مرثیه شاعران برای جانباختگان زلزله/ «دل من مانده اینجا زیر آوار»
در این روزها بازار ابراز همدردی اقشار مختلف با بازماندگان زلزله سر پل ذهاب داغ است، به داغی دل مادرانی که چشم انتظار ساعتی برای یافتن فرزندانشان از پس خروارها آوار هستند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، تعدادی از اهالی فرهنگ و هنر ساعاتی پس از زلزله مهیبی که شامگاه 21 آبانماه در کرمانشاه رخ داد و بسیاری را داغدار کرد، با انتشار مطالبی در فضای مجازی با آسیبدیدگان و خانوادههای کشتهشدگان ابراز همدردی کردند. بنا بر اعلام مسئولان، تاکنون بیش از 400 نفر در زلزله شب گذشته کشته شدهاند.
سروده تعدادی از شاعران که تلاش کردهاند با اشعارشان بر داغ دل خانوادههای جانباختگان مرهمی بگذارند و با آنها همدردی کنند، به این شرح است:
مهدی جهاندار و زهرا سپهکار:
دلم دلم دلم دلم دلم فرو ریخت
قدحقدح شکسته شد، سبوسبو ریخت
ولی ندیدمش کدام سمتوسو رفت
ولی ندیدمش کدام سمتوسو ریخت
شنیدهام صدایی از میان آوار
چه اشکها که عشق وقت جستجو ریخت
چهارگوش خانه از بهار پُر بود
چهارگوش خانه از چهارسو، ریخت
چه غنچهها که پرپر شب خزان شد
چه سنگها که سقف بر گُل پتو ریخت
پدر میان قابعکس، خستهتر شد
کنار مادرم نشست و مثل او ریخت
به بیستون چه کرد ناخن تو فرهاد؟
هنر نریخت این زمانه، آبرو ریخت
صلاح نه، پی خرابی است؛ باید
که خاک بر سر زمانهی دو رو ریخت
هزینه عمارت کپرنشینها
مگر به جیب تاجران سودجو ریخت؟
به پیشواز زائران اربعینی
چه شد که بغض جادههای روبرو ریخت
مگر هجوم این سهشعبه از کجا بود
که کودکم دوباره خونش از گلو ریخت
تو زینبانه راه صبر کردن آموز
چه باک اگر که آب از کف عمو ریخت
هزار و یک شب بلا بگو بیاید
چرا که ترس شهرزاد قصهگو ریخت
شکستهبسته پاشدم نماز آیات
کنار چشمه ماه کاملم فروریخت
***
عجب روزگاری، عجب شام تاری
مسلمان در آوار و سلمان در آتش
چه طوفان بیرحم و سوزان و سختی
الهی بسوزد زمستان در آتش
خدایا برای تو کاری ندارد
گلستان به پا کن، گلستان در آتش
***
محمدرضا ترکی، استاد دانشگاه و شاعر، نیز با انتشار بیتی از صائب تبریزی با زلزلهزدگان استانهای غربی کشور ابراز همدردی کرد:
از جنبش مهد است گرانخوابی اطفال
از زلزله شد غفلت ابنای زمان بیش
***
علیمحمد مؤدب، از شاعران کشور نیز سرودهای را که همزمان با زلزله بم در سال 82، منتشر شده بود، در کانال تلگرامیاش بازنشر کرد:
خفته پهلوی گهواره طفل
مادری خسته از سختی کار
ناگه این مادر خسته جان را
می کند گریه طفل بیدار
می زند زخمه بر تار "باونوج"
چنگ بیماری کهنه طفل
باز تکرار دردی قدیمی است
گریه و زاری کهنه طفل
میجهد مادر و می تکاند
باز گهواره کودکش را
می تکاند به نرمی مگر خواب
پر کند دیده کوچکش را
خسته و گیج و آهسته مادر
ناله سر داده لالا لالایی
نالهها میکند از زمانه
عاشقی ،بیکسی، بی وفایی
لای لالا لالا شاخه انارم
لای لالا لالا گلبرگ زیره
رفته زن گیره بابا به غربت
آخ الهی عروسش بمیره
لای لالا طفلک ناز مادر
قد بلند و رشید و دلیر شه
وای که تا پا بذاره تو کوچه
بش دل صد تا دختر اسیر شه
لای لالا لالا دلبند مادر
زنده باشم برات زن بگیرم
دوس دارم" مین" عروسیات برقصم
کاش ننه تا عروسیات نمیرم
مادر خسته با ذوق این فکر
دستها را به "بازی" تکان داد
تا برقصد برای عروسیاش
پیش گهواره تازه داماد
تا تکان داد، دنیا تکان خورد
وحشتی تیره در خانه غرید
سنگ و گل ریخت، چون نقل شادی
"دای"آوار شد ، سقف "لمبید"
حجله شد گور این تازه داماد
بی عروسی و بی شادمانی
مرد لالاییای نیم گفته
بر لب مادر نیمه جانی
مثل این زلزله میتکاند
خانه آرزو را تب من
این هم از شادی بینوایان
این هم از قصه امشب من
***
میلاد عرفانپور از جمله شاعرانی بود که در ساعتهای نخست پس از زلزله با انتشار این غزل با داغدیدگان این حادثه غمانگیز ابراز همدردی کرد:
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
آن تکان ناگهانی تا همیشه خواب کرد
کودکان خفته در گهواره را بار دگر
دستهای کوچکی از خاک بیرون مانده است
دستهایی بر سراست و دست هایی برکمر
کودکان خانه را جز مرگ، همبازی نماند
باز، بازی می کند داغ عزیزان با جگر
لحظه لحظه شوق پرواز از زمین تکثیر شد
بس که هرسو ریخت، باقی ماندههای بال و پر
داغهای باغ سنگین است اما نو به نو
از دل این خاک میروید درختی تازه تر
یک به یک دیوارها افتاد تا هجرت کنیم
از شبِ این چار دیواری به آغوش سحر
***
عبدالرحیم سعیدیراد نیز با انتشار دوبیتیهایی نسبت به این حادثه واکنش نشان داد:
یکی دارد دلی از غصه سرشار
یکی در بین آجرها گرفتار
یکی از عمق جان فریاد میزد:
دل من مانده اینجا زیر آوار
**
فرو افتاده لبها از سخن هم
نبوده فرصتی تا پر زدن هم
امان از لحظه ای که ناگهانی
زمین لرزید و دل لرزید و من هم...
**
دمادم در هجوم درد لرزید
در اوج اشک و آه و گرد لرزید
جهان خاموش شد یک لحظه و بعد
زمین چون شانههای مرد لرزید
**
اگر چه شوق آوازی نمانده
زمانه خاک غم بر ما تکانده
تو تنها نیستی جان برادر!
مرا داغ تو تا اینجا کشانده
انتهای پیام/