راهبرد «باجگیری» ترامپ در برابر کرهشمالی
بر اساس استراتژی باجگیری آمریکا هنوز اقدام نظامی علیه کره انجام نداده است اما با تهدید به جنگ سعی نموده است تا رقیب را ترسانده به امتیاز خود دست یابد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، رقابت و تنش بین کره شمالی و آمریکا همواره از مهمترین مسائل مورد توجه در سیاست خارجی دو کشور بوده است. این مسئله بعد از روی کار آمدن ترامپ در آمریکا تا مرز بحران و شروع جنگ دیگری در روابط بین الملل نیز پیش رفت.
اگرچه نظریهپردازان و تحلیلگران روابط بینالملل بهروی اینکه اقدامات و سیاست خارجی ترامپ در قالب کدامیک از نظریات سیاست خارجی قابل تحلیل است با یکدیگر اتفاق نظر ندارند، اما به نظر میرسد بیشترین نمودهای رفتاری ترامپ در قبال کره شمالی را میتوان با «نظریه نوواقعگرایی تهاجمیِ مرشایمر» تطبیق داد، از این رو در این مطلب میکوشیم ضمن ارائه این نظریه، به تحلیل رفتار و اقدامات ترامپ در این قالب بپردازیم.
نظریه نوواقعگرای تهاجمی
نظریه نوواقعگرایی تهاجمی یکی از خردهنظریههای رئالیسم است که توسط «جان مرشایمر» در کتاب تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ، تئوریزه شده و مبتنی بر 5 مفروض بنیادین است:
- نظام بینالملل آنارشیک است، این بدین معناست که آنارشی یک اصل نظمدهنده است که نظام بینالملل را متشکل از دولتهایی میداند که مستقل هستند و از هیچ اقتدار مرکزی پیروی نمیکنند.
- قدرتهای بزرگ ذاتاً دارای حدی از قابلیتهای نظامی تهاجمی هستند که به آنان توان صدمه و انهدام یکدیگر را میدهد، این نشانه آن است که دولتها بهصورت بالقوه برای یکدیگر خطرناک هستند.
- اینکه دولتها هرگز نمیتوانند در مورد مقاصد و نیات دولتهای دیگر مطمئن باشند و از آنجا که نمیتوان این نیات را بهصورت قطعی برآورد کرد، قضاوت قاطعانه در مورد آن تقریباً غیرممکن است.
- نخستین و اصلیترین هدف قدرتها، تضمین بقاست؛ بهویژه آنکه دولتها در پی حفظ و تمامیت ارضی و استقلال نظم سیاسی داخلیشان هستند، از این رو بقا در رأس اهداف و انگیزههای دیگر قرار دارد.
- قدرتها در سیاست بینالملل بازیگران عقلائیاند. آنها نسبت به محیط خارجی خود آگاهند و برای بقای خود در این محیط رفتار استراتژیک مناسب را انتخاب میکنند.
در ساختار آنارشیک نظام بینالملل از نظر مرشایمر، قدرتها دو هدف عمده را دنبال میکنند: یکی افزایش قدرت خود، دیگری کنترل مهاجمان و بازیگران رقیب، و برای هر کدام از این دو هدف استراتژیهایی را برمیگزینند.
استراتژیهای افزایش قدرت عبارتند از:
- جنگ: جنگ مناقشهآمیزترین استراتژیای است که قدرتهای بزرگ میتوانند آن را به کار گیرند تا بر سهم خود از قدرت جهانی بیفزایند. موفقیت در استراتژی جنگ از نظر مرشایمر میتواند باعث افزایش قدرت سیاسی، نظامی و همچنین اقتصادی کشورها شود.
- باجگیری: یک دولت میتواند بدون جنگ از طریق تهدید به استفاده از زور قدرت خود را علیه قدرت رقیب خود افزایش دهد. اگر دولت اجراکننده این استراتژی موفق شود، به اهداف خود بدون صرف هزینههای خونبار دست مییابد.
- طعمهگذاری و تحریک برای فرسایش: این استراتژی شامل ایجاد درگیری بین دو رقیب در یک جنگ طولانی میباشد تا بدین وسیله آنها همدیگر را از بین برده و تضعیف نمایند، در حالی که کشور طعمهگذار در حاشیه باقی میماند و توان نظامی آن دستنخورده باقی میماند.
- استراتژی آتشبیاری معرکه: در این استراتژی هدف اطمینان یافتن از آن است که هرگونه جنگ بین رقبا تبدیل به یک منازعه طولانی و پرهزینه شود تا قدرت و توان آن را تضعیف کند، بر اساس این استراتژی دولتها مستقلاً عمل میکنند.
استراتژیهای کنترل مهاجمان عبارتند از:
1. موازنهسازی: بهوسیله این استراتژی یک قدرت بزرگ مسئولیت مستقیم را برای جلوگیری از برهم خوردن موازنه قوا توسط یک مهاجم به دوش میکشد. هدف اولیه، بازداری مهاجم است. اما اگر این هدف با شکست مواجه گردید، کشور موازنهگر در جنگ متعاقب آن شرکت میکند. سه شیوه برای کمک به موفقیت موازنهسازی وجود دارد:
- الف) آنها میتوانند پیامهای روشنی از طریق کانالهای دیپلماتیک به مهاجم مبنی بر اینکه بهطور رسمی و جدی متعهد به حفظ موازنه قوا میباشند، بفرستند.
- ب) کشورهای تهدیدشده میتوانند تلاش کنند تا یک ائتلاف دفاعی ایجاد نمایند تا آنها را در جهت مهار دشمن خطرناکشان کمک نمایند. این مانور دیپلماتیک غالباً موازنهسازی بیرونی نامیده میشود.
- ج) ایجاد موازنه درونی؛ کشورهای تهدیدشده میتوانند با بسیج امکانات بیشتر و منابع اضافی خودشان علیه مهاجم ایجاد موازنه کنند، در واقع این عمل خودیاری در سادهترین شکل ممکن است.
2. احاله مسئولیت: اصلیترین جایگزین برای موازنهسازی توسط یک قدرت بزرگ مورد تهدید است. کشوری که از مسئولیت فرار میکند سعی دارد که کشور دیگری را وادار کند که هزینههای ایجاد موازنه و یا جنگ محتمل با یک مهاجم را بهعهده گیرد، درحالی که خودش در حاشیه باقی بماند. کشوری که این استراتژی را بهکار میبرد کاملاً میداند که بایستی از افزایش سهم کشورهای مهاجم از قدرت جهانی جلوگیری شود اما بهدنبال کشوری میگردد که توسط آن مهاجم تهدید میشود تا این وظیفه سنگین را بهعهده وی قرار دهد.
تحلیل استراتژی و اقدامات ترامپ در قبال کره شمالی از منظر رئالیسم تهاجمی
استراتژی باجگیری توسط ترامپ علیه کره شمالی
ترامپ از تهدید نظامی همواره بهعنوان یکی از ارکان سیاست خارجی خود در قبال کره شمالی بهره جسته است. این استراتژی ترامپ مطابق با یکی از استراتژیهای افزایش قدرت در نئورئالیسم است. در قسمت زیر به برخی از این نمونه رفتاری اشاره میشود.
دونالد ترامپ در اواخر فروردین سال 1396، با اشاره به اعزام ناوگروه تهاجمی آمریکا به شبهجزیره کره، تلویحاً کره شمالی را به اقدام نظامی تهدید کرد. وی گفت: «ما داریم یک ناوگان دریایی اعزام میکنیم، ناوگانی بسیار قدرتمند. ما همچنین زیردریاییهایی داریم که بسیار قدرتمند هستند، بهمراتب قدرتمندتر از ناوهای هواپیمابر».
ترامپ همچنین چندی پیش اعلام کرد طرحهای نظامی این کشور برای واکنش در برابر اقدام احتمالی کره شمالی آماده شده است. ترامپ در توئیترش در این خصوص نوشت: «چنانچه کره شمالی نابخردانه عمل کند، طرحهای نظامی ما کاملاً مهیا است، حاضر و آماده. امید که کیم جونگ اون مسیر دیگری انتخاب کند».
بر اساس استراتژی باجگیری آمریکا هنوز اقدام نظامی علیه کره انجام نداده است اما با تهدید به جنگ سعی نموده است تا رقیب را ترسانده به امتیاز خود دست یابد.
استراتژی موازنهسازی ترامپ علیه کره شمالی
علاوه بر تهدیدات نظامی یکی دیگر از استراتژیهای ترامپ در قبال کره شمالی موازنهسازی علیه این کشور بوده است که در قسمت زیر به مصادیق آن اشاره خواهیم کرد.
- افزایش بودجه نظامی
بودجه نظامی آمریکا در سال 2017 حدود 68 میلیارد دلار افزایش پیدا کرده است. گفته میشود دلیل افزایش تصویب افزایش بودجه نظامی هنگفت آمریکا در جهت افزایش ظرفیت دفاعی این کشور در برابر موشکهای بالستیک شلیکشده احتمالی بهسمت مرزهای آمریکا از سوی کره شمالی بوده است. این افزایش بودجه نظامی یکی از مصادیق موازنهسازی برای کنترل حریف در نظریه رئالیسم تهاجمی است که از طریق افزایش قدرت درونی امکان مییابد.
- اتحاد نظامی با همسایگان کره شمالی
ترامپ همانند دیگر رؤسای جمهور آمریکا سعی در افزایش رابطه با کشورهای همسایه کره شمالی بهمنظور کنترل این کشور کرده است. از مهمترین اقدامات وی میتوان از سفر او به این کشورها و ایجاد اتحاد سهگانه آمریکا، ژاپن و کره جنوبی یاد کرد، این اقدام در قالب استراتژی موازنهسازی بیرونی و ایجاد ائتلاف دفاعی برای مقابله با دشمن مشترک قابل تحلیل است.
احتمال استفاده از استراتژی جنگ
استراتژی جنگ یکی از ارکان افزایش قدرت در نئورئالیسم است. دونالد ترامپ با توجه به تهدیدات صریح نظامیاش علیه کره نشان داده است که از جنگیدن با کره شمالی هراسی ندارد و آن را در قالب افزایش قدرت آمریکا میداند، بنابراین این دیدگاه ترامپ نیز با توجه به نظریه نئورئالیسم قابل تحلیل است.
جمعبندی
همانطور که در این مطلب اشاره شد تنش بین کرهشمالی و آمریکا طی دوران پس از به قدرت رسیدن ترامپ افزایش یافته است. رفتارهای ترامپ در قبال کرهشمالی که بیشباهت با همتایان جمهوریخواه خود همچون جرج بوش نیست، در قالب نظریه نئورئالیسم تهاجمی قابل ارزیابی است. از منظر این نظریه روابط بینالملل، افزایش قدرت و کنترل رقبا شرط اصلی است. استراتژیهای ترامپ شامل تهدید نظامی، اقدام به افزایش قدرت نظامی، ایجاد ائتلاف علیه کره و در نهایت امکان بهکارگیری ابزار نظامی و جنگ در قالب نظریه مذکور قابل تحلیل است.
مریم فتاحیمنش، کارشناس مسائل آمریکا
انتهای پیام/*