتمیکیا سیناپس فیلم سینمایی «آژانس شیشهای» را ارائه داده بود برای دریافت مجوز ساخت، افراد بسیاری ایستادند و گفتند "این فیلم علیه جمهوری اسلامی است و نباید ساخته شود". حبیب خود فیلمنامهنویس بود و یکتنه جلوی آن افراد ایستاد، دستآخر هم با اختیاراتی که داشت به حاتمیکیا مجوز داد که آژانس شیشهای را بسازد، آژانس شیشهایای که امروز همه بهترین فیلم کشور میدانند.
محسن: مجوز آژانس شیشهای را هیچ کدام از اعضای شورای پروانه ساخت آن سالها امضا نکردند، تنها کسی که امضا کرد پدرم بود که بهعنوان مدیرکل نظارت و ارزیابی امضا کرده بود. آن زمان که هنوز آژانس شیشهای هنوز ساخته نشده بود، یکی از دوستان به پدرم گفته بود "حبیب، با این کاری که کردی و مجوز آژانس شیشهای را امضا کردی فاتحه خودت را در سینما خواندی و این موضوع شاید باعث برکناریات شود".
حبیب کاسهساز تنها تهیهکنندهای بود که به دهنمکی اعتماد کرد
محمدجواد: حبیب آدمها را میشناخت. شاید اگر فیلمنامه «آژانس شیشهای» را کارگردانی دیگر میآورد برای مجوز ردش میکرد، اما حاتمیکیا جنسش فرق میکرد، او آدمی نیست که علیه جمهوری اسلامی قدمی بردارد، به همین خاطر مجوز «آژانس شیشهای» را به ابراهیم حاتمیکیا داد و شد فیلمی که امروز همه آن را میشناسند. مدتی گذشت و با تغییر دولت، حبیب هم از معاونت سینمایی بیرون آمد، ولی فعالیتهای سینماییاش را ادامه داد. از آن سالها به بعد حبیب بهسمت تهیهکنندگی آمد و فیلمهای دفاع مقدس مطرحی را تهیه کرد. یکی از فیلمهایی که حبیب ریسک کرد و آن را ساخت فیلم سینمایی «اخراجیها» بود که بعد از ساخت آن دشمنان بسیار پیدا کرد. خاطرم هست زمانی که آقای دهنمکی میخواست اخراجیها را کارگردانی کند، هیچ تهیهکنندگی او را بهعنوان کارگردان قبول نداشت که کنارش قرار بگیرد و اخراجیها را تولید کند. آقای دهنمکی مظلومانه پیش حبیب آمد و از او خواهش کرد که به او اعتماد کند تا اخراجیها را بسازد، حبیب هم پس از مطالعه فیلمنامه به دهنمکی اعتماد کرد و تهیهکننده اخراجیها شد. اخراجیها از آن فیلمهایی بود که نمیشد آن را دست هر کسی داد که آن را تولید کند، چرا که در بسیاری از سکانسها روی خط قرمزها حرکت کرده بود. مدیریت حبیب کاسهساز بود که باعث شد اخراجیها هم جذابیت داشته باشد و هم اینکه ضد نظام نباشد. اخراجیها اتفاق بزرگی را رقم زد و آن این بود که بسیاری بهسبب آن بار دیگر با سینما آشتی کردند. اخراجیها فیلمی بود که کنار اینکه میخنداند حرفش را هم مطرح میکرد، در شرایطی هم مخاطب را با خود همراه میکرد و باعث گریه مخاطب میشد.
درباره سختیهای حبیبالله کاسهساز در سریال «در چشم باد» میتوان کتاب نوشت
حبیب در سالی که تهیهکنندگی اخراجیها را بهعهده گرفت، همزمان تهیهکنندگی سریال در چشم باد را که کارگردان آن آقای جعفری جوزانی است بهعهده داشت. راجع به سختیهایی که حبیب در سریال در چشم باد کشید میتوان بهاندازه یک کتاب نوشت. من در آن سریال مسئولیت برنامهریزی داشتم. در چشم باد پروژه بسیار سنگینی بود، حدود 250 نفر عوامل داشت. اتفاقی که بعد از اخراجیها برای حبیبالله کاسهساز افتاد بسیار ناگوار بود و آن افرادی بودند که دست به دست هم دادند که او دیگر فیلمی نسازد. البته این موضوع علنی نبود، خیلی نرم این کار را انجام دادند. حبیب بهیکباره متوجه شد هر جا میرود به او اجازه نمیدهند که فیلم بسازد، مثلاً به او میگفتند«ان شاء اللّه ببینیم چه میشود!»، کمکم یک مدت زیادی بیکار شد، بیکاریای که خودش هم دلیلش را نمیدانست. افرادی با حبیب درگیر شدند، افرادی که همه از دوستان حبیب بودند، در زمان دولت آقای احمدینژاد گفتند که "خانه سینما ثبت قانونی نشده است"، در دورهای افرادی گفته بودند که "ما خودمان دولت هستیم، به همین خاطر نیازی نیست که خانه سینما ثبت قانونی شود". دولت آقای احمدینژاد گفت که "خانه سینما باید مدتی بسته شود تا به ثبت قانونی برسد، بعد درب آن را باز میکنیم".
حبیب درد میکشید؛ اما میخندید
در دولت بعدی شورای مرکزی خانه سینما شکل گرفت و آن شورا به این نتیجه رسید که بدولت بعدی که آمد گفت که "باید خانه سینمایی بازگشایی شود". شورایی تشکیل شد و آن شورا حبیب الله کاسهساز را بهعنوان مدیرعامل خانه سینما انتخاب کردند. افرادی آمدند و اعتراض کردند که "ما حبیب کاسهساز را بهصلاحیت نمیشناسیم و بهنظرمان انتخاب او بهعنوان مدیرعامل خانه سینما انتخاب شایستهای نیست". درگیریها بالا گرفت و دشمنیها بیشتر شد. در آن روزها دوستان بسیار نزدیک حبیب پشتش را خالی کردند. حبیب فردی بود که وقتی عصبانی میشد خودخوری میکرد، بهخاطر همین حرصوجوشها سرطان معده گرفت. یادم هست جشنواره فیلم فجر سال گذشته اولین باری بود که حبیب راهی بیمارستان شد و ما تازه آنجا متوجه شدیم که او سرطان معده گرفته است، در آن روزها همواره پیگیر اخبار جشنواره فیلم فجر بود. در همان روزهای اول دکترها به ما گفته بودند که "بیماری حبیب، سرطان بدخیم معده است و کار زیادی نمیتوانیم انجام دهیم". حبیب بسیار محکم و امیدوار پای بیماریاش ایستاده بود و هیچ موقع به ما نمیگفت که "درد دارم". هر زمانی پیش او میرفتیم میخندید و میگفت "حالم خوب است"، این در حالی بود که دکترها میگفتند که "درد عجب و غریبی را تحمل میکند". اوایل بیماری حبیب خیلی ناراحت بودم، چرا که فقط فامیلهایمان به دیدن حبیب میآمدند. حبیب طی این سالها دوستان بسیار بین سینماگران و بچههای جبهه داشت، اما هیچکدام به دیدار او نمیآمدند. بسیاری از کارگردانان بزرگ سینما مدیون حبیب کاسهساز بودند اما هیچکدام به دیدار او نمیآمدند، حالا خبر داشتند یا نداشتند را خدا میداند.
بعد از اینکه ماجرای بیماری حبیب رسانهای شد، افرادی برای انداختن عکس یادگاری میآمدند، انگار که اتاق حبیب آتلیه عکاسی است. آقا اول حال حبیب رو بپرسید بعد خواستید عکس بگیرید، بگیرید نه اینکه از در داخل نیامده شروع به عکاسی کنید. خبرنگاری از من پرسید که "بیماری آقای کاسهساز ارثی است؟"، گفتم "نه، بهخاطر حرصوجوش زیاد است". برای هنرمند کارش حکم جانش را دارد، وقتی کارش را از او بگیری یعنی همه چیزش را گرفتهاید، مخصوصاً برای حبیب کاسهساز که از سالهای آغازین انقلاب اسلامی در این مسیر گام برداشته بود و نفس به نفس برای آن تلاش کرده بود. خانه سینما اولین کسی بود که پس از درگذشت حبیبالله کاسهساز به ما زنگ زد و برای برگزاری مراسم اعلام آمادگی کرد. کامران ملکی اولین کسی بود که بالای سر پیکر حبیب حضور یافت، حتی از محسن هم زودتر رسیده بود.
حرفوحدیثهای بسیاری درباره مراسم تشییع پیکر حبیبالله کاسهساز به وجود آمده است. این اولین باری بود که مراسمی با این رسمیت در خانه سینما برگزار میشد، مراسمی که هم قاری داشت و هم مداح داشت. بسیاری میگفتند که تشییع پیکر مرحوم کاسهساز مانند تشییع پیکر یک شهید بود. بچههای انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس اصرار بسیار کردند که ما در حیاط انجمن دفاع مقدس این مراسم را برگزار کنیم؛ اما این پیشنهاد زمانی گفته شد که ما تمام برنامههایمان را برای خانه سینما بسته بودیم.
پدرم فراجناحی کار میکرد
تسنیم: برایمان سؤال است که حبیبالله کاسهسازی که روزی چراغ امید سینماگران بود؛ چرا بهیکباره توسط دوستانش مورد بیتوجهی قرار میگیرد؟
محسن: در بحث فراجناحی پدرم همین قدر بگویم که یک فیلمنامهای آقای بیضایی داشت بهنام «اشغال» که قرار بود پدرم آن را تهیه کند، شاهدش سعید ملکان است. وقتی به او گفتیم "به ایران بیا و این فیلم را کارگردانی کن" قبول کرد و گفت "میآیم". این فیلمنامه درباره انقلاب بود. این فیلم برآورد زده شد و برای ساخت به فارابی ارسال شد، اما آنها هم یک مدت ما را سر کار گذاشتند و کارمان را انجام ندادند. معمولاً اینگونه است که اگر نمیخواهند کاری را انجام دهند، آنقدر میبرند و میآوردندت که خودتان خسته شوید و کار را رها کنید؛ اما این خستگی برای حبیب کاسهساز معنا نداشت. آنقدر در فارابی رفت و آمد که آخر به او گفتند «قرار نیست کار کنی، برو بشین خانهات. برای چی مدام میآیی و میری؟». برای پدرم سینما و چیزی که تولید میشود مهم بود، دیگر برایش تفاوت نداشت که کارگردان بهرام بیضایی است یا رسول ملاقلیپور. همیشه میگفت "سینمای انقلاب و دفاع مقدس برایم اهمیت دارد".
خودیها با رفتارهایشان حبیب کاسهساز را ترور کردند
در زمان دولت آقای احمدینژاد من یک فیلمنامه کوتاه بردم مرکز گسترش، آنجا دوستان نزدیک پدرم حضور داشتند، دوستانی که حتی در یک برهه زمانی رفتوآمد خانوادگی داشتند و بهنحوی نانونمک حبیب کاسهساز را خورده بودند. آن روز فیلمنامه را برگردانند و گفتند "دوران طلایی کاسهساز تمام شده است"، اینها تازه کسانی بودند که ادعای رفاقت چندین و چند ساله با پدرم داشتند، اینگونه حبیبالله کاسهساز را کنار گذاشتند. حالا حبیب کاسهساز را کنار گذاشتید خانوادهاش چه؟ من، عمویم و برادرم در این سینما کار میکنیم و همه ما هم اسم کاسهساز را داریم. من جدیداً فیلمنامههایم را با اسامی دیگری ارائه میکنم؛ چرا که وقتی اسم کاسهساز را زیر فیلمنامه میبینند آن را رد میکنند. شخصی آمد به من گفت که "پدر را ترور بیولوژیک کردند؟"، گفتم نه ترور بیولوژیک نبود، خودیها با رفتارهایشان حبیب کاسهساز را ترور کردند.
دوستان پدرم او را خانهنشین کردند
یک روز با پدرم رفتیم بنیاد سینمایی فارابی، مسئولی که آن زمان در فارابی مدیر بود زمانی کارمند پدرم در یکی از فیلمهایش بود، با من هم خیلی رفیق بود. آن روز همراه پدرم فیلمنامه «آقازاده» را فارابی بردیم و آن مسئول فارابی نیم ساعت پدرم را پشت درب اتاقش نگه داشت، کسی هم در دفتر نبود که بگوییم جلسه داشته است. من در آن لحظه داشتم دیوانه میشدم، گفتم "بابا، تو رو به خدا بلند شو بریم، من داره حالم بد میشه!"، به من گفت "بشین بابا، حتماً کاری داره انجام میده". بعد از نیم ساعت که رفتیم داخل دفتر دیدیم هیچکسی در دفترش نیست و بیعلت ما را نیم ساعت پشت در دفترش نگه داشته بود. وقتی وارد دفتر شدم تاب نیاوردم و به او اعتراض کردم. از همانجا متوجه شدم که میخواهند حبیب کاسهساز را خانهنشین کنند. نمیدانم چرا چنین برخوردی با حبیب کاسهسازی میکردند که حتی در خلوت خودش حرفی علیه نظام جمهوری اسلامی نزده بود.
مدیران فارابی میخواستند جنگ را برای حبیب کاسهساز تبیین کنند
انتخابات سال 92 شد و پدرم بهدرخواست آقای چمران و بیادی برای شورای شهر کاندیدا شد. اما پس از ثبتنام او را ردصلاحیت کردند. رفتیم پیگیری کردیم و متوجه شدیم بهخاطر پخش فیلم سینمایی اخراجیها برای پدرم در وزارت اطلاعات پروندهای درست شده است، حرفشان هم این بود که چرا اخراجیها را یک شبکه ماهوارهای پخش کرده است. ما رفتیم به آنها گفتیم که "نباید بگویید که فلانی پروندهای در اینجا دارد". پدرم پخش بین المللی این فیلم را به یک تهیهکننده دیگر واگذار کرده بود، در بند قراردادش هم واضح نوشته بود که حق واگذاری آن را به شبکههای معاند و غیره را ندارد، به همین راحتی حبیب کاسهساز ردصلاحیت شد. بعد از آن فیلمنامهای دفاع مقدسی را بردیم فارابی برای ساخت، بعد از یک ماه دو نفر آمدند و گفتند که "این فیلمنامهای که نوشتهاید دفاع مقدس را تلخ نشان داده است"، پدرم آنجا ناراحت شد و به آن دو نفر گفت "هر ایرادی میخواهید از فیلمنامه بگیرید ولی جنگ را برای من توضیح ندهید، شما سابقه دیدن دو خط فیلم جنگی را ندارید، چطور از جبهه که رنگش را هم ندیدهاید سخن میگویید؟". از اتاق که بیرون آمدیم به پدرم گفتم "اینها قرار نیست اجازه بدهند فیلمی بسازی، چرا آنقدر حرص میخوری"!"، بعد از مدتی برای پدرم این موضوع قطعی شد، کمکم شُل شد، اینگونه است که حبیب کاسهساز تمام این حرصوجوشها را درون میریزد و این حرصوجوشها میشود سرطان معده و او را میکشد.
این گفتوگو ادامه دارد... .
* * * * *
-------------------------
گفتوگو از امید سهرابی
-------------------------
انتهای پیام/*