حکایت یک مهاجرت؛ آرزو دارم به افغانستان برگردم
جواد خاوری میگوید که هرچند مهاجرت به اروپا محاسنی دارد و تاحدودی توانسته انتظارات او را برآورده کند، اما در عین حال تأکید میکند که «من این جا آن کسی نیستم که در وطن خود بودم».
حالا دیگر نام افغانستانیهایی که ترک وطن کرده و راهی کشورهای اروپایی شدهاند، از حد تصور خارج شده است. بخش قابل توجهی از موج مهاجرانی که از سال گذشته رهسپار اروپا شدهاند، طبق آمارهای بینالمللی، از افغانستان و فارسیزباناند. بخش قابل توجهی از این مهاجران را کسانی تشکیل میدهند که سالها زندگی در ایران را تجربه کردهاند، اما به دلیل محقق نشدن سادهترین حقوق ترجیح دادهاند به کشور سومی مهاجرت کنند که تمام ساکنانشان غریبهاند و با زبان دیگری صحبت میکنند و در فضای فرهنگی متفاوتی تنفس میکنند. همه اینها برای دستیابی به یک رویاست: رؤیای آرامش و داشتن سادهترین حقوق. بسیاری از آنها خود را «چوب سوختهای نسل بعد» میدانند، از خود میگذرند تا زندگی کودکانشان تأمین باشد. برای مهاجران زندگی در کشور جدید آسان نیست، حالا که تب و تاب زندگی در اروپا فروکاسته، مشکلات چهره جدیدی از خود را نشان میدهد: بحران هویت و مشکلات فرهنگی.
بسیاری از افرادی که در ایران زندگی کرده و بعد طعم تلخ مهاجرت دوباره را چشیدهاند، نداشتن چشمانداز روشن و زندگی معمول در ایران را دلیل اصلی مهاجرت میدانند. مسئلهای که چند سال پیش مطرح شد و قرار شد تا دولت موضوع «ویزای فرهنگی» را مورد بررسی قرار دهد. چند سالی است که از این وعده گذشته و همچنان مهاجران افغانستانی، از کارگر تا پژوهشگر و محقق، مجبورند هفتهای را در سال برای تمدید اقامت و مدارکشان صرف کنند. جواد خاوری، از نویسندگان و پژوهشگران افغانستانی است که چندسالی است در اروپا زندگی میکند. خاوری که سالها در ایران زندگی کرده، فعالیت ادبی داشته و کتابهایی را منتشر کرده است، یکی از اصلیترین دلایل مهاجرت دوبارهاش را همین موضوع میداند. او هرچند از محاسن مهاجرت و فرصتهایی که اروپا به او به عنوان یک نویسنده و شهروند داده، سخن میگوید، تأکید میکند که «من این جا آن کسی نیستم که در وطن خود بودم». خاوری همچون بسیاری دیگر از هموطنانش در آروزی بهبود شرایط زندگی در افغانستان است. مشروح گفتوگوی تسنیم با او به این شرح است:
*تسنیم: آقای خاوری، برای شروع دوست داریم از تجربه خودتان برای این سفر پرماجرا بگویید. شما در افغانستان متولد شدید، چند سالی در ایران بودید و بعد راهی کشوری دیگر شدید. آیا مهاجرت به شما آنچه را که میخواستید و انتظارش را داشتید، داده است؟ زندگی در کشوری جدید با آداب و رسوم جدید، چه مشکلاتی برای شما ایجاد کرد؟
مهاجرت معمولاً اختیاری و از سر هوس نیست، بلکه یک ناگزیری است. برای این است که بتوان خود را از یک مهلکه یا مخمسه نجات داد. به این خاطر نمیشود خیلی روی رضایت و انتظارات صحبت کرد. همین که نفس راحتی بکشی و بیم و دلهرهات کاهش پیدا کند، مقصود حاصل شده است.
بدیهی است که مهاجرت مشکلات و دردسرهای خود را دارد. کسی که دست به مهاجرت میزند، غالباً، این مشکلات را میداند و برای تحمل آنها آمادگی دارد. ترک یار و دیار و دل سپردن به غربت دل شیر میخواهد. حتی اگر علایق و وابستگیهای روحی را نادیده بگیریم، ترک یک زندگی و آغاز مجدد آن در جایی غریب کار آسانی نیست.
با این توضیح، انتظاری که من از مهاجرت دومم داشتم انتظار بالایی نبود. جایی می خواستم که خانوادهام در امنیت و ثبات زندگی کند. بچههایم از افغان بودن خود احساس حقارت نکنند و نسبت به فردای خود سردرگم نباشند. من یک نویسنده هستم و فضایی میخواستم که امکان نوشتن و نشر نوشتههایم در آن وجود داشته باشد. این امکان در افغانستان و ایران به طور قناعتبخش نبود. در افغانستان میشد کتاب را به طور دلخواه چاپ کرد، اما بیم جان بود. یکی از کتابهایم پس از انتشار، از سوی گروههای متعصب ممنوع و تعدادی از آن نابود شد. ایران هم محدودیتهای خود را داشت. هر اثر قبل از چاپ باید مورد بازبینی قرار میگرفت. انتظاری که من از مهاجرت دوباره داشتم تا حدی برآورده شده است. من این جا میتوانم بنویسم و آثار خود را بدون ممیزی منتشر کنم. فرزندانم هم امکان تحصیل و جذب در جامعه ی میزبان را دارند.
البته زندگی جدید به خاطر تفاوتهایی که با زندگی گذشتهام دارد، مشکلات زیادی پیش پایم گذاشته است. مشکلاتی که از وجودشان باخبر بودم و برایم قابل پیشبینی بودند. من اینجا مجبور شدم خیلی چیزها را از نو شروع کنم. خیلی چیزها را دوباره یاد بگیرم. سعی کردم با هنجارها و ارزشهای این جامعه کنار بیایم و هماهنگ شوم. شکل زندگی، میزانها و معیارها در این جا طوری است که خیلی از تواناییها و هنرهای من به دردم نمیخورد. من این جا آن کسی نیستم که در وطن خود بودم. امکان بروز تواناییهای من در اینجا بسیار کم است، اما این وضعیت مانع کار اصلی من، که نوشتن به زبان مادریام باشد، نمیشود. من همچنان دغدغههای خود را دنبال میکنم و با فراغت و آزادی بیشتری مینویسم.
*تسنیم: فرهنگ جدید و جامعه نو، فضای ادبی جدیدی دارد. شرایط جدید بر کار نویسندگان فارسیزبان مهاجر یا حتی خود شما تاثیر منفی داشت یا مثبت؟ آیا برای ورود به جمع جدید مجبور شدهاید هزینهای(منظور گذشتن از یکسری ارزشها و علایق است) بپردازید؟ به عبارت دیگر؛ حضور در جامعه جدید چه آوردهای برای شما داشت و شما در مقابل چه چیز را از دست دادید؟
میتوان گفت هم مثبت و هم منفی. این که ما فضای آشنای خود را از دست داده و از جامعه دور شدهایم، طبعاً زیان کردهایم. یک نویسنده یا هنرمند از محیط تغذیه میکند و الهام میگیرد. محیط در صورتی میتواند منبع تغذیه و الهامبخش باشد که آشنا باشد. به تعبیر دیگر، بین محیط و هنرمند رابطه و داد و ستد باشد. متاسفانه، چنین آشنایی و رابطهای بین محیطهای جدید و نویسنده مهاجر وجود ندارد. نویسنده مهاجر ممکن است با جامعه جدید آشنایی اجمالی داشته باشد، اما پیوندی بین آنها بر قرار نیست. حس عاطفی و پیوند ذهنی و روانی بینشان وجود ندارد. مسائل جامعه میزبان دغدغهاش نیست. این بزرگترین زیانی است که یک نویسنده تحمل میکند. نویسنده برای این که بنویسد نیاز به ایده و الهام دارد. جامعه جدید این چیزها را به او نمیدهد. به همین خاطر نویسنده ناگزیر است که، حتی از راه دور، پیوند خود را با جامعه اصلی خود حفظ کند. البته گریزی از حفظ این پیوند هم ندارد. حتی اگر بخواهد هم نمیتواند با محیط گذشته و جامعه خود قطع رابطه کند؛ بنابراین یک نویسنده مهاجر معمولاً با دغدغهها و مسائل جامعه اصلی خود درگیر است و از تجربیات گذشته خود تغذیه میکند.
از طرف دیگر، فضای جدید چشم او را به روی ارزشها و امکانات جدید باز میکند. آشنایی با ارزشها و شیوه زندگی در جامعه میزبان امکان مقایسه و سنجش را به او میدهد. سنجشی که بر پایه آن میتواند کاستیها و قوتهای جامعه اصلی خود را بهتر درک کند. این قوه سنجش البته دست آورد کمی نیست.
*تسنیم: موضوع اقامت در ایران برای شما چقدر مسئله است؟ با وجود اینکه افغانستانیهای بسیاری هستند که سالهاست در ایران زندگی میکنند، اما هنوز مشکل اقامت دارند. چند سال پیش دولت وعدههایی در خصوص بررسی مسئله ویزای فرهنگی ارائه داد، اما هنوز نتیجه روشنی اعلام نشده و مهاجران با مشکلات اینچنینی مواجه هستند. این موضوع چقدر برای شما به عنوان یکی از مهاجران افغانستانی در ایران مسئله بود؟
مسئله مهمی است. کسی که یک عمر در ایران زندگی کرده است یا در آن جا به دنیا آمده است، این حق را باید داشته باشد که اقامت دائم یا تابعیت آنجا را اخذ کند. اما متاسفانه تاکنون چنین نبوده است. اقامت و زندگی در ایران برای یک مهاجر همیشه موقت بوده است. این خیلی آزاردهنده است که فردی 30 سال در ایران زندگی کرده باشد و از هر لحاظ در جامعه ایران ادغام شده باشد، ولی مطئمن نباشد که فردا میتواند در ایران بماند یا نه. برای من هم زمانی که در ایران بودم مسئله اقامت یکی از بزرگترین دغدغهها بود. من هم باید سال به سال اقامت خود را تمدید میکردم و هر سال احتمال این هم بود که اقامتم دیگر تمدید نشود. فرزندانم در ایران به دنیا آمده بودند و فارسی را به یکی از لهجههای رایج ایران حرف میزدند، اما هر سال موقع شروع مدارس باید منتظر بخشنامه میماندند تا ببینند چه شرایطی برای دانشآموزان مهاجر وضع شده است.
* تسنیم: اگر موافق باشید به موضوع مهاجرت به صورت عامتر بپردازیم. به نظر میرسد بعد از تب و تاب مهاجران برای پذیرش از سوی کشورهای اروپایی، مشکلات جدید کمکم خود را نشان میدهد. مشکلاتی از قبیل مسائل فرهنگی و بحران هویت که نسل جدید را بیشتر مورد تهدید قرار میدهد. شما سالها پیش این مراحل را پشت سر گذاشتهاید. با توجه به این تجربه بفرمایید که جامعه جدید چه نگاهی به مهاجران خواهد داشت و آنها با چه آسیبهای اجتماعی مواجه خواهند بود؟ آیا این نگاه، نگاه به "دیگری" و یک فرد "غریبه" است؟
برای مهاجرانی که از کشورهای جنگ زده و بحرانی میآیند و تا مغز استخوان آسیب دیده هستند، آسیب دیدن در جامعه جدید چندان معنی ندارد. آنها با رسیدن به اروپا نفس راحتی میکشند و احساس امنیت و آرامش میکنند. اما پس از آنکه هول و ترس اولیه فروکاست و آرامشی به دست آمد، کمکم آسیبهای اجتماعی بروز پیدا میکند. تفاوت ارزشها و هنجارها و سبک و شیوه زندگی کمکم مشکلساز میشوند. فرد مهاجر کمکم خود را تنها و ناتوان احساس میکند. نه میتواند هنجارهای جامعه میزبان را قبول کند و در سایه آن هنجارها حرکت کند، نه هنجارهای جامعه خودش وجود دارد که به کمکش بیاید. این است که تواناییهایش ناکارمد میشود. فردی که در گذشته شخصیت و صلابت و برو و بیایی داشته اکنون از آن داشتههای خود بی بهره است. البته میزان این آسیبها نسبت به افراد و گروههای سنی فرق میکند. معمولاً افراد با سواد راحتتر جامعه جدید را میپذیرند. جوانان نیز راحتتر جذب جامعه میشوند. کودکان که مشکلی به آن صورت ندارند.
اما نگاه جامعه میزبان طبعاً نگاه بیپرسشی نیست. تفکیک «من» و «غیر من» واقعیتی است که کتمان و انکار نمیشود. بزرگتر شدن جامعه مهاجر در سالهای اخیر و ضعفشان در ادغام، این نگاه پرسشگر و تفکیکآمیز را تشدید کرده است. هر چند که جامعه میزبان در اینجا به طور عموم سعی میکند این نگاه را بروز ندهد. مردم اروپا تلاش میکنند تحمل و مدارایشان در پذیرش مهاجران نشان دهند. آنها به خود میبالند که در کشورهایشان تعصب و تبعیض را از بین برده و به تکثر رنگ و نژاد و ملیت رسیدهاند. در بسیاری از پایتختهای کشورهای اروپایی این تکثر و تنوع رنگ و نژاد به وضوح مشاهده میشود. میشود گفت که در دنیای فعلی یک دستی رنگ و نژاد برای یک کشور نشانه تعصب و مایه سرشکتسگی است. به همین خاطر جوامع میزبان قانوناً و اخلاقاً خود را موظف به تکثرگرایی و رعایت تساهل و مدارا میدانند. البته در این بین حساب افراد و گروههای راسیست(نژادپرست) که معمولاً در هر کشوری هستند، جداست. اما این گروهها خارج از چهارچوب قانون و نظم عمومیاند.
*تسنیم: بسیاری برای تامین آینده فرزندانشان مهاجرت کردهاند. آینده فرزندان مهاجران، با توجه به شرایط فعلی، چطور متصور میشود؟
فکر میکنم برای فرزندان سودمند است. آنها به راحتی در جامعه میزبان ادغام میشوند و از فرصتهای آنجا استفاده میکنند. ممکن است همانها در سرزمین مادریشان امکان تحصیل و رشد پیدا نکنند. مهاجری که در اروپا اجازه اقامت دریافت کند، از تمام حقوق شهروندی برخوردار میشود و سهمی برابر با دیگر شهروندان دارد. کودکان، به خصوص، در هر شرایطی میتوانند تحصیل و براساس تلاش و استعدادشان رشد کنند. مانع قانونی پیش پایشان وجود ندارد. ممکن است پس زمینه مهاجر بودنشان باعث ضعف و کندی پیشرفتشان شود، اما مانعی برایشان محسوب نمیشود. در واقع، بستگی به سطح درک و شیوه زندگی خانوادهها دارد که چگونه و به چه شکل میخواهند از فرصتها و زمینهها استفاده کنند.
*تسنیم: مهاجرتهای اینچنینی چقدر بر زبان فارسی تأثیر میگذارد؟ آیا امکان دارد که این مهاجرتها به زبان فارسی چه در آثار نویسندگان و چه بر نسل جدید فارسیزبانان در اروپا تأثیر منفی بگذارد؟
مطمئناً بر زبان فارسی و آثار نویسندگان تاثیر منفی نمیگذارد. زبان فارسی در موطن اصلی خود محفوظ است. بله، بر نسل جدید مهاجر تاثیر میگذارد. این کاملا طبیعی و غیر قابل انکار است. من خودم شاهدم که اکثر کودکان و نوجوانان یا اصلاً فارسی صحبت نمیتوانند یا به سختی صحبت میکنند. در واقع، آنها از نعمت زبان فارسی محروم میشوند، اما نمیتوانیم بگوییم که به زبان فارسی آسیب میرسانند. برعکس، آشنایی با زبانهای دیگر حتی میتواند به رشد و بالندگی زبان فارسی کمک کند. خیلی از مهاجران در غرب تحصیل میکنند و سواد و تجربیات شان را از طریق نوشتن، ترجمه و نیز تحقیقات زبانشناسانه در خدمت زبان مادریشان قرار میدهند.
بنا براین، با کمال اطمینان می توانم بگویم که زبان فارسی در کشورهای فارسی زبان زنده و پویاست و علی رغم این که تعدادی از گویندگان خود را از دست میدهد، بالنده و محفوظ خواهد ماند.
*تسنیم: در یکی دو سال گذشته تلاشهایی برای بهبود روابط دو ملت ایران و افغانستان انجام شده، رسانهها بیشتر به این موضوع میپردازند. به نظر میرسد در آستانه یک تغییر در نوع نگاه به افغانستانیها در رسانههای ایران و مردم هستیم. آیا این اقدامات شما را به این فکر انداخته که به ایران برگردید؟ یا هنوز فکر میکنید نیازهای مهمتری هم هست که به آنها توجه نشده؟ این نیازها برای شما به عنوان نویسنده کدام است؟
خیلی خوشحالم که میشنوم در سالهای اخیر رویکرد نیکی در شناخت بهتر و بهبود رابطه با مهاجران آغاز شده است. حقیقت این است که مهاجران افغان در دوسه دهه گذشته همیشه در سایه بودند و علی رغم حضور چند میلیونیشان دیده نمی شدند؛ نه در رسانهها سخنی از آنها گفته میشد و نه قانونی برای تعریف حقوق آنها وجود داشت و به طور کلی سرنوشت آنها نامعلوم بود. حضور آنها موقت انگاشته میشد و همیشه موردی و بخشنامهای و موقت در مورد آنها تصمیم گرفته میشد. به همین خاطر مهاجران هیچگاه تکلیف خود را نمیفهمیدند و از فردای خود آگاهی و اطمینان نداشتند. چنین وضعیتی بسیاری از فرصتها خوب را هم از مهاجران و هم جامعه میزبان گرفت. اگر سنجیدهتر عمل میشد، بیگمان حضور دراز مدت مهاجران میتوانست دستآوردهایی به مراتب کلانتر و ارزشمندتر برای هر دو جامعه مهاجر و میزبان داشته باشد.
ضمن اینکه بنده به این رویکرد اخیر به دیده نیک مینگرم، هنوز آن را آغاز یک راه میدانم. با توجه به اشتراکات فراوانی که از لحاظ فرهنگی و حتی سرنوشت سیاسی بین مردم افغانستان و ایران وجود دارد، طبعاً انتظارات بسیار بیشتر از این حدی است که تاکنون انجام شده است. وقتی که یک مهاجر هنوز دغدغه اقامت و ترس از هویتش را داشته باشد، طبعاً آرامش لازم برای زندگی ندارد.
در مورد برگشت به ایران باید بگویم که چنین آمادگی را ندارم. از این که شرایط زندگی برای هموطنان مهاجرم در ایران بهبود یابد بسیار خوشحال می شوم، اما بیش از آن آرزومندم اوضاع در وطنم افغانستان بهبود یابد تا بتوانم به آنجا برگردم.
انتهای پیام/