نقش زینب(س) و کاروان اسراى آل الله‌ در شکست جنگ نرم یزیدیان‌

نقش زینب(س) و کاروان اسراى آل الله‌ در شکست جنگ نرم یزیدیان‌

زینب(س) با احاطه کامل بر جریان‌هاى سیاسى، فرهنگى و تبلیغى منجر به سلطه و استبداد امویان، عمدتاً مشغول آگاهى‌بخشى مردم و رسوا کردن این خاندان بود. او رویارویى اسلام اصیل و اسلام دروغین را مواجهه اسلام و کفر مى‌دانست و حقایق تاریخى را آشکار کرد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، در طول تاریخ، حکومت‌هاى ستمگر براى تثبیت قدرت خود، برنامه‌هایى را به مرحله اجرا مى‌گذارند؛ در این میان، «حذف رقیبان و مخالفان» در سرلوحه اقدامات آنان بوده است. حال اگر شخصیت رقیب و مخالف، از جایگاه بالا و والایى در عرصه‌هاى سیاست، دیانت، دانش و اقتصاد برخوردار باشد؛ در مرحله نخست به «ترور شخصیتى» او می‌پردازند تا «افکار عمومى» را براى ترور فیزیکى‌اش راضى و قانع کنند.

براى ترور معنوى و شخصیتى این رقیبان، حاکمان ستم‌پیشه از طریق «تطمیع و تهدید»، نفوذ و قدرت رسانه‌ها را به استخدام مى‌گیرند تا افکار عمومى به ترور و حذف فیزیکى افراد حقیقى و حقوقى، واکنشى و اعتراضى نشان ندهند و نواى حق‌طلبى آن‌ها هم به گوش کسى نرسد.
زینب(س) با احاطه کامل بر جریان‌هاى سیاسى، فرهنگى و تبلیغى منجر به سلطه و استبداد امویان، عمدتاً مشغول آگاهى‌بخشى مردم و رسوا کردن این خاندان بود. او رویارویى اسلام اصیل و اسلام دروغین را مواجهه اسلام و کفر مى‌دانست و در این منظر، حقایق تاریخى را آشکار و روشن مى‌کرد. از نگاه حضرت زینب(س) حوادث بزرگى مثل جنگ صفین، شهادت امام على(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و اسارت خاندان نبوى همگى جز محصول عقده‌گشایى و خوارى و حقارت خانواده ابوسفیان نیست، زیرا این خاندان؛ ضربه‌هاى مهلکى از آموزه‌هاى نظام اسلام خورده‌اند. آنان گرفتار انتقام کور تاریخى شده‌اند. به‌همین‌دلیل حضرت زینب(س) در شیوه تبلیغى خود، خاندان اموى را رسوا و ادعاهاى پوچ وبى‌اساس آن‌ها را در تاریخ بر ملا مى‌کند. حضرت زینب(س) تباهى، فساد و فسق آن خاندان را که به‌نوعى تداوم روحیه‌ها و هویت جاهلى است، آشکار مى‌کند.

الف)     شگردهاى اموى در جنگ نرم‌
*     به کارگیرى خواص منحرف‌
ازجمله عوامل تثبیت و تحکیم حکومت‌ها، پیوند اندیشمندان با حاکمان است؛ معاویه نیز در دستگاه حکومتى خود با «عالمان دنیاپرست و ساده‌لوح» ارتباط صمیمى برقرار کرده بود و در مواقع لزوم، از وجهه دینى و اجتماعى آنان کمال استفاده را مى‌برد که در این میان، برخى از اصحاب پیامبر و بستگان آن‌ها، جایگاه ویژه‌اى داشتند. معاویه به‌خوبى مى‌دانست که عالمان دربارى را مى‌توان در پست‌هاى گوناگون شکار کرد و یا در آن مشاغل گماشت.
نیروهاى رسانه‌اى فوق اعم از حقوق‌بگیر و رایگان، آگاهانه یا جاهلانه، توان و موقعیت دینى و اجتماعى خود را در اختیار بنى امیّه گذاشته بودند.
حضور این قبیل افراد، ضمن مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به دستگاه حاکمه، پیامدهاى ناگوار دیگرى به همراه داشت؛ ازجمله تغییر ارزش‌هاى اسلامى و وارونه ساختن حقایق.
معاویه یکى از غلامان مسیحى‌اش به نام «سِرْجون‌بن منصور» را به‌عنوان مشاور و نیز معلّم خصوصى پسرش برگزیده بود؛ لذا سرجون رومى در طول زندگى‌اش با ارائه نظرات خود، یزید را از آموزه‌هاى اسلامى دور کرده و براى انجام مفاسد یارى مى‌نمود. ازجمله اقدامات سرجون مسیحى، پیشنهاد انتصاب «عبیدالله‌بن زیاد» به حکمرانى کوفه و عراق بود.
معاویه در زیر چتر حمایتى و دفاعى «دانشمندان وابسته» توانست فرقه انحرافى «مُرجِئه» را تأسیس و تقویت کند و اندیشه «جبرگرایى» را به افکار مسلمانان به‌ویژه اهل شام تزریق نماید تا رفتار ناپسند بنى امیّه با این دیدگاه، توجیه‌پذیر باشد.
معاویه جهت فراخوانى مردم شام براى شرکت در جنگ «صفّین» با عمروبن عاص رایزنى کرد؛ وى پیشنهاد داد که: چهره‌اى مانند «شرحبیل‌بن سمط» را که مورد احترام تمام قبایل شام است، جذب کن و اعلام کن، عثمان (خلیفه سوم ) توسط على(ع) و یارانش کشته شده است؛ در آن صورت، مردم شام پشت ‌سر تو قرار گرفته و در جنگ صفّین شرکت مى کنند...
شرحبیل در یک صحنه‌سازى و نمایش ساختگى، فریب خورد و سپس به‌ انگیزه «خون‌خواهى»، سفرهاى تبلیغى‌اش را آغاز کرد و در شهرها و روستاها خطاب به مردم مى‌گفت: «على‌بن ابى‌طالب، عثمان را کشته است؛ پس خون‌خواهى او بر مسلمانان واجب است.»
یکى از طرفداران معاویه به نام «عمربن ثابت» کارش این بود که به روستاهاى شام مى‌رفت و در هر روستایى، اهالى را اطراف خود جمع مى‌کرد و مى‌گفت: «اى مردم! على‌بن ابى‌طالب نعوذبالله مردى منافق بود که شب «عَقَبه» مى‌خواست مرکب پیامبر(ص) را رم‌کرده و ایشان را بکشد؛ پس او را لعن کنید.»
*    سوء استفاده از جایگاه خواص‌
هنگامى که امام حسین(ع) به مکه رسید، مورد استقبال مردم و زائران قرار گرفت؛ آن‌حضرت هم ضمن برگزارى نماز جماعت، در دیدارهاى عمومى و خصوصى به ناهنجارى‌ها و مشکلات حکومت و مردم اشاره مى‌کرد. یزید که به‌تازگى بر تخت خلافت نشسته بود، بعد از آگاهى از حضور و سکونت امام حسین(ع) در شهر مقدس مکه، نامه‌اى به عبدالله‌بن عباس نوشت. یزید در این نامه، ضمن بیان عدم بیعت امام حسین(ع) و عبدالله‌بن زبیر با وى و نامه‌نگارى‌هاى کوفیان به حضرت، از ابن عباس خواست که به‌عنوان «شخصیت ممتاز و قابل احترام» در میان بنى‌هاشم و مسلمانان، براى پیش‌گیرى از بحران و فتنه اجتماعى، نزد امام حسین(ع) برود و حضرت را به «سازش» و «صلحى مطمئن» دعوت کند...
البته فردى چون ابن عباس، در راستاى «انتقال پیام» مواظب است که «ادبیات گفتمانى» دشمن، او را فریب ندهد و مجذوب و مرعوب نسازد اما در ماجراى قیام امام حسین(ع) برخى از اصحاب و علماى خائن نیز شریک جرم‌ می‌باشند؛ زیرا دربارى بودن آنان، باعث هموار شدن جنگ روانى و نظامى یزید شد.
به عبارت دیگر: گفتار، نوشتار، رفتار و حتّى سکوت این چهره‌هاى ظاهر الصّلاح، دلایل و مستنداتى براى کارگزاران بنى امیه فراهم کرد تا جنایات سنگین خود را «توجیه» کرده و افکار عمومى را به سکوت و رضایت وادارند.
نقش «شُرَیح‌بن حارث کِندى» در موضوع عاشورا، چشمگیرتر است؛ چراکه وى از دوره خلافت عمر‌بن خطّاب، بر کرسى «قضاوت» تکیه کرده و زبان و قلم او «حکم شرعى» را در اذهان جامعه القا مى‌کند. حال، به دو اشتباه مهم شریح مى‌پردازیم:
الف) هنگامى که‌ هانى‌بن عروه دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت، هواداران‌ هانى کاخ فرماندارى را محاصره کردند و با دادن شعار، خواستار آزادى‌ هانى شدند....
متأسفانه مردم در اثر شنیدن خبر دروغ سلامتى‌ هانى، آن‌هم از سوى شریحى که مدّعى صداقت، عدالت و امانت است (دستگاه قضاوت)، آرام آرام از محاصره کاخ دست برداشته و مسیر آینده تاریخ را به تلخى و جنایت کشاندند.
ب) بر اساس قول مشهور، ابن زیاد براى جمع کردن نیرو و فرستادن آن به کربلا از قدرت «فتواى قاضى» کوفه، بهره‌گیرى کرد: «چون حسین‌بن على بر خلیفه وقت (یزید) خروج و شورش کرده است، دفع او بر مسلمانان واجب است.»
ازاین‌رو، در کربلا و دوره اسارت بازماندگان عاشورا، یکى از مهم‌ترین شعارها و تیترهاى گفتارى و نوشتارى یزیدیان، این مطالب بود:
هذه زینب اُخت الخارجى؛ نام این زن، زینب است خواهر همان شورشگر.
این، سر خارجى است.
*     امواج شایعه‌
روزى ابن زیاد همراه نیروهاى نظامى‌اش وارد مسجد جامع کوفه شد و بالاى منبر رفت و مردم را از نافرمانى یزید ترساند... ناگهان همهمه‌اى شد؛ پرسید: چه خبر است؟ گفتند: اى امیر! هم‌اکنون مسلم‌بن عقیل با گروه کثیرى از یارانش به جانب کاخ فرماندارى مى‌آیند. ابن زیاد سراسیمه از منبر پایین آمده و داخل قصر شد و دستور داد که درب را ببندند. مسلم‌بن عقیل با بیش از هجده هزار نیرو، کاخ را محاصره کرده بود و تعداد اندک سربازان ابن زیاد هیچ‌گونه توانایى مقابله نظامى با انقلابیون نداشتند. ابن زیاد که از روحیه کوفیان آگاهى کامل داشت، «عملیات روانى و جنگ رسانه‌اى» را بهترین راهکار نجات خود دانست؛ لذا عوامل تبلیغى‌اش را سازماندهى کرد تا با ارسال «اخبار و آمار دروغین» دل‌هاى انقلابیون را دچار ترس و شک کنند. یکى از کارگزاران (کُثَیر‌بن شهاب) از بام و دیوار قصر با آوازى بلند گفت: اى مردم، اى پیروان حسین! بر جان و خانواده خود بترسید و بر آن‌ها رحم کنید؛ چراکه لشکریان یزید در حال رسیدن به کوفه هستند. در ضمن، ابن زیاد با خداوند پیمان بسته که اگر شما امروز تا شب قصد پیکار داشته باشید و به خانه‌هایتان برنگردید، حقوق‌تان از بیت‌المال را قطع کند، مردان شما را از شهر بیرون کرده و به دمشق بفرستد و حتى بى‌گناهان را به جرم گناهکاران دستگیر نموده و مجازات مى‌کند...
برخى از هم‌پیمانان عبیدالله‌بن زیاد هم در میان صفوف مردم رخنه کرده و با انواع وعده و وعیدها، شعله‌هاى قیام را به سردى و خاموشى تبدیل کردند؛ به‌گونه‌اى‌که در کوتاه‌مدّت، آمار یاران مسلم(ع) سیر نزولى را آغاز نمود و ورق برگشت....
*     داعیه حق‌طلبانه خونخواهى عثمان!!
بعد از ماجراى قتل خلیفه سوم (عثمان‌بن عفّان) توسط اصحاب پیامبر(ص) و مسلمانان، معاویه که از عشیره و کارگزاران عثمان بود، از اوامر حکومتى خلیفه جدید (امام على(ع)) سرپیچى کرد و براى رسیدن به آرزوهایش به بهانه «خون‌خواهى عثمان» در زیر پرچم خون‌خواهى و کنار «پیراهن خونین عثمان» به سوگوارى و تحریک عواطف مردم شام و غیره پرداخت.
یزیدیان نیز با همین شعار وارد صحنه شدند و قبل و بعد از حادثه عاشورا، با محوریت «خون عثمان» به زندگى ننگین خود ادامه دادند که در اینجا به نمونه‌هایى بسنده مى‌کنیم:
بر اساس نقل «تذکره الشهداء» یزید به والى مدینه نوشت: «معاویه، مرا وصیت کرده که از اولاد ابوتراب برحذر باش و خون آن شهید مظلوم (عثمان) را از آن‌ها طلب کن؛ چه خدا انتقام خواهد کشید از این‌ها به‌واسطه اولاد ابوسفیان که انصار حق و طالبان عدل‌اند.»
ابن زیاد در نامه‌اى که براى ابن سعد فرستاده بود، ضمن تأکید به محاصره شریعه فرات، گفته بود در مقابل امام حسین (ع) و یارانش این‌گونه بهانه آورند: «بنى‌هاشم، آب را از عثمان بازداشته بودند.»
امام حسین(ع) براى رفع بحران و قطع آب اقداماتى انجام داده، ازجمله حفر چاهى در پشت خیمه‌ها، وقتى این قضیه توسط خبرچینان به ابن زیاد رسید، او به عمر‌بن سعد نامه‌اى نوشت و براى محرومیت امام و یارانش از آب، به این مسأله سفارش کرد: «... وافعل بهم کما فعلوا بالزکى عثمان؛... با یاران حسین چنان کن که آن‌ها بر عثمان پاکیزه رفتار کردند.»
شایان توجه است که شخصیتى چون «زُهَیر‌بن قین بجلى» بر اثر همین تبلیغات دروغین و در حمایت از خلیفه سوم، سالیان سال نسبت به امام على(ع) دیدگاه منفى داشت؛ اما سرانجام امام حسین(ع) او را در مسیر کوفه، به نزد خود دعوت کرد و در آن جلسه و نشست رو در رو، حقایق تاریخى را به آگاهى زهیر رساند؛ به‌گونه‌اى‌که یکباره محبّت اهل بیت پیامبر(ص) را پذیرفت و نامش در قاموس «شهیدان عاشورایى» ثبت و ماندگار گردید.
*    جلوگیرى از رساندن پیام حق‌
در «قیام حسینى» نیز سعى دشمنان بر این بود که پیام و آواى حق از حنجره صداقت، به گوش غافلان نرسد. در اینجا نمونه‌اى از شگردهاى سانسور و بایکوت خبرى یزیدیان را یادآور مى‌شویم.
امام حسین(ع) از همان روز دوم محرّم تا دقایقى قبل از شهادتش، بارها براى ارشاد کوفیان و اتمام حجّت به دشمنان، با صدایى بلند و رسا حقّانیت خود و ستم‌هاى بنى امیه را بازگو و افشا کرد و پیامدهاى همکارى با یزید را بیان نمود. سران دشمن هم براى جلوگیرى از افشاگرى امام حسین(ع) به تکاپو افتاده و با گفتن سخنان نامربوط و کشیدن فریاد و هیاهو (پارازیت) گفتار مستدل و دلنشین حضرت را قطع مى‌کردند. امام(ع) در همین خصوص، به جنجال آفرینان و انحصارگران مى‌فرماید: «ویلکم ما علیکم أن تنصتوا الیّ فتسمعوا قولی...؛ وای بر شما! چه زیانی برای شما است اگر سکوت را رعایت کنید و سخنم را بشنوید؟...»
*    زمینه‌سازى از طریق تلبیس حق و باطل‌
گرچه بسیارى از نیروهاى عمر‌بن سعد، اهل کوفه بوده و نسبت به شخصیت حقیقى و حقوقى امام حسین(ع) شناخت قبلى داشته و حتّى جزو دعوت‌کنندگان حضرت به کوفه بودند؛ امّا به‌دلیل حجم سنگین تبلیغات ابن زیاد و تهدیدهاى قولى و عملى دیکتاتور عراق، گویا قلب و ذهن خود را براى یک شستشو و تلقین مسموم در اختیار فرماندهان‌ بى‌رحم و بعضاً ظاهر الصلاح، واگذار کرده بودند.
امام سجاد(ع) در یادکرد واقعه غم‌انگیز عاشورا مى‌فرماید: «... یَزعُموُنَ أنَّهُم مِن هذِهِ الأُمَّةِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إلیَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ؛... سربازان دشمن که می‌پنداشتند جزو امّت اسلامى هستند، همگى با ریختن خون امام حسین(ع) مى‌خواستند به درگاه الهى تقرّب بجویند.»
ابن سعد پس از رسیدن نامه والى عراق، مبنى بر لزوم جنگ با سپاهیان امام حسین(ع) در یک اقدام فریبکارانه، خطاب به سربازانش گفت: «اى لشکر خدا! سوار شوید؛ بهشت براى شما بشارت و گوارا!»
*    وارونه‌نمایى اخبار بعد از حادثه‌
زمانى که خبر آمدن اسیران به ابن زیاد رسید، وى دستور داد «جارچیان» در سطح شهر کوفه این مطالب را به آگاهى مردم برسانند: مردم، شهر را آذین ببندند و به شکرانه پیروزى یزید با پوشیدن لباس نو و آرایش نمودن، مراسم جشن پیروزى را برگزار کنند. افرادى که به استقبال اسیران و خارجیان مى‌روند، نباید سلاح همراه خود ببرند.
هم زمان با ورود اسیران و سرهاى شهیدان، صداى بوق‌ها و طبل‌ها در شهر نواخته شد؛ در حالى که بازار کوفه تعطیل و مغازه‌ها بسته شده بود و مأموران ضدّ شورش در نقاط مختلف شهر به نگهبانى مى‌پرداختند.
سپس جارچیان در کوچه‌ها و خیابان‌ها مى‌گفتند: امروز ابن زیاد به عموم مردم اجازه داده است تا جهت گفتن تبریک، به کاخ او بروند.
شیخ صدوق در این‌باره مى‌نویسد: «بَعَثَ البَشائِرَ إلیَ النَّواحی بِقَتلِ الحُسَینِ(ع)؛ ابن زیاد نامه‌ها و افرادی را به اطراف کوفه گسیل داشت تا خبر کشته شدن امام حسین(ع) را به کارگزاران و مردم بشارت دهند.»
*     ترویج مبانى تحلیلى غلط
سیاست‌مداران بنى امیه براى پیشگیرى از هر نوع «واکنش مردمى» و بى‌تأثیرکردن «افشاگرى بازماندگان عاشورا»، اقدامات گوناگون و حساب‌شده‌اى را در پیش گرفتند که مى‌توان مهم‌ترین آن‌ها را، «جبرگرایى» و «انتساب جنایات به خداوند متعال» برشمرد. حال به برخى از گفتار و نوشتار جبرگرایانه اشاره مى‌کنیم:
ابن زیاد در مسجد بزرگ کوفه، خطاب به مردم گفت: الحمدلله الذّى أظهر الحقّ و أهله و نصر أمیرالمؤمنین و أشیاعه و قتل الکذّاب‌بن الکذّاب...؛ ستایش مخصوص خداوندى است که حقیقت و پیروانش را پیروز کرد و امیرمؤمنان (یزید) و یارانش را یارى نمود و دروغگو فرزند دروغگو (حسین‌بن على(ع)) را کشت.
ابن زیاد در مقابل حضرت زینب(س) نیز گفت: الحمدلله الّذى فضحکم و قتلکم و أکذب أحدوثتکم...؛ شکر و سپاس از آنِ خدایى است که شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخنان و ادّعاى‌تان را دروغ انگاشت.
یا زینب أرایتِ صنع الله فى أخیک...؛ اى زینب! آیا دیدى خداوند با برادرت چه کرد؟
ابن زیاد فردى را نزد امّ کلثوم دختر امام حسین(ع) فرستاد تا به وى بگوید: الحمدلله الذّى قتل رجالکم فکیف ترون ما فعل بکم؛ ستایش و شکر براى خداوند است، همو که مردان شما را کشت. حال، آنچه را که خدا نسبت به شما انجام داد، چگونه مى‌بینید و مى‌پندارید؟
ابن زیاد بعد از مشاهده و دانستن نام امام سجّاد(ع) با شگفتى پرسید: مگر خداوند، على‌بن حسین را نکشته است؟! چگونه است که خداوند، تو را نکشته اکنون تو را زنده مى‌بینم؟!
وقتى ابن زیاد پاسخ حضرت را شنید، همان باور غلط را در میان مردم دگر باره تلقین کرد: بلکه برادرت (على‌اکبر) را خداوند کشت نه ما.
*     عذر تراشى پس از حادثه عاشورا
دستگاه تبلیغى و سخن‌پراکنى یزید، براى در امان ماندن از هجوم انتقادات و اعتراضات مردمى، به تکاپو افتاده و در محافل و مجالس گوناگون نیروهاى رسانه‌اى را فرستاده تا هر یک به شیوه و شگردى «جنایات یزید» را توجیه و تفسیر کنند. در اینجا به برخى از عناوین و تیترهاى عملیات روانى بنى امیه اشاره مى‌کنیم:
قتل حسین و یارانش، قضا و قدر الهى بود.
عبیدالله‌بن زیاد، دستور شهادت آنان را صادر کرده است، پس بر او لعنت باد.
فرماندهان اعزامى به کربلا (ابن سعد، شمر، ابن اشعث و خولى) مقصر هستند.
ما حاضر هستیم دیه و خون‌بهاى آن‌ها را بپردازیم.
آن‌ها چون بر خلیفه اسلام، اولوالأمر و امیرمؤمنان یزید خروج و شورش کرده‌اند، بر اساس فتاواى امثال شریح قاضى، کشته شده‌اند.
یزید طبق اجتهاد و برداشت فقهى و حکومتى‌اش، حکم قتل آنان را داده است.
یزید از وقوع این حادثه، پشیمان شده و توبه کرده است.
*    ترویج عاشورا با فرهنگ یزیدى‌
دستگاه حاکمه اموى و مروانى بعد از عاشوراى 61 قمرى براى زنده نگهداشتن پیروزى خود، شیوه‌هاى معنوى و عبادى را در پیش گرفتند. آنان چون مى‌دانستند واژه «عاشورا» یادآور جنایات یزید و مظلومیت اهل بیت(ع) است؛ لذا دست به کار شده و عاشورا را در تقویم «عبادى» گنجانیدند تا ضمن برگزارى مراسم جشن پیروزى، افکار عمومى را نیز با خود همراه کنند و به امّت اسلامى تلقین کنند که:
یکى از اعیاد اسلامى، عاشورا است.
عید عاشورا، برکت‌آفرین است.
روزه در عاشورا، مستحب است.
حال، چه در فرهنگ عبادى یهود و مسیحیت، «روزه عاشورا» قداست داشته باشد و چه در صدر اسلام گرفتن این روزه، مباح یا مستحب باشد یا نباشد؛ حکمرانان دمشق با بهره‌گیرى از احادیث واقعى یا ساختگى، مصمم شدند پیام‌هاى حماسى و انقلابى عاشورا را با برگزارى جشن (تبریک گفتن) و روزه گرفتن، از یادها ببرند!
در این ماجرا، رسانه‌هاى یزیدى (سخنرانان، راویان، شاعران و غیره) به تکاپو و تلاش پرداختند؛ امامان معصوم(ع) و شیعیان نیز براى خنثى کردن نقشه‌هاى دشمنان و زنده نگهداشتن «عاشوراى حسینى»، با گفتار، نوشتار و رفتار خود مفاهیم متعالى و انقلابى‌اى مانند «عزادارى» و «زیارت» را در میان امّت اسلامى گسترش دادند.
امام باقر(ع) براى زدودن «بدعت یزیدیان» آموزه‌هایى دارد که یکى از مهم‌ترین آن‌ها، خواندن «زیارت عاشورا» است. در این زیارت‌نامه و دعا به‌ انگیزه اصلى بدعت‌گزاران چنین اشاره شده است: «اَللهمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ به بنوامَیَهَ وَ ابْنُ اکِلة الأَکبادِ... وَ هَذا یَوْمٌ فَرِحَتْ به الُ زِیادٍ وَ الُ مَروانَ بِقَتلِهِمُ اَلحُسَین صَلواتُ اللهِ عَلیهِ؛ خدایا! همانا عاشورا، روزى است که خاندان امیّه به آن تبرّک مى‌جستند... و این روز، روزى است که دودمان زیاد و مروان به مناسبت شهادت امام حسین(ع) که درود الهى بر او باد، شادمانى مى‌کنند. (و در جشن پیروزى خود، به یکدیگر تبریک مى‌گویند.)»
ب)     مقابله جبهه حق با جنگ نرم امویان‌
مسلما پیش و بیش از هر کس دیگرى این خود امام حسین(ع) بود که با بهره‌گیرى از انواع رسانه‌ها در خنثى‌سازى تهاجم نرم دشمن و بلکه هجوم نرم به آن‌ها به تقابل به آن‌ها پرداخت و شکست در جنگ سخت را از این طریق در طول تاریخ به پیروزى مبدل نمود که البته یکى از شگردهاى مهم ایشان زمینه‌سازى حضور امام سجاد، زینب و اهل کاروان اسارت آل الله در عرصه نبرد نرم بوده است. که آن‌ها نیز به بهترین وجه از این موقعیت استفاده نمودند.
*    حضرت زینب(س) و جریان‌هاى سیاسى‌
زینب(س) با احاطه کامل بر جریان‌هاى سیاسى، فرهنگى و تبلیغى منجر به سلطه و استبداد امویان، عمدتاً مشغول آگاهى‌بخشى مردم و رسوا کردن این خاندان بود. او رویارویى اسلام اصیل و اسلام دروغین را مواجهه اسلام و کفر مى‌دانست و در این منظر، حقایق تاریخى را آشکار و روشن مى‌کرد. از نگاه حضرت زینب(س) حوادث بزرگى مثل جنگ صفین، شهادت امام على(ع)، امام حسن و امام حسین(ع) و اسارت خاندان نبوى همگى جز محصول عقده‌گشایى و خوارى و حقارت خانواده ابوسفیان نیست، زیرا این خاندان؛ ضربه‌هاى مهلکى از آموزه‌هاى نظام اسلام خورده‌اند. آنان گرفتار انتقام کور تاریخى شده‌اند. به‌همین‌دلیل حضرت زینب(س) در شیوه تبلیغى خود، خاندان اموى را رسوا و ادعاهاى پوچ و بى‌اساس آن‌ها را در تاریخ برملا مى‌کند. حضرت زینب(س) تباهى، فساد و فسق آن خاندان را که به‌نوعى تداوم روحیه‌ها و هویت جاهلى است، آشکار مى‌کند.
*    خطابه‌هاى زینبى(س)
نکته ظریف در دعوت و سیره تبلیغى حضرت زینب(س) در خطبه‌ها و سخنان ایشان آن است که همواره آن‌ها را به‌صورت سلسله‌وار ذکر مى‌کند. یعنى محتوا و مضمون سخنان خود را علاوه بر بیان شیوا و رسا، اولاً به آیات کتاب خدا، سپس احادیث جدش پیامبر(ص) و پدرش امام على(ع) و پس از آن به وقایع تاریخى مستند مى‌کند. در خطبه‌ها، خطاب به شاهان و سران دستگاه یزید به آیه قرآن استناد مى‌کند. حضرت زینب(س) به‌طور دقیق و ملهم از آیات قرآن کریم، به سنت‌هاى حتمى و قطعى خداوند در آفرینش اشاره مى‌کند و در باب نبرد حق و باطل به سنت الهى «پیروزى نهایى حق بر باطل» اشاره مى‌کند که چگونه على‌رغم همه دسایس و خدعه‌ها، حقیقت در نهایت پیروز و ماندگار خواهد شد.
حضرت زینب(س) خطبه‌اى را هم در شام و در مجلس یزید و در بین کارگزاران حکومتى او ایراد نمود. در این خطبه بر خلاف خطبه کوفه که مخاطب آن به‌طور مستقیم مردم بودند، به یزید حمله مى‌کند و تصویرى از نبرد حق و باطل و رویارویى خاندان نبوت با خاندان اموى ارائه مى‌کند. حضرت زینب(س) در این خطبه نهضت حسینى را به کمال رساند و اصول مبارزاتى و انقلابى قیام عاشورا را براى جهانیان تبیین نمود. خطبه‌اى که در واقع متمم نهضت امام حسین(ع) است.
*    عفاف دستمایه همه‌پسند حمله به دشمن‌
عقیله بنى‌هاشم چنین شروع کرد: «آیا این عدل است‌ اى پسر آزاد شده که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جاى دهى، ولى دختران پیامبر(ص) را در میان نامحرمان حاضر سازى؟ و آن‌ها را در شهرها بگردانى و اهل بادیه و دور و نزدیک و پست و شریف، آن‌ها را ببینند؟ در حالى که از مردان آن‌ها کسى را باقى نگذارى و حمایت‌کننده‌اى ندارند.»
حضرت زینب(س) حجاب و عفتى کامل داشت و همچون مادرش فاطمه زهرا(س) به این امر مهم بسیار اهتمام‌ می‌ورزید. «علامه مامقانى» در این‌باره فرموده است: حضرت زینب(س) در حجاب و عفاف یگانه است، احدى از مردان در زمان پدرش و برادرانش، تا روز عاشورا او را ندیده بودند. «یحیى مازنى» که یکى از علماى دوران خود بود؛ مى‌گوید: من در مدینه مدت مدیدى در همسایگى حضرت على(ع) به‌سر بردم، اما به خدا قسم ابداً حضرت زینب(س) را ندیدم، حتى صداى او را هم نشنیدم. حضرت زینب(س) نه تنها در حالتى عادى به حجاب و عفت اهتمام داشتند، بلکه در بحرانى‌ترین لحظات زندگى نیز این خصیصه تحت الشعاع مشکلات و مصایب قرار نگرفت و این مخدره، سعى و کوشش فراوان مى‌کرد تا از انظار و دیده‌هاى مردم پوشیده باشد.
*    بهره‌گیرى از بد مستى دشمن و اشعار کفرآمیز یزید
اسیران اهل بیت(ع) را وارد دمشق کردند و در محل مخصوص اسکان اسیران جاى دادند. یزید، مجلسى ترتیب داد، بزرگان شام را دعوت کرد و خود با نخوت تمام بر تخت نشست و در حالى که سر مقدس امام حسین(ع) در مقابلش بود، اسرا را به حضور طلبید.
یزید از سر کبر وغرور، دشمنى دیرینه خود به خاندان پیامبر(ص) و اسلام و قرآن‌را یکجا آشکار کرد و اشعارى را به زبان آورد که نشانه کفر و بى‌اعتقادى او به اسلام بود. (اى کاش بزرگان قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، مى‌بودند و مى دیدند که... ما بزرگان بنى‌هاشم را کشتیم و آن‌را به‌حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزى را در برابر آن شکست به دست آوردیم. «پیامبر(ص)» با حکومت بازى کرد والا نه خبرى از آسمان داشت و نه وحى بر او نازل شده بود و من از نسل خندف (قبیله مادرى‌اش که بدنام بودند) نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.) آنگاه که یزید اشعار کفرآمیز خود را پایان داد، زینب کبرا(س) چون شیرى خشمگین از جا برخاست و در جواب کفرسرایى و گردن‌کشى یزید، آیه شریفه‌اى از قرآن‌را تلاوت کرد. گزینش این آیه حاکى از حضور ذهن، آرامش خاطر و تسلط کامل او بر قرآن بود. (کافران خیال نکنند آنچه ما براى آن‌ها پیش مى‌آوریم و آن‌ها را مهلت مى‌دهیم، به نفع آنان و به خیر و سعادت آن‌ها است. نه، بلکه این مهلت براى این است که بر گناهان خود بیفزایند و براى آن‌ها عذاب خوارکننده در پیش است.) حضرت زینب(س) با بیان این آیه در واقع به ادامه مبارزه و استمرار قیام عاشورا اشاره کرد و طولانى شدن ستم و بقاى ظالمان را نوعى عذاب براى آنان دانست و با کنایه به او فهماند که سرانجام آن‌ها دوزخ خواهد بود و باید منتظر عذاب الهى باشند.
*    افشاى پیشینه یزید
حضرت زینب(س) یزید را «فرزند طلقا» خطاب نمود و آن اشاره به داستان فتح مکه است که پیامبر اسلام(ص) بزرگان مکه را که ابوسفیان، جد یزید هم از آن‌ها بود، عفو کرد و بخشید و آنان را آزاد کرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقا»
«چگونه انتظار مهربانى و شفقت باشد از کسى‌که با دهان خود مى‌خواست جگر پاکان را ببلعد و گوشت او از خون شهیدان اسلام روییده شده؟» زینب کبرى(س) با طرح و عنوان این مسأله مى‌خواهد این نتیجه را بگیرد که آل ابوسفیان در اصل با اسلام مخالف‌اند و هرگز با اسلام و پیامبر(ص) آشتى نکرده‌اند. فرزندان ابوسفیان این حقد و کینه را سینه به سینه، به یکدیگر منتقل کردند و یزید بر این زخم مرهم گذاشت. این جنگ، در واقع جنگ کفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامى ارزش‌هاى اسلام قلمداد مى‌شود. در ادامه به یزید یادآور مى‌شود که جایگاه اجداد تو در جهنم است: «به‌زودى به اجداد خود در جهنم ملحق‌ خواهى شد و خواهى گفت که‌ اى کاش نبودم و چنین جنایتى را مرتکب نمى‌شدم.»
*    تحقیر و بیان سرنوشت دردناک ظالمان‌
اى یزید، براى تو کافى است در قیامت به دادگاهى وارد شوى که قاضى آن خدا باشد و خصم و طرف دعواى تو محمد(ص) و پشتیبان او جبرئیل. در روز قیامت، نه تنها تو به مکافات اعمال ضدانسانى‌ خواهى رسید، بلکه آن‌هایى هم که تو را بر این مسند نشاندند و بر گرده مسلمین سوار شدند، سزاى همکارى‌هاى خود را دریافت خواهند نمود. آن روز است که بدانید، چه سرنوشت دردناکى دارید و یکى پس از دیگرى بدبخت و بیچاره‌تر و ناتوان‌تر و شکست‌خورده‌تر خواهید بود.
حضرت زینب(س)، یزید ملعون را در این معامله بازنده و شکست‌خورده معرفى مى‌نماید.
*    تبیین جایگاه شهادت‌
حضرت زینب(س) در فرازى از خطبه به مسأله مرگ در راه خدا اشاره دارد و مرگ یک مجاهد و مبارزه را پایان زندگى نمى‌داند. فریاد سفیر کربلا در طول اسارتش همین است که بر همگان ثابت کند که در منطق حسین(ع) شکست راه ندارد و شهادت یک روى سکه است و پیروزى روى دیگر آن. به عبارتى مرگ در راه خدا و پیروزى، هر دو از نظر رزمنده مسلمان، یکسان است. او خود را مامور به تکلیف مى‌داند، خواه بر دشمن فائق آید و خواه شهادت او را در آغوش کشد. حضرت زینب(س) در پاسخ به یاوه‌گویى‌هاى یزید به آیه زیر تمسک مى‌جوید: « گمان مکن آن‌هایى که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى مى‌خورند.» زینب کبرى(س) در تئورى مبارزات مکتبى خود، روح شهادت‌طلبى را مرکز ثقل حرکت و قیام اسلامى قرار مى‌دهد و آن‌را رمز پیروزى و بقا و ثبات حکومت اسلامى در طول تاریخ مى‌داند.
*    افشاى پوشالى بودن قدرت دشمن‌
«اى زاده معاویه! اگرچه حوادث روزگار مرا در شرایطى قرار داد که با تو سخن بگویم، اما من، تو را کوچک مى‌شمارم و بسیار سرزنش مى‌کنم و توبیخ فراوانت مى‌کنم. آه چه شگفت‌انگیز است که مردان خدا به دست گروهى شیطان‌صفت کشته شوند. بر اساس تعبیر قرآن، کسانى‌که از راه مستقیم هدایت گریخته و خط باطل را مى‌روند، قدرتى ناپایدار و دروغین دارند.» حضرت زینب با وقوف به آیات الهى و اعتقاد عمیق به قرآن و مکتب حیات‌بخش اسلام، قدرت یزید را کف روى آب مى‌داند و به همه نشان مى‌دهد که یزید آنقدر در چشم او کوچک است که لیاقت تحقیر و توبیخ او را ندارد. ترس و و حشت از دل ناآرام و پریشان نشات مى‌گیرد، وقتى دل آرام و مطمئن شد از کوه محکم‌تر و از طوفان خشمگین‌تر و در آن‌صورت، منزل خدا مى‌شود. حضرت على(ع) در این‌رابطه مى‌فرمایند: «به خدا سوگند اگر من تنها با ایشان (دشمنان) روبه‌رو شوم و آن‌ها همه روى زمین را پر کرده باشند، باکى به خود راه نمى‌دهم و از آن‌ها نمی‌هراسم...» و زینب(س) در مکتب پدر، چنین آزادگى را یاد گرفته است. زینب کبرا(س) یزید را گروه شیطان و بانى این فاجعه را مردان شیطان‌صفت مى‌داند. زینب(س) از این‌که یزید و عُمّالش را حزب الشیطان مى‌خواند، در صدد است او را خلع سلاح کند و با ترسیم خط حزب‌الله در مقابل حزب الشیطان یزید را دشمن قرآن و خط راستین پیامبر(ص) معرفى کند.
*    کنار زدن نقاب ظالم‌
«این دست‌هاى شما به خون‌هاى ما آغشته است و دهان‌هاى شما از خوردن گوشت خاندان پیامبر(ص) باز است...»
در این بخش، اشاره ظریف حضرت، به تمام ظلم‌ها و حق‌کشى‌هاى بنى امیه و ابوسفیان تا زمان شهادت امام حسین (ع) است. هم‌چنین زینب(س) مى‌خواهد ثابت کند که اگر باطل به‌ظاهر قدرتى دارد، بدان جهت است که نقاب حق را به چهره گرفته است و به‌ظاهر خود را حامى قرآن و جانشین پیامبر(ص) مى‌داند. این ظاهرگرائى در یزید کنار رفت و او حقیقتاً بى‌دینى خود و عدم پایبندى به اسلام و دستورات اسلام را با رفتار و عمل خود اعلام کرد. او بر اساس تعلیمات مسیحیت پرورش یافته بود و یا حداقَّل به مسیحیت تمایل داشت و مشاوران او یهودى و نصرانى بودند و حضرت زینب(س) با تمسک به فساد و انحراف آشکار یزید او را رسوا نمودند.
*    جاودانگى آثار مبارزه و پیروزى در بستر تاریخ‌
زینب کبرا(س) با اطمینان کامل به آینده درخشان قیام برادرش حسین(ع) و وقوف به آثار جاویدان و فراگیر آن در تاریخ بشر، خطاب به یزید مى‌فرماید: «اى یزید! هرچه مى‌توانى در راه دشمنى ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده، به خدا نمى‌توانى نام ما را از خاطره‌ها و صفحه تاریخ، محو نمایى و فروغ وحى ما را خاموش‌سازى و از این‌راه به آرزوى نهایى خود برسى و این ننگ و عار همیشگى را از دامن خود پاک نمایى. زینب کبرا(س) بر این مطلب تأکید دارد که محققاً کسانى‌که در راه خدا مبارزه مى‌کنند و منافع شخصى خود را فداى آرمان‌هاى مقدس الهى مى‌کنند، آثار جاویدان حرکت و جهادشان به نحو گسترده‌اى در تاریخ مى‌درخشد و هیچ‌گاه اثر عمل ایثارگرانه آن‌ها محو نمى‌شود. خداى متعال نیز در قرآن مى‌فرماید: کسانى‌که در راه خدا مجاهده مى‌کنند هرگز اعمالشان گم نمی‌‌شود. بهترین مصداق جاودانگى قیام براى خدا، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است که با شعار امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح دین اُمت رسول الله(ص) براى رفع اسارت مردم و رساندن آن‌ها به آزادگى و حُرّیت (هیهات من الذلة) قیام نمود.
*    بیان هدفدار بودن قیام عاشورا
عقیله بنى‌هاشم فرمود: «حمد مى‌کنم خداى را که آغاز کار ما را سعادت و مغفرت قرار دارد و رحمت...» تفسیر این کلام گهربار این است که هدف از خلقت بشر به معرفت حق رسیدن و در جوار رحمت او، آرمیدن است، وقتى بنده‌ به خدا پیوست و در هیچ شرایطى خود را از او جدا ندید، آنگاه تلخى و شیرینى و مرگ و حیات و بلا و رنج در نظرش یکسان است. مولاى متقیان على(ع) در صفات متقین فرمود: در بلا و سختى همان‌اند که در آسایش و خوشى هستند. شهادت نزد مردان خدا با رستگارى و پیروزى برابر است و آن‌را رحمت و نعمتى از جانب پروردگارشان مى‌دانند. شجاعت ادبى زینب(س) و فصاحت و بلاغت او در میان هزاران نفوس همه را به حیرت انداخته است و جسارت او در مجلس بزرگى که یزید تشکیل داده بود، نسبت به یزید و بیان حقایق ماجرا امرى مهم و قابل توجه بود، چون یزید، خود را خلیفه مسلمین جهان مى‌دانست. رسالت حضرت زینب(س) در واقع گفتگوى امام حسین(ع) با نسل‌ها و تاریخ آینده است. زیرا حضرت زینب(س) با سیره تبلیغى خود توانست صداى امام حسین(ع) و فریاد «هل من ناصر ینصرنى» را به مردم دنیا باز گوید. و اگر زینب(س) پیام کربلا را به تاریخ باز نمى‌گفت، کربلا در تاریخ مى‌ماند و کسانى‌که به این پیام نیازمند بودند از آن محروم مى‌ماندند. و این است که پیامبرى حضرت زینب(س) پیامى است به همه انسان‌ها، به همه کسانى‌که بر شهادت امام حسین(ع) مى‌گریند و به همه کسانى‌که بر آستان سالار آزادگان حسین(ع) سر خضوع و ایمان فرود مى‌آورند. آرى:

سِرّ نى در نینوا مى‌ماند اگر زینب نبود - کربلا در کربلا مى‌ماند اگر زینب نبود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران