خراشی بر گوش، زخمی بر زبان

خراشی بر گوش، زخمی بر زبان

«کرآوایی» قرار است تجربه شکستن یک انفعال باشد. نمایش پدیداری از انفعال مخاطب در عدم ارتباط آوایی را عیان می‌کند. با این حال در رسیدن به مقصود دچار پرش است.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

پلتفورم عمارت روبه‌رو مکان خاصی است. اساساً عمارت روبه‌رو مکان خاصی است. یک خانه قدیمی که به واسطه خلاقیت عده‌ای جوان تبدیل به پاتوقی هنری شده، اکنون میزبان گونه‌هایی از هنر است که بیشتر آنها را هنر آلترناتیو می‌شناسیم و پلتفورم این عمارت مکانی مناسب برای تئاتر آلترناتیو است.

حال اینکه تئاتر آلترناتیو چیست نیازمند نوشتاری بلند و دراز است که باز کند چه شد در غرب گروهی از هنرمندان جوان، با توجه به عدم‌توانایی اجرا در سالن‌های اصلی یا عدم‌باور به جریان قالب تئاتر، تصمیم به اجرا در مکان‌های دیگر گرفتند. مکان‌هایی که تا دیروز تصور نمی‌شد مکانی مناسب برای اجرا تئاتر باشند. تئاتر آلترناتیو آرام آرام به یک جریان نمایشی بدل شده و میان مخاطبان محبوب می‌شود.

وضعیت تئاتر آلترناتیو در ایران اما دگرگون است. اساساً تئاتر آلترناتیو در ایران، از منظر شیوه اجرایی، با تئاتر حرفه‌ای گره خورد. با کاهش ارزش سرگرم‌کنندگی تئاتر در دهه هفتاد، آرام آرام سالن‌های اصلی تئاتر مکانی برای تئاترهایی شد که شیوه کارشان تئاترهای آلترناتیو بود؛ اما در این میان دانشجویان با نگرش تجربه‌گرایانه، اشکال درست تئاتر آلترناتیو را می‌آزمودند و می‌آزمایند. پلتفورم عمارت روبه‌رو یکی از آن مکان‌هایی است که از زمان راه‌اندازیش مأمنی برای این گونه تئاتری شده است.

«کرآوایی» ساخته امید مشهدی به نوعی برآمده از تئاتر آلترناتیو است. چهار تابلو فاقد دیالوگ – البته صدای راوی در برخی قاب‌ها شنیده می‌شود – صرفاً تلفیقی از مهندسی صدا و بازی‌های مبتنی بر بدن است. در واقع اثری است دیداری – شنیداری که در آن قرار است یک تابلو نقاشی زنده صدادار خلق شود. اصرار کارگردان  بر ممانعت از حرف زدن است و این ممانعت با تصویر مازوخیستی همراه است.

یک میکروفون از سقف آویزان است. در قاب دوم مردی خوابیده، همچون کُره اسبی متولد شده برمی‌خیزد؛ اما او بدنش چنان سِر شده است که نمی‌تواند روی پایش بایستد؛ اما دیگر اندامش منعطف است. هدف ایستادن در برابر میکروفون است. او تلاش می‌کند. تقلا می‌کند. شاید پس از ده دقیقه می‌ایستد. میکروفون را به دست می‌گیرد و آن را لیس می‌زند. او نمی‌خواهد حرف بزند. او خود را آزار می‌دهد تا صرفاً حرکتی در جهت سکوت انجام دهد.

در قاب سوم نیز دختری که تلاش می‌کند حرف بزند، در برابر میکروفون مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد. او کتک می‌خورد تا به جای حرف زدن تنها از خود صدا تولید کند، اصواتی که قرار نیست مفهومی جز زجر داشته باشد. همه چیز در راستای حرف نزدن است و این مصداق کَر بودگی است. در واقع قرار است عدم توانایی در حرف زدن برابر با کر بودن باشد. با این حال ما در مقام مخاطب می‌شنویم و می‌پرسیم ماجرا چیست؟ به نظر ماجرا در وجه دوم نام نمایش نهفته شده است: آوایی. ما آواها را می‌شنویم؛ ولی کلام به معنای زبانی در شکل عمومیش را نمی‌شنویم. این زبان محصول یک دستگاه نشانه‌شناسی است، همان چیزی که نمایش از آن گریزان است. نمایش امید مشهدی قرار است در فضایی پدیدارشناختی شکل بگیرد. قرار نیست چیزی به نشانه بدل شود. هیچ دالی در قالب یک مدلول شکل نمی‌گیرد. مثلاً سگ چوبی، بدون بدن، بدون سر، تنها چهار پا یک مدلول نیست. یک پدیده است روی صحنه که می‌خواهد ادراک مخاطب را تحت‌تأثیر قرار دهد. او را تحریک کند تا حسی را درک کند. این احساس ناشی از شنیدن است یا دیدن؟ مسئله اصلی این است. به نظر نگارنده مسئله کماکان در دیدن است. گوش صرفاً واسطه‌ دسته دومی است. مخاطب می‌شنود و این شنیدن بخشی از پدیدار است.

اما قرار است گوش با اصوات موجود آزار ببیند. مخاطب می‌نشیند تا آزار ببیند. او با مازوخیسم نمایش همراه می‌شود. حتی فرصت پیدا می‌کند با میکروفون بازی کند. می‌تواند حرف بزند. در نمایشی که من دیدم چهار نفر از میکروفون بهره بردند. یک نفر زوزه کشید و سه نفر صرفاً گفتند هیچ. یعنی در این پدیده کر بودگی مخاطب خود را لو می‌دهد. او هم حرفی برای شنیده شدن ندارد. قرار است ما در برابر او کر باشیم.

حال تجربه شنیدن و نشنیدن در «کرآوایی» ما را به کجا سوق می‌دهد. به نظر به اینکه ما فرصت‌های حرف زدن را از خود دریغ می‌داریم. مثل پرده اول که زن و شوهری صرفاً می‌خورند و روای به جای آنان حرف می‌زند. البته راوی جایی در برابر بازیگران شکست می‌خورد؛ چرا که از کنترل راوی خارج می‌شوند و کار خود را می‌کنند. با این حال آنان حرف نمی‌زنند. آزادی آنان بدون دیالوگ است.

پس ما نیز در چنین موقعیت انفعالی هستیم که خود برگزیدیم. فرصت کنشگری را خود از خود دریغ می‌داریم و این مسئله قرار است با تحریک ما رقم ‌خورد؛ اما به نظر می‌رسد میان قاب‌ها ارتباط معنایی قوی وجود ندارد. نخ نامرئی مورد نیاز از برخی جهات پاره شده است. ما نیز امر آگاهی‌بخش را از دست می‌دهیم. حتی لذت می‌بریم وقتی صدای راجر واترز را می‌شنویم که با صدای زوزه سگی مخلوط می‌شود. هنوز این پدیده خام است. تجربه شنیدن و نشنیدن در حد یک ایده باقی می‌ماند و البته ظرفیت و امکانات پلتفورم گروه را محدود می‌کند.

انتهای پیام/


 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران